کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

یادداشت| سروش درست

تُوتِم قلم

قلم! 

14 تير 1400 ساعت 19:11

چهارده تیرگان است وروز سپید قلم. روز زیبای قلم را به نویسندگان، اندیشمندان، اهالی قلم، اصحاب اندیشه، و تمامی کسانی که قدر قلم را به قدر قلم می‌شناسند؛ تبریک و پدرام باد عرض می‌نمایم. امید که با قلم، قلمِ بدسگالان را قلم نماییم. نکته آخر: روزت مبارک قلم که در روز قلم، خبری از همکاران انجمن قلم استان نیست. حتی متولیان قلم و هنر و ادبیات و نویسندگان استان، اداره فرهنگ تعطیل است و تب خیز. 


از کودکی، از روزی که آموزگار، مدادی را با سرانگشتانم آشنا کرد و دل را با دلداده ای؛ قلم توتم من شد. 
کودکی ده‌ساله بودم و قلم شد عَلَمِ زندگیم. نخستین انشایم را به استاد فقیدم زنده یاد محمود نگین تاجی- که رضوان خدا بر او باد! - تقدیم نمودم. من گرم خوانش بودم و معلم، سرگرم نیوش. با دیدگانش گوش می‌داد و داد می‌زد: بچه ها! ساکت. من هم با شور، شور کودکی! صدایم تا دنا و قاش مستان می‌رسید. کوه قلم، مست و مَستانه، قلم به رُخ کوه گل نشان می‌داد و کوه گُل، گلستانی غنچه. آموزگار از جایش برخاست. دستانش را به هم کوبید و صدای کف و شَپَک همکلاسی ها، پژواکش، سربه زیری و اشک شوقی بود که از کُنج چشمم، سرازیر شد. 
دوازده‌ساله بودم و یاسوج، دو دکه‌ی روزنامه‌ای داشت. یکی کیهان دگر، اطلاعات. مشتری پرو پاقرص کیهان بچه‌ها بودم. هر دو هفته، هفته نامه‌ی کیهان بچه‌ها می‌رسید. چند سکه‌ای کف دست روزنامه چی می‌گذاشتم و به بهایش، هفته نامه‌ی کم حجم و کم برگِ قطع وزیری را می‌گرفتم. 
به آرامی نگاهی به روی جلد می‌انداختم و به سرعت بر روی قلبم می‌گذاشتم. چند قدمی از مسیر طالقانی تا راهنمایی - خیابان و محله‌ای در یاسوج- را به سرعت می‌رفتم و بعد با آرامی، مجله را باز. ناز و زود می‌بستم. تصور می‌کردم تصویرها و تککلماتش، پر می‌زنند و زود تمام می‌شوند. 
همین که به خانه‌ی پشت شهربانی - بعدها به راهنمایی و رانندگی تغییر کاربری داد- می‌رسیدم؛ روی مبلی می‌نشستم و با احتیاط، مجله را ناز و با دلی از شوق، باز می‌کردم. 
هیچ معجونی خوشمزه‌تر از اون جلّ و جَلالِ مجله نبود. 
نخست قلم آرایی‌ام جهت روزنامه کیهان، به پیشنهاد چند معلم هم منطقه‌ای بود با این منطق: مقاله‌ای قلم بزن که به مشکلات کبگیان بپردازد: 

” کبگیان من، غروبگاه غمدیده‌ی سینه چاک من”
قلمی شد ودر روزنامه کیهان چاپ شد. جهان بینی من و قلم، در پی کیهان و کیهان‌شناسی بود. 
می‌دانستم که صبر کلید گشایش است و شُکر، کلید رضا. رضایت دادم به نازک خیالی‌های قلَ م و خیال بافی‌های کلَ م. گاه در قامت یک ژورنالیست حرفه ای، بر ستیغ جولان لبنان و بلندی‌های هندوکش قدم می‌زدم. گاه با کودکان افغانی، می‌خندیدم وگاه با کودکان ایرانی، به گریه می‌نشستم. 
در چهارده سالگی با قلمی «بیک» و آبی رنگ راهی جنگ شدم. نگاشتم و پنداشتم از همرزمانی که دنیای‌شان اعتقاد بود و اعتماد: اعتماد به آنِ دیگر و اعتقاد به هم دگر. خاکی می‌پوشیدند و خاکی بودند. 
چه رمز پیروزی، والاتر از خاکی بودن: 
کی خاک گردد آن کسی کو خاکِ این درگاه شد! 
قدکشیدم و قلم، خط و نشان کشید. باید از دردها و مردها، از جنگ‌ها و گنج ها، از رمزها و رازها، از فرهنگ‌ها و سرهنگ‌ها می‌نگاشتم. 
قلم توتم من شد و باهم، در تهدید زبان و هویت، زبان گشودیم و بیان. در تشدید تهاجم فرهنگی، با شدت قلم زدیم و در تبادل فرهنگ، با حدّت. 
قلم، دست من است و دوستدار. قلم چشم من است و چشمه سار. قلم، دل من است و دلدار. قلم، پای من است و پایدار. قلم، اندیشه‌ی من است و اندیشه وار. 
چهارده تیرگان است وروز سپید قلم. روز زیبای قلم را به نویسندگان، اندیشمندان، اهالی قلم، اصحاب اندیشه، و تمامی کسانی که قدر قلم را به قدر قلم می‌شناسند؛ تبریک و پدرام باد عرض می‌نمایم. امید که با قلم، قلمِ بدسگالان را قلم نماییم. نکته آخر: روزت مبارک قلم که در روز قلم، خبری از همکاران انجمن قلم استان نیست. حتی متولیان قلم و هنر و ادبیات و نویسندگان استان، اداره فرهنگ تعطیل است و تب خیز. 
قلمی که اڶلّه جلّ جلاله به بهایش سوگند می‌خورند «سوگند به قلم و به آنچه که می‌نویسد». قلمی، که بنا بر روایت، در دست اعلم ترش، افضل‌تر از خون شهیدی ست که جان داده و جهانِ خویش را: 
«مداد العلما افضل من دما الشهدا». قلم، دلگیر است از کسانی که قدرش را نمی‌دانند و تنها ارادت‌شان به اهل قلم و نویسنده، در روز قلم، چه بسا- بخوانید شاید! - تبریکی باشد که از فضای مجازی کپی نموده اند. حتی زحمت نگارش، لمس قلم و فشردن شاسی رایانه‌ای را به خویش نمی‌دهند که هستند دلریش. 

چهاردهم تیرگان
روز سپیدقلم
سروش درست


کد مطلب: 436526

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/news/436526/ت-وت-م-قلم

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1