تاریخ انتشار
يکشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۴ ساعت ۱۹:۳۷
کد مطلب : ۵۰۳۰۴۵
قفقاز در آتش؛ از توافق نمایشی تا تنشهای حلنشده
چرا ایران بزرگترین مانع اجرای «مسیر ترامپ» خواهد بود؟
۰
کبنا ؛
الدار مامدوف، کارشناس ارشد مسائل بین الملل اندیشکده کوئینسی
در روزهای اخیر، تحرکات دیپلماتیک فشرده میان ارمنستان و جمهوری آذربایجان که با رونمایی از پیشنویس توافق صلح در کاخ سفید به اوج رسید بهعنوان نقطه عطفی تاریخی در مسیر صلح قفقاز جنوبی معرفی شد. اما پشت این فضای مملو از شعارهای جشنآمیز، واقعیتی پیچیدهتر نهفته است؛ واقعیتی که در آن روایتهای پیروزی، همچون پردهای نازک، بر تنشهای حلنشده سایه میافکنند. در این صحنه، همچنان قدرتنمایی نظامی است که قواعد بازی را رقم میزند، نه سازش واقعی و پایدار.
دیپلماسی نمایشی و واقعیتهای میدانی؛ چرا صلح قفقاز دور است؟
یک روز پیش از نشست ۸ اوت با نیکول پاشینیان، نخستوزیر ارمنستان و الهام علیاف، رئیسجمهور آذربایجان، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، در شبکه اجتماعی تروث سوشال با آبوتاب از برگزاری «مراسم رسمی امضای صلح» خبر داد. اما واقعیت جلسه به مراتب فروتنانهتر از وعدههای او بود: نتیجه کار تنها در قالب یک «اعلامیه مشترک» هفتبندی منتشر شد؛ متنی که صرفاً چهار بند آن به مسائل واقعی مناقشه پرداخت و باقی بندها چیزی جز کلیگوییهای صلحطلبانه و تمجیدهای اغراقآمیز از نقش میانجیگرانه ترامپ نبود.
مهمترین نکته در اعلامیه منتشرشده، موقت و غیرالزامآور بودن آن بود؛ چراکه سند صلح نه از سوی سران کشورها، بلکه صرفاً توسط وزرای خارجه دو طرف پاراف شد. انتشار متن کامل چند روز بعد نیز نشان داد که این «توافق» چیزی جز بازتکرار اصول قدیمی نیست: ترکیبی از مفاد توافقنامه هلسینکی ۱۹۷۵ از جمله لزوم احترام به مرزها، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی در کنار ارجاعاتی به بیانیه آلماتی ۱۹۹۱ که فروپاشی اتحاد شوروی و تشکیل کشورهای مستقل مشترکالمنافع را رسمیت بخشید. همین ارجاعات مبهم و تکراری بهروشنی حکایت از آن دارد که موانع جدی همچنان بر سر راه امضای یک معاهده واقعی و پایدار صلح باقی است.
تأکید پیشنویس توافق بر اصل «عدم مداخله در امور داخلی» در عمل معنای چندانی ندارد؛ زیرا باکو همچنان بر خواسته سرسختانه خود یعنی حذف هرگونه اشاره به «قرهباغ کوهستانی» از قانون اساسی ارمنستان پافشاری می کند. این همان سرزمینی است که دو جنگ خونین در دهه ۱۹۹۰ و سال ۲۰۲۰ را برانگیخت و سرانجام با پیروزی نظامی آذربایجان و الحاق اجباری آن، همراه با کوچ بیش از ۱۰۰ هزار ارمنی بومی در سال ۲۰۲۳ به پایان رسید. حذف چنین موضوعی حیاتی از متن توافق، شکاف عمیق میان نمایش دیپلماتیک در سطح بینالمللی و واقعیتهای سخت میدانی را عریان میکند.
این مطالبه برای نیکول پاشینیان به یک معضل سیاسی جدی تبدیل شده است. او در حالی تحت فشار شدید افکار عمومی قرار دارد که بخش بزرگی از جامعه عملکردش را چیزی جز «تسلیم تحقیرآمیز» در برابر باکو نمیداند. نخستوزیر ارمنستان که اکنون به شخصیتی بهشدت جنجالی تبدیل شده، همزمان با دیاسپورای پرنفوذ ارمنی و کلیسای حواری ارمنستان نیز درگیر کشمکشهای فرساینده است.
پاشینیان ناچار است تا انتخابات پارلمانی ۲۰۲۶ با نهایت احتیاط گام بردارد. هرگونه تلاش برای تغییر قانون اساسی پیش از آن، مستلزم برگزاری همهپرسیای پرتنش خواهد بود؛ فرآیندی که نهتنها میتواند فضای سیاسی کشور را ملتهب سازد بلکه جایگاه شکننده نخستوزیر را بیش از پیش تهدید خواهد کرد. در سوی مقابل، الهام علیاف که هدف اصلیاش تثبیت دستاوردهای نظامی و تحمیل روایت پیروزی باکوست، بعید است چنین تعللها و ملاحظاتی را برای مدت طولانی تحمل کند
اما این تنها مانع پیشِروی روند صلح نیست. هرچند در سطح نظری، شناسایی متقابل تمامیت ارضی میتواند ضامنی برای ثبات مرزها باشد، در عمل این ارمنستان است که در موقعیتی شکنندهتر قرار دارد. سه برونبوم آذربایجانی (کرکی، یوخاری اسکپاراه و سوفولو) در نقاطی حساس واقع شدهاند؛ جایی بسیار نزدیک به مسیرهای حیاتی ارمنستان از جمله شاهراه ایروان–تفلیس که شریان اصلی ارتباطی کشور با جهان خارج محسوب میشود. بازگشت این مناطق به کنترل باکو، تنها یک تغییر نقشهای ساده نخواهد بود؛ بلکه میتواند ارتباط زمینی ارمنستان با گرجستان را بهشدت تضعیف کرده و در عمل دسترسی ایروان به یکی از معدود مسیرهای راهبردیاش را در معرض خطر جدی قرار دهد.
چرا آذربایجان حاضر به معامله سرزمینی نیست؟
مبادله سرزمینی شاید روی کاغذ یک راهحل بهنظر برسد، اما در عمل ایروان دست بالا را در چنین معادلهای ندارد؛ چراکه بر خلاف باکو، هیچ منطقه ارمنیِ محصور در خاک آذربایجان برای معامله در اختیار ندارد. این عدمتوازن باعث میشود انگیزه آذربایجان برای چشمپوشی از برتریهای تاکتیکیاش ناچیز باشد و به همین ترتیب، علاوه بر برتری نظامی، اهرم فشار ارضی نیز در اختیار باکو باقی بماند.
چنین اهرمی نه فقط ابزار قدرت در میز مذاکره، بلکه برگ برندهای در هرگونه رویارویی احتمالی آینده خواهد بود؛ عاملی که میتواند توازن را یکسره به سود آذربایجان تغییر دهد. همین واقعیت، نقص بنیادی «توافق صلح» مورد ادعا را آشکار میسازد: سندی که بیش از آنکه بازتاب مصالحهای متوازن باشد، در عمل تجلی پیروزی نظامی باکوست. آذربایجان پس از تثبیت دستاوردهایش در میدان نبرد، دیگر ضرورتی برای ارائه امتیازات معنادار نمیبیند.
تاریخ بهروشنی هشدار میدهد که پیروزی نظامی را نباید با صلح پایدار یکی گرفت. نمونه بارز آن، پیروزی کوتاهمدت ارمنستان در سال ۱۹۹۴ است که خیلی زود ورق را برگرداند و نشان داد موازنه قوا در قفقاز تا چه اندازه سیال و شکننده است. بیتردید آذربایجان امروز از برتریهای ساختاری چشمگیری برخوردار است؛ وسعت سرزمینی بیشتر، جمعیت بالاتر و منابع طبیعی غنی. با این حال، سلطه امروز هیچ تضمینی برای فردا نیست. تغییر در اتحادهای منطقهای یا تحولات داخلی میتواند معادلات قدرت را بهسرعت دگرگون کند. خطر اصلی دقیقاً در همینجاست: توافق کنونی بیش از آنکه نشانهای از آشتی واقعی باشد، صورتبندی یک «صلح تحمیلی از سوی فاتح» است. چنین صلحی نه زخمهای گذشته را التیام میبخشد و نه بستر همزیستی پایدار را فراهم میآورد؛ بلکه نارضایتیهای انباشته را زیر خاکستر نگاه میدارد و بذر درگیریهای آینده را میکارد.
این واقعیتها نشان میدهد چرا الهام علیاف همچنان بر مواضع حداکثری خود پافشاری میکند؛ او تلاش می کند برتری کنونی آذربایجان را به ابزاری برای حذف همیشگی هرگونه احتمال آنچه باکو «انتقامجویی ارمنی» مینامد، تبدیل کند. این راهبرد بهروشنی در ماده هشتم توافق صلح منعکس است؛ بندی کلی که مبارزه با «جداییطلبی» را در همه اشکال آن الزامی میداند.
چنین تعبیری دو هدف اصلی را دنبال میکند: نخست، بستن پرونده هرگونه ادعای ارضی ارمنستان درباره قرهباغ کوهستانی؛ و دوم، سلب عملی حق بازگشت جمعیت ارمنی این منطقه. در همین چارچوب، کوچ اجباری سال ۲۰۲۳ صرفاً یک اقدام نظامی مقطعی نبود، بلکه تلاشی حسابشده برای خلق «واقعیتهای تغییرناپذیر» بر زمین به شمار میرفت.
معمای امنیتی کریدور صلح؛ سربازان آمریکایی در مرزهای ارمنستان؟
با این حال، این تنشهای محلی در بستری بسیار پیچیدهتر از معادلات ژئوپولیتیک منطقهای در حال شکلگیری است؛ جایی که رقابت قدرتهای بزرگ نهتنها به حل بحران کمک نمیکند، بلکه خود میتواند محرک تازهای برای تشدید آن باشد. میانجیگری واشنگتن بیتردید نفوذ سنتی روسیه در قفقاز جنوبی را تضعیف کرده است، اما در عین حال ایالات متحده را با همان معضل دیرینهای روبهرو میکند که دههها گریبان کرملین را گرفته بود: «حفظ تعادل شکننده میان باکو و ایروان.»
آمریکا تاکنون موفق شده موافقت دو طرف را برای ایجاد کریدور « مسیر ترامپ برای صلح و شکوفایی بین المللی» جلب کند؛ مسیری ترانزیتی تحت حمایت واشنگتن که قرار است آذربایجان را از طریق خاک ارمنستان به نخجوان و در نهایت ترکیه متصل کند. این پروژه هرچند بهعنوان شریان اقتصادی حیاتی معرفی میشود و بهطور رسمی تحت قوانین ارمنستان قرار دارد، اما پرسشهای بنیادی همچنان بیپاسخ ماندهاند: چه نهادی مسئول تأمین امنیت این مسیر خواهد بود؟ آیا نیروهای آمریکایی یا پیمانکاران خصوصی در ایستهای بازرسی مستقر خواهند شد؟ و از همه مهمتر، چه تضمینی برای حفظ حاکمیت ارمنستان وجود دارد، وقتی باکو بر «عبور بیمانع» اصرار میورزد؛ اصطلاحی که در عمل میتواند به معنای خروج بخشی از قلمرو از حاکمیت واقعی ایروان باشد؟
واکنش سرد و محاسبهشده کرملین به توافق تحت میانجیگری آمریکا، بیش از آنکه نشانهای از پذیرش باشد، بازتاب یک استراتژی آگاهانه یعنی حفظ روابط حسنه با دونالد ترامپ است. مهمتر از آن، این واکنش نشان میدهد که مسکو دریافته است با واگذاری ابتکار عمل در قفقاز جنوبی به واشنگتن، اکنون ایالات متحده وارث هر دو جنبه ماجراست: هم پاداشهای احتمالی و هم ریسکهای سنگین این منطقه پرتنش. با این حال، پرسش کلیدی همچنان بیپاسخ مانده است: آمریکا تا چه اندازه حاضر است برای ثباتبخشی به منطقهای که ششهزار مایل از مرزهایش فاصله دارد، هزینه و سرمایهگذاری کند؟
علیرغم همه گمانهزنیها درباره عقبنشینی مسکو، روسیه همچنان پیوندهای عمیق اقتصادی و زیرساختی با ارمنستان حفظ کرده است و بهاحتمال زیاد در انتخابات پارلمانی ۲۰۲۶ خواهد کوشید از جناحهای نزدیک به خود حمایت کند. علاوه بر این، حضور دائمی مرزبانان روسی در مرز ارمنستان با ایران لایه دیگری از پیچیدگی به معادلات منطقه میافزاید؛ عاملی که کریدور تحت حمایت آمریکا ناگزیر باید آن را در محاسبات امنیتی و سیاسی خود لحاظ کند.
خط قرمز ایران؛ چرا حضور آمریکا در مرزهای شمالی غیرقابل قبول است؟
در میان بازیگران منطقهای، ایران صریحترین انتقادها را نسبت به طرح کریدور « مسیر ترامپ برای صلح و شکوفایی بین المللی» مطرح کرده است. هرچند مسعود پزشکیان لحنی آشتیجویانه برگزید، اما بهوضوح هشدار داد که استقرار حضور آمریکا در امتداد مرزهای ایران «مسئلهساز» خواهد بود. در همین حال، علیاکبر ولایتی، مشاور عالی رهبر انقلاب در سیاست خارجی، موضعی تندتر اتخاذ کرد و وعده داد که تهران، بیاعتنا به موضع مسکو، با «مسیر ترامپ» مخالفت خواهد کرد.
ایران هرگونه حضور ایالات متحده در نزدیکی مرزهای خود را اقدامی تحریکآمیز و تهدیدی مستقیم تلقی خواهد کرد. از همین منظر است که ایران میتواند به یکی از جدیترین عوامل اخلال در مسیر اجرای این توافق تبدیل شود.
قفقاز جنوبی بارها شاهد فروپاشی توافقهایی بوده است که در لحظه «تاریخی» توصیف میشدند، اما در عمل عمر چندانی نداشتند. اگر توافق اخیر قرار است سرنوشتی متفاوت بیابد، باید از سطح نمادگرایی عبور کند و به ریشههای حلنشده مناقشه بپردازد؛ ریشههایی که همچنان میان ارمنستان و آذربایجان شکاف عمیق ایجاد میکنند. در غیاب پاسخگویی به مطالبات اساسی از مناقشات ارضی و اصلاحات قانون اساسی گرفته تا حقوق جمعیتهای آوارهشده این توافق چیزی فراتر از یک آتشبس موقت نخواهد بود؛ آتشبسی در دل نزاعی که دهههاست راهحلی پایدار برای آن پیدا نشده است. صلح واقعی، بیش از نمایشهای دیپلماتیک و اعلامیههای پرطمطراق، نیازمند مصالحههای دشوار و تصمیمهای پرهزینهای است که تاکنون غایب بودهاند. تا زمانی که چنین مصالحهای محقق نشود، وعده ثبات در قفقاز جنوبی بیش از یک سراب نخواهد بود.
.jpg)
در روزهای اخیر، تحرکات دیپلماتیک فشرده میان ارمنستان و جمهوری آذربایجان که با رونمایی از پیشنویس توافق صلح در کاخ سفید به اوج رسید بهعنوان نقطه عطفی تاریخی در مسیر صلح قفقاز جنوبی معرفی شد. اما پشت این فضای مملو از شعارهای جشنآمیز، واقعیتی پیچیدهتر نهفته است؛ واقعیتی که در آن روایتهای پیروزی، همچون پردهای نازک، بر تنشهای حلنشده سایه میافکنند. در این صحنه، همچنان قدرتنمایی نظامی است که قواعد بازی را رقم میزند، نه سازش واقعی و پایدار.
دیپلماسی نمایشی و واقعیتهای میدانی؛ چرا صلح قفقاز دور است؟
یک روز پیش از نشست ۸ اوت با نیکول پاشینیان، نخستوزیر ارمنستان و الهام علیاف، رئیسجمهور آذربایجان، دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، در شبکه اجتماعی تروث سوشال با آبوتاب از برگزاری «مراسم رسمی امضای صلح» خبر داد. اما واقعیت جلسه به مراتب فروتنانهتر از وعدههای او بود: نتیجه کار تنها در قالب یک «اعلامیه مشترک» هفتبندی منتشر شد؛ متنی که صرفاً چهار بند آن به مسائل واقعی مناقشه پرداخت و باقی بندها چیزی جز کلیگوییهای صلحطلبانه و تمجیدهای اغراقآمیز از نقش میانجیگرانه ترامپ نبود.
مهمترین نکته در اعلامیه منتشرشده، موقت و غیرالزامآور بودن آن بود؛ چراکه سند صلح نه از سوی سران کشورها، بلکه صرفاً توسط وزرای خارجه دو طرف پاراف شد. انتشار متن کامل چند روز بعد نیز نشان داد که این «توافق» چیزی جز بازتکرار اصول قدیمی نیست: ترکیبی از مفاد توافقنامه هلسینکی ۱۹۷۵ از جمله لزوم احترام به مرزها، حاکمیت ملی و تمامیت ارضی در کنار ارجاعاتی به بیانیه آلماتی ۱۹۹۱ که فروپاشی اتحاد شوروی و تشکیل کشورهای مستقل مشترکالمنافع را رسمیت بخشید. همین ارجاعات مبهم و تکراری بهروشنی حکایت از آن دارد که موانع جدی همچنان بر سر راه امضای یک معاهده واقعی و پایدار صلح باقی است.
تأکید پیشنویس توافق بر اصل «عدم مداخله در امور داخلی» در عمل معنای چندانی ندارد؛ زیرا باکو همچنان بر خواسته سرسختانه خود یعنی حذف هرگونه اشاره به «قرهباغ کوهستانی» از قانون اساسی ارمنستان پافشاری می کند. این همان سرزمینی است که دو جنگ خونین در دهه ۱۹۹۰ و سال ۲۰۲۰ را برانگیخت و سرانجام با پیروزی نظامی آذربایجان و الحاق اجباری آن، همراه با کوچ بیش از ۱۰۰ هزار ارمنی بومی در سال ۲۰۲۳ به پایان رسید. حذف چنین موضوعی حیاتی از متن توافق، شکاف عمیق میان نمایش دیپلماتیک در سطح بینالمللی و واقعیتهای سخت میدانی را عریان میکند.
این مطالبه برای نیکول پاشینیان به یک معضل سیاسی جدی تبدیل شده است. او در حالی تحت فشار شدید افکار عمومی قرار دارد که بخش بزرگی از جامعه عملکردش را چیزی جز «تسلیم تحقیرآمیز» در برابر باکو نمیداند. نخستوزیر ارمنستان که اکنون به شخصیتی بهشدت جنجالی تبدیل شده، همزمان با دیاسپورای پرنفوذ ارمنی و کلیسای حواری ارمنستان نیز درگیر کشمکشهای فرساینده است.
پاشینیان ناچار است تا انتخابات پارلمانی ۲۰۲۶ با نهایت احتیاط گام بردارد. هرگونه تلاش برای تغییر قانون اساسی پیش از آن، مستلزم برگزاری همهپرسیای پرتنش خواهد بود؛ فرآیندی که نهتنها میتواند فضای سیاسی کشور را ملتهب سازد بلکه جایگاه شکننده نخستوزیر را بیش از پیش تهدید خواهد کرد. در سوی مقابل، الهام علیاف که هدف اصلیاش تثبیت دستاوردهای نظامی و تحمیل روایت پیروزی باکوست، بعید است چنین تعللها و ملاحظاتی را برای مدت طولانی تحمل کند
اما این تنها مانع پیشِروی روند صلح نیست. هرچند در سطح نظری، شناسایی متقابل تمامیت ارضی میتواند ضامنی برای ثبات مرزها باشد، در عمل این ارمنستان است که در موقعیتی شکنندهتر قرار دارد. سه برونبوم آذربایجانی (کرکی، یوخاری اسکپاراه و سوفولو) در نقاطی حساس واقع شدهاند؛ جایی بسیار نزدیک به مسیرهای حیاتی ارمنستان از جمله شاهراه ایروان–تفلیس که شریان اصلی ارتباطی کشور با جهان خارج محسوب میشود. بازگشت این مناطق به کنترل باکو، تنها یک تغییر نقشهای ساده نخواهد بود؛ بلکه میتواند ارتباط زمینی ارمنستان با گرجستان را بهشدت تضعیف کرده و در عمل دسترسی ایروان به یکی از معدود مسیرهای راهبردیاش را در معرض خطر جدی قرار دهد.
چرا آذربایجان حاضر به معامله سرزمینی نیست؟
مبادله سرزمینی شاید روی کاغذ یک راهحل بهنظر برسد، اما در عمل ایروان دست بالا را در چنین معادلهای ندارد؛ چراکه بر خلاف باکو، هیچ منطقه ارمنیِ محصور در خاک آذربایجان برای معامله در اختیار ندارد. این عدمتوازن باعث میشود انگیزه آذربایجان برای چشمپوشی از برتریهای تاکتیکیاش ناچیز باشد و به همین ترتیب، علاوه بر برتری نظامی، اهرم فشار ارضی نیز در اختیار باکو باقی بماند.
چنین اهرمی نه فقط ابزار قدرت در میز مذاکره، بلکه برگ برندهای در هرگونه رویارویی احتمالی آینده خواهد بود؛ عاملی که میتواند توازن را یکسره به سود آذربایجان تغییر دهد. همین واقعیت، نقص بنیادی «توافق صلح» مورد ادعا را آشکار میسازد: سندی که بیش از آنکه بازتاب مصالحهای متوازن باشد، در عمل تجلی پیروزی نظامی باکوست. آذربایجان پس از تثبیت دستاوردهایش در میدان نبرد، دیگر ضرورتی برای ارائه امتیازات معنادار نمیبیند.
تاریخ بهروشنی هشدار میدهد که پیروزی نظامی را نباید با صلح پایدار یکی گرفت. نمونه بارز آن، پیروزی کوتاهمدت ارمنستان در سال ۱۹۹۴ است که خیلی زود ورق را برگرداند و نشان داد موازنه قوا در قفقاز تا چه اندازه سیال و شکننده است. بیتردید آذربایجان امروز از برتریهای ساختاری چشمگیری برخوردار است؛ وسعت سرزمینی بیشتر، جمعیت بالاتر و منابع طبیعی غنی. با این حال، سلطه امروز هیچ تضمینی برای فردا نیست. تغییر در اتحادهای منطقهای یا تحولات داخلی میتواند معادلات قدرت را بهسرعت دگرگون کند. خطر اصلی دقیقاً در همینجاست: توافق کنونی بیش از آنکه نشانهای از آشتی واقعی باشد، صورتبندی یک «صلح تحمیلی از سوی فاتح» است. چنین صلحی نه زخمهای گذشته را التیام میبخشد و نه بستر همزیستی پایدار را فراهم میآورد؛ بلکه نارضایتیهای انباشته را زیر خاکستر نگاه میدارد و بذر درگیریهای آینده را میکارد.
این واقعیتها نشان میدهد چرا الهام علیاف همچنان بر مواضع حداکثری خود پافشاری میکند؛ او تلاش می کند برتری کنونی آذربایجان را به ابزاری برای حذف همیشگی هرگونه احتمال آنچه باکو «انتقامجویی ارمنی» مینامد، تبدیل کند. این راهبرد بهروشنی در ماده هشتم توافق صلح منعکس است؛ بندی کلی که مبارزه با «جداییطلبی» را در همه اشکال آن الزامی میداند.
چنین تعبیری دو هدف اصلی را دنبال میکند: نخست، بستن پرونده هرگونه ادعای ارضی ارمنستان درباره قرهباغ کوهستانی؛ و دوم، سلب عملی حق بازگشت جمعیت ارمنی این منطقه. در همین چارچوب، کوچ اجباری سال ۲۰۲۳ صرفاً یک اقدام نظامی مقطعی نبود، بلکه تلاشی حسابشده برای خلق «واقعیتهای تغییرناپذیر» بر زمین به شمار میرفت.
معمای امنیتی کریدور صلح؛ سربازان آمریکایی در مرزهای ارمنستان؟
با این حال، این تنشهای محلی در بستری بسیار پیچیدهتر از معادلات ژئوپولیتیک منطقهای در حال شکلگیری است؛ جایی که رقابت قدرتهای بزرگ نهتنها به حل بحران کمک نمیکند، بلکه خود میتواند محرک تازهای برای تشدید آن باشد. میانجیگری واشنگتن بیتردید نفوذ سنتی روسیه در قفقاز جنوبی را تضعیف کرده است، اما در عین حال ایالات متحده را با همان معضل دیرینهای روبهرو میکند که دههها گریبان کرملین را گرفته بود: «حفظ تعادل شکننده میان باکو و ایروان.»
آمریکا تاکنون موفق شده موافقت دو طرف را برای ایجاد کریدور « مسیر ترامپ برای صلح و شکوفایی بین المللی» جلب کند؛ مسیری ترانزیتی تحت حمایت واشنگتن که قرار است آذربایجان را از طریق خاک ارمنستان به نخجوان و در نهایت ترکیه متصل کند. این پروژه هرچند بهعنوان شریان اقتصادی حیاتی معرفی میشود و بهطور رسمی تحت قوانین ارمنستان قرار دارد، اما پرسشهای بنیادی همچنان بیپاسخ ماندهاند: چه نهادی مسئول تأمین امنیت این مسیر خواهد بود؟ آیا نیروهای آمریکایی یا پیمانکاران خصوصی در ایستهای بازرسی مستقر خواهند شد؟ و از همه مهمتر، چه تضمینی برای حفظ حاکمیت ارمنستان وجود دارد، وقتی باکو بر «عبور بیمانع» اصرار میورزد؛ اصطلاحی که در عمل میتواند به معنای خروج بخشی از قلمرو از حاکمیت واقعی ایروان باشد؟
واکنش سرد و محاسبهشده کرملین به توافق تحت میانجیگری آمریکا، بیش از آنکه نشانهای از پذیرش باشد، بازتاب یک استراتژی آگاهانه یعنی حفظ روابط حسنه با دونالد ترامپ است. مهمتر از آن، این واکنش نشان میدهد که مسکو دریافته است با واگذاری ابتکار عمل در قفقاز جنوبی به واشنگتن، اکنون ایالات متحده وارث هر دو جنبه ماجراست: هم پاداشهای احتمالی و هم ریسکهای سنگین این منطقه پرتنش. با این حال، پرسش کلیدی همچنان بیپاسخ مانده است: آمریکا تا چه اندازه حاضر است برای ثباتبخشی به منطقهای که ششهزار مایل از مرزهایش فاصله دارد، هزینه و سرمایهگذاری کند؟
علیرغم همه گمانهزنیها درباره عقبنشینی مسکو، روسیه همچنان پیوندهای عمیق اقتصادی و زیرساختی با ارمنستان حفظ کرده است و بهاحتمال زیاد در انتخابات پارلمانی ۲۰۲۶ خواهد کوشید از جناحهای نزدیک به خود حمایت کند. علاوه بر این، حضور دائمی مرزبانان روسی در مرز ارمنستان با ایران لایه دیگری از پیچیدگی به معادلات منطقه میافزاید؛ عاملی که کریدور تحت حمایت آمریکا ناگزیر باید آن را در محاسبات امنیتی و سیاسی خود لحاظ کند.
خط قرمز ایران؛ چرا حضور آمریکا در مرزهای شمالی غیرقابل قبول است؟
در میان بازیگران منطقهای، ایران صریحترین انتقادها را نسبت به طرح کریدور « مسیر ترامپ برای صلح و شکوفایی بین المللی» مطرح کرده است. هرچند مسعود پزشکیان لحنی آشتیجویانه برگزید، اما بهوضوح هشدار داد که استقرار حضور آمریکا در امتداد مرزهای ایران «مسئلهساز» خواهد بود. در همین حال، علیاکبر ولایتی، مشاور عالی رهبر انقلاب در سیاست خارجی، موضعی تندتر اتخاذ کرد و وعده داد که تهران، بیاعتنا به موضع مسکو، با «مسیر ترامپ» مخالفت خواهد کرد.
ایران هرگونه حضور ایالات متحده در نزدیکی مرزهای خود را اقدامی تحریکآمیز و تهدیدی مستقیم تلقی خواهد کرد. از همین منظر است که ایران میتواند به یکی از جدیترین عوامل اخلال در مسیر اجرای این توافق تبدیل شود.
قفقاز جنوبی بارها شاهد فروپاشی توافقهایی بوده است که در لحظه «تاریخی» توصیف میشدند، اما در عمل عمر چندانی نداشتند. اگر توافق اخیر قرار است سرنوشتی متفاوت بیابد، باید از سطح نمادگرایی عبور کند و به ریشههای حلنشده مناقشه بپردازد؛ ریشههایی که همچنان میان ارمنستان و آذربایجان شکاف عمیق ایجاد میکنند. در غیاب پاسخگویی به مطالبات اساسی از مناقشات ارضی و اصلاحات قانون اساسی گرفته تا حقوق جمعیتهای آوارهشده این توافق چیزی فراتر از یک آتشبس موقت نخواهد بود؛ آتشبسی در دل نزاعی که دهههاست راهحلی پایدار برای آن پیدا نشده است. صلح واقعی، بیش از نمایشهای دیپلماتیک و اعلامیههای پرطمطراق، نیازمند مصالحههای دشوار و تصمیمهای پرهزینهای است که تاکنون غایب بودهاند. تا زمانی که چنین مصالحهای محقق نشود، وعده ثبات در قفقاز جنوبی بیش از یک سراب نخواهد بود.
مرجع : فرارو