کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

وقتي طبيعت زندگي تبديل به «گناه» مي‌شود چگونه بايد جان به در برد؟

مسووليت و بي‌مسووليتي فرزندآوري

2 بهمن 1402 ساعت 10:14

«احساس مي‌كنم كنار گذاشته شدم»، اين را مهساي 34 ساله مي‌گويد كه در 29 و 31 سالگي دو بچه به دنيا آورده. مي‌گويد: «براي مدت‌ها مي‌گفتم اين وضعيت به خاطر كروناست، به خاطر اين است كه مردم به‌طور كلي كمتر همديگر را مي‌بينند، براي اين است كه مادر شدن الزامات جديدي دارد، براي اين است كه چنين، براي اين است كه چنان، اما حالا، وقتي كه كرونا ديگر كسي را تهديد نمي‌كند و بچه‌هايم را مي‌توانم براي ساعت‌هايي در روز در خانه‌هاي بازي بگذارم، هنوز هم احساس مي‌كنم كنار گذاشته شدم، دوستان قديمي‌ام زندگي‌هاي متفاوتي دارند، زندگي‌هايي كه هيچ نسبتي با زندگي من به عنوان يك مادر كه دوره‌اي از افسردگي را پشت سر گذاشته‌ام و بايد دايما در خانه باشم تا بتوانم اين دو بچه را اداره كنم، ندارد. حتي فكر نمي‌كنم كه ديگر حرف مشتركي با آنها داشته باشم، اما هنوز هم فكر مي‌كنم كه كنار گذاشته شدم. در واقع احساس مي‌كنم بهانه‌هايي كه قبلا براي خودم مي‌آوردم، فقط براي راضي كردن دل خودم و جلوگيري از دل‌خوري‌ام از ديگران بوده است. واقعيت اين است كه من را گذاشتند كنار، دوستانم و بسياري از اعضاي خانواده‌ام من را كنار گذاشته‌اند، چون بچه‌دار شدم».


«احساس مي‌كنم كنار گذاشته شدم»، اين را مهساي 34 ساله مي‌گويد كه در 29 و 31 سالگي دو بچه به دنيا آورده. مي‌گويد: «براي مدت‌ها مي‌گفتم اين وضعيت به خاطر كروناست، به خاطر اين است كه مردم به‌طور كلي كمتر همديگر را مي‌بينند، براي اين است كه مادر شدن الزامات جديدي دارد، براي اين است كه چنين، براي اين است كه چنان، اما حالا، وقتي كه كرونا ديگر كسي را تهديد نمي‌كند و بچه‌هايم را مي‌توانم براي ساعت‌هايي در روز در خانه‌هاي بازي بگذارم، هنوز هم احساس مي‌كنم كنار گذاشته شدم، دوستان قديمي‌ام زندگي‌هاي متفاوتي دارند، زندگي‌هايي كه هيچ نسبتي با زندگي من به عنوان يك مادر كه دوره‌اي از افسردگي را پشت سر گذاشته‌ام و بايد دايما در خانه باشم تا بتوانم اين دو بچه را اداره كنم، ندارد. حتي فكر نمي‌كنم كه ديگر حرف مشتركي با آنها داشته باشم، اما هنوز هم فكر مي‌كنم كه كنار گذاشته شدم. در واقع احساس مي‌كنم بهانه‌هايي كه قبلا براي خودم مي‌آوردم، فقط براي راضي كردن دل خودم و جلوگيري از دل‌خوري‌ام از ديگران بوده است. واقعيت اين است كه من را گذاشتند كنار، دوستانم و بسياري از اعضاي خانواده‌ام من را كنار گذاشته‌اند، چون بچه‌دار شدم».
ممكن است كمي عجيب به نظر برسد، انتظار داريم كه بچه‌دار شدن يك مناسبت خانوادگي باشد. اعضاي خانواده دختر و پسر جمع بشوند و به زوجي كه تازه بچه‌دار شده‌اند، كمك كنند، كارهاي اوليه را انجام دهند، بعضي چيزها را به آنها ياد بدهند و از اين دست مسائل. شايد حتي براي اولين حمام نوزاد، براي باز كردن بسته‌هاي هديه‌ها و وسايل سيسموني، براي لباس پوشاندن به بچه و كمك كردن به مادر چند روزي بيشتر بمانند، اما آخرش چي؟ بچه‌ها گريه مي‌كنند، بچه‌ها مزاحم آرامش ديگران مي‌شوند، اگر نوپا باشند، خانه‌ها را به هم مي‌ريزند و توجه مداوم درخواست مي‌كنند. بچه‌ها ممكن است به خودشان و ديگران آسيب بزنند، ممكن است از پله بيفتند يا كشوي كمد را بيرون بكشند، يا چيزي را جابه‌جا يا گم كنند و از اين دست. خيلي‌ها حوصله اين وضعيت جديد را ندارند. به خصوص اقوام و دوستان كمي دورتر از پدر بزرگ و مادربزرگ و اين آن چيزي است كه مهسا از آن حرف مي‌زند: «آدم با خودش فكر مي‌كند كه اين طبيعي‌ترين كار دنياست، آدم در سن باروري است، ازدواج كرده است و زندگي‌اش با پايين و بالاهايي بالاخره مي‌گردد. وقتش شده است كه خانواده را كامل كنيم، وقت آن شده است كه بچه‌دار شويم، اما بعد يك دفعه همه‌چيز عوض مي‌شود. بچه‌ها باعث مي‌شوند آدم خودش را در اولويت دوم قرار دهد، شايد حتي اولويت پنجم و دهم. يك روز صبح بيدار مي‌شويد و خودتان را در آينه نمي‌شناسيد، هيچ‌كدام از چيزهايي كه قبل از بچه داشتيد را ديگر نداريد، از بحث‌هاي دوستي جدا شديد، از بخش زيادي از بحث‌هاي خانوادگي، از مهماني و دورهم جمع شدن و مسافرت‌هاي گروهي جدا شده‌ايد، همه‌اش به خاطر اينكه بچه‌دار شديد».
احساس كنار گذاشته شدن، در بين بسياري از زوج‌هاي جوان كه با گروه‌هاي دوستي تازه ازدواج كرده يا مجرد رفت و آمد مي‌كنند مشترك است. «حسين»، 38 ساله كه بچه‌اش به تازگي پنج ساله شده، مي‌گويد: «الان اوضاع بهتر از چند وقت پيش است، الان ما توانسته‌ايم با بعضي از خانواده‌هايي كه بچه‌هاي‌شان به همان مهد بچه ما مي‌روند، دوست شويم و جمع جديدي براي خودمان درست كنيم. اما اوايلش واقعا سخت بود. نه به خاطر دوران قرنطينه و كرونا و بچه كوچك، بلكه بيشتر به خاطر اينكه انگار ما تصميمي را گرفته بوديم كه باعث مي‌شد از همه جمع‌ها حذف شويم. ديگر نمي‌توانستيم تا دير وقت بيرون بمانيم، يا اينكه به راحتي مسافرتي را برنامه‌ريزي كنيم. اگر مي‌خواستيم جايي برويم، بايد بچه را پيش مادر من يا مادر همسرم مي‌گذاشتيم، چون نمي‌توانستيم از همه بخواهيم كه شرايط را براي ميزباني از يك بچه دو ساله آماده كنند. در مورد مهماني آمدن هم اوضاع همين بود. ما خيلي از كارهايي كه قبلا مي‌توانستيم انجام دهيم را نمي‌توانستيم انجام دهيم. نمي‌توانستيم در بهارخواب را باز بگذاريم يا آهنگ تند پخش كنيم. نمي‌توانستيم بچه را از همه دور كنيم و نمي‌توانستيم مثلا از ديگران بخواهيم كه اگر آرايش دارند بچه را نبوسند. اينها و چيزهايي از اين دست باعث شد كه ما كم‌كم از جمع دوستي‌مان فاصله بگيريم. باعث شد كه آنها هم ديگر خيلي دنبال اينكه با ما رفت و آمد كنند، نباشند. البته اين‌طور نيست كه بگويم من از اين وضعيت جديد ناراحت هستم، اما اين‌طور هم نيست كه بگويم زود و راحت عادت كرديم و كنار آمديم.»
«نفيسه»، دانشجوي جامعه‌شناسي كه فرزندش حالا دو ساله است، در مورد تجربه بچه‌دار شدن خودش مي‌گويد: «شايد براي خيلي‌ها مثلا بچه‌دار شدن بعد از به دنيا آمدن بچه شروع بشود. بالاخره فيزيك آدم به هم مي‌ريزد، نظم خواب و هورمون‌هاي آدم به هم مي‌ريزد و اينها روي روابط اجتماعي و دوستانه و خانوادگي آدم تاثير مي‌گذارد. به خصوص اگر شما آدمي باشيد كه خانواده چندان حمايت‌گري نداشته باشيد، بار همه‌چيز را بايد خودتان و همسرتان با هم بكشيد و اين كار خيلي سختي است. اما جداي از كار فيزيكي و روحي كه آدم بايد بعد از بچه‌دار شدن انجام دهد و خواه ناخواه بين آدم و ديگران فاصله مي‌اندازد، مساله ما اين بود كه حتي قبل از اينكه بچه‌دار شويم، هركسي كه شنيد ما قصد داريم بچه‌دار شويم شروع كرد در مورد اينكه هوا رو به گرم شدن است و زمين در حال نابودي است و جنگ است و اوضاع اقتصادي خراب است، حرف زد. خيلي‌ها از ما مي‌پرسيدند مگر گنج پيدا كرديد كه مي‌خواهيد بچه‌دار شويد، يكي از دوستان‌مان شروع كرده بود به فرستادن قيمت شهريه مهدكودك‌ها و مدرسه‌هاي ابتدايي كه شايد ما منصرف شويم، چون نمي‌توانستيم آن قدر پول در بياوريم كه آن چنان هزينه‌هايي براي بچه‌هاي‌مان بكنيم. خيلي‌ها به ما مي‌گفتند كه بايد از اين فرصت استفاده كنيم و زودتر مهاجرت كنيم تا بچه‌مان در جاي ديگري به دنيا بيايد و بتوانيم براي او و خودمان پاسپورت دوم بگيريم. انگار يك فرض اصلي و ثابت‌شده‌اي وجود دارد كه در ايران، در شرايط امروز نبايد بچه‌دار شد، انگار بچه‌دار شدن جرم و گناه باشد. بودند كساني كه پشت سر يا حتي جلوي روي خودم مي‌گفتند آدمي كه دلسوز باشد و مسووليت‌پذير باشد، در اين اوضاع در ايران بچه‌دار نمي‌شود. خيلي‌ها هم مي‌گفتند با اين آلودگي هوا و اين آلودگي آب و خاك و غذا ممكن است بچه سقط شود يا بهره هوشي پاييني داشته باشد يا اختلال‌هاي ديگر سلامتي داشته باشد. شما مي‌توانيد حدس بزنيد كه اين حرف‌ها چقدر فشار رواني و روحي بيشتري براي ما درست كرد و چقدر باعث رنج و عذاب ما شد تا جايي كه خودمان تصميم گرفتيم با بعضي از اين آدم‌ها كه دوستان ما بودند قطع ارتباط كنيم.»
«سمانه»، زن جواني كه كودكش چهار ساله است، خيلي بيشتر از سرزنش‌هايي كه نفيسه از آنها شكايت مي‌كند و باعث به هم خوردن برخي روابط دوستي‌اش شده است، شكايت دارد: «براي دوستان ما كاملا طبيعي است كه اگر كسي نتواند براي يك شب بيرون ماندن كسي را پيدا كند كه پيش سگش بماند، سگ را با خودش به مهماني بياورد. پوشك كردن سگ و از اين بغل به آن بغل رفتن و بازي كردن سگ در مهماني طبيعي است. همه هم قربان‌صدقه‌اش مي‌روند و در مورد برنامه‌هاي خودشان براي اينكه حيوان خانگي بياورند، حرف مي‌زنند و در مورد اينكه سگ و گربه چقدر به سلامت روان‌شان كمك كرده‌اند، حرف مي‌زنند، اما بچه‌دار شدن از نظرشان بي‌مسووليتي است. اگر كسي بچه‌اش را به مهماني بياورد، آدم بي‌شخصيتي است كه قاعده مهماني را رعايت نكرده. همه هم تا آخر شب غر مي‌زنند و شكايت مي‌كنند و به بچه‌ات بكن و نكن مي‌كنند و برايت بزرگ‌تري مي‌كنند. چون به بچه كه مي‌رسد، همه كارشناس هستند اما در مورد سگ و گربه آدم‌ها قبول مي‌كنند كه وقتي خودشان سگ ندارند يا صاحب حيوان نيستند، نبايد به او بكن و نكن بكنند. براي من و همسرم كاملا از يك جايي به بعد روشن بود كه دوستان ما سگ را بيشتر از بچه مي‌پذيرند. سگ داشتن را باحال‌تر از بچه‌دار شدن مي‌دانند. هر كسي زندگي خودش را دارد و من با اينكه كسي سگ يا گربه يا مار و ملخ نگه دارد، مشكلي ندارم، اما از اينكه سگ را در مهماني قبول مي‌كنند، ولي از ما كه بچه‌دار هستيم مي‌خواهند بچه را بگذاريم خانه و خودمان تنهايي به مهماني برويم خوشم نمي‌آيد. همين چيزهاست كه بين زوج‌هاي بچه‌دار و زوج‌هاي بدون بچه يا دوستان مجرد فاصله مي‌اندازد.»
«محمد» و «مهديه» در دو سال گذشته دو بار بچه‌دار شده‌اند، يكي از بچه‌هاي آنها نوزاد و ديگري يكسال و چند ماهه است، آنها در مورد تغيير زندگي‌شان بعد از بچه مي‌گويند: «ما مي‌دانستيم كه زندگي‌مان خيلي سخت‌تر خواهد شد، ما يك در آمد بيشتر نداريم و نمي‌توانيم كمكي از كسي بگيريم، پدر و مادرهاي‌مان مي‌توانند در نگه‌داري بچه‌ها كمك كنند، اما مي‌دانيم كه كمك آنها موقتي است. از طرفي فشار كار را بايد بيشتر كنيم تا بتوانيم هزينه‌هاي بچه‌ها را بدهيم، از طرفي انگار برگشته‌ايم به دوراني كه كنكور داشتيم و نمي‌توانستيم هيچ‌كس را ببينيم، چون بچه‌دار شده‌ايم. از تمام فعاليت‌هاي اجتماعي معمولي‌مان دور افتاده‌ايم. اين البته انتخاب خودمان بود كه بچه‌دار شويم، اما انتخاب خودمان نبود كه هر كسي به ما مي‌رسد بگويد چون تلويزيون گفته بچه‌دار شديد، يا چون وام مي‌دهند و مي‌گويند كه زمين مي‌دهند بچه‌دار شديد. وقتي منتظر بچه دوم‌مان بوديم، خيلي‌ها به ما مي‌گفتند دعا كنيد دوقلو باشند چون فقط به فرزند سوم به بعد وام و زمين مي‌دهند. يعني انگار از نظر آدم‌ها ديگر هيچ توجيهي براي بچه‌دار شدن وجود ندارد، غير از اينكه بخواهيد از طريق بچه‌دار شدن از رانت يا وامي استفاده كنيد.»
با اين روايت‌ها به نظر مي‌رسد اقلا در ميان برخي از گروه‌هاي اجتماعي حالا ديگر بايد از چيزي به عنوان «انگ بچه‌دار شدن» حرف زد. نگراني از اوضاع اقتصادي ناپايدار، به هم‌ريختگي‌هاي اجتماعي، بحران‌هاي جهاني، ناامني و جنگ و بحران اقليمي، در كنار ناكامي‌هاي مربوط به اوضاع داخل كشور از ناامني‌هاي شغلي گرفته تا بحران آلودگي هوا و مسائلي مانند آن نه تنها بر تصميم بچه‌دار شدن تاثير مي‌گذارد، بلكه علاوه بر آن بر قضاوتي كه آدم‌ها در مورد خودشان و ديگران دارند هم تاثير مي‌گذارد. گره خوردن مساله فرزندآوري با سياست‌هاي رسمي هرچند ممكن است در برخي گروه‌هاي اجتماعي به افزايش ميل به بچه‌دار شدن كمك كرده باشد، در برخي ديگر از گروه‌هاي اجتماعي نتيجه معكوس به همراه داشته است. اينها در كنار گفت‌وگو در مورد «صلاحيت بچه‌دار شدن»، افزايش روز به روز هزينه‌هاي بچه‌دار شدن و دامن زدن به اين ايده كه مقصر اصلي ناكامي فرزندان، والدين آنها هستند، گروهي از مردم را در معرض فشارهاي بيشتر رواني گذاشته و گروه‌هاي ديگري را نسبت به بچه‌دار شدن بدبين كرده است.
شايد پرسش از اينكه چطور جامعه‌اي درگير يك جنگ نفس‌گير با كشور همسايه، در حالي كه شهرهايش زير بمباران و مواد غذايي‌اش جيره‌بندي شده بود، به رشد ادامه مي‌داد، اما امروز آمار رشد جمعيت هر سال نسبت به سال قبل كاهش بيشتري را تجربه مي‌كند، بخشي از پاسخ به مساله باشد. همزمان بايد در نظر گرفت كه حال روحي تازه والدين و تجربه زيسته آنها از بچه‌دار شدن كه روي تصميم آنها براي داشتن بچه‌هاي بيشتر و همين‌طور روي تصميم به بچه‌دار شدن ديگراني كه آنها را مي‌بينند موثر است، براي بهبود اين تجربه هم افاضات تبليغاتي مانند تقديم زمين و وام و امكان خريد خودرو بدون نوبت به خانواده‌هايي كه تازه بچه‌دار شدند يا خانواده‌هايي كه بيش از دو بچه دارند كارگر نيست.
در طول جنگ جهاني دوم، وقتي انگليس دچار بحران تامين مواد غذايي بود، آزموني براي تشويق مردم به استفاده از بخش‌هاي كمتر محبوب بدن گاو و گوسفند در طبخ غذا طراحي شد. در اين آزمون روش‌هاي مختلفي براي تشويق مردم به استفاده از جگر استفاده كردند. جايزه دادن بابت خريد جگر، بسته‌بندي و توزيع جگر، ساختن برنامه و نوشتن دستور آشپزي در مورد پخت جگر و بسياري راه‌هاي ديگر امتحان شدند اما در نهايت روشن شد كه آن روشي كه از همه بيشتر فايده داشته است، جمع كردن زناني كه پخت و پز خانه را به عهده دارند در گروه‌هاي كوچك و صحبت كردن آنها با يكديگر در مورد پختن غذا، سير كردن شكم بچه‌ها و پختن جگر بود. ايجاد گروه‌هايي با دغدغه‌هاي مشابه، هم از اين احساس بد كه پختن و خوردن جگر اشتباه و رفتاري ناخوشايند است كم كرد، هم فشار رواني ناشي از جنگ كه بر دوش زنان افتاده بود را كاهش داد.
مقايسه تلاش براي تغيير ذائقه و اضافه كردن يك غذاي جديد به برنامه غذاي هفتگي با بچه‌دار شدن، آن‌قدرها دقيق نيست. اما آزمون‌هاي تغيير رفتار اجتماعي معمولا از تاثيرگذاري بر يك موضوع كوچك براي نتيجه‌گيري در مورد اينكه در موضوعات بزرگ‌تر چگونه مي‌توان تغيير ايجاد كرد مورد استفاده قرار مي‌گيرند. دولت‌هايي كه حمايت‌هاي رفاهي - اجتماعي را در مركز توجه خود قرار مي‌دهند، برنامه‌هايي براي حمايت تخصصي از تازه مادران و خانواده‌هاي تازه بچه‌دار شده دارند كه شامل سر زدن پرستاران حرفه‌اي به خانه‌ها، كمك‌هاي حرفه‌اي براي چند قلوها، كمك‌هاي اجتماعي براي نگه‌داري از بچه‌ها و كلاس‌ها و گروه‌هاي حمايتي براي مادر و پدرها مي‌شود. در جايي كه نمي‌توان به چنان سيستم بهداشت و درمان و رفاه اجتماعي اميدوار بود، شايد تنها راه براي كم كردن فشار رواني روي خانواده‌هايي كه تازه بچه‌دار مي‌شوند، ايجاد مسيري براي در كنار هم قرار گرفتن اين خانواده‌ها، گفت‌وگو در مورد مسائل روزمره‌شان و پيدا كردن دوستاني مناسب شرايط جديد آنها باشد.

ممكن است كمي عجيب به نظر برسد، انتظار داريم كه بچه‌دار شدن يك مناسبت خانوادگي باشد. اعضاي خانواده دختر و پسر جمع بشوند و به زوجي كه تازه بچه‌دار شده‌اند، كمك كنند، كارهاي اوليه را انجام دهند، بعضي چيزها را به آنها ياد بدهند و از اين دست مسائل. شايد حتي براي اولين حمام نوزاد، براي باز كردن بسته‌هاي هديه‌ها و وسايل سيسموني، براي لباس پوشاندن به بچه و كمك كردن به مادر چند روزي بيشتر بمانند، اما آخرش چي؟ بچه‌ها گريه مي‌كنند، بچه‌ها مزاحم آرامش ديگران مي‌شوند، اگر نوپا باشند، خانه‌ها را به هم مي‌ريزند و توجه مداوم درخواست مي‌كنند. بچه‌ها ممكن است به خودشان و ديگران آسيب بزنند، ممكن است از پله بيفتند يا كشوي كمد را بيرون بكشند، يا چيزي را جابه‌جا يا گم كنند و از اين دست. خيلي‌ها حوصله اين وضعيت جديد را ندارند.


کد مطلب: 471661

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/news/471661/مسووليت-بي-مسووليتي-فرزندآوري

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1