تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۳ شهريور ۱۴۰۴ ساعت ۲۰:۲۸
کد مطلب : ۵۰۴۰۲۲
حمله اسرائیل به قطر؛
نشست آتش؛ بمباران دوحه و مرگ مذاکرات صلح
۰
کبنا ؛دیوید هرست سردبیر ارشد پایگاه تحلیلی میدل ایست آی نوشت، هر بار که بنیامین نتانیاهو در اندیشه ترور خالد مشعل، رهبر حماس بوده، سرانجامی جز رسوایی و تحقیر برای اسرائیل رقم نزده است. نخستین پرده از این ماجرا در سال ۱۹۹۷ در اَمان روی داد؛ جایی که مأموران موساد با گذرنامههای جعلی کانادایی وارد اردن شدند و در برابر دفتر مشعل کمین کردند. دو تن از آنان لحظه ورود او را غنیمت شمردند و یکی دستگاهی کوچک را به گوش مشعل نزدیک کرد؛ دستگاهی که در خود زهری سریعالاثر حمل میکرد.
اما واکنش محافظان مشعل برقآسا بود. آنان مهاجمان را تعقیب کردند؛ بخشی از تیم موساد در دم دستگیر شد و دیگران به سفارت تازهتأسیس اسرائیل در اَمان پناه بردند. در نخستین لحظات چنین مینمود که نقشه ناکام مانده است. مشعل خود حمله را با عباراتی کوتاه توصیف کرد: «انفجاری در گوشم» و «شوک برقآسا». اما زمان چندانی نگذشت که زهر در خون او اثر گذاشت و حالش به سرعت رو به وخامت نهاد.
پادزهر موساد در امان؛ عقبنشینی اجباری نتانیاهو
در آن دوران، خالد مشعل تابعیت اردنی داشت و همین موضوع خشم ملک حسین، پادشاه وقت، را شعلهور ساخت. او بیپرده از اسرائیل خواستار پادزهر شد و هشدار داد که در غیر این صورت، مأموران موساد را محاکمه خواهد کرد و پیمان تاریخی وادی عربه ،که تنها سه سال پیش امضا شده و به رسمیت شناختن اسرائیل را در پی داشت لغو خواهد کرد. فشارها چنان بالا گرفت که بیل کلینتون، رئیسجمهور وقت آمریکا، ناچار شد نتانیاهو را به عقبنشینی وادارد. در صحنهای که بیش از هر چیز بوی خفت میداد، دنی یاتوم، رئیس وقت موساد، شخصاً پادزهر را به اَمان برد. خالد مشعل، که در کما فرو رفته و مرگ را به چشم دیده بود، بار دیگر از چنگ مرگ گریخت.
ملک حسین تنها به آزادی دو مأمور موساد که به دست محافظان حماس گرفتار شده بودند بسنده نکرد. شش عضو دیگر تیم در سفارت اسرائیل پناه گرفته بودند و پادشاه هاشمی آزادی آنان را مشروط به رهایی شیخ احمد یاسین، بنیانگذار حماس به همراه شمار زیادی از زندانیان فلسطینی کرد. این معامله برای اسرائیل شکستی تحقیرآمیز رقم زد. شیخ یاسین پس از آزادی، سفری پیروزمندانه در منطقه آغاز کرد و خالد مشعل نیز از همین نقطه به چهرهای برجسته تبدیل شد؛ کسی که تا پیش از آن تنها در ردههای میانی حماس شناخته میشد. حماس هم بهعنوان جنبشی که توان ایستادگی در برابر سلطهطلبی اسرائیل را دارد، اعتباری جدید به دست آورد. اینکه روزگار بار دیگر همان صحنه را بازآفرینی کند پرسشی است دیگر؛ اما نشانههای یک تحقیر بزرگ برای اسرائیل از همین امروز خود را آشکار میکند.
پیامی که مخابره شد روشن بود: اگر پروتکلهای امنیتی سختگیرانه حماس اجرا نمیشد، خالد مشعل و تمام هیئت مذاکرهکنندهاش روز سهشنبه در دوحه از میان میرفتند. تغییر ناگهانی محل نشست پس از ورود اعضا و ضبط تلفنهای همراه، تنها سپری بود که جان آنان را حفظ کرد. ساختمانی که هیئت در آن حضور داشت، فاصلهای اندک با ساختمانی داشت که اندکی بعد هدف بمباران جنگندههای اسرائیلی قرار گرفت. زمان حمله با دقت انتخاب شده بود، اما به روایت منابع بلندپایه حماس، اسرائیل خطا کرد و ساختمان دیگری را هدف گرفت.
تهدید تلآویو از دوحه تا آنکارا؛ هشدار به ترکیه در سایه بمباران قطر
یائیر لاپید، رهبر اپوزیسیون و چهرهای که همواره پرچمدار کارزار آزادی گروگانها بوده است، نخستین کسی بود که به نیروی هوایی و شینبت شادباش گفت و عملیات را «ضربهای استثنایی بر دشمن» ستود. اما این موضع چندان دوام نیاورد و به سرعت جای خود را به لحنی انتقادی داد. او تصریح کرد: «حماس فرزندان مرگ است، اما دولت باید توضیح دهد که چگونه این عملیات جان گروگانها را به خطر نینداخته است. آیا هنگام تصمیمگیری چنین ریسکی محاسبه شد؟ وقت تلف کردن دیگر جایز نیست؛ جنگ باید پایان گیرد و گروگانها باید به خانه بازگردند.»
اسرائیل نام این حمله را که درست همزمان با نشست رهبران حماس برای بررسی سند پیشنهادی دونالد ترامپ صورت گرفت ـ «نشست آتش» گذاشت؛ عنوانی پرطمطراق برای عملی که بیش از هر چیز روحیه سلطهجویانه یک دولت برتریطلب یهودی را بازتاب میداد. این حمله آشکار ساخت که نتانیاهو و طراحانش بهخوبی به پیامدهای بمباران قطر واقف بودند و عمداً پیامی روشن مخابره کردند: برای اسرائیل مرزی وجود ندارد و ارتش میتواند هر زمان و هر کجا که بخواهد، بیاعتنا به حاکمیت کشورها و حریم آسمانشان، ضربه بزند. نتانیاهو حتی پا را فراتر گذاشت و تهدید کرد که اعضای حماس در ترکیه نیز هدف قرار خواهند گرفت؛ بمباران قطر در حقیقت تلویحاً به آنکارا هشدار داد و یادآور شد که نوبت تو نیز فرا خواهد رسید.
مناخم کلاین، اندیشمند علوم سیاسی، اسرائیل امروز را «جامعهای نسلکش» توصیف میکند؛ جامعهای که دیپلماسی را کنار گذاشته و تنها به زبان زور سخن میگوید. او در گفتوگو با میدل ایست آی تصریح کرده است: «اسرائیل دیپلماسی را کنار گذاشته و همه چیز را به قدرت گره زده است. موضوع فقط فلسطین نیست؛ ایران و سوریه نیز در تیررساند. حتی ترکیه بهطور مستقیم تهدید شده و با اردوغان تبادل تهدید صورت گرفته است.» به باور کلاین، اسرائیل در برابر مصر و یمن نیز بیاعتنایی نشان داده است: «آنچه میبینیم چیزی جز مهندسی اجباری یک منطقه کامل نیست.» او در نهایت تأکید میکند: «جانمایه این ائتلاف، برتریطلبی یهود است؛ رژیمی که میخواهد این برتری را نه تنها در فلسطین، بلکه در سراسر منطقه به زور تثبیت کند.»
پروژه نتانیاهو برای بازمهندسی منطقه پیامدهایی فراتر از مرزهای اسرائیل دارد و دامنه آن حتی به کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و دولتهایی که با توافقنامههای ابراهیم دست دوستی به تلآویو دادهاند نیز کشیده میشود. در کوتاهمدت، بمباران حماس معادل حذف مذاکرهکنندگان بود؛ اگر عملیات به نتیجه میرسید، هیچ صدای معتبری در حماس باقی نمیماند تا دستور آزادی گروگانها را صادر کند. موفقیت عملیات «نشست آتش» به معنای پایان همه امیدها برای بازگشت گروگانهای زنده تعبیر میشد و همانگونه نیز محاسبه شد.
در حقیقت، اسرائیل با این حمله نه فقط مواضع حماس، بلکه خود روند مذاکره را بمباران کرد. مصر از میانجیگری کناره گرفت و تداوم نقش قطر نیز در هالهای از ابهام قرار گرفت. حتی اکنون که هیئت حماس از مرگ جسته است، رشته مذاکرات برای آزادی گروگانها تقریباً گسسته شده است. هر ناظر آشنا با مذاکرات دو سال گذشته این واقعیت را میدانست: نتانیاهو هفت بار تلاشها برای رسیدن به توافق را به بنبست کشانده بود، حتی توافقهایی را که تیم خودش امضا کرده بود. اما امروز دیگر جای تردید نیست؛ او تصمیم گرفته است بساط هر مذاکرهای را برچیند و تنها با شمشیر، سرنوشت غزه را تعیین کند.
برتریطلبی اسرائیل به بهای بیاعتباری مطلق
اکنون تنها مسیر محتمل آن است که استیو ویتکاف، فرستاده ایالات متحده، شخصاً وارد میدان شود و بیواسطه با حماس گفتوگو کند؛ گفتوگویی که بالای سر اسرائیل شکل بگیرد. اما تحقق چنین امری مشروط به آن است که رئیس او، اسرائیل را به توقف عملیات زمینی در غزه وادارد؛ کاری که تاکنون از انجامش سر باز زده است. از سوی دیگر، اگر ترامپ از پیش در جریان حمله دوحه بوده و با خودداری از جلوگیری چراغ سبز داده باشد، آنگاه ارزش و اعتباری برای هرگونه تضمین آینده او نمیتوان قائل شد. پرسش این است که آیا حماس میتواند باور کند آزادی همه گروگانها به معنای پایان جنگ و عقبنشینی اسرائیل خواهد بود یا نه؛ پرسشی که همچنان بیپاسخ مانده است.
این نخستین بار نیست که اسرائیل از مذاکرات فعال بهعنوان سپری برای حمله غافلگیرانه بهره میگیرد. پیشتر نیز در ژوئن، حمله به ایران تنها چند روز پیش از دیدار برنامهریزیشده مذاکرهکنندگان ایرانی و آمریکایی در عمان آغاز شد؛ دیداری که قرار بود به برنامه هستهای ایران اختصاص یابد. اکنون هم کمیته مذاکره حماس سرگرم بررسی پیشنهادی برای آتشبس بود که شخص ترامپ آن را نوشته بود. پیام روشنتر از این نمیتواند باشد: تضمینهای او هیچ اعتباری ندارند.
با این همه، پیامدهای بلندمدت این شکست برای سران عرب بهمراتب هولناکتر است. خود را فریب ندهیم: نسل تازه فرمانروایان در عربستان، امارات و بحرین کینهای عمیقتر از نتانیاهو نسبت به حماس، اخوانالمسلمین و حزبالله در دل دارند. اما عملیات اسرائیل معنایی فراتر داشت؛ این حمله بهطور مستقیم اقتدار آنان را بهعنوان حاکمان کشورها و نگهبانان آسمانشان به چالش کشید. و درست همانند ماجرای سال ۱۹۹۷، ناکامی اسرائیل در هدف قرار دادن رهبران حماس بیدرنگ پرچم اعتبار این جنبش را برافراشت؛ جنبشی که گرچه در بریتانیا و برخی دیگر کشورها «تروریستی» خوانده میشود، اما در جهان عرب امروز بیش از هر زمان دیگری سربلند ایستاده است.
دیگر هیچ زبان گزندهای نمیتواند رهبران حماس در دوحه را متهم کند که در سایه رفاه هتلهای مجلل آرمیدهاند، در حالی که غزه در آتش میسوزد. آنان اکنون در خط مقدم رویارویی با اسرائیل ایستادهاند. این ناکامی همچنین هشداری جدی برای دولت لبنان بود که رؤیای خلع سلاح حزبالله را در سر میپروراند. استدلال دیرین حزبالله مبنی بر اینکه «بیسلاح شدن، لبنان را بیدفاع در برابر اسرائیل رها میکند» امروز بیش از هر زمان دیگری تقویت شده است. تلاش آمریکا و عربستان برای تحمیل خلع سلاح حزبالله، فعلاً با تدبیر فرماندهی ارتش لبنان متوقف شد؛ ارتشی که بیم آن داشت اجرای کورکورانه این تصمیم کشور را در آتش درگیری داخلی بسوزاند.
اکنون اما عربستان، امارات و اردن با پرسشی بنیادین روبهرو هستند: تا کجا میتوانند در برابر اراده ملتهای خود بایستند و چه اندازه خوار و ناتوان جلوه میکنند اگر، چنانکه رسانههای اسرائیلی ادعا کردهاند، بهطور پنهانی اجازه پرواز جنگندههای اسرائیلی به دوحه را داده باشند؟ خبرنگار نظامی یدیعوت آحارونوت مدعی شد که «حمله در قطر با هماهنگی کشورهای دیگر انجام شد.» مسیر پیش روی آنان کوتاه است: یا بستن آسمان به روی پروازهای اسرائیلی یا خروج و تعلیق توافقهای ابراهیم. امارات پیشتر هشدار داده بود که الحاق رسمی کرانه باختری «خط قرمز» آن کشور است و این هشدار را همچنان تکرار میکند.
نتانیاهو در باتلاقی از خون و انزوا
هفتهای سیاه برای نتانیاهو رقم خورد. آغاز آن دوشنبهای بود که تیراندازی در اورشلیم شش اسرائیلی را به خاک انداخت و چهار سرباز در غزه جان باختند؛ و حماس مسئولیت هر دو حمله را بر عهده گرفت. برای مردی که بارها طی دو سال گذشته از «پیروزی قریبالوقوع» سخن گفته بود، این روزها چیزی جز فرو ریختن سرمایه اعتبار بهجا نمانده است. حماس همچنان با همان شدت روز نخست میجنگد و شمار کشتههای اسرائیلی چه سرباز و چه غیرنظامی پیوسته افزایش مییابد.
سهشنبه، نتانیاهو به جای نابودی رهبران حماس، روند مذاکرات صلح را هدف گرفت و ویران کرد؛ در حالی که حماس از دل این بحران بر آوازه و مشروعیت خود افزود. ترامپ با ژستی محتاطانه، شکست عملیات نظامی اخیر اسرائیل را «ناخوشایند» توصیف کرد و تلاش کرد خود را از آن دور نگه دارد. او مدعی شد نخستین بار از زبان فرماندهان نظامیاش از ماجرا آگاه شده است، حال آنکه کاخ سفید در همان ساعات نخست به خبرنگاران اعلام کرده بود که از حمله اطلاع داشته است.
اگر این ضربه نتواند ترامپ را متوجه سازد که دنبالهروی بیچونوچرا از یک دولت یاغی با رهبری بنیادگرایان مذهبی حیثیت او را بهعنوان یک رهبر جهانی لکهدار میکند، دیگر هیچ چیز چنین اثری نخواهد گذاشت. ترامپ سیاستمداری است که تحقیرهای شخصی را با تمام وجود حس میکند و از یاد نمیبرد؛ و این بار تحقیر از سوی نزدیکترین متحدش بر او وارد شد. فراتر از همه اینها، حمله اخیر ناقوس هشداری برای تمام منطقه بود: چتر امنیتی آمریکا ،همان که کشورهای عربی در سفر گذشته ترامپ برایش بهای گزافی پرداختند، توخالی و بیاعتبار جلوه کرد. توافقهای ابراهیم نیز چیزی جز افسانه نبود؛ زیرا به رسمیت شناختن اسرائیل هرگز برابر با صلح نخواهد بود. تنها با شکلگیری اتحادی امنیتی در سطح منطقه میتوان اسرائیل را در تنگنا نهاد؛ اتحادی که این رژیم را وادار کند به کوچکی سرزمینش اعتراف کند و بهای انزوای سیاسی و اقتصادی را بپردازد. تنها آنگاه است که رویاهای هژمونیک نتانیاهو به فرجام واقعی خود برسد.
اما واکنش محافظان مشعل برقآسا بود. آنان مهاجمان را تعقیب کردند؛ بخشی از تیم موساد در دم دستگیر شد و دیگران به سفارت تازهتأسیس اسرائیل در اَمان پناه بردند. در نخستین لحظات چنین مینمود که نقشه ناکام مانده است. مشعل خود حمله را با عباراتی کوتاه توصیف کرد: «انفجاری در گوشم» و «شوک برقآسا». اما زمان چندانی نگذشت که زهر در خون او اثر گذاشت و حالش به سرعت رو به وخامت نهاد.
پادزهر موساد در امان؛ عقبنشینی اجباری نتانیاهو
در آن دوران، خالد مشعل تابعیت اردنی داشت و همین موضوع خشم ملک حسین، پادشاه وقت، را شعلهور ساخت. او بیپرده از اسرائیل خواستار پادزهر شد و هشدار داد که در غیر این صورت، مأموران موساد را محاکمه خواهد کرد و پیمان تاریخی وادی عربه ،که تنها سه سال پیش امضا شده و به رسمیت شناختن اسرائیل را در پی داشت لغو خواهد کرد. فشارها چنان بالا گرفت که بیل کلینتون، رئیسجمهور وقت آمریکا، ناچار شد نتانیاهو را به عقبنشینی وادارد. در صحنهای که بیش از هر چیز بوی خفت میداد، دنی یاتوم، رئیس وقت موساد، شخصاً پادزهر را به اَمان برد. خالد مشعل، که در کما فرو رفته و مرگ را به چشم دیده بود، بار دیگر از چنگ مرگ گریخت.
ملک حسین تنها به آزادی دو مأمور موساد که به دست محافظان حماس گرفتار شده بودند بسنده نکرد. شش عضو دیگر تیم در سفارت اسرائیل پناه گرفته بودند و پادشاه هاشمی آزادی آنان را مشروط به رهایی شیخ احمد یاسین، بنیانگذار حماس به همراه شمار زیادی از زندانیان فلسطینی کرد. این معامله برای اسرائیل شکستی تحقیرآمیز رقم زد. شیخ یاسین پس از آزادی، سفری پیروزمندانه در منطقه آغاز کرد و خالد مشعل نیز از همین نقطه به چهرهای برجسته تبدیل شد؛ کسی که تا پیش از آن تنها در ردههای میانی حماس شناخته میشد. حماس هم بهعنوان جنبشی که توان ایستادگی در برابر سلطهطلبی اسرائیل را دارد، اعتباری جدید به دست آورد. اینکه روزگار بار دیگر همان صحنه را بازآفرینی کند پرسشی است دیگر؛ اما نشانههای یک تحقیر بزرگ برای اسرائیل از همین امروز خود را آشکار میکند.
پیامی که مخابره شد روشن بود: اگر پروتکلهای امنیتی سختگیرانه حماس اجرا نمیشد، خالد مشعل و تمام هیئت مذاکرهکنندهاش روز سهشنبه در دوحه از میان میرفتند. تغییر ناگهانی محل نشست پس از ورود اعضا و ضبط تلفنهای همراه، تنها سپری بود که جان آنان را حفظ کرد. ساختمانی که هیئت در آن حضور داشت، فاصلهای اندک با ساختمانی داشت که اندکی بعد هدف بمباران جنگندههای اسرائیلی قرار گرفت. زمان حمله با دقت انتخاب شده بود، اما به روایت منابع بلندپایه حماس، اسرائیل خطا کرد و ساختمان دیگری را هدف گرفت.
تهدید تلآویو از دوحه تا آنکارا؛ هشدار به ترکیه در سایه بمباران قطر
یائیر لاپید، رهبر اپوزیسیون و چهرهای که همواره پرچمدار کارزار آزادی گروگانها بوده است، نخستین کسی بود که به نیروی هوایی و شینبت شادباش گفت و عملیات را «ضربهای استثنایی بر دشمن» ستود. اما این موضع چندان دوام نیاورد و به سرعت جای خود را به لحنی انتقادی داد. او تصریح کرد: «حماس فرزندان مرگ است، اما دولت باید توضیح دهد که چگونه این عملیات جان گروگانها را به خطر نینداخته است. آیا هنگام تصمیمگیری چنین ریسکی محاسبه شد؟ وقت تلف کردن دیگر جایز نیست؛ جنگ باید پایان گیرد و گروگانها باید به خانه بازگردند.»
اسرائیل نام این حمله را که درست همزمان با نشست رهبران حماس برای بررسی سند پیشنهادی دونالد ترامپ صورت گرفت ـ «نشست آتش» گذاشت؛ عنوانی پرطمطراق برای عملی که بیش از هر چیز روحیه سلطهجویانه یک دولت برتریطلب یهودی را بازتاب میداد. این حمله آشکار ساخت که نتانیاهو و طراحانش بهخوبی به پیامدهای بمباران قطر واقف بودند و عمداً پیامی روشن مخابره کردند: برای اسرائیل مرزی وجود ندارد و ارتش میتواند هر زمان و هر کجا که بخواهد، بیاعتنا به حاکمیت کشورها و حریم آسمانشان، ضربه بزند. نتانیاهو حتی پا را فراتر گذاشت و تهدید کرد که اعضای حماس در ترکیه نیز هدف قرار خواهند گرفت؛ بمباران قطر در حقیقت تلویحاً به آنکارا هشدار داد و یادآور شد که نوبت تو نیز فرا خواهد رسید.
مناخم کلاین، اندیشمند علوم سیاسی، اسرائیل امروز را «جامعهای نسلکش» توصیف میکند؛ جامعهای که دیپلماسی را کنار گذاشته و تنها به زبان زور سخن میگوید. او در گفتوگو با میدل ایست آی تصریح کرده است: «اسرائیل دیپلماسی را کنار گذاشته و همه چیز را به قدرت گره زده است. موضوع فقط فلسطین نیست؛ ایران و سوریه نیز در تیررساند. حتی ترکیه بهطور مستقیم تهدید شده و با اردوغان تبادل تهدید صورت گرفته است.» به باور کلاین، اسرائیل در برابر مصر و یمن نیز بیاعتنایی نشان داده است: «آنچه میبینیم چیزی جز مهندسی اجباری یک منطقه کامل نیست.» او در نهایت تأکید میکند: «جانمایه این ائتلاف، برتریطلبی یهود است؛ رژیمی که میخواهد این برتری را نه تنها در فلسطین، بلکه در سراسر منطقه به زور تثبیت کند.»
پروژه نتانیاهو برای بازمهندسی منطقه پیامدهایی فراتر از مرزهای اسرائیل دارد و دامنه آن حتی به کشورهای شورای همکاری خلیج فارس و دولتهایی که با توافقنامههای ابراهیم دست دوستی به تلآویو دادهاند نیز کشیده میشود. در کوتاهمدت، بمباران حماس معادل حذف مذاکرهکنندگان بود؛ اگر عملیات به نتیجه میرسید، هیچ صدای معتبری در حماس باقی نمیماند تا دستور آزادی گروگانها را صادر کند. موفقیت عملیات «نشست آتش» به معنای پایان همه امیدها برای بازگشت گروگانهای زنده تعبیر میشد و همانگونه نیز محاسبه شد.
در حقیقت، اسرائیل با این حمله نه فقط مواضع حماس، بلکه خود روند مذاکره را بمباران کرد. مصر از میانجیگری کناره گرفت و تداوم نقش قطر نیز در هالهای از ابهام قرار گرفت. حتی اکنون که هیئت حماس از مرگ جسته است، رشته مذاکرات برای آزادی گروگانها تقریباً گسسته شده است. هر ناظر آشنا با مذاکرات دو سال گذشته این واقعیت را میدانست: نتانیاهو هفت بار تلاشها برای رسیدن به توافق را به بنبست کشانده بود، حتی توافقهایی را که تیم خودش امضا کرده بود. اما امروز دیگر جای تردید نیست؛ او تصمیم گرفته است بساط هر مذاکرهای را برچیند و تنها با شمشیر، سرنوشت غزه را تعیین کند.
برتریطلبی اسرائیل به بهای بیاعتباری مطلق
اکنون تنها مسیر محتمل آن است که استیو ویتکاف، فرستاده ایالات متحده، شخصاً وارد میدان شود و بیواسطه با حماس گفتوگو کند؛ گفتوگویی که بالای سر اسرائیل شکل بگیرد. اما تحقق چنین امری مشروط به آن است که رئیس او، اسرائیل را به توقف عملیات زمینی در غزه وادارد؛ کاری که تاکنون از انجامش سر باز زده است. از سوی دیگر، اگر ترامپ از پیش در جریان حمله دوحه بوده و با خودداری از جلوگیری چراغ سبز داده باشد، آنگاه ارزش و اعتباری برای هرگونه تضمین آینده او نمیتوان قائل شد. پرسش این است که آیا حماس میتواند باور کند آزادی همه گروگانها به معنای پایان جنگ و عقبنشینی اسرائیل خواهد بود یا نه؛ پرسشی که همچنان بیپاسخ مانده است.
این نخستین بار نیست که اسرائیل از مذاکرات فعال بهعنوان سپری برای حمله غافلگیرانه بهره میگیرد. پیشتر نیز در ژوئن، حمله به ایران تنها چند روز پیش از دیدار برنامهریزیشده مذاکرهکنندگان ایرانی و آمریکایی در عمان آغاز شد؛ دیداری که قرار بود به برنامه هستهای ایران اختصاص یابد. اکنون هم کمیته مذاکره حماس سرگرم بررسی پیشنهادی برای آتشبس بود که شخص ترامپ آن را نوشته بود. پیام روشنتر از این نمیتواند باشد: تضمینهای او هیچ اعتباری ندارند.
با این همه، پیامدهای بلندمدت این شکست برای سران عرب بهمراتب هولناکتر است. خود را فریب ندهیم: نسل تازه فرمانروایان در عربستان، امارات و بحرین کینهای عمیقتر از نتانیاهو نسبت به حماس، اخوانالمسلمین و حزبالله در دل دارند. اما عملیات اسرائیل معنایی فراتر داشت؛ این حمله بهطور مستقیم اقتدار آنان را بهعنوان حاکمان کشورها و نگهبانان آسمانشان به چالش کشید. و درست همانند ماجرای سال ۱۹۹۷، ناکامی اسرائیل در هدف قرار دادن رهبران حماس بیدرنگ پرچم اعتبار این جنبش را برافراشت؛ جنبشی که گرچه در بریتانیا و برخی دیگر کشورها «تروریستی» خوانده میشود، اما در جهان عرب امروز بیش از هر زمان دیگری سربلند ایستاده است.
دیگر هیچ زبان گزندهای نمیتواند رهبران حماس در دوحه را متهم کند که در سایه رفاه هتلهای مجلل آرمیدهاند، در حالی که غزه در آتش میسوزد. آنان اکنون در خط مقدم رویارویی با اسرائیل ایستادهاند. این ناکامی همچنین هشداری جدی برای دولت لبنان بود که رؤیای خلع سلاح حزبالله را در سر میپروراند. استدلال دیرین حزبالله مبنی بر اینکه «بیسلاح شدن، لبنان را بیدفاع در برابر اسرائیل رها میکند» امروز بیش از هر زمان دیگری تقویت شده است. تلاش آمریکا و عربستان برای تحمیل خلع سلاح حزبالله، فعلاً با تدبیر فرماندهی ارتش لبنان متوقف شد؛ ارتشی که بیم آن داشت اجرای کورکورانه این تصمیم کشور را در آتش درگیری داخلی بسوزاند.
اکنون اما عربستان، امارات و اردن با پرسشی بنیادین روبهرو هستند: تا کجا میتوانند در برابر اراده ملتهای خود بایستند و چه اندازه خوار و ناتوان جلوه میکنند اگر، چنانکه رسانههای اسرائیلی ادعا کردهاند، بهطور پنهانی اجازه پرواز جنگندههای اسرائیلی به دوحه را داده باشند؟ خبرنگار نظامی یدیعوت آحارونوت مدعی شد که «حمله در قطر با هماهنگی کشورهای دیگر انجام شد.» مسیر پیش روی آنان کوتاه است: یا بستن آسمان به روی پروازهای اسرائیلی یا خروج و تعلیق توافقهای ابراهیم. امارات پیشتر هشدار داده بود که الحاق رسمی کرانه باختری «خط قرمز» آن کشور است و این هشدار را همچنان تکرار میکند.
نتانیاهو در باتلاقی از خون و انزوا
هفتهای سیاه برای نتانیاهو رقم خورد. آغاز آن دوشنبهای بود که تیراندازی در اورشلیم شش اسرائیلی را به خاک انداخت و چهار سرباز در غزه جان باختند؛ و حماس مسئولیت هر دو حمله را بر عهده گرفت. برای مردی که بارها طی دو سال گذشته از «پیروزی قریبالوقوع» سخن گفته بود، این روزها چیزی جز فرو ریختن سرمایه اعتبار بهجا نمانده است. حماس همچنان با همان شدت روز نخست میجنگد و شمار کشتههای اسرائیلی چه سرباز و چه غیرنظامی پیوسته افزایش مییابد.
سهشنبه، نتانیاهو به جای نابودی رهبران حماس، روند مذاکرات صلح را هدف گرفت و ویران کرد؛ در حالی که حماس از دل این بحران بر آوازه و مشروعیت خود افزود. ترامپ با ژستی محتاطانه، شکست عملیات نظامی اخیر اسرائیل را «ناخوشایند» توصیف کرد و تلاش کرد خود را از آن دور نگه دارد. او مدعی شد نخستین بار از زبان فرماندهان نظامیاش از ماجرا آگاه شده است، حال آنکه کاخ سفید در همان ساعات نخست به خبرنگاران اعلام کرده بود که از حمله اطلاع داشته است.
اگر این ضربه نتواند ترامپ را متوجه سازد که دنبالهروی بیچونوچرا از یک دولت یاغی با رهبری بنیادگرایان مذهبی حیثیت او را بهعنوان یک رهبر جهانی لکهدار میکند، دیگر هیچ چیز چنین اثری نخواهد گذاشت. ترامپ سیاستمداری است که تحقیرهای شخصی را با تمام وجود حس میکند و از یاد نمیبرد؛ و این بار تحقیر از سوی نزدیکترین متحدش بر او وارد شد. فراتر از همه اینها، حمله اخیر ناقوس هشداری برای تمام منطقه بود: چتر امنیتی آمریکا ،همان که کشورهای عربی در سفر گذشته ترامپ برایش بهای گزافی پرداختند، توخالی و بیاعتبار جلوه کرد. توافقهای ابراهیم نیز چیزی جز افسانه نبود؛ زیرا به رسمیت شناختن اسرائیل هرگز برابر با صلح نخواهد بود. تنها با شکلگیری اتحادی امنیتی در سطح منطقه میتوان اسرائیل را در تنگنا نهاد؛ اتحادی که این رژیم را وادار کند به کوچکی سرزمینش اعتراف کند و بهای انزوای سیاسی و اقتصادی را بپردازد. تنها آنگاه است که رویاهای هژمونیک نتانیاهو به فرجام واقعی خود برسد.