تاریخ انتشار
يکشنبه ۵ مرداد ۱۴۰۴ ساعت ۱۴:۳۶
کد مطلب : ۵۰۲۳۱۴
کبنا بررسی کرد؛
طرح یک سؤال مهم؛ آیا صرف هزینههای میلیاردی برای روستاهایی با کمتر از 10 خانوار بهصرفه است؟ / عدالت به معنای تساویِ ریاضیاتی نیست! / در ضرورت مسئولیتپذیری در سیاستگذاری عمومی
۰
کبنا ؛عدالت در توسعه، به معنای تساوی ریاضی نیست. گاهی میبینیم در برخی روستاهای استان کهگیلویه و بویراحمد، مطالباتی برای ایجاد زیرساختهایی میشود که صدها میلیارد تومان هزینه دارند، اما آن روستا سر جمع 50 نفر هم جمعیت ندارد. روشن است که صرف چنین هزینههایی برای یک روستای زیر 10 خانوار از نظر منطق هزینهفایده بهصرفن نیست و حتی شاید هزینه چنین مبلغی، دور از مفهوم عدالت باشد. چرا که کمتر از این هزینه را میتوان برای جمعیت چند دههزار نفری صرف کرد.
به گزارش کبنا، در استان کهگیلویه و بویراحمد، بیش از ۴۰ درصد جمعیت در روستاها زندگی میکنند. به دلیل اینکه دسترسی ساکنین روستاهای استان به برخی خدمات، کمتر از ساکنین مناطق شهری است، گاهی سؤالاتی پیش میآید که آیا در هر روستا، صرف نظر از جمعیت و موقعیت جغرافیایی، باید تمامی زیرساختها بهطور کامل فراهم شود؟ آیا عدالت به معنای تساوی در مقدار هزینهکرد است، یا باید از زاویهای نتیجهمحور به آن نگریست؟ آیا ساخت یک پل میلیاردی برای یک روستای چند خانواری، تجسم عدالت است یا نوعی بیتناسبی در تخصیص منابع؟
در پاسخ به این سؤالات و سؤالات دیگری از این دست، باید گفت در گفتمان توسعه، همواره نوعی تعادل بین حق دسترسی برابر و کارآمدی اقتصادی وجود دارد. از یک سو، هر فرد، فارغ از محل سکونت خود، باید به خدمات اولیه مثل آب، برق، گاز، بهداشت، آموزش و ارتباطات دسترسی داشته باشد. این اصل اساسی عدالت اجتماعی است. اما از سوی دیگر، منابع عمومی، نامحدود نیستند. ساختن یک مدرسه برای یک روستا که کلاً پنج دانشآموز دارد، یا احداث پلی ۳۰۰ میلیارد تومانی برای روستایی با ۵۰ نفر جمعیت، به دشواری میتواند در منطق هزینه-فایده توجیه شود.
این تناقض، تنها در استان کهگیلویه و بویراحمد وجود ندارد. در بسیاری از مناطق ایران، با کاهش جمعیت روستاها و مهاجرت به شهرها، مسأله مقرونبهصرفهبودن خدمات به یکی از چالشهای سیاستگذاری تبدیل شده است. اما آنچه مهم است، روشی است که برای مواجهه با این چالش اتخاذ میشود. آیا باید خدمات را صرفاً به نقاط پرجمعیت محدود کرد؟ یا راهکارهایی برای بهینهسازی ارائه خدمات، بدون حذف حق دسترسی روستاییان، اندیشید؟
در بسیاری از روستاهای کهگیلویه و بویراحمد، با جمعیتهای زیر ۲۰ خانوار، مطالبههایی مثل ساخت پل، جاده، مدرسه طرح میشود که در ظاهر کاملاً موجه است. اما وقتی این مطالبات در بستر واقعیتهای اقتصادی و اجتماعی بررسی میشود، با پرسشهایی مواجه میشویم که پاسخ به آنها آسان نیست. آیا منطقی است که برای عبور ۵۰ نفر، پلی ۳۰۰ میلیاردی ساخته شود، وقتی میتوان با یکبیستم این هزینه، آن خانوارها را در محلی جدید با خانههایی امن و خدمات بهتر اسکان داد؟ آیا بهتر نیست برای چند روستای همجوار، یک مدرسه مجهز ساخت، بهجای چند مدرسه نیمهفعال؟
شاید برخی این استدلال را نوعی نادیدهگرفتن هویت روستایی یا اجبار به ترک زادگاه تلقی کنند. اما نباید فراموش کرد که جوامع انسانی، اگر قرار باشد در مسیر توسعه پایدار حرکت کنند، نیازمند بازتعریف خود هستند. ماندن در جغرافیا به هر قیمتی، و صرف میلیاردها تومان برای ایجاد امکانات در نقاطی که چشمانداز پایداری جمعیتی ندارد، گاهی به قیمت محرومیت جمعی دیگر از خدمات اساسی تمام میشود.
یکی از ویژگیهای توسعهیافتگی، توانایی افراد برای درک موقعیت خود در ساختار کلان اجتماعی است. به عبارت دیگر، فردِ توسعهیافته، خود را تنها ذینفع یک پروژه نمیبیند، بلکه میتواند منافع و هزینههای جمعی را در نظر بگیرد. مثلاً اگر ساکن روستایی هستم و جادهای تا نزدیکی روستا ساخته شده، درک میکنم که رساندن این جاده تا خانه یا باغ شخصی من، ممکن است منابعی را مصرف کند که در جای دیگر میتواند مدرسهای را تجهیز یا درمانگاهی را فعال کند.
جامعهپذیری توسعه، یعنی درک این حقیقت که منابع عمومی، باید بر اساس اولویتهای جمعی تخصیص یابد. متأسفانه گاهی در فضای مطالبهگری اجتماعی، این درک جای خود را به نوعی نگاه فردمحور میدهد.
در ادبیات جامعهشناسی توسعه، مفهومی با عنوان عدالت فضایی مطرح است. یعنی منابع و خدمات نباید به شکلی توزیع شوند که یک منطقه به شکل مزمن دچار فقر زیرساختی شود و منطقهای دیگر از مازاد امکانات رنج ببرد. اما عدالت فضایی به معنای تساوی ریاضی نیست. عدالت، بهویژه در حوزه فضایی، مستلزم در نظر گرفتن ظرفیت جذب خدمات و پایداری جمعیتی است.
اگر در یک منطقه خاص، روند مهاجرت منفی ادامه دارد، سن متوسط جمعیت در حال افزایش است و چشمانداز ماندگاری جمعیت در آنجا پایین است، آیا تزریق منابع گسترده به این منطقه، نوعی بیعدالتی در مقیاس کلان نخواهد بود؟ بهویژه اگر مناطق دیگر، با جمعیت جوان، فعال و در حال رشد، همچنان از حداقلهای خدمات محروم مانده باشند؟
پاسخ به این مسائل، در نفی یا تأیید مطلق هیچکدام از دیدگاهها نیست. ما نه میتوانیم خدمات را فقط بر اساس جمعیت ارائه دهیم و نه باید روستاها را به حال خود رها کنیم. راه میانه، یافتن شیوههایی برای ارائه عادلانه، اما کارآمد خدمات است. مثلاً خدمات بین چند روستا را تجمیع کنیم؛ به عنوان مثال بهجای ساخت مدرسه در هر روستا میتوان آنها را بهصورت تجمیعی در نقاط میانی و قابل دسترس ساخت.
نکته مهم دیگر اینکه مطالبات ساکنین روستا بهتر است شکلی منطقی داشته باشند؛ مثلا به جای ساخت یک پل که از نظر منطق هزینه فایده به صرفه نیست، بهتر است مطالبه دسترسی به خدمات بهداشتی مثل ایجاد خانه بهداشت و ... پیگیری شود.
بنابراین گاهی باید این مسأله را مورد توجه قرار داد که عدالت به معنای تساوی ریاضی دقیق نیست. این مسأله در مورد استان کهگیلویه و بویراحمد با این حجم از جمعیت روستایی، کاربرد بیشتری دارد.
به گزارش کبنا، در استان کهگیلویه و بویراحمد، بیش از ۴۰ درصد جمعیت در روستاها زندگی میکنند. به دلیل اینکه دسترسی ساکنین روستاهای استان به برخی خدمات، کمتر از ساکنین مناطق شهری است، گاهی سؤالاتی پیش میآید که آیا در هر روستا، صرف نظر از جمعیت و موقعیت جغرافیایی، باید تمامی زیرساختها بهطور کامل فراهم شود؟ آیا عدالت به معنای تساوی در مقدار هزینهکرد است، یا باید از زاویهای نتیجهمحور به آن نگریست؟ آیا ساخت یک پل میلیاردی برای یک روستای چند خانواری، تجسم عدالت است یا نوعی بیتناسبی در تخصیص منابع؟
در پاسخ به این سؤالات و سؤالات دیگری از این دست، باید گفت در گفتمان توسعه، همواره نوعی تعادل بین حق دسترسی برابر و کارآمدی اقتصادی وجود دارد. از یک سو، هر فرد، فارغ از محل سکونت خود، باید به خدمات اولیه مثل آب، برق، گاز، بهداشت، آموزش و ارتباطات دسترسی داشته باشد. این اصل اساسی عدالت اجتماعی است. اما از سوی دیگر، منابع عمومی، نامحدود نیستند. ساختن یک مدرسه برای یک روستا که کلاً پنج دانشآموز دارد، یا احداث پلی ۳۰۰ میلیارد تومانی برای روستایی با ۵۰ نفر جمعیت، به دشواری میتواند در منطق هزینه-فایده توجیه شود.
این تناقض، تنها در استان کهگیلویه و بویراحمد وجود ندارد. در بسیاری از مناطق ایران، با کاهش جمعیت روستاها و مهاجرت به شهرها، مسأله مقرونبهصرفهبودن خدمات به یکی از چالشهای سیاستگذاری تبدیل شده است. اما آنچه مهم است، روشی است که برای مواجهه با این چالش اتخاذ میشود. آیا باید خدمات را صرفاً به نقاط پرجمعیت محدود کرد؟ یا راهکارهایی برای بهینهسازی ارائه خدمات، بدون حذف حق دسترسی روستاییان، اندیشید؟
در بسیاری از روستاهای کهگیلویه و بویراحمد، با جمعیتهای زیر ۲۰ خانوار، مطالبههایی مثل ساخت پل، جاده، مدرسه طرح میشود که در ظاهر کاملاً موجه است. اما وقتی این مطالبات در بستر واقعیتهای اقتصادی و اجتماعی بررسی میشود، با پرسشهایی مواجه میشویم که پاسخ به آنها آسان نیست. آیا منطقی است که برای عبور ۵۰ نفر، پلی ۳۰۰ میلیاردی ساخته شود، وقتی میتوان با یکبیستم این هزینه، آن خانوارها را در محلی جدید با خانههایی امن و خدمات بهتر اسکان داد؟ آیا بهتر نیست برای چند روستای همجوار، یک مدرسه مجهز ساخت، بهجای چند مدرسه نیمهفعال؟
شاید برخی این استدلال را نوعی نادیدهگرفتن هویت روستایی یا اجبار به ترک زادگاه تلقی کنند. اما نباید فراموش کرد که جوامع انسانی، اگر قرار باشد در مسیر توسعه پایدار حرکت کنند، نیازمند بازتعریف خود هستند. ماندن در جغرافیا به هر قیمتی، و صرف میلیاردها تومان برای ایجاد امکانات در نقاطی که چشمانداز پایداری جمعیتی ندارد، گاهی به قیمت محرومیت جمعی دیگر از خدمات اساسی تمام میشود.
یکی از ویژگیهای توسعهیافتگی، توانایی افراد برای درک موقعیت خود در ساختار کلان اجتماعی است. به عبارت دیگر، فردِ توسعهیافته، خود را تنها ذینفع یک پروژه نمیبیند، بلکه میتواند منافع و هزینههای جمعی را در نظر بگیرد. مثلاً اگر ساکن روستایی هستم و جادهای تا نزدیکی روستا ساخته شده، درک میکنم که رساندن این جاده تا خانه یا باغ شخصی من، ممکن است منابعی را مصرف کند که در جای دیگر میتواند مدرسهای را تجهیز یا درمانگاهی را فعال کند.
جامعهپذیری توسعه، یعنی درک این حقیقت که منابع عمومی، باید بر اساس اولویتهای جمعی تخصیص یابد. متأسفانه گاهی در فضای مطالبهگری اجتماعی، این درک جای خود را به نوعی نگاه فردمحور میدهد.
در ادبیات جامعهشناسی توسعه، مفهومی با عنوان عدالت فضایی مطرح است. یعنی منابع و خدمات نباید به شکلی توزیع شوند که یک منطقه به شکل مزمن دچار فقر زیرساختی شود و منطقهای دیگر از مازاد امکانات رنج ببرد. اما عدالت فضایی به معنای تساوی ریاضی نیست. عدالت، بهویژه در حوزه فضایی، مستلزم در نظر گرفتن ظرفیت جذب خدمات و پایداری جمعیتی است.
اگر در یک منطقه خاص، روند مهاجرت منفی ادامه دارد، سن متوسط جمعیت در حال افزایش است و چشمانداز ماندگاری جمعیت در آنجا پایین است، آیا تزریق منابع گسترده به این منطقه، نوعی بیعدالتی در مقیاس کلان نخواهد بود؟ بهویژه اگر مناطق دیگر، با جمعیت جوان، فعال و در حال رشد، همچنان از حداقلهای خدمات محروم مانده باشند؟
پاسخ به این مسائل، در نفی یا تأیید مطلق هیچکدام از دیدگاهها نیست. ما نه میتوانیم خدمات را فقط بر اساس جمعیت ارائه دهیم و نه باید روستاها را به حال خود رها کنیم. راه میانه، یافتن شیوههایی برای ارائه عادلانه، اما کارآمد خدمات است. مثلاً خدمات بین چند روستا را تجمیع کنیم؛ به عنوان مثال بهجای ساخت مدرسه در هر روستا میتوان آنها را بهصورت تجمیعی در نقاط میانی و قابل دسترس ساخت.
نکته مهم دیگر اینکه مطالبات ساکنین روستا بهتر است شکلی منطقی داشته باشند؛ مثلا به جای ساخت یک پل که از نظر منطق هزینه فایده به صرفه نیست، بهتر است مطالبه دسترسی به خدمات بهداشتی مثل ایجاد خانه بهداشت و ... پیگیری شود.
بنابراین گاهی باید این مسأله را مورد توجه قرار داد که عدالت به معنای تساوی ریاضی دقیق نیست. این مسأله در مورد استان کهگیلویه و بویراحمد با این حجم از جمعیت روستایی، کاربرد بیشتری دارد.