تاریخ انتشار
پنجشنبه ۱۸ ارديبهشت ۱۴۰۴ ساعت ۲۰:۳۱
کد مطلب : ۴۹۹۲۶۰
بررسی انتقادی پروژههای پتروشیمی در استان؛
آیا احداث پتروشیمی در کهگیلویه و بویراحمد مقرون به صرفه است یا فرصتسوزی با کلنگهای میلیاردی؟
۰
کبنا ؛در کهگیلویه و بویراحمد، هر کلنگی که به زمین میخورد، گویی پروژهای برای خاک خوردن آغاز میشود. پروژههای بزرگ پتروشیمی که قرار بود چرخ اقتصاد استان را به حرکت درآورند، امروز به نمادی از ناکارآمدی و بیبرنامگی تبدیل شدهاند؛ ناتمام، پرچالش، و نماد فرسایشیشدن.
به گزارش کبنا، کهگیلویه و بویراحمد، استانی با ظرفیتهای کمنظیر طبیعی، فرهنگی و انسانی است؛ استانی که اگر نگاه برنامهریزان کشور اندکی فراتر از نسخههای تکراری توسعهگرایی صنعتی میرفت، امروز میتوانست در میان قطبهای گردشگری، اکوتوریسم، کشاورزی ارگانیک، و صنایع خلاق کشور بدرخشد. اما آنچه در حافظهی تاریخی این استان بیشتر از هر چیز باقی مانده، وعدههای عظیم و پروژههایی است که کلنگزنی شدند اما پایان نیافتند؛ پروژههایی که نام مشترک بسیاریشان «پتروشیمی» بود، اما سرنوشتشان شبیه هم: «ناتمام، پرچالش، و نماد فرسایشیشدن»
در بیستم فروردینماه ۱۳۸۶، با حضور جمعی از مسئولان وقت، کلنگ پتروشیمی دهدشت در دشت حاصلخیز کلاچو به زمین زده شد. آن روزها گفته میشد این طرح در مدت هزار روز به بهرهبرداری میرسد و سودآوری صد میلیون دلاری خواهد داشت. اما امروز، با گذشت نزدیک به ۱۸ سال، از آن همه شور و شعار، تنها یک محوطه خالی، یک پروژه ناتمام، و دلسردی مردم محلی باقی مانده است.
پتروشیمی دشت مازه هم سرنوشتی مشابه داشت. این پروژه با تبلیغات گسترده و وعده اشتغالزایی بیسابقه آغاز شد. نماینده وقت مجلس آن را «بینظیر» خواند و گفت «تا حالا چنین مجوزی در کشور صادر نشده بود». اما امروز حتی تابلو آن پروژه هم بهسختی قابل شناسایی است.
در دشت سقاوه، داستان پرزرقوبرقتری گفته شد: مجوز «بزرگترین و مدرنترین واحد پتروشیمی بخش خصوصی کشور» صادر شد. اما کشوقوسهای طولانی، پروژه را به فسخ قرارداد و پایان بیسرانجام کشاند.
پتروشیمی گچساران شاید تنها استثنا باشد که در نهایت افتتاح شد؛ اما همین پروژه هم پس از حدود ۲۰ سال، با هزینهای گزاف و با مشکلاتی روبهروست. اگر ورود دادستان یاسوج هم نبود؛ شاید مشکلات این پتروشیمی دوچندان میشد. با این حال، زمزمههایی از کلنگزنی یک پتروشیمی دیگر در گچساران به گوش میرسد؛ گویی چرخه کلنگزنیها قرار نیست متوقف شود.
اما چرا؟ چرا چنین ولعی برای تعریف پروژههای پتروشیمی در این استان وجود دارد؟ آیا یک تحلیل اقتصادی دقیق در پشت ماجراست یا صرفاً نوعی نمایش توسعه است که در آن عدد و رقمها بیشتر از واقعیتها اهمیت دارند؟ آیا مسئولانی که در هر دوره برای اخذ مجوز پتروشیمی میکوشند، به تبعات زیستمحیطی و اجتماعی آن هم فکر میکنند؟ آیا مطالعه دقیقی از ظرفیتهای اقلیمی، منابع آبی، زیرساختهای حملونقل و نیروی انسانی استان صورت گرفته یا این تصمیمها بر اساس ملاحظاتی فراتر از منطق توسعه اتخاذ میشوند؟
برخی معتقدند کهگیلویه و بویراحمد، نه برای صنایع سنگین، بلکه مناسب اقتصاد نرم و فرهنگی است؛ این استان با تنوع اقلیمی، طبیعت بکر، جنگلهای بلوط، رودخانههای پرآب و اقوامی با پیشینه فرهنگی غنی، بهمراتب برای توسعه گردشگری، کشاورزی پایدار، صنایع دستی و اقتصاد بومی مناسبتر است. در حالی که کشورهای توسعهیافته جهان در حال فاصله گرفتن از صنایع آلاینده و تمرکز بر اقتصاد سبز هستند، ما همچنان در پی راهاندازی صنایعی هستیم که نهتنها سازگار با محیطزیست ما نیستند، بلکه در عمل هم خروجی اقتصادی قابل قبولی نداشتهاند.
از منظر سیاستهای کلی نظام اداری که رهبر انقلاب در شهریور ۱۳۸۹ ابلاغ کردند، این وضعیت یک نمونه از «نقض کارآمدی»، «ضعف در شفافیت فرآیندهای تصمیمگیری» و «عدم انطباق برنامهریزیها با مزیتهای منطقهای» است. بندهایی از این سند بر «عدالت در بهرهگیری از منابع»، «توجه به شایستهسالاری و مسئولیتپذیری مدیران» و «حاکمیت نگاه علمی در تصمیمسازی» تأکید میکند. اما کدامیک از این اصول در پروژههای پتروشیمی استان رعایت شده؟ آیا آنچه رخ داده، بیشتر نتیجه فشارهای سیاسی، رقابتهای نمایندگان، یا توجیهسازیهای سطحی برای بهرهبرداری سیاسی نبوده است؟
از سوی دیگر، وقتی پروژهای طی ۱۸ یا ۲۰ سال به سرانجام نمیرسد، سؤال مهمتری هم پیش میآید: آیا ساختار مدیریتی ما امکان بازبینی، توقف و تجدید نظر در تصمیمهای اشتباه را ندارد؟ یا اینکه منافع خاصی مانع از این بازنگری میشود؟
شهروندان کهگیلویه و بویراحمدی حق دارند بپرسند چرا در بسیاری از این پروژهها تنها دستاورد، یک «کانکس و چند نگهبان» بوده است؟ چرا سهم جوانان این استان از وعدههای اشتغال در پتروشیمی، کاغذها و مصاحبههای تبلیغاتی بوده؟ و چرا منابع سرزمینی کهگیلویه و بویراحمد، یکی پس از دیگری، معطل تصمیماتی میشوند که نه بازده دقیق و ملموس دارند و نه چشماندازی روشن؟
این یادداشت نافی خدمات مسئولین کهگیلویه و بویراحمدی نیست و صرفاً با هدف اصلاح برخی رویهها و فرایندهای نادرست منتشر شده است. این پایگاه خبری آمادگی درج جوابیه مسئولین مربوطه را دارد.
به گزارش کبنا، کهگیلویه و بویراحمد، استانی با ظرفیتهای کمنظیر طبیعی، فرهنگی و انسانی است؛ استانی که اگر نگاه برنامهریزان کشور اندکی فراتر از نسخههای تکراری توسعهگرایی صنعتی میرفت، امروز میتوانست در میان قطبهای گردشگری، اکوتوریسم، کشاورزی ارگانیک، و صنایع خلاق کشور بدرخشد. اما آنچه در حافظهی تاریخی این استان بیشتر از هر چیز باقی مانده، وعدههای عظیم و پروژههایی است که کلنگزنی شدند اما پایان نیافتند؛ پروژههایی که نام مشترک بسیاریشان «پتروشیمی» بود، اما سرنوشتشان شبیه هم: «ناتمام، پرچالش، و نماد فرسایشیشدن»
در بیستم فروردینماه ۱۳۸۶، با حضور جمعی از مسئولان وقت، کلنگ پتروشیمی دهدشت در دشت حاصلخیز کلاچو به زمین زده شد. آن روزها گفته میشد این طرح در مدت هزار روز به بهرهبرداری میرسد و سودآوری صد میلیون دلاری خواهد داشت. اما امروز، با گذشت نزدیک به ۱۸ سال، از آن همه شور و شعار، تنها یک محوطه خالی، یک پروژه ناتمام، و دلسردی مردم محلی باقی مانده است.
پتروشیمی دشت مازه هم سرنوشتی مشابه داشت. این پروژه با تبلیغات گسترده و وعده اشتغالزایی بیسابقه آغاز شد. نماینده وقت مجلس آن را «بینظیر» خواند و گفت «تا حالا چنین مجوزی در کشور صادر نشده بود». اما امروز حتی تابلو آن پروژه هم بهسختی قابل شناسایی است.
در دشت سقاوه، داستان پرزرقوبرقتری گفته شد: مجوز «بزرگترین و مدرنترین واحد پتروشیمی بخش خصوصی کشور» صادر شد. اما کشوقوسهای طولانی، پروژه را به فسخ قرارداد و پایان بیسرانجام کشاند.
پتروشیمی گچساران شاید تنها استثنا باشد که در نهایت افتتاح شد؛ اما همین پروژه هم پس از حدود ۲۰ سال، با هزینهای گزاف و با مشکلاتی روبهروست. اگر ورود دادستان یاسوج هم نبود؛ شاید مشکلات این پتروشیمی دوچندان میشد. با این حال، زمزمههایی از کلنگزنی یک پتروشیمی دیگر در گچساران به گوش میرسد؛ گویی چرخه کلنگزنیها قرار نیست متوقف شود.
اما چرا؟ چرا چنین ولعی برای تعریف پروژههای پتروشیمی در این استان وجود دارد؟ آیا یک تحلیل اقتصادی دقیق در پشت ماجراست یا صرفاً نوعی نمایش توسعه است که در آن عدد و رقمها بیشتر از واقعیتها اهمیت دارند؟ آیا مسئولانی که در هر دوره برای اخذ مجوز پتروشیمی میکوشند، به تبعات زیستمحیطی و اجتماعی آن هم فکر میکنند؟ آیا مطالعه دقیقی از ظرفیتهای اقلیمی، منابع آبی، زیرساختهای حملونقل و نیروی انسانی استان صورت گرفته یا این تصمیمها بر اساس ملاحظاتی فراتر از منطق توسعه اتخاذ میشوند؟
برخی معتقدند کهگیلویه و بویراحمد، نه برای صنایع سنگین، بلکه مناسب اقتصاد نرم و فرهنگی است؛ این استان با تنوع اقلیمی، طبیعت بکر، جنگلهای بلوط، رودخانههای پرآب و اقوامی با پیشینه فرهنگی غنی، بهمراتب برای توسعه گردشگری، کشاورزی پایدار، صنایع دستی و اقتصاد بومی مناسبتر است. در حالی که کشورهای توسعهیافته جهان در حال فاصله گرفتن از صنایع آلاینده و تمرکز بر اقتصاد سبز هستند، ما همچنان در پی راهاندازی صنایعی هستیم که نهتنها سازگار با محیطزیست ما نیستند، بلکه در عمل هم خروجی اقتصادی قابل قبولی نداشتهاند.
از منظر سیاستهای کلی نظام اداری که رهبر انقلاب در شهریور ۱۳۸۹ ابلاغ کردند، این وضعیت یک نمونه از «نقض کارآمدی»، «ضعف در شفافیت فرآیندهای تصمیمگیری» و «عدم انطباق برنامهریزیها با مزیتهای منطقهای» است. بندهایی از این سند بر «عدالت در بهرهگیری از منابع»، «توجه به شایستهسالاری و مسئولیتپذیری مدیران» و «حاکمیت نگاه علمی در تصمیمسازی» تأکید میکند. اما کدامیک از این اصول در پروژههای پتروشیمی استان رعایت شده؟ آیا آنچه رخ داده، بیشتر نتیجه فشارهای سیاسی، رقابتهای نمایندگان، یا توجیهسازیهای سطحی برای بهرهبرداری سیاسی نبوده است؟
از سوی دیگر، وقتی پروژهای طی ۱۸ یا ۲۰ سال به سرانجام نمیرسد، سؤال مهمتری هم پیش میآید: آیا ساختار مدیریتی ما امکان بازبینی، توقف و تجدید نظر در تصمیمهای اشتباه را ندارد؟ یا اینکه منافع خاصی مانع از این بازنگری میشود؟
شهروندان کهگیلویه و بویراحمدی حق دارند بپرسند چرا در بسیاری از این پروژهها تنها دستاورد، یک «کانکس و چند نگهبان» بوده است؟ چرا سهم جوانان این استان از وعدههای اشتغال در پتروشیمی، کاغذها و مصاحبههای تبلیغاتی بوده؟ و چرا منابع سرزمینی کهگیلویه و بویراحمد، یکی پس از دیگری، معطل تصمیماتی میشوند که نه بازده دقیق و ملموس دارند و نه چشماندازی روشن؟
این یادداشت نافی خدمات مسئولین کهگیلویه و بویراحمدی نیست و صرفاً با هدف اصلاح برخی رویهها و فرایندهای نادرست منتشر شده است. این پایگاه خبری آمادگی درج جوابیه مسئولین مربوطه را دارد.