تاریخ انتشار
جمعه ۲۷ خرداد ۱۴۰۱ ساعت ۱۴:۳۹
کد مطلب : ۴۴۹۲۱۳
استراتژی اوکراین برای جنگ طولانی مدت؛
واقعیت شگفتانگیز در چنگ اوکراین؛ چرا بایدن آب جنگ اوکراین را گل آلود میکند؟ / ورود جنگ به فاز سومو؛ پوتین سوپرایز می شود؟
۰
کبنا ؛با گذشت بیش از 100 روز از جنگ روسیه علیه اوکراین، درخواست ها برای پایان دادن به درگیری در ایالات متحده و اروپا در حال افزایش است. با این حال این درگیری به یک جنگ فرسایشی تبدیل شده و نتیجه اجتناب ناپذیر این است که این جنگ ادامه خواهد داشت.
به گزارش کبنا، جنگ در اوکراین شکل فرسایشی به خود گرفته و دو طرف در هفته های گذشته پیشرفت های کوچکی داشته و سرزمین های مختلفی به صورت چندباره بین آنها رد و بدل شده است. این وضعیتی است که به عقیده کارشناسان برای چند سال به طول بیانجامد و پبامدهای ناگواری را برای تمام دنیا در پی داشته باشد.
ریچارد هاس، استراتژیست و تحلیلگر مشهور حوزه بین الملل با انتشار یادداشتی در نشریه فارن افرز با عنوان «استراتژی اوکراین برای طولانی مدت» تاکید داشته در چنین شرایطی نیاز به داشتن یک استراتژی بلندمدت از مهمترین ضروریات است.
خواست فزاینده پایان جنگ
بنا بر گزارش اقتصادنیوز، با گذشت بیش از 100 روز از جنگ روسیه علیه اوکراین، درخواست ها برای پایان دادن به درگیری در ایالات متحده و اروپا در حال افزایش است. ایتالیا طرح صلح مفصلی را ارائه کرده، امانوئل ماکرون، رئیس جمهور فرانسه بر توجه به منزلت روسیه تاکید کرده و هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه سابق ایالات متحده، پیشنهاد کرده اوکراین باید در ازای صلح، واگذاری بخشی از خاک خود به روسیه را در نظر بگیرد.
جنگ فرسایشی و ادامه جنگ
اما باید به خاطر داشت که جنگها تنها به یکی از این دو راه ختم میشوند: یا یک طرف اراده خود را بر طرف دیگر تحمیل میکند، ابتدا در میدان نبرد و سپس در میز مذاکره، یا زمانی که هر دو طرف مصالحهای را می پذیرند که بر جنگیدن ترجیح می دهند.
در اوکراین، هیچ یک از این سناریوها به این زودی محقق نخواهد شد. این درگیری به یک جنگ فرسایشی تبدیل شده و نیروهای روسیه و اوکراین اکنون در یک منطقه نسبتاً محدود علیه یکدیگر متمرکز شده اند. از نظر دیپلماتیک، اوکراینیها علاقه ای به قبول اشغال بخشهای وسیعی از خاک خود اوسط روسیه ندارند. ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، به نوبه خود، علاقه چندانی به موافقت با چیزی ندارد که در داخل کشورش به منزله شکست محسوب شود. پس نتیجه اجتناب ناپذیر این است که این جنگ ادامه خواهد داشت.
نیاز به مدیریت درگیری
در این شرایط، ایالات متحده و اروپا به یک استراتژی برای مدیریت یک درگیری بی پایان نیاز دارند. «مدیریت»، نه «حل»، واژهای کاربردی در اینجاست، زیرا یک راهحل تقریباً به طور قطع مستلزم تغییری اساسی در رفتار مسکو است، که یا ناشی از اعتراض گسترده مردمی در اثر فروپاشی اقتصادی یا تلفات عظیم جنگ و یا تحت فشار چین است.
هیچ راه حلی به احتمال زیاد رخ نخواهد داد. محتملتر است که باید منتظر ظهور یک رهبر جدید روسیه بود که آماده پذیرش یک اوکراین واقعاً مستقل باشد و این متأسفانه فراتر از توانایی غرب است. با این حال، آنچه غرب می تواند انجام دهد، حفظ و افزایش گزینشی حمایت خود از اوکراین، رعایت محدودیت های مربوط به دخالت مستقیم نظامی خود و افزایش فشار اقتصادی بر روسیه است. این به منزله سیاستی است که برای مقابله و نه پایان دادن به جنگ طراحی شده است.
انتخاب روسیه
با ممتنع شدن تغییر رژیم در کیف، پوتین از جاه طلبی های خود کاسته و تمرکزش را بر کنترل بخشی از جنوب و شرق اوکراین قرار داده تا آنها را به سرزمین هایی که در سال 2014 تصرف کرده بود، متصل کند. با این حال، چیزی که او از آن دست برنداشته است، اعتقادش به این است که اوکراین سزاوار این نیست که یک کشور مستقل باشد. در نتیجه، تصور پایان دادن به جنگ پوتین دشوار است.
اگر نیروهای روسی در تهاجم گسترده خود در دونباس عملکرد ضعیفی داشته باشند، او از پذیرش آنچه که بسیاری ممکن است به عنوان شکست در جنگی که او آغاز کرده تلقی کنند، اجتناب می کند. این می تواند او را در برابر چالش های داخلی آسیب پذیر کند و بر میراث او سایه بیافکند. از سوی دیگر، اگر نیروهای روسی دست برتر را به دست آورند، پوتین دلیلی برای توقف جنگ نخواهد دید.
با کاهش بیشتر چشم انداز صلح، بعید است که هر یک از تحولاتی که می تواند محاسبات پوتین را تغییر دهد، تحقق یابد. به عنوان مثال، انتقاد در داخل روسیه از جنگ را در نظر بگیرید. اوکراین مدعی است که 30000 سرباز روسی در جنگ کشته شده اند، در حالی که ارزیابی های دیگر نشان می دهد که این تعداد کمی بیش از نصف این عدد است. رقم دقیق هر چه باشد، مطمئناً بزرگتر از آن چیزی است که کرملین تصور می کرد. در یک جامعه عادی، این امر باعث کاهش حمایت از جنگ می شود. اما از آنجایی که دولت می تواند به طور موثر اطلاعات را کنترل و مخالفان خود را سرکوب کند، انتقاد داخلی از جنگ تاکنون نسبتاً کمرنگ بوده است.
اگر فشار اقتصادی بالا برود چه؟ در حال حاضر، تحریم ها به حدی نیست که پوتین را تهدید کند. قیمت های بالاتر نفت و ظهور خریدارانی مانند هند به جبران کاهش فروش نفت به غرب کمک کرده است. اروپا به نوبه خود به واردات گاز روسیه ادامه می دهد. اگر این کار را متوقف کند، روسیه برای فروش گاز به دیگران به سختی تحت فشار خواهد بود، اما اروپا احتمالا به خرید ادامه خواهد داد. کشورهای اروپایی که نگران اقتصاد خود هستند، تا زمانی که نتوانند از عرضه گاز جایگزین یا منابع انرژی جایگزین اطمینان حاصل کنند -که تحقق همه آنها سالها طول خواهد کشید-در برابر قطع واردات مقاومت خواهند کرد
سپس چشم انداز فشار از سوی چین وجود دارد که تاکنون در کنار روسیه بوده است. اگر غرب پکن را متقاعد کند که از مسکو فاصله بگیرد، در آن صورت پوتین ممکن است متوجه شود که تهاجم او به قیمت از دست دادن یک شریک حیاتی برای او تمام شده است. ایالات متحده و اروپا باید هر کاری که می توانند برای جدا کردن این دو قدرت انجام دهند، از جمله ارائه مشوق هایی به چین و همچنین هشدار دادن به این کشور مبنی بر اینکه ادامه حمایت از روسیه منجر به وخامت بیشتر روابط آمریکا و چین خواهد شد. اما با وجود همه کوششها، احتمالا باز هم تلاشهایشان با شکست مواجه می شود، زیرا شی جینپینگ، رئیسجمهور چین به شدت از انجام هر کاری که منجر به شکست روسیه میشود یا نشان میدهد که او در ارتباط نزدیک چین با روسیه اشتباه کرده، بیمیل خواهد بود.
از منظر اوکراین
محاسبات کیف پیچیده تر است. مانند هر کشور مورد حمله، اوکراین نیز مجبور شده اهداف جنگی خود را سیال تعریف کند. دولت در این کشور با چند صدا صحبت می کند و خود ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین نیز موضع خود را تغییر داده است. گاهی اوقات، او اعلام کرده به چیزی کمتر از وضعیت موجود بین سالهای 1991 تا 2014 راضی نمی شود. در مواقع دیگر، او اشاره کرده اوکراین می تواند با بازگشت به شرایط متفاوتی زندگی کند.
اوکراین برای تعیین اینکه برای صلح آماده شود یا خیر، باید تعدادی از عوامل را در نظر بگیرد. مهم ترین آن هزینه مستقیم جنگ است. بر اساس گزارش سازمان ملل، این کشور تاکنون بیش از 3000 تلفات غیرنظامی را متحمل شده است و به گفته زلنسکی، روزانه 100 سرباز را از دست می دهد. انتظار می رود اقتصاد اوکراین در سال جاری 45 درصد کوچک شود. از زمان آغاز جنگ، بیش از 6.5 میلیون اوکراینی از جمعیت 44 میلیونی این کشور از کشور گریخته اند. بیش از هفت میلیون آواره داخلی هستند. تحمل چنین هزینه های هنگفتی دشوار است.
یکی دیگر از عواملی که اوکراین باید در نظر بگیرد، احتمال تغییر مسیر جنگ است. اگرچه اوکراین نیروهایش بسیار بهتر از حد انتظار عمل کرده اند، اما نمی تواند تصور کند که به این کار ادامه خواهند داد. از آنجایی که روسیه نیروها و قدرت آتش خود را در بخش کوچکتری از کشور متمرکز کرده است، شاهد بهبود عملکرد خود بوده است. سناریوهایی که در آن اوکراین نیروهای روسی را به مرز عقب راند، احتمالی که میتواند پوتین ناامید را به فکر استفاده از سلاحهای کشتار جمعی وادار کند، از احتمال بسیار کمتری نسبت به یک ماه پیش برخوردار است.
محاسبات تصمیم گیری اوکراین به واسطه نحوه استمرار موضع غرب پیچیده تر می شود. در ایالات متحده، حمایت هر دو حزب از تجهیز اوکراین در حال فروگش کردن است. از حزب جمهوری خواه با 11 سناتور و 57 نماینده مجلس به بسته کمکی 40 میلیارد دلاری که در ماه مه تصویب شد رای منفی دادند، که نشانه هایی کلاسیک از انزواگرایی را نشان می دهد. دیگر جمهوری خواهان برجسته، از جمله دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق و جی دی ونس، نامزد جمهوری خواه سنا در اوهایو، استدلال کرده اند که نیازهای داخلی باید بر کمک به اوکراین اولویت داشته باشد. از طرف دموکرات ها، افزایش قیمت بنزین در نتیجه جنگ، یک مشکل سیاسی جدی برای دولت بایدن ایجاد می کند. مسائل دیگر هم چون سقط جنین، کنترل اسلحه، تورم، امنیت مرزی، و جرایم شهری همگی برای جلب توجه آمریکایی ها با بحران اوکراین رقابت می کنند. در اروپا هم نگرانی فزایندهای وجود دارد، از پیامدهای اقتصادی و امنیتی بلندمدت منزوی کردن روسیه گرفته تا احتمال اینکه ناتو در صورت گسترش جنگ توسط پوتین به طور مستقیم با روسیه وارد درگیری شود، هجوم پناهندگان اوکراینی و افزایش قیمت انرژی.
با این حال، با وجود این ملاحظات، اوکراین مطمئناً به مقاومت ادامه خواهد داد. به دلایل خوب و قابل درک، در برابر از دست دادن هر سرزمینی مقاومت خواهد کرد. اوکراینی ها به قدرت ارتش و روحیه برتر آن اطمینان دارند و معتقدند که سازش ارضی فقط اشتهای پوتین را زیاد می کند. بی رحمی جنگ افکار عمومی و نخبگان را سرسخت کرده است. به نظر می رسد زلنسکی مطمئن است که می تواند حمایت آمریکا و اروپا را حفظ کند. همه اینها به شدت نشان می دهد که اوکراین استقامت خواهد کرد و از پذیرش صلح به هر قیمتی خودداری خواهد کرد.
عدم کارایی «سرزمین در ازای صلح» برای اوکراین
بنا بر گزارش، اقتصادنیوز، جای تعجب ندارد که با افزایش هزینه های انسانی، اقتصادی و دیپلماتیک جنگ، تمایل به پایان دادن به آن در حال افزایش باشد. متداول ترین راه حل پیشنهادی این است که اوکراین برخی از سرزمین هایی را که روسیه در حال حاضر اشغال کرده در ازای موافقت مسکو با پایان دادن به درگیری ها ها واگذار کند. این رویکرد «سرزمین در ازای صلح» از زمان جنگ شش روزه 1967، زمانی که شورای امنیت سازمان ملل پیشنهاد داد که اسرائیل در ازای صلح با اعراب، اراضی را که در جنگ فتح کرده بود، تسلیم کند، در دیپلماسی به چشم آمد.
این چارچوب شاید در برخی موارد کارساز بوده، اما برای اوکراین مناسب نیست. در حالی که در نمونه مورد اشاره اسرائیل سرزمین هایی را که از طریق جنگ به دست آورده بود، واگذار کرد، از اوکراین خواسته می شد تا سرزمین هایی را که در جنگی تهاجمی علیه خود از دست داده، واگذار کند. ناهمسانی قدرت نیز در اینجا شکل دیگری دارد. برای طرف قویتر، واگذاری زمین برای به دست آوردن صلح یک چیز است -همانطور که در مورد اسرائیل اتفاق افتاد- اما اینکه طرف ضعیفتر، سرزمینی را به طرف قویتر ارائه دهد، به این امید که طرف دوم بالاخره راضی شود، یک چیز دیگر است. این همان رویکردی بود که در سال 1938 در مونیخ اتخاذ شد، زمانی که سرزمین سودت که در آن زمان بخشی از چکسلواکی بود به آدولف هیتلر داده شد و از آن زمان تاکنون این رویکرد بی اعتبار شده است.
اوکراین چقدر سرزمین می دهد؟
با این حال، هر طرف درگیری باید دائماً هزینه ها و مزایای ادامه جنگ را در مقابل زمین گذاشتن اسلحه بسنجد. واگذاری سرزمین در ازای صلح ممکن است برای اوکراین گزینه جذابی باشد یا نباشد. پاسخ بستگی به این دارد که کدام و چه مقدار قلمرو، اینکه آیا آن سرزمین در نهایت ممکن است بازپس گرفته شود یا خیر، و سایر ویژگی های صلح، از جمله ماندگاری آن -که پیش بینی همه آنها سخت است.
با این حال، نتیجه نهایی این است که تقریباً غیرممکن است اوکراین حتی به طور موقت با نتیجهای موافقت کند که باعث شود روسیه بر قلمروهای بسیار بیشتری نسبت به آنچه قبل از فوریه اشغال کرده بود، کنترل پیدا کند.
درست است، اوکراین گاهی آمادگی خود را برای دست کشیدن از جاه طلبی های خود برای پیوستن به ناتو و بی طرفی خود را اعلام کرده است. اما اگر این کشور این کار را مشروط به این می کند که این یک بی طرفی مسلحانه باشد، که مستلزم حمایت نظامی مستمر غرب است –چیزی که احتمالا روسیه آن را نمی پذیرد. ضمن آنکه احتمالا روسیه عضویت اوکراین در اتحادیه اروپا را که اولویت زلنسکی است، نمی پذیرد. همچنین تصور اینکه دو دولت بتوانند بر سر ضمانتهای امنیتی خارجی برای اوکراین یا حضور نیروهایی از کشورهای ثالث به توافق برسند، دشوار است، زیرا چنین توافقاتی باعث ایجاد ترتیبات سرزمینی میشود که ممکن است یک طرف یا طرف دیگر بخواهند آن را تغییر دهد.
گل آلودتر کردن آب توسط دولت بایدن
ایالات متحده به نوبه خود اعلام کرده این به اوکراین بستگی دارد که تصمیم بگیرد چه راه حلی می خواهد. با توجه به اینکه واشنگتن منافع بسیار گسترده تری نسبت به کیف دارد، توجیه این موضع دشوار است. دولت بایدن با پیشنهاد طیفی از اهداف مختلف، از تضعیف روسیه تا دستیابی به تغییر رژیم، آب ها را گل آلودتر کرده است. در پایان ماه می، جو بایدن، رئیسجمهور ایالات متحده، قصد شفافسازی مقاصد خود را داشت و در مقالهای در نیویورک تایمز نوشت: «ما میخواهیم اوکراینی دموکراتیک، مستقل، مقتدر و مرفه را همراه با ابزارهایی برای بازدارندگی و دفاع از خود در برابر تهاجمات بیشتر ببینیم».
بده بستان در خاک اوکراین؛ چرا آمریکا چکمه ها را روی زمین نمی گذارد؟
این بیانیه روشنگر است، اما سردرگمی را پایان نمی دهد. دولت بایدن تمایلی به اعتراف به این حقیقت ناخوشایند نداشت که بده-بستانی در اوکراین در جریان است. ایالات متحده در اجرای این هنجار که کشورها مرزها را با زور تغییر نمی دهند منافعی دارد، اما این منافع با دیگر منافع در تعارض است: تمایل به اجتناب از جنگ مستقیم با یک قدرت بزرگ مجهز به سلاح هسته ای.
به همین دلیل است که ایالات متحده از گذاشتن چکمهها روی زمین خودداری کرده، منطقه پرواز ممنوع بر فراز اوکراین را رد کرده و از شکستن محاصره بنادر اوکراین توسط روسیه خودداری کرده است. چنین خویشتنداری عاقلانه است، اما چیزی که به آن اضافه میکند این واقعیت است که اوکراین باید به مبارزه خود ادامه دهد - -و این در حالی است که حتی با کمک غرب، اوکراین احتمالاً نمیتواند وضعیت موجودی را که قبل از فوریه امسال حاکم بود، احیا کند، و در مورد وضعیت قبل از سال 2014 هم بهتر است که چیزی نگوییم.
استراتژی بلندمدت غرب
بنابراین غرب به یک استراتژی برای طولانی مدت نیاز دارد. بر اساس روال کنونی، در حالی که از دخالت مستقیم نظامی پرهیز می شود، ایالات متحده و اروپا به ارائه تسلیحات مورد نیاز اوکراین (همراه با اطلاعات و آموزش مرتبط) ادامه می دهند تا بتواند اقدامات نظامی روسیه را ناکام و از کنترل بیشتر در قلمرو اوکراین جلوگیری کنند. آنها از هدف اوکراین برای بازگرداندن تمامیت ارضی کامل خود از طریق سیاست تحریم و دیپلماسی حمایت می کنند و در عین حال از به رسمیت شناختن هر سرزمینی که پوتین تلاش می کند بخشی از روسیه کند، خودداری می کنند.
اگر ترکیه به مخالفت خود ادامه دهد، آنها از عضویت فنلاند و سوئد در ناتو استقبال می کنند -چه به صورت رسمی به عنوان اعضای کامل و چه به عنوان اعضای عملی تحت پوشش تضمین های جانبی. آنها همه این کارها را انجام می دهند، زیرا از یک هنجار مهم بین المللی حمایت می کنند: اینکه مرزها را نمی توان با زور تغییر داد.
تحریم ها علیه روسیه همچنان حیاتی است. هیچ کدام موثرتر از قطع نهایی وابستگی اروپا به گاز روسیه نخواهد بود. کشورهای اروپایی باید سرعت بخشیدن به توسعه منابع انرژی جایگزین را در اولویت قرار دهند. اما در این بین، آنها می توانند برای کاهش تقاضا برای نفت و گاز روسیه تعرفه نیز اعمال کنند. کشورهای اروپایی همچنین باید برنامه های اضطراری را برای این احتمال که روسیه صادرات گاز به اروپا را در تلاش برای محدود کردن ارسال تسلیحات به اوکراین یا تضعیف حمایت از تحریم ها کاهش دهد، آماده کنند. ایالات متحده، اروپا و شرکای آنها در آسیا مانند استرالیا، ژاپن، سنگاپور و کره جنوبی به حمایت مالی اوکراین ادامه خواهند داد.
غرب همچنین باید تلاش کند صادرات غلات از اوکراین را که محور امنیت غذایی جهان است، بازگرداند. اگر محدودیتهای لجستیکی و حملات روسیه، حمل و نقل اوکراین را از طریق راهآهن و جاده به بنادر رومانی محدود کند، ایالات متحده و متحدان اروپاییاش باید به اوکراین ابزارهای پیشرفته (به احتمال زیاد هواپیما) برای حمله به کشتیهای نیروی دریایی روسیه در دریای سیاه ارائه دهند. تشکیل یک ائتلاف بینالمللی برای اسکورت کشتیهای تجاری هنگام خروج از بنادر اوکراین در اصل جذاب است، اما در عمل احتمالاً سازماندهی آن غیرممکن است و انجام آن بسیار خطرناک است.
مدل جنگ خلیج فارس، نه مدل جنگ عراق
مقامات ایالات متحده جنگ در اوکراین را بر اساس نظم و نه دموکراسی تصمیم خواهند کرد. بسیاری از دولتهای جهان دموکراتیک نیستند، اما میتوانند به اهمیت مورد تهاجم قرار نگرفتن واقف باشند. این مدل شبیه جنگ خلیج فارس است -زمانی که ایالات متحده حمایت بین المللی گسترده ای را برای بازگرداندن حاکمیت و تمامیت ارضی کویت به دست آورد- نه شبیه جنگ عراق در سال 2003 -زمانی که تلاش ها برای تغییر رژیم در عراق، ایالات متحده را عمدتاً منزوی کرد. در داخل و خارج از کشور، بایدن به طور منظم بر اهمیت اوکراین تاکید خواهد کرد: یعنی اگر تهاجمات وحشتناک و غیرقابل مهار عادی شود، جهان کمتر امن، کمتر مرفه و کمتر قادر به مقابله با چالش های جهانی خواهد بود که همه را تحت تأثیر قرار می دهد.
در نهایت، آنچه احتمالاً برای پایان دادن به جنگ لازم است، تغییر در واشنگتن نیست، بلکه در مسکو است. به احتمال زیاد، با توجه به سرمایه گذاری عمیق پوتین در جنگ، نیاز است که شخص دیگری غیر از او اقداماتی را انجام دهد که به وضعیت نابسامان، بحران اقتصادی و باتلاق نظامی روسیه پایان دهد. غرب باید روشن کند که آماده است به یک رهبر جدید روسیه که آماده برداشتن چنین اقداماتی است، پاداش دهد، حتی اگر فشار بر رهبر فعلی را ادامه دهد.
ورود جنگ به فاز سومو؛ پوتین سوپرایز می شود؟
در این مرحله از جنگ در اوکراین، در حالی که روسیه حملات خود را در دونباس افزایش می دهد و افشاگری های بیشتری از جنایات مرتکب شده توسط نیروهایش آشکار می شود، چشم انداز هر نوع صلح از طریق مذاکره بین مسکو و کیف دور از دسترس به نظر می رسد.
حتی در اوایل بهار امسال، زمانی که هیئتهای دو طرف در حال ملاقات بودند، گفتگوها تأثیر کمی بر عزم روسیه یا اوکراین برای ادامه جنگ داشت و گاهی، ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین و ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، مذاکرات را رد کردهاند. امروز، طرفین عملا تلاش های دیپلماتیک خود را به حالت تعلیق درآورده اند.
واقعیت شگفتانگیز
در همین رابطه، توماس ال. فریدمن ستوننویس سیاست خارجی روزنامه نیویورکتایمز، برنده ۳ جایزه معتبر روزنامهنگاری پولیتزر در مقاله اخیر خود با عنوان «جنگ اوکراین همچنان غافلگیرکننده است، بزرگترین [سورپرایز] ممکن است برای پوتین باشد» با استعانت از نظرات مایکل ماندلبام، استاد بازنشسته سیاست خارجی ایالات متحده به تحلیل وضعیت کنونی جنگ اوکراین و سیاست بهینه آمریکا در این زمینه پرداخته است.
توماس فریدمن در این مقاله نوشته است: در اینجا یک واقعیت شگفتانگیز وجود دارد: در زمانی که آمریکاییها تقریباً نمیتوانند بر سر هیچ چیزی به توافق برسند، اکثریت ثابتی طرفدار کمکهای اقتصادی و نظامی سخاوتمندانه به اوکراین در مبارزه با تلاش ولادیمیر پوتین برای محو کردن این کشور از نقشه هستند.
وقتی در نظر بگیرید که بیشتر آمریکاییها نمیتوانستند اوکراین را تنها چند ماه پیش روی نقشه بیابند چراکه ما هرگز رابطه خاصی با آن نداشتهایم، دو چندان شگفتانگیز خواهد بود.
ورود جنگ به فاز سومو
با این حال، حفظ این حمایت تا تابستان امسال اهمیت دوچندان خواهد داشت، زیرا جنگ اوکراین به نوعی وارد مرحله "سومو" (sumo) میشود؛ وضعیتی که دو کشتیگیر غول پیکر هر کدام سعی می کنند دیگری را از رینگ بیرون کنند اما هیچ یک حاضر به کناره گیری و یا قادر به پیروزی نیستند.
در حالی که انتظار دارم مردم بفهمند که این جنگ چقدر قیمتهای جهانی انرژی و مواد غذایی را افزایش میدهد، اما همچنان امیدوار هستم که اکثریت آمریکاییها در موضع خود بمانند تا زمانی که اوکراین بتواند حاکمیت خود را از نظر نظامی بازیابی کند یا به یک توافق صلح مناسب با پوتین دست یابد.
خوشبینی کوتاهمدت من از خواندن نظرسنجیها نشأت نمیگیرد، بلکه از خواندن تاریخ ناشی میشود؛ بهویژه کتاب جدید مایکل ماندلبام، «چهار عصر سیاست خارجی آمریکا: قدرت ضعیف (Weak Power)، قدرت بزرگ (Great Power)، ابرقدرت (Superpower)، ابرقدرت بزرگ (Hyperpower)».
ماندلبام، استاد بازنشسته سیاست خارجی ایالات متحده در دانشکده مطالعات بینالملل پیشرفته جانز هاپکینز (ما در سال 2011 کتابی را با هم نوشتیم)، استدلال میکند که اگرچه نگرش ایالات متحده نسبت به اوکراین ممکن است کاملاً غیرمنتظره و بدیع به نظر برسد، اما چنین نیست.
با نگاهی به گستره سیاست خارجی ایالات متحده -که کتاب او به طور قانع کنندهای از دریچه چهار رابطه قدرت مختلف که آمریکا با جهان داشته، به آن نگریسته است- رویکردهای کنونی واشنگتن نسبت به جنگ جاری در واقع کاملاً آشنا و قابل پیش بینی هستند. تا حدی که هم پوتین و هم رئیس جمهور چین، شی جین پینگ، هر دو از خواندن این کتاب سود می برند.
دوگانه روزولت-ویلسون در سیاستخارجی آمریکا
ماندلبام در مصاحبهای توضیح داد که در طول تاریخ ایالات متحده، ملت ما بین ۲ رویکرد گسترده در سیاست خارجی در نوسان بوده است که به عنوان یک زمینه کلیدی در کتابش منعکس میشود: «یکی بر قدرت، منافع ملی و امنیت تأکید دارد و با تئودور روزولت مرتبط است. دیگری بر ترویج ارزشهای آمریکایی تأکید میکند و با وودرو ویلسون شناخته میشود.»
در حالی که این دو جهانبینی اغلب در رقابت بودهاند، اما همیشه اینطور نبود. و هنگامی که یک چالش سیاست خارجی پیش آمد که هم با منافع و هم با ارزشهای ما هماهنگ بود، به نقطهی شیرینی رسید و میتوانست حمایت عمومی گسترده، عمیق و پایدار را به دنبال داشته باشد.
ماندلبام خاطرنشان کرد: «این در جنگ جهانی دوم و جنگ سرد اتفاق افتاد، و به نظر میرسد که دوباره در مورد اوکراین اتفاق میافتد».
سوال بزرگ و مهم؛ حمایت تا کی و کجا؟
اما سوال بزرگ و مهم این است: برای چه مدت و تا چه حد؟ هیچ کس نمی داند، زیرا جنگ ها مسیرهای قابل پیش بینی و غیرقابل پیش بینی را دنبال می کنند.
مورد قابل پیش بینی در مورد اوکراین این است که با افزایش هزینه ها، افزایش نارضایتی - چه در آمریکا و چه در میان متحدان اروپایی ما - وجود خواهد داشت که استدلال می کنند که منافع و ارزش های ما در اوکراین از تعادل خارج شده است. آنها استدلال خواهند کرد که ما نه از نظر اقتصادی می توانیم از اوکراین تا حد پیروزی کامل حمایت کنیم - یعنی ارتش پوتین را از هر وجب اوکراین بیرون برانیم - و نه از نظر استراتژیک استطاعت انجام پیروزی کامل را داریم، زیرا پوتین در مواجهه با شکست کامل می تواند یک سلاح هسته ای را آزاد کند.
می توان نشانه هایی از این را در بیانیه روز شنبه امانوئل ماکرون رئیس جمهور فرانسه مشاهده کرد که ائتلاف غربی نباید "روسیه را تحقیر کند" - بیانیه ای که زوزه های اعتراض اوکراین را برانگیخت.
ماندلبام توضیح داد: «هر جنگی در تاریخ آمریکا باعث ایجاد مخالفت شده است، از جمله جنگ انقلابی، زمانی که مخالفان به کانادا نقل مکان کردند." وجه مشترک هر سه فرمانده کل ما - جرج واشنگتن، آبراهام لینکلن و فردریک روزولت F.D.R - به عنوان رؤسای جمهور زمان جنگ، توانایی آنها در متعهد نگه داشتن کشور به پیروزی در جنگ، علیرغم مخالفت ها بود».
چالش بایدن؛ اختلاف متحدان درباره معنای پیروزی
این چالش پرزیدنت بایدن نیز خواهد بود، بهویژه زمانی که در میان متحدان یا با اوکراین اتفاق نظر وجود نداشته باشد که معنای «پیروزی» در آنجا چگونه به نظر میرسد: آیا این پیروزی به معنای دستیابی به هدف اعلام شده کنونی کیف برای بازپسگیری هر وجب از خاکاش از اشغال روسیه است؟ آیا پیروزی این امکان را به اوکراین میدهد که با کمک ناتو چنان ضربهای به ارتش روسیه وارد کند که پوتین مجبور به توافقی مصالحهای شود که همچنان برخی از سرزمینها را در اختیار او بگذارد؟ و اگر پوتین تصمیم بگیرد که هرگز مایل به سازش نباشد - و در عوض بخواهد اوکراین یک مرگ آهسته و دردناک را تحمل کند، چه؟
ماندلبام در دو مورد از مهمترین جنگ های تاریخ ما، جنگ داخلی و جنگ جهانی دوم، گفت: «هدف ما پیروزی کامل بر دشمن بود. مشکل بایدن و متحدان ما این است که ما نمیتوانیم به دنبال پیروزی کامل بر روسیه پوتین باشیم، زیرا این میتواند یک جنگ هستهای را آغاز کند – با این حال چیزی مانند پیروزی کامل ممکن است تنها راهی باشد که پوتین را از خونریزی برای همیشه از اوکراین باز دارد».
جنگهای بزرگ چیزهای عجیبی هستند
امری که ما را به یک وضعیت غیرقابل پیشبینی میرساند: پس از بیش از 100 روز جنگ، هیچکس نمی تواند به شما بگوید که این جنگ چگونه به پایان می رسد. این در ذهن پوتین آغاز شد و احتمالا زمانی پایان خواهد یافت که پوتین بگوید میخواهد پایان یابد.
پوتین احتمالاً احساس میکند که همه چیز را تحت کنترل دارد و زمان به نفع اوست، زیرا میتواند درد بیشتری نسبت به دموکراسیهای غربی تحمل کند. اما جنگهای بزرگ چیزهای عجیبی هستند. هر طور هم که شروع شوند، میتوانند به روش های کاملاً پیشبینینشده به پایان برسند.
نبرد سرنوشتساز دونباس
اجازه بدهید مثالی را از طریق یکی از نقل قول های مورد علاقه ماندلبام ارائه کنم. این از زندگینامه وینستون چرچیل از جد بزرگش دوک مارلبرو است که در دهه 1930 منتشر شد: «نبردهای بزرگ، [فارغ از] برنده یا بازنده، کل مسیر رویدادها را تغییر میدهند، معیارهای جدید ارزشها، خلق و خوی جدید، و فضاهای جدید در ارتش ها و کشورها ایجاد میکنند که همه باید با آنها مطابقت داشته باشند».
ماندلبام استدلال میکند که منظور چرچیل این بود که «جنگها میتوانند مسیر تاریخ را تغییر دهند و نبردهای بزرگ اغلب [نتیجه] جنگها را تعیین میکنند. نبرد روسیه و اوکراین برای کنترل منطقه ای در شرق اوکراین موسوم به دونباس، پتانسیل چنین نبردی را دارد، از طریق بیش از یک مسیر.
جنگ اوکراین، روند کربنزدایی را تسریع میکند
27 کشور اتحادیه اروپا، متحد اصلی ما، در واقع بزرگترین بلوک تجاری جهان هستند. آنها قبلاً قاطعانه برای کاهش تجارت و سرمایه گذاری در روسیه اقدام کرده اند. در 31 می، اتحادیه اروپا توافق کردند که تا پایان سال 2022 بالغ بر 90 درصد واردات نفت روسیه را قطع کنند. مصرفکنندگان و تولیدکنندگان، در حال حاضر قیمتهای نجومی برای بنزین و گاز طبیعی پرداخت می کنند.
با این حال، همه اینها در زمانی اتفاق میافتد که انرژیهای تجدیدپذیر، مانند خورشیدی و بادی، از نظر قیمت با سوختهای فسیلی رقابتی شدهاند، زمانی که صنعت خودرو در سرتاسر جهان بهطور چشمگیری تولید خودروهای الکتریکی و باتریهای جدید را افزایش میدهد.
تام برک، مدیر E3G (محیط زیستگرایی نسل سوم)، گروه تحقیقاتی آب و هوا میگوید: «در کوتاه مدت، هیچ یک از اینها نمی تواند کاهش عرضه روسیه را جبران کند. اما اگر یک یا دو سال قیمت های نجومی بنزین و نفت گرمایشی به دلیل جنگ اوکراین داشته باشیم، شما شاهد یک تغییر عظیم در سرمایه گذاری صندوقهای سرمایه گذاری مشترک و نیز تحول در صنعت به سمت وسایل نقلیه الکتریکی، بهبود شبکه، خطوط انتقال و ذخیره سازی طولانیمدت خواهید بود که می تواند کل بازار را از اتکا به سوخت های فسیلی به سمت انرژی های تجدید پذیر منحرف کند».
وی گفت: «جنگ اوکراین در حال حاضر همه کشورها و شرکتها را مجبور میکند تا برنامههای خود را برای کربنزدایی بهطور چشمگیری پیش ببرند.»
در واقع، گزارشی که هفته گذشته توسط مرکز تحقیقات انرژی و هوای پاک و مرکز Ember، یک اندیشکده انرژی جهانی مستقر در بریتانیا منتشر شد، نشان داد که 19 کشور از 27 دولت اتحادیه اروپا «از سال 2019 به طور قابل توجهی جاهطلبی خود را در زمینه استقرار انرژیهای تجدیدپذیر افزایش دادهاند، در حالی که تولید سوختهای فسیلی برنامهریزی شده تا سال 2030 را کاهش دادهاند تا از خود در برابر تهدیدات ژئوپلیتیک محافظت کنند.»
نقش جنگهای بزرگ در تغییر منابع انرژی جهان
مقالهای که اخیراً در McKinsey Quarterly منتشر شد، خاطرنشان کرد: «جنگهای دریایی قرن نوزدهم، تغییر کشتیهای بادی به کشتیهای زغالسنگ را تسریع کرد. جنگ جهانی اول باعث تغییر از زغال سنگ به نفت شد. جنگ جهانی دوم انرژی هسته ای را به عنوان منبع اصلی انرژی معرفی کرد. در هر یک از این موارد، نوآوری های زمان جنگ مستقیماً به اقتصاد غیرنظامی سرازیر شد و عصر جدیدی را آغاز کرد. جنگ در اوکراین از این جهت متفاوت است که خود نوآوری انرژی را تحریک نمی کند، بلکه نیاز به آن را واضح تر می کند. با این حال، تأثیر بالقوه می تواند به همان اندازه دگرگون کننده باشد.»
شگفتانگیز است: اگر این جنگ به طور ناخواسته سیاره را منفجر نکند، ممکن است ناخواسته به حفظ آن کمک کند. و با گذشت زمان، منبع اصلی پول و قدرت پوتین را کاهش دهد.
حالا این طعنهآمیز نیست.
به گزارش کبنا، جنگ در اوکراین شکل فرسایشی به خود گرفته و دو طرف در هفته های گذشته پیشرفت های کوچکی داشته و سرزمین های مختلفی به صورت چندباره بین آنها رد و بدل شده است. این وضعیتی است که به عقیده کارشناسان برای چند سال به طول بیانجامد و پبامدهای ناگواری را برای تمام دنیا در پی داشته باشد.
ریچارد هاس، استراتژیست و تحلیلگر مشهور حوزه بین الملل با انتشار یادداشتی در نشریه فارن افرز با عنوان «استراتژی اوکراین برای طولانی مدت» تاکید داشته در چنین شرایطی نیاز به داشتن یک استراتژی بلندمدت از مهمترین ضروریات است.
خواست فزاینده پایان جنگ
بنا بر گزارش اقتصادنیوز، با گذشت بیش از 100 روز از جنگ روسیه علیه اوکراین، درخواست ها برای پایان دادن به درگیری در ایالات متحده و اروپا در حال افزایش است. ایتالیا طرح صلح مفصلی را ارائه کرده، امانوئل ماکرون، رئیس جمهور فرانسه بر توجه به منزلت روسیه تاکید کرده و هنری کیسینجر، وزیر امور خارجه سابق ایالات متحده، پیشنهاد کرده اوکراین باید در ازای صلح، واگذاری بخشی از خاک خود به روسیه را در نظر بگیرد.
جنگ فرسایشی و ادامه جنگ
اما باید به خاطر داشت که جنگها تنها به یکی از این دو راه ختم میشوند: یا یک طرف اراده خود را بر طرف دیگر تحمیل میکند، ابتدا در میدان نبرد و سپس در میز مذاکره، یا زمانی که هر دو طرف مصالحهای را می پذیرند که بر جنگیدن ترجیح می دهند.
در اوکراین، هیچ یک از این سناریوها به این زودی محقق نخواهد شد. این درگیری به یک جنگ فرسایشی تبدیل شده و نیروهای روسیه و اوکراین اکنون در یک منطقه نسبتاً محدود علیه یکدیگر متمرکز شده اند. از نظر دیپلماتیک، اوکراینیها علاقه ای به قبول اشغال بخشهای وسیعی از خاک خود اوسط روسیه ندارند. ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، به نوبه خود، علاقه چندانی به موافقت با چیزی ندارد که در داخل کشورش به منزله شکست محسوب شود. پس نتیجه اجتناب ناپذیر این است که این جنگ ادامه خواهد داشت.
نیاز به مدیریت درگیری
در این شرایط، ایالات متحده و اروپا به یک استراتژی برای مدیریت یک درگیری بی پایان نیاز دارند. «مدیریت»، نه «حل»، واژهای کاربردی در اینجاست، زیرا یک راهحل تقریباً به طور قطع مستلزم تغییری اساسی در رفتار مسکو است، که یا ناشی از اعتراض گسترده مردمی در اثر فروپاشی اقتصادی یا تلفات عظیم جنگ و یا تحت فشار چین است.
هیچ راه حلی به احتمال زیاد رخ نخواهد داد. محتملتر است که باید منتظر ظهور یک رهبر جدید روسیه بود که آماده پذیرش یک اوکراین واقعاً مستقل باشد و این متأسفانه فراتر از توانایی غرب است. با این حال، آنچه غرب می تواند انجام دهد، حفظ و افزایش گزینشی حمایت خود از اوکراین، رعایت محدودیت های مربوط به دخالت مستقیم نظامی خود و افزایش فشار اقتصادی بر روسیه است. این به منزله سیاستی است که برای مقابله و نه پایان دادن به جنگ طراحی شده است.
انتخاب روسیه
با ممتنع شدن تغییر رژیم در کیف، پوتین از جاه طلبی های خود کاسته و تمرکزش را بر کنترل بخشی از جنوب و شرق اوکراین قرار داده تا آنها را به سرزمین هایی که در سال 2014 تصرف کرده بود، متصل کند. با این حال، چیزی که او از آن دست برنداشته است، اعتقادش به این است که اوکراین سزاوار این نیست که یک کشور مستقل باشد. در نتیجه، تصور پایان دادن به جنگ پوتین دشوار است.
اگر نیروهای روسی در تهاجم گسترده خود در دونباس عملکرد ضعیفی داشته باشند، او از پذیرش آنچه که بسیاری ممکن است به عنوان شکست در جنگی که او آغاز کرده تلقی کنند، اجتناب می کند. این می تواند او را در برابر چالش های داخلی آسیب پذیر کند و بر میراث او سایه بیافکند. از سوی دیگر، اگر نیروهای روسی دست برتر را به دست آورند، پوتین دلیلی برای توقف جنگ نخواهد دید.
با کاهش بیشتر چشم انداز صلح، بعید است که هر یک از تحولاتی که می تواند محاسبات پوتین را تغییر دهد، تحقق یابد. به عنوان مثال، انتقاد در داخل روسیه از جنگ را در نظر بگیرید. اوکراین مدعی است که 30000 سرباز روسی در جنگ کشته شده اند، در حالی که ارزیابی های دیگر نشان می دهد که این تعداد کمی بیش از نصف این عدد است. رقم دقیق هر چه باشد، مطمئناً بزرگتر از آن چیزی است که کرملین تصور می کرد. در یک جامعه عادی، این امر باعث کاهش حمایت از جنگ می شود. اما از آنجایی که دولت می تواند به طور موثر اطلاعات را کنترل و مخالفان خود را سرکوب کند، انتقاد داخلی از جنگ تاکنون نسبتاً کمرنگ بوده است.
اگر فشار اقتصادی بالا برود چه؟ در حال حاضر، تحریم ها به حدی نیست که پوتین را تهدید کند. قیمت های بالاتر نفت و ظهور خریدارانی مانند هند به جبران کاهش فروش نفت به غرب کمک کرده است. اروپا به نوبه خود به واردات گاز روسیه ادامه می دهد. اگر این کار را متوقف کند، روسیه برای فروش گاز به دیگران به سختی تحت فشار خواهد بود، اما اروپا احتمالا به خرید ادامه خواهد داد. کشورهای اروپایی که نگران اقتصاد خود هستند، تا زمانی که نتوانند از عرضه گاز جایگزین یا منابع انرژی جایگزین اطمینان حاصل کنند -که تحقق همه آنها سالها طول خواهد کشید-در برابر قطع واردات مقاومت خواهند کرد
سپس چشم انداز فشار از سوی چین وجود دارد که تاکنون در کنار روسیه بوده است. اگر غرب پکن را متقاعد کند که از مسکو فاصله بگیرد، در آن صورت پوتین ممکن است متوجه شود که تهاجم او به قیمت از دست دادن یک شریک حیاتی برای او تمام شده است. ایالات متحده و اروپا باید هر کاری که می توانند برای جدا کردن این دو قدرت انجام دهند، از جمله ارائه مشوق هایی به چین و همچنین هشدار دادن به این کشور مبنی بر اینکه ادامه حمایت از روسیه منجر به وخامت بیشتر روابط آمریکا و چین خواهد شد. اما با وجود همه کوششها، احتمالا باز هم تلاشهایشان با شکست مواجه می شود، زیرا شی جینپینگ، رئیسجمهور چین به شدت از انجام هر کاری که منجر به شکست روسیه میشود یا نشان میدهد که او در ارتباط نزدیک چین با روسیه اشتباه کرده، بیمیل خواهد بود.
از منظر اوکراین
محاسبات کیف پیچیده تر است. مانند هر کشور مورد حمله، اوکراین نیز مجبور شده اهداف جنگی خود را سیال تعریف کند. دولت در این کشور با چند صدا صحبت می کند و خود ولودیمیر زلنسکی، رئیس جمهور اوکراین نیز موضع خود را تغییر داده است. گاهی اوقات، او اعلام کرده به چیزی کمتر از وضعیت موجود بین سالهای 1991 تا 2014 راضی نمی شود. در مواقع دیگر، او اشاره کرده اوکراین می تواند با بازگشت به شرایط متفاوتی زندگی کند.
اوکراین برای تعیین اینکه برای صلح آماده شود یا خیر، باید تعدادی از عوامل را در نظر بگیرد. مهم ترین آن هزینه مستقیم جنگ است. بر اساس گزارش سازمان ملل، این کشور تاکنون بیش از 3000 تلفات غیرنظامی را متحمل شده است و به گفته زلنسکی، روزانه 100 سرباز را از دست می دهد. انتظار می رود اقتصاد اوکراین در سال جاری 45 درصد کوچک شود. از زمان آغاز جنگ، بیش از 6.5 میلیون اوکراینی از جمعیت 44 میلیونی این کشور از کشور گریخته اند. بیش از هفت میلیون آواره داخلی هستند. تحمل چنین هزینه های هنگفتی دشوار است.
یکی دیگر از عواملی که اوکراین باید در نظر بگیرد، احتمال تغییر مسیر جنگ است. اگرچه اوکراین نیروهایش بسیار بهتر از حد انتظار عمل کرده اند، اما نمی تواند تصور کند که به این کار ادامه خواهند داد. از آنجایی که روسیه نیروها و قدرت آتش خود را در بخش کوچکتری از کشور متمرکز کرده است، شاهد بهبود عملکرد خود بوده است. سناریوهایی که در آن اوکراین نیروهای روسی را به مرز عقب راند، احتمالی که میتواند پوتین ناامید را به فکر استفاده از سلاحهای کشتار جمعی وادار کند، از احتمال بسیار کمتری نسبت به یک ماه پیش برخوردار است.
محاسبات تصمیم گیری اوکراین به واسطه نحوه استمرار موضع غرب پیچیده تر می شود. در ایالات متحده، حمایت هر دو حزب از تجهیز اوکراین در حال فروگش کردن است. از حزب جمهوری خواه با 11 سناتور و 57 نماینده مجلس به بسته کمکی 40 میلیارد دلاری که در ماه مه تصویب شد رای منفی دادند، که نشانه هایی کلاسیک از انزواگرایی را نشان می دهد. دیگر جمهوری خواهان برجسته، از جمله دونالد ترامپ، رئیس جمهور سابق و جی دی ونس، نامزد جمهوری خواه سنا در اوهایو، استدلال کرده اند که نیازهای داخلی باید بر کمک به اوکراین اولویت داشته باشد. از طرف دموکرات ها، افزایش قیمت بنزین در نتیجه جنگ، یک مشکل سیاسی جدی برای دولت بایدن ایجاد می کند. مسائل دیگر هم چون سقط جنین، کنترل اسلحه، تورم، امنیت مرزی، و جرایم شهری همگی برای جلب توجه آمریکایی ها با بحران اوکراین رقابت می کنند. در اروپا هم نگرانی فزایندهای وجود دارد، از پیامدهای اقتصادی و امنیتی بلندمدت منزوی کردن روسیه گرفته تا احتمال اینکه ناتو در صورت گسترش جنگ توسط پوتین به طور مستقیم با روسیه وارد درگیری شود، هجوم پناهندگان اوکراینی و افزایش قیمت انرژی.
با این حال، با وجود این ملاحظات، اوکراین مطمئناً به مقاومت ادامه خواهد داد. به دلایل خوب و قابل درک، در برابر از دست دادن هر سرزمینی مقاومت خواهد کرد. اوکراینی ها به قدرت ارتش و روحیه برتر آن اطمینان دارند و معتقدند که سازش ارضی فقط اشتهای پوتین را زیاد می کند. بی رحمی جنگ افکار عمومی و نخبگان را سرسخت کرده است. به نظر می رسد زلنسکی مطمئن است که می تواند حمایت آمریکا و اروپا را حفظ کند. همه اینها به شدت نشان می دهد که اوکراین استقامت خواهد کرد و از پذیرش صلح به هر قیمتی خودداری خواهد کرد.
عدم کارایی «سرزمین در ازای صلح» برای اوکراین
بنا بر گزارش، اقتصادنیوز، جای تعجب ندارد که با افزایش هزینه های انسانی، اقتصادی و دیپلماتیک جنگ، تمایل به پایان دادن به آن در حال افزایش باشد. متداول ترین راه حل پیشنهادی این است که اوکراین برخی از سرزمین هایی را که روسیه در حال حاضر اشغال کرده در ازای موافقت مسکو با پایان دادن به درگیری ها ها واگذار کند. این رویکرد «سرزمین در ازای صلح» از زمان جنگ شش روزه 1967، زمانی که شورای امنیت سازمان ملل پیشنهاد داد که اسرائیل در ازای صلح با اعراب، اراضی را که در جنگ فتح کرده بود، تسلیم کند، در دیپلماسی به چشم آمد.
این چارچوب شاید در برخی موارد کارساز بوده، اما برای اوکراین مناسب نیست. در حالی که در نمونه مورد اشاره اسرائیل سرزمین هایی را که از طریق جنگ به دست آورده بود، واگذار کرد، از اوکراین خواسته می شد تا سرزمین هایی را که در جنگی تهاجمی علیه خود از دست داده، واگذار کند. ناهمسانی قدرت نیز در اینجا شکل دیگری دارد. برای طرف قویتر، واگذاری زمین برای به دست آوردن صلح یک چیز است -همانطور که در مورد اسرائیل اتفاق افتاد- اما اینکه طرف ضعیفتر، سرزمینی را به طرف قویتر ارائه دهد، به این امید که طرف دوم بالاخره راضی شود، یک چیز دیگر است. این همان رویکردی بود که در سال 1938 در مونیخ اتخاذ شد، زمانی که سرزمین سودت که در آن زمان بخشی از چکسلواکی بود به آدولف هیتلر داده شد و از آن زمان تاکنون این رویکرد بی اعتبار شده است.
اوکراین چقدر سرزمین می دهد؟
با این حال، هر طرف درگیری باید دائماً هزینه ها و مزایای ادامه جنگ را در مقابل زمین گذاشتن اسلحه بسنجد. واگذاری سرزمین در ازای صلح ممکن است برای اوکراین گزینه جذابی باشد یا نباشد. پاسخ بستگی به این دارد که کدام و چه مقدار قلمرو، اینکه آیا آن سرزمین در نهایت ممکن است بازپس گرفته شود یا خیر، و سایر ویژگی های صلح، از جمله ماندگاری آن -که پیش بینی همه آنها سخت است.
با این حال، نتیجه نهایی این است که تقریباً غیرممکن است اوکراین حتی به طور موقت با نتیجهای موافقت کند که باعث شود روسیه بر قلمروهای بسیار بیشتری نسبت به آنچه قبل از فوریه اشغال کرده بود، کنترل پیدا کند.
درست است، اوکراین گاهی آمادگی خود را برای دست کشیدن از جاه طلبی های خود برای پیوستن به ناتو و بی طرفی خود را اعلام کرده است. اما اگر این کشور این کار را مشروط به این می کند که این یک بی طرفی مسلحانه باشد، که مستلزم حمایت نظامی مستمر غرب است –چیزی که احتمالا روسیه آن را نمی پذیرد. ضمن آنکه احتمالا روسیه عضویت اوکراین در اتحادیه اروپا را که اولویت زلنسکی است، نمی پذیرد. همچنین تصور اینکه دو دولت بتوانند بر سر ضمانتهای امنیتی خارجی برای اوکراین یا حضور نیروهایی از کشورهای ثالث به توافق برسند، دشوار است، زیرا چنین توافقاتی باعث ایجاد ترتیبات سرزمینی میشود که ممکن است یک طرف یا طرف دیگر بخواهند آن را تغییر دهد.
گل آلودتر کردن آب توسط دولت بایدن
ایالات متحده به نوبه خود اعلام کرده این به اوکراین بستگی دارد که تصمیم بگیرد چه راه حلی می خواهد. با توجه به اینکه واشنگتن منافع بسیار گسترده تری نسبت به کیف دارد، توجیه این موضع دشوار است. دولت بایدن با پیشنهاد طیفی از اهداف مختلف، از تضعیف روسیه تا دستیابی به تغییر رژیم، آب ها را گل آلودتر کرده است. در پایان ماه می، جو بایدن، رئیسجمهور ایالات متحده، قصد شفافسازی مقاصد خود را داشت و در مقالهای در نیویورک تایمز نوشت: «ما میخواهیم اوکراینی دموکراتیک، مستقل، مقتدر و مرفه را همراه با ابزارهایی برای بازدارندگی و دفاع از خود در برابر تهاجمات بیشتر ببینیم».
بده بستان در خاک اوکراین؛ چرا آمریکا چکمه ها را روی زمین نمی گذارد؟
این بیانیه روشنگر است، اما سردرگمی را پایان نمی دهد. دولت بایدن تمایلی به اعتراف به این حقیقت ناخوشایند نداشت که بده-بستانی در اوکراین در جریان است. ایالات متحده در اجرای این هنجار که کشورها مرزها را با زور تغییر نمی دهند منافعی دارد، اما این منافع با دیگر منافع در تعارض است: تمایل به اجتناب از جنگ مستقیم با یک قدرت بزرگ مجهز به سلاح هسته ای.
به همین دلیل است که ایالات متحده از گذاشتن چکمهها روی زمین خودداری کرده، منطقه پرواز ممنوع بر فراز اوکراین را رد کرده و از شکستن محاصره بنادر اوکراین توسط روسیه خودداری کرده است. چنین خویشتنداری عاقلانه است، اما چیزی که به آن اضافه میکند این واقعیت است که اوکراین باید به مبارزه خود ادامه دهد - -و این در حالی است که حتی با کمک غرب، اوکراین احتمالاً نمیتواند وضعیت موجودی را که قبل از فوریه امسال حاکم بود، احیا کند، و در مورد وضعیت قبل از سال 2014 هم بهتر است که چیزی نگوییم.
استراتژی بلندمدت غرب
بنابراین غرب به یک استراتژی برای طولانی مدت نیاز دارد. بر اساس روال کنونی، در حالی که از دخالت مستقیم نظامی پرهیز می شود، ایالات متحده و اروپا به ارائه تسلیحات مورد نیاز اوکراین (همراه با اطلاعات و آموزش مرتبط) ادامه می دهند تا بتواند اقدامات نظامی روسیه را ناکام و از کنترل بیشتر در قلمرو اوکراین جلوگیری کنند. آنها از هدف اوکراین برای بازگرداندن تمامیت ارضی کامل خود از طریق سیاست تحریم و دیپلماسی حمایت می کنند و در عین حال از به رسمیت شناختن هر سرزمینی که پوتین تلاش می کند بخشی از روسیه کند، خودداری می کنند.
اگر ترکیه به مخالفت خود ادامه دهد، آنها از عضویت فنلاند و سوئد در ناتو استقبال می کنند -چه به صورت رسمی به عنوان اعضای کامل و چه به عنوان اعضای عملی تحت پوشش تضمین های جانبی. آنها همه این کارها را انجام می دهند، زیرا از یک هنجار مهم بین المللی حمایت می کنند: اینکه مرزها را نمی توان با زور تغییر داد.
تحریم ها علیه روسیه همچنان حیاتی است. هیچ کدام موثرتر از قطع نهایی وابستگی اروپا به گاز روسیه نخواهد بود. کشورهای اروپایی باید سرعت بخشیدن به توسعه منابع انرژی جایگزین را در اولویت قرار دهند. اما در این بین، آنها می توانند برای کاهش تقاضا برای نفت و گاز روسیه تعرفه نیز اعمال کنند. کشورهای اروپایی همچنین باید برنامه های اضطراری را برای این احتمال که روسیه صادرات گاز به اروپا را در تلاش برای محدود کردن ارسال تسلیحات به اوکراین یا تضعیف حمایت از تحریم ها کاهش دهد، آماده کنند. ایالات متحده، اروپا و شرکای آنها در آسیا مانند استرالیا، ژاپن، سنگاپور و کره جنوبی به حمایت مالی اوکراین ادامه خواهند داد.
غرب همچنین باید تلاش کند صادرات غلات از اوکراین را که محور امنیت غذایی جهان است، بازگرداند. اگر محدودیتهای لجستیکی و حملات روسیه، حمل و نقل اوکراین را از طریق راهآهن و جاده به بنادر رومانی محدود کند، ایالات متحده و متحدان اروپاییاش باید به اوکراین ابزارهای پیشرفته (به احتمال زیاد هواپیما) برای حمله به کشتیهای نیروی دریایی روسیه در دریای سیاه ارائه دهند. تشکیل یک ائتلاف بینالمللی برای اسکورت کشتیهای تجاری هنگام خروج از بنادر اوکراین در اصل جذاب است، اما در عمل احتمالاً سازماندهی آن غیرممکن است و انجام آن بسیار خطرناک است.
مدل جنگ خلیج فارس، نه مدل جنگ عراق
مقامات ایالات متحده جنگ در اوکراین را بر اساس نظم و نه دموکراسی تصمیم خواهند کرد. بسیاری از دولتهای جهان دموکراتیک نیستند، اما میتوانند به اهمیت مورد تهاجم قرار نگرفتن واقف باشند. این مدل شبیه جنگ خلیج فارس است -زمانی که ایالات متحده حمایت بین المللی گسترده ای را برای بازگرداندن حاکمیت و تمامیت ارضی کویت به دست آورد- نه شبیه جنگ عراق در سال 2003 -زمانی که تلاش ها برای تغییر رژیم در عراق، ایالات متحده را عمدتاً منزوی کرد. در داخل و خارج از کشور، بایدن به طور منظم بر اهمیت اوکراین تاکید خواهد کرد: یعنی اگر تهاجمات وحشتناک و غیرقابل مهار عادی شود، جهان کمتر امن، کمتر مرفه و کمتر قادر به مقابله با چالش های جهانی خواهد بود که همه را تحت تأثیر قرار می دهد.
در نهایت، آنچه احتمالاً برای پایان دادن به جنگ لازم است، تغییر در واشنگتن نیست، بلکه در مسکو است. به احتمال زیاد، با توجه به سرمایه گذاری عمیق پوتین در جنگ، نیاز است که شخص دیگری غیر از او اقداماتی را انجام دهد که به وضعیت نابسامان، بحران اقتصادی و باتلاق نظامی روسیه پایان دهد. غرب باید روشن کند که آماده است به یک رهبر جدید روسیه که آماده برداشتن چنین اقداماتی است، پاداش دهد، حتی اگر فشار بر رهبر فعلی را ادامه دهد.
ورود جنگ به فاز سومو؛ پوتین سوپرایز می شود؟
در این مرحله از جنگ در اوکراین، در حالی که روسیه حملات خود را در دونباس افزایش می دهد و افشاگری های بیشتری از جنایات مرتکب شده توسط نیروهایش آشکار می شود، چشم انداز هر نوع صلح از طریق مذاکره بین مسکو و کیف دور از دسترس به نظر می رسد.
حتی در اوایل بهار امسال، زمانی که هیئتهای دو طرف در حال ملاقات بودند، گفتگوها تأثیر کمی بر عزم روسیه یا اوکراین برای ادامه جنگ داشت و گاهی، ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین و ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه، مذاکرات را رد کردهاند. امروز، طرفین عملا تلاش های دیپلماتیک خود را به حالت تعلیق درآورده اند.
واقعیت شگفتانگیز
در همین رابطه، توماس ال. فریدمن ستوننویس سیاست خارجی روزنامه نیویورکتایمز، برنده ۳ جایزه معتبر روزنامهنگاری پولیتزر در مقاله اخیر خود با عنوان «جنگ اوکراین همچنان غافلگیرکننده است، بزرگترین [سورپرایز] ممکن است برای پوتین باشد» با استعانت از نظرات مایکل ماندلبام، استاد بازنشسته سیاست خارجی ایالات متحده به تحلیل وضعیت کنونی جنگ اوکراین و سیاست بهینه آمریکا در این زمینه پرداخته است.
توماس فریدمن در این مقاله نوشته است: در اینجا یک واقعیت شگفتانگیز وجود دارد: در زمانی که آمریکاییها تقریباً نمیتوانند بر سر هیچ چیزی به توافق برسند، اکثریت ثابتی طرفدار کمکهای اقتصادی و نظامی سخاوتمندانه به اوکراین در مبارزه با تلاش ولادیمیر پوتین برای محو کردن این کشور از نقشه هستند.
وقتی در نظر بگیرید که بیشتر آمریکاییها نمیتوانستند اوکراین را تنها چند ماه پیش روی نقشه بیابند چراکه ما هرگز رابطه خاصی با آن نداشتهایم، دو چندان شگفتانگیز خواهد بود.
ورود جنگ به فاز سومو
با این حال، حفظ این حمایت تا تابستان امسال اهمیت دوچندان خواهد داشت، زیرا جنگ اوکراین به نوعی وارد مرحله "سومو" (sumo) میشود؛ وضعیتی که دو کشتیگیر غول پیکر هر کدام سعی می کنند دیگری را از رینگ بیرون کنند اما هیچ یک حاضر به کناره گیری و یا قادر به پیروزی نیستند.
در حالی که انتظار دارم مردم بفهمند که این جنگ چقدر قیمتهای جهانی انرژی و مواد غذایی را افزایش میدهد، اما همچنان امیدوار هستم که اکثریت آمریکاییها در موضع خود بمانند تا زمانی که اوکراین بتواند حاکمیت خود را از نظر نظامی بازیابی کند یا به یک توافق صلح مناسب با پوتین دست یابد.
خوشبینی کوتاهمدت من از خواندن نظرسنجیها نشأت نمیگیرد، بلکه از خواندن تاریخ ناشی میشود؛ بهویژه کتاب جدید مایکل ماندلبام، «چهار عصر سیاست خارجی آمریکا: قدرت ضعیف (Weak Power)، قدرت بزرگ (Great Power)، ابرقدرت (Superpower)، ابرقدرت بزرگ (Hyperpower)».
ماندلبام، استاد بازنشسته سیاست خارجی ایالات متحده در دانشکده مطالعات بینالملل پیشرفته جانز هاپکینز (ما در سال 2011 کتابی را با هم نوشتیم)، استدلال میکند که اگرچه نگرش ایالات متحده نسبت به اوکراین ممکن است کاملاً غیرمنتظره و بدیع به نظر برسد، اما چنین نیست.
با نگاهی به گستره سیاست خارجی ایالات متحده -که کتاب او به طور قانع کنندهای از دریچه چهار رابطه قدرت مختلف که آمریکا با جهان داشته، به آن نگریسته است- رویکردهای کنونی واشنگتن نسبت به جنگ جاری در واقع کاملاً آشنا و قابل پیش بینی هستند. تا حدی که هم پوتین و هم رئیس جمهور چین، شی جین پینگ، هر دو از خواندن این کتاب سود می برند.
دوگانه روزولت-ویلسون در سیاستخارجی آمریکا
ماندلبام در مصاحبهای توضیح داد که در طول تاریخ ایالات متحده، ملت ما بین ۲ رویکرد گسترده در سیاست خارجی در نوسان بوده است که به عنوان یک زمینه کلیدی در کتابش منعکس میشود: «یکی بر قدرت، منافع ملی و امنیت تأکید دارد و با تئودور روزولت مرتبط است. دیگری بر ترویج ارزشهای آمریکایی تأکید میکند و با وودرو ویلسون شناخته میشود.»
در حالی که این دو جهانبینی اغلب در رقابت بودهاند، اما همیشه اینطور نبود. و هنگامی که یک چالش سیاست خارجی پیش آمد که هم با منافع و هم با ارزشهای ما هماهنگ بود، به نقطهی شیرینی رسید و میتوانست حمایت عمومی گسترده، عمیق و پایدار را به دنبال داشته باشد.
ماندلبام خاطرنشان کرد: «این در جنگ جهانی دوم و جنگ سرد اتفاق افتاد، و به نظر میرسد که دوباره در مورد اوکراین اتفاق میافتد».
سوال بزرگ و مهم؛ حمایت تا کی و کجا؟
اما سوال بزرگ و مهم این است: برای چه مدت و تا چه حد؟ هیچ کس نمی داند، زیرا جنگ ها مسیرهای قابل پیش بینی و غیرقابل پیش بینی را دنبال می کنند.
مورد قابل پیش بینی در مورد اوکراین این است که با افزایش هزینه ها، افزایش نارضایتی - چه در آمریکا و چه در میان متحدان اروپایی ما - وجود خواهد داشت که استدلال می کنند که منافع و ارزش های ما در اوکراین از تعادل خارج شده است. آنها استدلال خواهند کرد که ما نه از نظر اقتصادی می توانیم از اوکراین تا حد پیروزی کامل حمایت کنیم - یعنی ارتش پوتین را از هر وجب اوکراین بیرون برانیم - و نه از نظر استراتژیک استطاعت انجام پیروزی کامل را داریم، زیرا پوتین در مواجهه با شکست کامل می تواند یک سلاح هسته ای را آزاد کند.
می توان نشانه هایی از این را در بیانیه روز شنبه امانوئل ماکرون رئیس جمهور فرانسه مشاهده کرد که ائتلاف غربی نباید "روسیه را تحقیر کند" - بیانیه ای که زوزه های اعتراض اوکراین را برانگیخت.
ماندلبام توضیح داد: «هر جنگی در تاریخ آمریکا باعث ایجاد مخالفت شده است، از جمله جنگ انقلابی، زمانی که مخالفان به کانادا نقل مکان کردند." وجه مشترک هر سه فرمانده کل ما - جرج واشنگتن، آبراهام لینکلن و فردریک روزولت F.D.R - به عنوان رؤسای جمهور زمان جنگ، توانایی آنها در متعهد نگه داشتن کشور به پیروزی در جنگ، علیرغم مخالفت ها بود».
چالش بایدن؛ اختلاف متحدان درباره معنای پیروزی
این چالش پرزیدنت بایدن نیز خواهد بود، بهویژه زمانی که در میان متحدان یا با اوکراین اتفاق نظر وجود نداشته باشد که معنای «پیروزی» در آنجا چگونه به نظر میرسد: آیا این پیروزی به معنای دستیابی به هدف اعلام شده کنونی کیف برای بازپسگیری هر وجب از خاکاش از اشغال روسیه است؟ آیا پیروزی این امکان را به اوکراین میدهد که با کمک ناتو چنان ضربهای به ارتش روسیه وارد کند که پوتین مجبور به توافقی مصالحهای شود که همچنان برخی از سرزمینها را در اختیار او بگذارد؟ و اگر پوتین تصمیم بگیرد که هرگز مایل به سازش نباشد - و در عوض بخواهد اوکراین یک مرگ آهسته و دردناک را تحمل کند، چه؟
ماندلبام در دو مورد از مهمترین جنگ های تاریخ ما، جنگ داخلی و جنگ جهانی دوم، گفت: «هدف ما پیروزی کامل بر دشمن بود. مشکل بایدن و متحدان ما این است که ما نمیتوانیم به دنبال پیروزی کامل بر روسیه پوتین باشیم، زیرا این میتواند یک جنگ هستهای را آغاز کند – با این حال چیزی مانند پیروزی کامل ممکن است تنها راهی باشد که پوتین را از خونریزی برای همیشه از اوکراین باز دارد».
جنگهای بزرگ چیزهای عجیبی هستند
امری که ما را به یک وضعیت غیرقابل پیشبینی میرساند: پس از بیش از 100 روز جنگ، هیچکس نمی تواند به شما بگوید که این جنگ چگونه به پایان می رسد. این در ذهن پوتین آغاز شد و احتمالا زمانی پایان خواهد یافت که پوتین بگوید میخواهد پایان یابد.
پوتین احتمالاً احساس میکند که همه چیز را تحت کنترل دارد و زمان به نفع اوست، زیرا میتواند درد بیشتری نسبت به دموکراسیهای غربی تحمل کند. اما جنگهای بزرگ چیزهای عجیبی هستند. هر طور هم که شروع شوند، میتوانند به روش های کاملاً پیشبینینشده به پایان برسند.
نبرد سرنوشتساز دونباس
اجازه بدهید مثالی را از طریق یکی از نقل قول های مورد علاقه ماندلبام ارائه کنم. این از زندگینامه وینستون چرچیل از جد بزرگش دوک مارلبرو است که در دهه 1930 منتشر شد: «نبردهای بزرگ، [فارغ از] برنده یا بازنده، کل مسیر رویدادها را تغییر میدهند، معیارهای جدید ارزشها، خلق و خوی جدید، و فضاهای جدید در ارتش ها و کشورها ایجاد میکنند که همه باید با آنها مطابقت داشته باشند».
ماندلبام استدلال میکند که منظور چرچیل این بود که «جنگها میتوانند مسیر تاریخ را تغییر دهند و نبردهای بزرگ اغلب [نتیجه] جنگها را تعیین میکنند. نبرد روسیه و اوکراین برای کنترل منطقه ای در شرق اوکراین موسوم به دونباس، پتانسیل چنین نبردی را دارد، از طریق بیش از یک مسیر.
جنگ اوکراین، روند کربنزدایی را تسریع میکند
27 کشور اتحادیه اروپا، متحد اصلی ما، در واقع بزرگترین بلوک تجاری جهان هستند. آنها قبلاً قاطعانه برای کاهش تجارت و سرمایه گذاری در روسیه اقدام کرده اند. در 31 می، اتحادیه اروپا توافق کردند که تا پایان سال 2022 بالغ بر 90 درصد واردات نفت روسیه را قطع کنند. مصرفکنندگان و تولیدکنندگان، در حال حاضر قیمتهای نجومی برای بنزین و گاز طبیعی پرداخت می کنند.
با این حال، همه اینها در زمانی اتفاق میافتد که انرژیهای تجدیدپذیر، مانند خورشیدی و بادی، از نظر قیمت با سوختهای فسیلی رقابتی شدهاند، زمانی که صنعت خودرو در سرتاسر جهان بهطور چشمگیری تولید خودروهای الکتریکی و باتریهای جدید را افزایش میدهد.
تام برک، مدیر E3G (محیط زیستگرایی نسل سوم)، گروه تحقیقاتی آب و هوا میگوید: «در کوتاه مدت، هیچ یک از اینها نمی تواند کاهش عرضه روسیه را جبران کند. اما اگر یک یا دو سال قیمت های نجومی بنزین و نفت گرمایشی به دلیل جنگ اوکراین داشته باشیم، شما شاهد یک تغییر عظیم در سرمایه گذاری صندوقهای سرمایه گذاری مشترک و نیز تحول در صنعت به سمت وسایل نقلیه الکتریکی، بهبود شبکه، خطوط انتقال و ذخیره سازی طولانیمدت خواهید بود که می تواند کل بازار را از اتکا به سوخت های فسیلی به سمت انرژی های تجدید پذیر منحرف کند».
وی گفت: «جنگ اوکراین در حال حاضر همه کشورها و شرکتها را مجبور میکند تا برنامههای خود را برای کربنزدایی بهطور چشمگیری پیش ببرند.»
در واقع، گزارشی که هفته گذشته توسط مرکز تحقیقات انرژی و هوای پاک و مرکز Ember، یک اندیشکده انرژی جهانی مستقر در بریتانیا منتشر شد، نشان داد که 19 کشور از 27 دولت اتحادیه اروپا «از سال 2019 به طور قابل توجهی جاهطلبی خود را در زمینه استقرار انرژیهای تجدیدپذیر افزایش دادهاند، در حالی که تولید سوختهای فسیلی برنامهریزی شده تا سال 2030 را کاهش دادهاند تا از خود در برابر تهدیدات ژئوپلیتیک محافظت کنند.»
نقش جنگهای بزرگ در تغییر منابع انرژی جهان
مقالهای که اخیراً در McKinsey Quarterly منتشر شد، خاطرنشان کرد: «جنگهای دریایی قرن نوزدهم، تغییر کشتیهای بادی به کشتیهای زغالسنگ را تسریع کرد. جنگ جهانی اول باعث تغییر از زغال سنگ به نفت شد. جنگ جهانی دوم انرژی هسته ای را به عنوان منبع اصلی انرژی معرفی کرد. در هر یک از این موارد، نوآوری های زمان جنگ مستقیماً به اقتصاد غیرنظامی سرازیر شد و عصر جدیدی را آغاز کرد. جنگ در اوکراین از این جهت متفاوت است که خود نوآوری انرژی را تحریک نمی کند، بلکه نیاز به آن را واضح تر می کند. با این حال، تأثیر بالقوه می تواند به همان اندازه دگرگون کننده باشد.»
شگفتانگیز است: اگر این جنگ به طور ناخواسته سیاره را منفجر نکند، ممکن است ناخواسته به حفظ آن کمک کند. و با گذشت زمان، منبع اصلی پول و قدرت پوتین را کاهش دهد.
حالا این طعنهآمیز نیست.