تاریخ انتشار
سه شنبه ۸ مرداد ۱۳۹۸ ساعت ۱۱:۴۸
کد مطلب : ۴۱۱۴۹۷
در گفتوگو با شهربانو امامی؛
اصلاحطلبان به اندازه وسعشان وعده دهند
۰
کبنا ؛ اکنون بسیاری از طیفهای اصلاحطلب به این مهم رسیدند که باید در انتخابات حضور یافت. چراکه عدم حضور خود به مفهوم پذیرش باخت از رقیب و خالی کردن کارزار آنهم به نفع حریف است. از این رو، به نظر میرسد که حضور در انتخابات به تدریج به یک استراتژی واحد در میان جریان اصلاحطلبی تبدیل خواهد شد و نباید نسبت به این مهم کمترین تردیدی داشت. اما با این همه، اصلاحطلبان در انتخابات با یک مشکل مثل نداشتن استراتژی روشن برای متقاعد کردن بخشهای ناراضی جامعه به ویژه طیف خاکستری جهت آمدن به پای صندوق رای روبرو هستند البته این نظر بخشی از جامعه اصلاحطلب است و بخش دیگر اتفاقا این نظر را رد میکنند که این خود میتواند در نتیجه رای و سرنوشت مجلس آتی اثرگذار باشد. چراکه عدم حضور بخشهای خاکستری جامعه در انتخابات به تعبیر شهربانو امانی میتواند شرایط را به مراتب پیچیده تر از وضعیت کنونی کند. اما به هر روی، آنچه که میتواند در ترغیب بخشهای ناراضی و سرخورده جامعه برای آمدن در انتخابات اسفنده ماه اثرگذار باشد، چگونگی متقاعد کردن پشیمانها، ناراضیها و به ویژه طیف خاکستری در جامعه از سوی اصلاحطلبان است. بر این اساس، آنچه که در ادامه از نظر میگذرانید گفت و گوی تفصیلی آفتاب یزد با شهربانو امانی فعال سیاسی اصلاحطلب، عضو شورای شهر پنجم و نماینده مجلس ششم است که توجه تان را به آن جلب مینماییم.
امروز بخش بسیاری از اصلاحطلبان به این نتیجه رسیدند که باید در انتخابات مجلس شرکت کرد. اما این درحالی است که بزرگترین پاشنه آشیل این جریان در انتخابات اسفندماه ترغیب افکارعمومی جهت آمدن به پای صندوقهای رای است.
حمایت اصلاحطلبان از حسن روحانی در انتخابات یازدهم و دوازدهم اشتباه نبود، این جریان با توجه به مشکلات کشور و محدودیتهایش در انتخابات عمل کرد تا جایی که حتی در دو انتخابات 92 و 96 از کاندیدای خود هم گذشت. اما این روحانی بود که به وعدههای خود در دولت دوم عمل نکرد. روحانی اگرچه در دولت اولش موفق به توافق هسته ای، رفع تحریم و در نتیجه کاهش رکود تورم شد و در واقع برای ادامه چنین روندی هم، اصلاحطلبان باز از مردم خواستند که در انتخابات 96 شرکت کرده و به روحانی رای بدهند. اما در دولت دوم، از در همان آغاز راه در مسئله معرفی کاندیدا به جای پاسخ به اعتماد عمومی، محافظه کاری به خرج داد و از معرفی وزیر زن هم صرف نظر کرد. چراکه رئیس جمهور تصورش بر این بود که در صورت تمکین میتواند موانع را از سر راه دولتش بردارد و گامهای بزرگتری برای کشور بردارد اما نه تنها فشارها از روی دوش دولت کاسته نشد بلکه فشارها به مراتب نسبت به دولت اول رئیس جمهورهم افزایش یافت. در حالی روحانی که قرار نبود دیگر در انتخابات حضور پیدا کند. به همین دلیل میتوانست برای تحقق مطالبات عمومی این فشارها را تحمل کند و برای تحقق وعدههایش هزینه دهد. اما روحانی به هر دلیلی نخواست که در دولت دوم خود هزینه پرداخت کند. امروز مردم حق دارند بگویند که اصلاحطلبان ما را متقاعد کردند که در انتخابات 96 برای دومین بار به روحانی و در انتخابات 94 به لیست امید رای دهیم اما نه تنها که هیچ اتفاقی نیفتاد بلکه شرایط به مراتب بدتر هم شد. مردم حق دارند بگویند که اعتدالگرایان به نام اسم لیست امید از ما از رای اعتماد گرفتند اما در همان انتخابات هیئت رئیسه به تعهداتشان پشت کردند. مردم حق دارند که بگویند اصلاحطلبان اکنون چگونه میخواهند ما را برای شرکت در انتخابات متقاعد کنند. به هر روی، مطالبات مردم به دلیل محافظه کاری دولت، بدعهدی اعتدالگرایان و عملکرد نامطلوب فراکسیون امید محقق نشد. در حالی که نمیتوان به مردم وعده داد و بعد به بهانههای مختلف آن را محقق نکرد. به همین دلیل جریان اصلاحات باید در انتخابات پیش رو چند کار را انجام دهند. نخست؛ این جریان باید در انتخابات بهاندازه وسعشان به مردم وعده دهند نه بیشتر. به عبارتی اصلاحطلبان باید وعده ای به مردم بدهند که از
توان لازم برای تحقق آن برخوردار باشند. دوم؛ اصلاحطلبان باید با یک ارزیابی از عملکرد شان در شورای شهر، مجلس و ریاست جمهوری به مردم گزارش دهند. سوم؛ اصلاحطلبان از درون نیاز به باز سازی دارند. چهارم؛ شورای عالی سیاستگذاری اصلاحات نباید در انتخابات پیشرو، به هر دلیلی به ویژه به خاطر عدم ردصلاحیت بخواهد از نیروها و جریانهای دیگر در لیستش استفاده کند. شورای عالی سیاستگذاری باید به آسیب شناسی عملکرد اصلاحطلبی در طی سالهای گذشته به ویژه در مجلس بپردازد. اما مهمتر از هر مسئله ای، ذینفع نمیتواند ناظر باشد. به عبارتی افرادی که در سیاستگذاری حضور دارند و راهبردها را تدوین میکنند نباید وارد عمل شوند. علاوه بر این، امروز پس از 40 سال نباید همچنان مسئله انتخاب میان بد و بدتر مطرح باشد. چراکه این پرسش به میان میآید آیا در این کشور به هیچ روی فرد اصلح و خوب وجود ندارد. نهادهای نظارتی برای یکبار هم که شده باید حلقههای بسیار سخت و محدودشان را به روی مردم باز کنند تا بیش از این به دلیل انتخاب میان بد و بدتر به کشور هزینه تحمیل نشود. امروز اگرچه ممکن است در کشور جنگ نشود اما وقتی فرصت توسعه و پیشرفت به خاطر انتخاب اشتباه از مردم گرفته میشود این خود هزینههایش دست کمی از هزینه جنگ ندارد. زیرا کشور نیاز به ثبات سیاسی و اقتصادی دارد تا زمانی که این ثبات در کشور وجود نداشته باشد امید به توسعه هم پوچ خواهد بود.
وضعیت موجود تا چهاندازه اصلاح گفتمانی را ضروری می سازد و آرایش علمی و نظری در گفتمان جدید چگونه قابل تحقق است؟
اصلاحطلبان هیچ گاه در یک شرایط عادلانه در انتخابات شرکت نکردند اما همواره این گفتمان اصلاحطلبی بود که صندوق رای را به عنوان یک مسیر مدنی جهت تحقق مطالبات عمومی نهادینه کرد. اصلاحطلبان با همین گفتمان اصلاحطلبی موفق به ترغیب بخش سخت جامعه یا طیف خاکستری شد که به دلیل سرخوردگی از آراء خود و نیز نارضایتی از عملکرد دولت نهم و دهم خواهان حضور در پای صندوق رای نبودند. در انتخابات 94 هم بسیاری از کاندیدای امتحان پس داده اصلاحطلبان رد صلاحیت شدند اما با این وجود حذف جریان پایداری از مجلس، اصلاحات را ناگزیر به ائتلاف با حامیان دولت کرد. به هر روی، علیرغم همه هزینههایی که این جریان در سالهای گذشته متحمل شد، مردم امروز ناراضیاند و حق هم دارند. به همین دلیل اصلاحطلبی ناگزیر به بازسازی گفتمان درون جریانی خود است. به همین دلیل باید اذعان داشت که یکی از مشکلات جریان اصلاحات، عدم ابتکار تئورئیسینها در تولید گفتمانهای به روز است. در حالی که تئوریسینها باید با توجه به نیازهای روز، به دنبال گفتمان جدید باشند و آن را در عمل به کار ببندند. وقتی هم این افراد خود در بطن نهادهای اجرایی قرار میگیرند دیگر زمانی برای تعریف راهبردهای جدید و تقویت و به روز کردن گفتمان ندارند. البته این مهم بدین معنا نیست که هر روز تئوریسینها دست به گفتمان سازی جدید بزنند و مردم دچار سردرگمی شوند بلکه باید با توجه به اقتضای زمان و شرایط دست به ابتکار و تولید گفتمان زد. تئوریسینهای جریان اصلاحات اکنون باید ببینند که جامعه ایران از چه مسائلی رنج میبرد و به دنبال چیست، بر همان اساس در آرایش سیاسی و اقتصادی گفتمان اصلاحطلبی اقدام کنند.
اکنون با جامعه ای روبرو هستیم که عدهای از آنها به دلیل تشدید مشکلات اقتصادی و برخی نیز به علت پشیمانی از حضور در پی عملکرد دولت روحانی برخی از نخبگان نیز به دلیل استدلالهای سیاسی مایل به حضور در پای صندوقهای رای نیستند، جریان اصلاحات باید با چه استدلالی، این بخش از جامعه ایران را به مشارکت در انتخابات ترغیب کند؟
اصلاحطلبان هر زمان که شرایط برای حضور حداکثری کاندیدای شان در پای صندوق آرا را داشتند با استقبال بینظیر مردم روبرو شدند که نمونه بارز آن، انتخابت مجلس دهم بوده است. آنچه که مردم را به پای حضور در صندوق رای ترغیب میکند کاندیدای اصلح و دلخواه جامعه، برنامه و وعدههای واقع گرایانه است. اصلاحطلبان اگر به راستی خواهان حضور گسترده مردم در انتخابات هستند باید از خود آغاز کنند و به بازبینی عملکرد 8 ساله شان بپردازند. این جریان اگرچه در حمایت از روحانی دچار اشتباه نشد اما اجازه داد که روحانی وعدههایی به مردم بدهد که توان تحققش را نداشت. اصلاحطلبان به خاطر حذف پایداریها از مجلس دهم با جریانی وارد ائتلاف شدند که نه تنها وعدههایشان به مردم را فراموش کردند بلکه حتی بدیهیات که رعایت اخلاق و وفاداری به عهد و پیمان است را زیرپا گذاشتند. به همین دلیل این جریان باید در وهله نخست اشتباهاتش را بپذیرد و سپس کاملا صادقه و شفاف با مردم به گفت وگو بپردازد و درباره دلایل این انتخاب و آنچه که گذشت به جامعه توضیح دهد. زیرا آنچه که مردم را بسیار آزرده خاطر کرده بدعهدی دولت روحانی و عملکرد فراکسیون امید است. اصلاحطلبان باید از تجربه چند سال گذشته به ویژه دولت دوم روحانی درس بگیرند و وعده ندهند. این جریان باید برنامه ای در انتخابات ارائه دهند که دست یافتنی باشد نه آرمانی. علاوه براین، اصلاحات به جای ائتلاف با جریان دیگر میتواند لیست حداقلی اما با حضور چهرههای توانمند ارائه بدهند. در این صورت تا حدی میتوان به تجدیدنظر بخشهای ناراضی جامعه در انتخابات پیشرو امیدوار بود.
قبل از این هم به دلیل محدودیتها، شاهد حضور چهرههای حداقلی جریان اصلاحات در مجلس بودیم، اما این حداقلها نتوانستند آن طور که باید در ادوار گذشته مطالبات جامعه مخاطب اصلاحات را محقق کنند. اکنون چه تضمینی وجود دارد که لیست حداقلی اصلاحات توان تحقق مطالبات مردم به ویژه حامیانش را داشته باشد؟
50 نماینده توانمند بهتر از 100 نیروی اصلاحطلبی بیاثر در مجلس است. اصلاحطلبان باید دست به یارگیری بزنند. آنها نباید به جریانهای متوسل شوند که هیچ احساس پایبندی نسبت به مانیفست اصلاحطلبی ندارند. ورود همان عده محدود البته با برنامه از سوی جریان اصلاحات میتواند راهگشا باشد. زیرا این افراد با حضور موثر خود میتوانند دیگران را هم به سمت خود جلب کنند. اما در این زمان باقیمانده از عمر مجلس دهم، یکی از مسائل مهمی که اصلاحطلبان میتوانند بر روی آن پافشاری کنند، اصلاح پارلمان است. اکنون نماینده مجلس بهاندازه یک شورایاری در حوزه انتخابیه خود کارمی کند. نماینده بهاندازهای گرفتار مسائل منطقه ای و حوزهای خود است که از وظایف ملی خود باز میماند. در حالی که نماینده وکیل همه ملت است و باید عملکردش هم ملی باشد. یک فصل قانون اساسی شوراهاست. مجلس باید 23 تا از وظایف تصدی گریها را به شوراها واگذار کند و خود را از وضعیت روزمرگی خارج کند. اتفاقا اکنون که مجلس روزهای پایانی عمر خود را سپری میکند این اقدام موثرتر است. زیرا این تفکر در جامعه ایجاد نمیشود که نمایندهها به خاطر رای خود دست به چنین اقدامی زدند.
اصلاحطلبان طی سالهای اخیر روی آرای خاکستری حساب ویژه ای باز کرده بودند؛ اکنون این بخش از جامعه به دلیل ناامیدی نسبت به عملکرد دولت وعدم تحقق مطالباتشان تمایلی به حضور در انتخابات ندارند، از دست دادن آرای خاکستری در انتخابات پیش رو به چه معناست و باید چه کار کنند؟
اصلاحطلبان برای آوردن آرای خاکستری به پای صندوق رای با دو رقیب جدی در داخل و خارج روبرو هستند. رقیب داخلی برای ورود به مجلس بسترسازی میکند تا در مقابل مانع ورود اصلاحات به پارلمان شوند. این جریان به هیچ روی پاسخگو نیست. رقیب خارجی هم نمیخواهد اصلاحطلبان در صحنه حضور داشته باشند. زیرا میدانند اگر این جریان در صحنه حضور نداشته باشد و عدم حضورشان به پیروزی مخالفان در داخل و بدتر شدن اوضاع کمک میکند. در واقع اصلاحطلبان میان دو سنگ آسیاب قرار گرفتند. نارضایتی بخشهایی از جامعه سبب شده که امروز اصلاحطلبان همچنان با مسئله چگونگی بازسازی هویت جریانی خود دست به گریبان هستند. این جریان نمیتواند به روحانی پشت کند. زیرا روحانی را بر روی کار آورده است. اصلاحطلبان نمیتوانند بگویند که ما تلاش مان را برای عدم رای اعتماد کابینه دولت به کار بردیم اما نشد. در حالی که فراکسیون امید به اعضای کابینه روحانی رای اعتماد داد. اصلاحطلبان به هر روی اکنون با دو مسئله جدی ادامه حمایت از روحانی آنهم به دلیل وفای به عهد و سپس جلب آرای خاکستری به پای صندوق رای روبرو هستند. امروز اصلاحطلبان برای حل این دو مسئله نیاز به آسیبشناسی و رویارویی صادقانه با مردم دارند در این صورت میتوان تا حدی به نتیجه انتخابات اسفندماه امیدوار بود. در شرایطی که نظرسنجیها بیانگر آسیب اعتمادعمومی نسبت به دو جریان شاخص سیاسی است، اینجاست که براندازان تصور میکنند که در داخل برای آنها فرش قرمز پهن شود.
به همین دلیل در شرایطی که اعتماد عمومی در نازلترین سطح ممکن قرار دارد اصلاحطلبان باید یک رویکرد جدید ارائه دهند. این جریان در مجلس باید مسئله برخی نظارتها را حل کند. جریان اصلاحات حتی اگر لازم شد برای حل نوع نظارت در انتخابات استصوابی باید با روسای سه قوا وارد تعامل شود. چراکه در شرایط کاملا مساوی اصلاحطلبان هم باید بتوانند کاندیدای مورد وثوق خود را داشته باشند.
یکی از افتخارات جریان اصولگرا توجه به مطالبات اقشار ضعیف جامعه است،این در حالی است که اصلاحطلبان طی سالهای اخیر توجه شان بیشتر به مطالبات طبقه متوسط بوده است. از این رو، با توجه به تشدید مشکلات اقتصادی تا چهاندازه امکان رای آوری اصولگرایان در این بخش از جامعه وجود دارد؟ اصلاحطلبان باید با چه شعار و برنامه ای به این بخش از جامعه ورود پیدا کنند؟
طبقه متوسط موتور محرکه توسعه کشور است و حمایت از این طبقه هیچ منافاتی با اهداف اصلاحطلبی و نتیجه انتخابات ندارد. صرف اینکه اصولگرایان شعارشان حمایت از طبقه ضعیف باشد اما در عمل از طبقه مرفه دفاع کنند، درست نیست. نظیر همان اتفاقاتی که در دولت نهم و دهم رخ داد و این انحراف از معیار است. این دولت طرح واریز یارانه را ارائه کرد در حالی که حتی به حساب طبقه مرفه جامعه هم یارانه واریز میشد. در حالی که اصولگرایان اگر به راستی به دنبال حمایت از اقشار ضعیف جامعه بودند باید در مجلس دهم با دولت روحانی که به دنبال هدفمند سازی یارانه بود، همنوایی و همکاری میکردند. شعار پوپولیستی دادن بسیار آسان است اما عمل به معیارها و اهداف مهم است. در عین حال باید پذیرفت که یکی از نقیصههای مهم اصلاحطلبان، ارتباط بسیار کم این جریان با اقشار ضعیف
جامعه است.
بیتوجهی اصلاحطلبان به مطالبات اقشار ضعیف جامعه به سبد رای این جریان آسیب وارد نمیکند؟
بدون تردید همین طوراست. ضمن اینکه اصلاحطلبان به مردم وعده دادند که پس از ورود به مجلس، شورای شهر و ریاست جمهوری ارتباط خود را با مردم حفظ کنند. در حالی که احزاب به مفهوم واقعی در کشور وجود ندارد تا اعضایش را نسبت به وعدههایش پاسخگو کند. البته طی سالهای اخیر تا حدی روابط اصلاحطلبان با طبقات مختلف جامعه به ویژه اقشار ضعیف بهبود یافته است. به هر روی، در مناطق مختلف شهر تهران با مردم جلساتی برگزار شد اما این جلسات بیشتر انفرادی بود تا ارتباطات سیتماتیک جمعی. از این رو،
لازم است که اصلاحطلبان روابط شان را با این بخش از جامعه تقویت کنند.
جایگاه مجلس به دلیل ورود افراد ناکارآمد به آن طی سالهای اخیر تنزل یافته است، از این رو، چه باید کرد که مردم به واسطه مشکلات اقتصادی جلب وعدههای پوپولیستی چهرههای ناکارآمد در انتخابات اسفندماه نشوند؟
وقتی انتخابات حزبی در کشور مورد حمایت قرار نمیگیرد و احزاب و نهادهای مدنی و صنفی تقویت نمیشوند در ایام انتخابات هر فردی که بیشتر تبلیغ کند و وعده دهد، برنده خواهد بود. در حالی که نهادهای مدنی و صنفی میتوانند به روشنگری در میان مردم بپردازند و مطالبات شان را در انتخابات به کاندیدا یادآوری کنند. اگر احزاب به مفهوم واقعی در کشور شکل بگیرد و فعال شود؛ احزاب در قبال معرفی هر کاندیدا ناگزیر به پاسخگویی نسبت به عملکرد آن کاندیداست. اکنون که چنین شرایطی وجود ندارد، مردم خود باید هوشیار باشند و فریب چنین وعدههایی را نخورند. اگر برخی از جریانها به هر قیمتی حتی ایجاد هزینه برای کشوربه دنبال حذف رقیب از صحنه سیاسی هستند. چنانچه خودشان از صحنه سیاسی کنار بروند انتخابات در یک مسیر منطقی و مطلوبی قرار میگیرد.
اگرچه خواستههای مردم در دولت و مجلس محقق نشد اما آیا عدم حضور بخشهایی از جامعه در انتخابات به مفهوم فاصلهگیری از رفتار و کنش مدنی و حرکت به سمت رفتار رادیکال نیست؟
امروز شاید بخشی از مردم حق دارند که نخواهند در انتخابات شرکت کنند. چراکه جامعه اکنون با فشارهای بسیاری به ویژه در حوزه اقتصادی روبروست و راه تنفس و امیدشان بسته شده است. اما عدم حضور طبقه متوسط، نهادهای مدنی و نخبگان در انتخابات پیش رو، منجر به روی کار آمدن مجلسی ضعیف تر وغیر پاسخگوتر خواهد شد. وضعیت کنونی درمجلس و نهادهای دیگر نتیجه عدم نظارت عمومی مردم بر آنهاست. مطالبات عمومی امروز روی هم انباشته شده است. اما با این همه چاره ای جز حضور در انتخابات نیست. فارغ از ضرورت حضور مردم، مسئولان باید یا به پاسخگویی تن دهند و یا به نظارت عمومی و نهادهای مدنی. امروز نمیتوان با شعار کشور را اداره کرد بلکه ساختار باید به گونه ای باشد که نمایندگی جامعه متوسط و سایر ارکان اجتماع در مجلس حضور داشته باشند. تقویت جامعه مدنی میتواند هزینه اداره کشور را کاهش دهد. اگر خلا قانونی برای تحقق این امر وجود دارد نمایندهها با یک طرح دو فوریتی میتوانند این مشکل را حل کنند.
عدم حضور هر یک از اقشار جامعه در انتخابات پیش رو چه تبعاتی در پی دارد؟
عدم حضور هر یک از اقشار جامعه در انتخابات و سپس نمایندههای دلخواه آنها در مجلس میتواند هزینه جبران ناپذیری به کشور تحمیل کند. اما با این همه تصور میرود که مردم علیرغم همه نارضایتیها، در انتخابات پیش رو به پای صندوق رای خواهند آمد. زیرا علیرغم اینکه بسیاری از پیش بینیها ازعدم استقبال مردم از انتخابات محلی شورایاری حکایت میکرد مردم با وجود تبلیغات محدود وعدم همکاری صدا و سیما، بازهم در 4 مرداد با حضوری گسترده به پای صندوق رای آمدند و دست به انتخاب زدند.
منبع آفتاب یزد
امروز بخش بسیاری از اصلاحطلبان به این نتیجه رسیدند که باید در انتخابات مجلس شرکت کرد. اما این درحالی است که بزرگترین پاشنه آشیل این جریان در انتخابات اسفندماه ترغیب افکارعمومی جهت آمدن به پای صندوقهای رای است.
حمایت اصلاحطلبان از حسن روحانی در انتخابات یازدهم و دوازدهم اشتباه نبود، این جریان با توجه به مشکلات کشور و محدودیتهایش در انتخابات عمل کرد تا جایی که حتی در دو انتخابات 92 و 96 از کاندیدای خود هم گذشت. اما این روحانی بود که به وعدههای خود در دولت دوم عمل نکرد. روحانی اگرچه در دولت اولش موفق به توافق هسته ای، رفع تحریم و در نتیجه کاهش رکود تورم شد و در واقع برای ادامه چنین روندی هم، اصلاحطلبان باز از مردم خواستند که در انتخابات 96 شرکت کرده و به روحانی رای بدهند. اما در دولت دوم، از در همان آغاز راه در مسئله معرفی کاندیدا به جای پاسخ به اعتماد عمومی، محافظه کاری به خرج داد و از معرفی وزیر زن هم صرف نظر کرد. چراکه رئیس جمهور تصورش بر این بود که در صورت تمکین میتواند موانع را از سر راه دولتش بردارد و گامهای بزرگتری برای کشور بردارد اما نه تنها فشارها از روی دوش دولت کاسته نشد بلکه فشارها به مراتب نسبت به دولت اول رئیس جمهورهم افزایش یافت. در حالی روحانی که قرار نبود دیگر در انتخابات حضور پیدا کند. به همین دلیل میتوانست برای تحقق مطالبات عمومی این فشارها را تحمل کند و برای تحقق وعدههایش هزینه دهد. اما روحانی به هر دلیلی نخواست که در دولت دوم خود هزینه پرداخت کند. امروز مردم حق دارند بگویند که اصلاحطلبان ما را متقاعد کردند که در انتخابات 96 برای دومین بار به روحانی و در انتخابات 94 به لیست امید رای دهیم اما نه تنها که هیچ اتفاقی نیفتاد بلکه شرایط به مراتب بدتر هم شد. مردم حق دارند بگویند که اعتدالگرایان به نام اسم لیست امید از ما از رای اعتماد گرفتند اما در همان انتخابات هیئت رئیسه به تعهداتشان پشت کردند. مردم حق دارند که بگویند اصلاحطلبان اکنون چگونه میخواهند ما را برای شرکت در انتخابات متقاعد کنند. به هر روی، مطالبات مردم به دلیل محافظه کاری دولت، بدعهدی اعتدالگرایان و عملکرد نامطلوب فراکسیون امید محقق نشد. در حالی که نمیتوان به مردم وعده داد و بعد به بهانههای مختلف آن را محقق نکرد. به همین دلیل جریان اصلاحات باید در انتخابات پیش رو چند کار را انجام دهند. نخست؛ این جریان باید در انتخابات بهاندازه وسعشان به مردم وعده دهند نه بیشتر. به عبارتی اصلاحطلبان باید وعده ای به مردم بدهند که از
توان لازم برای تحقق آن برخوردار باشند. دوم؛ اصلاحطلبان باید با یک ارزیابی از عملکرد شان در شورای شهر، مجلس و ریاست جمهوری به مردم گزارش دهند. سوم؛ اصلاحطلبان از درون نیاز به باز سازی دارند. چهارم؛ شورای عالی سیاستگذاری اصلاحات نباید در انتخابات پیشرو، به هر دلیلی به ویژه به خاطر عدم ردصلاحیت بخواهد از نیروها و جریانهای دیگر در لیستش استفاده کند. شورای عالی سیاستگذاری باید به آسیب شناسی عملکرد اصلاحطلبی در طی سالهای گذشته به ویژه در مجلس بپردازد. اما مهمتر از هر مسئله ای، ذینفع نمیتواند ناظر باشد. به عبارتی افرادی که در سیاستگذاری حضور دارند و راهبردها را تدوین میکنند نباید وارد عمل شوند. علاوه بر این، امروز پس از 40 سال نباید همچنان مسئله انتخاب میان بد و بدتر مطرح باشد. چراکه این پرسش به میان میآید آیا در این کشور به هیچ روی فرد اصلح و خوب وجود ندارد. نهادهای نظارتی برای یکبار هم که شده باید حلقههای بسیار سخت و محدودشان را به روی مردم باز کنند تا بیش از این به دلیل انتخاب میان بد و بدتر به کشور هزینه تحمیل نشود. امروز اگرچه ممکن است در کشور جنگ نشود اما وقتی فرصت توسعه و پیشرفت به خاطر انتخاب اشتباه از مردم گرفته میشود این خود هزینههایش دست کمی از هزینه جنگ ندارد. زیرا کشور نیاز به ثبات سیاسی و اقتصادی دارد تا زمانی که این ثبات در کشور وجود نداشته باشد امید به توسعه هم پوچ خواهد بود.
وضعیت موجود تا چهاندازه اصلاح گفتمانی را ضروری می سازد و آرایش علمی و نظری در گفتمان جدید چگونه قابل تحقق است؟
اصلاحطلبان هیچ گاه در یک شرایط عادلانه در انتخابات شرکت نکردند اما همواره این گفتمان اصلاحطلبی بود که صندوق رای را به عنوان یک مسیر مدنی جهت تحقق مطالبات عمومی نهادینه کرد. اصلاحطلبان با همین گفتمان اصلاحطلبی موفق به ترغیب بخش سخت جامعه یا طیف خاکستری شد که به دلیل سرخوردگی از آراء خود و نیز نارضایتی از عملکرد دولت نهم و دهم خواهان حضور در پای صندوق رای نبودند. در انتخابات 94 هم بسیاری از کاندیدای امتحان پس داده اصلاحطلبان رد صلاحیت شدند اما با این وجود حذف جریان پایداری از مجلس، اصلاحات را ناگزیر به ائتلاف با حامیان دولت کرد. به هر روی، علیرغم همه هزینههایی که این جریان در سالهای گذشته متحمل شد، مردم امروز ناراضیاند و حق هم دارند. به همین دلیل اصلاحطلبی ناگزیر به بازسازی گفتمان درون جریانی خود است. به همین دلیل باید اذعان داشت که یکی از مشکلات جریان اصلاحات، عدم ابتکار تئورئیسینها در تولید گفتمانهای به روز است. در حالی که تئوریسینها باید با توجه به نیازهای روز، به دنبال گفتمان جدید باشند و آن را در عمل به کار ببندند. وقتی هم این افراد خود در بطن نهادهای اجرایی قرار میگیرند دیگر زمانی برای تعریف راهبردهای جدید و تقویت و به روز کردن گفتمان ندارند. البته این مهم بدین معنا نیست که هر روز تئوریسینها دست به گفتمان سازی جدید بزنند و مردم دچار سردرگمی شوند بلکه باید با توجه به اقتضای زمان و شرایط دست به ابتکار و تولید گفتمان زد. تئوریسینهای جریان اصلاحات اکنون باید ببینند که جامعه ایران از چه مسائلی رنج میبرد و به دنبال چیست، بر همان اساس در آرایش سیاسی و اقتصادی گفتمان اصلاحطلبی اقدام کنند.
اکنون با جامعه ای روبرو هستیم که عدهای از آنها به دلیل تشدید مشکلات اقتصادی و برخی نیز به علت پشیمانی از حضور در پی عملکرد دولت روحانی برخی از نخبگان نیز به دلیل استدلالهای سیاسی مایل به حضور در پای صندوقهای رای نیستند، جریان اصلاحات باید با چه استدلالی، این بخش از جامعه ایران را به مشارکت در انتخابات ترغیب کند؟
اصلاحطلبان هر زمان که شرایط برای حضور حداکثری کاندیدای شان در پای صندوق آرا را داشتند با استقبال بینظیر مردم روبرو شدند که نمونه بارز آن، انتخابت مجلس دهم بوده است. آنچه که مردم را به پای حضور در صندوق رای ترغیب میکند کاندیدای اصلح و دلخواه جامعه، برنامه و وعدههای واقع گرایانه است. اصلاحطلبان اگر به راستی خواهان حضور گسترده مردم در انتخابات هستند باید از خود آغاز کنند و به بازبینی عملکرد 8 ساله شان بپردازند. این جریان اگرچه در حمایت از روحانی دچار اشتباه نشد اما اجازه داد که روحانی وعدههایی به مردم بدهد که توان تحققش را نداشت. اصلاحطلبان به خاطر حذف پایداریها از مجلس دهم با جریانی وارد ائتلاف شدند که نه تنها وعدههایشان به مردم را فراموش کردند بلکه حتی بدیهیات که رعایت اخلاق و وفاداری به عهد و پیمان است را زیرپا گذاشتند. به همین دلیل این جریان باید در وهله نخست اشتباهاتش را بپذیرد و سپس کاملا صادقه و شفاف با مردم به گفت وگو بپردازد و درباره دلایل این انتخاب و آنچه که گذشت به جامعه توضیح دهد. زیرا آنچه که مردم را بسیار آزرده خاطر کرده بدعهدی دولت روحانی و عملکرد فراکسیون امید است. اصلاحطلبان باید از تجربه چند سال گذشته به ویژه دولت دوم روحانی درس بگیرند و وعده ندهند. این جریان باید برنامه ای در انتخابات ارائه دهند که دست یافتنی باشد نه آرمانی. علاوه براین، اصلاحات به جای ائتلاف با جریان دیگر میتواند لیست حداقلی اما با حضور چهرههای توانمند ارائه بدهند. در این صورت تا حدی میتوان به تجدیدنظر بخشهای ناراضی جامعه در انتخابات پیشرو امیدوار بود.
قبل از این هم به دلیل محدودیتها، شاهد حضور چهرههای حداقلی جریان اصلاحات در مجلس بودیم، اما این حداقلها نتوانستند آن طور که باید در ادوار گذشته مطالبات جامعه مخاطب اصلاحات را محقق کنند. اکنون چه تضمینی وجود دارد که لیست حداقلی اصلاحات توان تحقق مطالبات مردم به ویژه حامیانش را داشته باشد؟
50 نماینده توانمند بهتر از 100 نیروی اصلاحطلبی بیاثر در مجلس است. اصلاحطلبان باید دست به یارگیری بزنند. آنها نباید به جریانهای متوسل شوند که هیچ احساس پایبندی نسبت به مانیفست اصلاحطلبی ندارند. ورود همان عده محدود البته با برنامه از سوی جریان اصلاحات میتواند راهگشا باشد. زیرا این افراد با حضور موثر خود میتوانند دیگران را هم به سمت خود جلب کنند. اما در این زمان باقیمانده از عمر مجلس دهم، یکی از مسائل مهمی که اصلاحطلبان میتوانند بر روی آن پافشاری کنند، اصلاح پارلمان است. اکنون نماینده مجلس بهاندازه یک شورایاری در حوزه انتخابیه خود کارمی کند. نماینده بهاندازهای گرفتار مسائل منطقه ای و حوزهای خود است که از وظایف ملی خود باز میماند. در حالی که نماینده وکیل همه ملت است و باید عملکردش هم ملی باشد. یک فصل قانون اساسی شوراهاست. مجلس باید 23 تا از وظایف تصدی گریها را به شوراها واگذار کند و خود را از وضعیت روزمرگی خارج کند. اتفاقا اکنون که مجلس روزهای پایانی عمر خود را سپری میکند این اقدام موثرتر است. زیرا این تفکر در جامعه ایجاد نمیشود که نمایندهها به خاطر رای خود دست به چنین اقدامی زدند.
اصلاحطلبان طی سالهای اخیر روی آرای خاکستری حساب ویژه ای باز کرده بودند؛ اکنون این بخش از جامعه به دلیل ناامیدی نسبت به عملکرد دولت وعدم تحقق مطالباتشان تمایلی به حضور در انتخابات ندارند، از دست دادن آرای خاکستری در انتخابات پیش رو به چه معناست و باید چه کار کنند؟
اصلاحطلبان برای آوردن آرای خاکستری به پای صندوق رای با دو رقیب جدی در داخل و خارج روبرو هستند. رقیب داخلی برای ورود به مجلس بسترسازی میکند تا در مقابل مانع ورود اصلاحات به پارلمان شوند. این جریان به هیچ روی پاسخگو نیست. رقیب خارجی هم نمیخواهد اصلاحطلبان در صحنه حضور داشته باشند. زیرا میدانند اگر این جریان در صحنه حضور نداشته باشد و عدم حضورشان به پیروزی مخالفان در داخل و بدتر شدن اوضاع کمک میکند. در واقع اصلاحطلبان میان دو سنگ آسیاب قرار گرفتند. نارضایتی بخشهایی از جامعه سبب شده که امروز اصلاحطلبان همچنان با مسئله چگونگی بازسازی هویت جریانی خود دست به گریبان هستند. این جریان نمیتواند به روحانی پشت کند. زیرا روحانی را بر روی کار آورده است. اصلاحطلبان نمیتوانند بگویند که ما تلاش مان را برای عدم رای اعتماد کابینه دولت به کار بردیم اما نشد. در حالی که فراکسیون امید به اعضای کابینه روحانی رای اعتماد داد. اصلاحطلبان به هر روی اکنون با دو مسئله جدی ادامه حمایت از روحانی آنهم به دلیل وفای به عهد و سپس جلب آرای خاکستری به پای صندوق رای روبرو هستند. امروز اصلاحطلبان برای حل این دو مسئله نیاز به آسیبشناسی و رویارویی صادقانه با مردم دارند در این صورت میتوان تا حدی به نتیجه انتخابات اسفندماه امیدوار بود. در شرایطی که نظرسنجیها بیانگر آسیب اعتمادعمومی نسبت به دو جریان شاخص سیاسی است، اینجاست که براندازان تصور میکنند که در داخل برای آنها فرش قرمز پهن شود.
به همین دلیل در شرایطی که اعتماد عمومی در نازلترین سطح ممکن قرار دارد اصلاحطلبان باید یک رویکرد جدید ارائه دهند. این جریان در مجلس باید مسئله برخی نظارتها را حل کند. جریان اصلاحات حتی اگر لازم شد برای حل نوع نظارت در انتخابات استصوابی باید با روسای سه قوا وارد تعامل شود. چراکه در شرایط کاملا مساوی اصلاحطلبان هم باید بتوانند کاندیدای مورد وثوق خود را داشته باشند.
یکی از افتخارات جریان اصولگرا توجه به مطالبات اقشار ضعیف جامعه است،این در حالی است که اصلاحطلبان طی سالهای اخیر توجه شان بیشتر به مطالبات طبقه متوسط بوده است. از این رو، با توجه به تشدید مشکلات اقتصادی تا چهاندازه امکان رای آوری اصولگرایان در این بخش از جامعه وجود دارد؟ اصلاحطلبان باید با چه شعار و برنامه ای به این بخش از جامعه ورود پیدا کنند؟
طبقه متوسط موتور محرکه توسعه کشور است و حمایت از این طبقه هیچ منافاتی با اهداف اصلاحطلبی و نتیجه انتخابات ندارد. صرف اینکه اصولگرایان شعارشان حمایت از طبقه ضعیف باشد اما در عمل از طبقه مرفه دفاع کنند، درست نیست. نظیر همان اتفاقاتی که در دولت نهم و دهم رخ داد و این انحراف از معیار است. این دولت طرح واریز یارانه را ارائه کرد در حالی که حتی به حساب طبقه مرفه جامعه هم یارانه واریز میشد. در حالی که اصولگرایان اگر به راستی به دنبال حمایت از اقشار ضعیف جامعه بودند باید در مجلس دهم با دولت روحانی که به دنبال هدفمند سازی یارانه بود، همنوایی و همکاری میکردند. شعار پوپولیستی دادن بسیار آسان است اما عمل به معیارها و اهداف مهم است. در عین حال باید پذیرفت که یکی از نقیصههای مهم اصلاحطلبان، ارتباط بسیار کم این جریان با اقشار ضعیف
جامعه است.
بیتوجهی اصلاحطلبان به مطالبات اقشار ضعیف جامعه به سبد رای این جریان آسیب وارد نمیکند؟
بدون تردید همین طوراست. ضمن اینکه اصلاحطلبان به مردم وعده دادند که پس از ورود به مجلس، شورای شهر و ریاست جمهوری ارتباط خود را با مردم حفظ کنند. در حالی که احزاب به مفهوم واقعی در کشور وجود ندارد تا اعضایش را نسبت به وعدههایش پاسخگو کند. البته طی سالهای اخیر تا حدی روابط اصلاحطلبان با طبقات مختلف جامعه به ویژه اقشار ضعیف بهبود یافته است. به هر روی، در مناطق مختلف شهر تهران با مردم جلساتی برگزار شد اما این جلسات بیشتر انفرادی بود تا ارتباطات سیتماتیک جمعی. از این رو،
لازم است که اصلاحطلبان روابط شان را با این بخش از جامعه تقویت کنند.
جایگاه مجلس به دلیل ورود افراد ناکارآمد به آن طی سالهای اخیر تنزل یافته است، از این رو، چه باید کرد که مردم به واسطه مشکلات اقتصادی جلب وعدههای پوپولیستی چهرههای ناکارآمد در انتخابات اسفندماه نشوند؟
وقتی انتخابات حزبی در کشور مورد حمایت قرار نمیگیرد و احزاب و نهادهای مدنی و صنفی تقویت نمیشوند در ایام انتخابات هر فردی که بیشتر تبلیغ کند و وعده دهد، برنده خواهد بود. در حالی که نهادهای مدنی و صنفی میتوانند به روشنگری در میان مردم بپردازند و مطالبات شان را در انتخابات به کاندیدا یادآوری کنند. اگر احزاب به مفهوم واقعی در کشور شکل بگیرد و فعال شود؛ احزاب در قبال معرفی هر کاندیدا ناگزیر به پاسخگویی نسبت به عملکرد آن کاندیداست. اکنون که چنین شرایطی وجود ندارد، مردم خود باید هوشیار باشند و فریب چنین وعدههایی را نخورند. اگر برخی از جریانها به هر قیمتی حتی ایجاد هزینه برای کشوربه دنبال حذف رقیب از صحنه سیاسی هستند. چنانچه خودشان از صحنه سیاسی کنار بروند انتخابات در یک مسیر منطقی و مطلوبی قرار میگیرد.
اگرچه خواستههای مردم در دولت و مجلس محقق نشد اما آیا عدم حضور بخشهایی از جامعه در انتخابات به مفهوم فاصلهگیری از رفتار و کنش مدنی و حرکت به سمت رفتار رادیکال نیست؟
امروز شاید بخشی از مردم حق دارند که نخواهند در انتخابات شرکت کنند. چراکه جامعه اکنون با فشارهای بسیاری به ویژه در حوزه اقتصادی روبروست و راه تنفس و امیدشان بسته شده است. اما عدم حضور طبقه متوسط، نهادهای مدنی و نخبگان در انتخابات پیش رو، منجر به روی کار آمدن مجلسی ضعیف تر وغیر پاسخگوتر خواهد شد. وضعیت کنونی درمجلس و نهادهای دیگر نتیجه عدم نظارت عمومی مردم بر آنهاست. مطالبات عمومی امروز روی هم انباشته شده است. اما با این همه چاره ای جز حضور در انتخابات نیست. فارغ از ضرورت حضور مردم، مسئولان باید یا به پاسخگویی تن دهند و یا به نظارت عمومی و نهادهای مدنی. امروز نمیتوان با شعار کشور را اداره کرد بلکه ساختار باید به گونه ای باشد که نمایندگی جامعه متوسط و سایر ارکان اجتماع در مجلس حضور داشته باشند. تقویت جامعه مدنی میتواند هزینه اداره کشور را کاهش دهد. اگر خلا قانونی برای تحقق این امر وجود دارد نمایندهها با یک طرح دو فوریتی میتوانند این مشکل را حل کنند.
عدم حضور هر یک از اقشار جامعه در انتخابات پیش رو چه تبعاتی در پی دارد؟
عدم حضور هر یک از اقشار جامعه در انتخابات و سپس نمایندههای دلخواه آنها در مجلس میتواند هزینه جبران ناپذیری به کشور تحمیل کند. اما با این همه تصور میرود که مردم علیرغم همه نارضایتیها، در انتخابات پیش رو به پای صندوق رای خواهند آمد. زیرا علیرغم اینکه بسیاری از پیش بینیها ازعدم استقبال مردم از انتخابات محلی شورایاری حکایت میکرد مردم با وجود تبلیغات محدود وعدم همکاری صدا و سیما، بازهم در 4 مرداد با حضوری گسترده به پای صندوق رای آمدند و دست به انتخاب زدند.
منبع آفتاب یزد
خنده دار هست! . و مردم را ابزاری برای تامین منافع خودشان قرار داده اند!