تاریخ انتشار
دوشنبه ۱۴ تير ۱۴۰۰ ساعت ۱۹:۱۱
کد مطلب : ۴۳۶۵۲۶
یادداشت| سروش درست

تُوتِم قلم

قلم! 
۱
تُوتِم قلم
کبنا ؛از کودکی، از روزی که آموزگار، مدادی را با سرانگشتانم آشنا کرد و دل را با دلداده ای؛ قلم توتم من شد. 
کودکی ده‌ساله بودم و قلم شد عَلَمِ زندگیم. نخستین انشایم را به استاد فقیدم زنده یاد محمود نگین تاجی- که رضوان خدا بر او باد! - تقدیم نمودم. من گرم خوانش بودم و معلم، سرگرم نیوش. با دیدگانش گوش می‌داد و داد می‌زد: بچه ها! ساکت. من هم با شور، شور کودکی! صدایم تا دنا و قاش مستان می‌رسید. کوه قلم، مست و مَستانه، قلم به رُخ کوه گل نشان می‌داد و کوه گُل، گلستانی غنچه. آموزگار از جایش برخاست. دستانش را به هم کوبید و صدای کف و شَپَک همکلاسی ها، پژواکش، سربه زیری و اشک شوقی بود که از کُنج چشمم، سرازیر شد. 
دوازده‌ساله بودم و یاسوج، دو دکه‌ی روزنامه‌ای داشت. یکی کیهان دگر، اطلاعات. مشتری پرو پاقرص کیهان بچه‌ها بودم. هر دو هفته، هفته نامه‌ی کیهان بچه‌ها می‌رسید. چند سکه‌ای کف دست روزنامه چی می‌گذاشتم و به بهایش، هفته نامه‌ی کم حجم و کم برگِ قطع وزیری را می‌گرفتم. 
به آرامی نگاهی به روی جلد می‌انداختم و به سرعت بر روی قلبم می‌گذاشتم. چند قدمی از مسیر طالقانی تا راهنمایی - خیابان و محله‌ای در یاسوج- را به سرعت می‌رفتم و بعد با آرامی، مجله را باز. ناز و زود می‌بستم. تصور می‌کردم تصویرها و تککلماتش، پر می‌زنند و زود تمام می‌شوند. 
همین که به خانه‌ی پشت شهربانی - بعدها به راهنمایی و رانندگی تغییر کاربری داد- می‌رسیدم؛ روی مبلی می‌نشستم و با احتیاط، مجله را ناز و با دلی از شوق، باز می‌کردم. 
هیچ معجونی خوشمزه‌تر از اون جلّ و جَلالِ مجله نبود. 
نخست قلم آرایی‌ام جهت روزنامه کیهان، به پیشنهاد چند معلم هم منطقه‌ای بود با این منطق: مقاله‌ای قلم بزن که به مشکلات کبگیان بپردازد: 

” کبگیان من، غروبگاه غمدیده‌ی سینه چاک من”
قلمی شد ودر روزنامه کیهان چاپ شد. جهان بینی من و قلم، در پی کیهان و کیهان‌شناسی بود. 
می‌دانستم که صبر کلید گشایش است و شُکر، کلید رضا. رضایت دادم به نازک خیالی‌های قلَ م و خیال بافی‌های کلَ م. گاه در قامت یک ژورنالیست حرفه ای، بر ستیغ جولان لبنان و بلندی‌های هندوکش قدم می‌زدم. گاه با کودکان افغانی، می‌خندیدم وگاه با کودکان ایرانی، به گریه می‌نشستم. 
در چهارده سالگی با قلمی «بیک» و آبی رنگ راهی جنگ شدم. نگاشتم و پنداشتم از همرزمانی که دنیای‌شان اعتقاد بود و اعتماد: اعتماد به آنِ دیگر و اعتقاد به هم دگر. خاکی می‌پوشیدند و خاکی بودند. 
چه رمز پیروزی، والاتر از خاکی بودن: 
کی خاک گردد آن کسی کو خاکِ این درگاه شد! 
قدکشیدم و قلم، خط و نشان کشید. باید از دردها و مردها، از جنگ‌ها و گنج ها، از رمزها و رازها، از فرهنگ‌ها و سرهنگ‌ها می‌نگاشتم. 
قلم توتم من شد و باهم، در تهدید زبان و هویت، زبان گشودیم و بیان. در تشدید تهاجم فرهنگی، با شدت قلم زدیم و در تبادل فرهنگ، با حدّت. 
قلم، دست من است و دوستدار. قلم چشم من است و چشمه سار. قلم، دل من است و دلدار. قلم، پای من است و پایدار. قلم، اندیشه‌ی من است و اندیشه وار. 
چهارده تیرگان است وروز سپید قلم. روز زیبای قلم را به نویسندگان، اندیشمندان، اهالی قلم، اصحاب اندیشه، و تمامی کسانی که قدر قلم را به قدر قلم می‌شناسند؛ تبریک و پدرام باد عرض می‌نمایم. امید که با قلم، قلمِ بدسگالان را قلم نماییم. نکته آخر: روزت مبارک قلم که در روز قلم، خبری از همکاران انجمن قلم استان نیست. حتی متولیان قلم و هنر و ادبیات و نویسندگان استان، اداره فرهنگ تعطیل است و تب خیز. 
قلمی که اڶلّه جلّ جلاله به بهایش سوگند می‌خورند «سوگند به قلم و به آنچه که می‌نویسد». قلمی، که بنا بر روایت، در دست اعلم ترش، افضل‌تر از خون شهیدی ست که جان داده و جهانِ خویش را: 
«مداد العلما افضل من دما الشهدا». قلم، دلگیر است از کسانی که قدرش را نمی‌دانند و تنها ارادت‌شان به اهل قلم و نویسنده، در روز قلم، چه بسا- بخوانید شاید! - تبریکی باشد که از فضای مجازی کپی نموده اند. حتی زحمت نگارش، لمس قلم و فشردن شاسی رایانه‌ای را به خویش نمی‌دهند که هستند دلریش. 

چهاردهم تیرگان
روز سپیدقلم
سروش درست
نام شما

آدرس ايميل شما

بازار داغ گمانه‌زنی‌ها درباره کابینه

بازار داغ گمانه‌زنی‌ها درباره کابینه

به زودی دولت سیدابراهیم رییسی کلید پاستور را از حسن روحانی تحویل می‌گیرد و چندی بعد هم ...
سرنوشت نهاد اجماع‌ساز چه می‌شود؟

سرنوشت نهاد اجماع‌ساز چه می‌شود؟

تکلیف نهاد اجماع‌ساز اصلاح‌طلبان که برای انتخابات ریاست‌جمهوری 1400 تشکیل شده بود، وضعیتی ...
نگران تکرار تجربه ترامپ؛ تضمین می‌خواهد

نگران تکرار تجربه ترامپ؛ تضمین می‌خواهد

گزاره‌هایی که نشان می‌دهد در بازگشت به برجام سیاسی‌کاری صورت می‌گیرد و راستِ سیاسی عزمش ...
فایل های مرتبط
1