تاریخ انتشار
سه شنبه ۲۵ شهريور ۱۴۰۴ ساعت ۱۹:۰۲
کد مطلب : ۵۰۴۰۹۵
فارن پالیسی تحلیل کرد؛
از خلع سلاح حزب الله تا بقیه ایدههای خاورمیانهای تیم ترامپ؛ چرا این اهداف احتمالا به نتیجه نمیرسند؟
۰
کبنا ؛استیون کوک در فارن پالیسی نوشت: من تقریباً مطمئنم هیچ نقطهای از جهان وجود ندارد که تضاد بین واقعیت عینی و سیاست خارجی آمریکا در آن به اندازه خاورمیانه بزرگ باشد. تهاجم عراق، «دستور کار آزادی» و نسخههای مختلف روند صلح اسرائیل-فلسطین، همگی نمونههایی از تقاطع خیال آمریکایی با شکست در چند دهه گذشته هستند. و با این حال، این توهمات همچنان ادامه دارند.
به گزارش کبنا نیوز، در ادامه این مطلب آمده است: هیچ نمونه معاصر بهتری از این وضعیت وجود ندارد جز زمزمههای ضعیف حداقل ۲۶ عضو دموکرات کنگره که از به رسمیت شناختن یک دولت فلسطینی حمایت میکنند. هفته گذشته، در جلسهای رسمی در شورای روابط خارجی، نماینده رو خانا از کالیفرنیا که رهبری این تلاش را بر عهده دارد، گفت که به رسمیت شناختن فلسطین توسط آمریکا میتواند راهحل دو کشور را پیش ببرد.
او گفت: «این موضوع به مردم منطقه امید میدهد. یک راه حل ملموس دور از حماس ارائه خواهد کرد.»
فارغ از جنبه اخلاقی قضیه و علاقه جدی و قابل تحسین خانا به حل منازعه اسرائیل-فلسطین به نفع هر دو ملت، دیدگاه او تقریباً همان چیزی است که رئیسجمهور جورج دبلیو بوش ۲۳ سال پیش مطرح کرده بود: دو دولت دموکراتیک—اسرائیل و فلسطین غیرنظامی—در کنار هم و در صلح وجود داشته باشند. خانا تنها ترتیب را تغییر داده و به رسمیت شناختن فلسطین را پیش از صلح قرار داده است.
اما او در توضیح اینکه چگونه این به رسمیت شناختن به نتیجه مورد نظرش منجر میشود، دچار مشکل شد و تقریباً نسبت به واقعیتهای سیاسی جوامع اسرائیل و فلسطین سادهانگارانه بود. راهحل دو کشور پیش از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ نیز تقریباً شانس کمی داشت. حملات حماس به اسرائیل در آن روز و جنگ بعدی در غزه، تصور آن را تقریباً غیرممکن کرده است.
اشارات متعدد خانا به سیاستمداران اسرائیلی که سالهاست از صحنه خارج شدهاند—از جمله یتسحاک رابین که در ۱۹۹۵ ترور شد؛ شیمون پرز که در ۲۰۱۶ درگذشت؛ و اهود باراک که تقریباً یک ربع قرن پیش آخرین بار اسرائیل را رهبری کرد—اشتیاق معمول آمریکاییها برای دیدن جهان همانطور که میخواهند و نه همانطور که هست، را آشکار میسازد.
این فقط خانا و همکارانش نیستند. دولت ترامپ نیز در توهمپردازی گناهکار است—درباره خلع سلاح حزبالله و حماس. حمله اسرائیل به لبنان، که از سپتامبر ۲۰۲۴ با حمله مشهور بیپر آغاز شد، سیستم سیاسی لبنان را از سلطه حزبالله آزاد کرد و امکان انتخاب یک رئیسجمهور جدید—پس از دوازده تلاش ناموفق قبلی—و تعیین نخستوزیر جدید فراهم شد. رئیسجمهور جوزف عون و نخستوزیر نواف سلام از آن زمان فرآیند برچیدن «دولت در دولت» که حزبالله طی چهار دهه ساخته بود را آغاز کردهاند.
با این حال، با وجود همه دستاوردهای نظامی اسرائیل و نیت خوب رهبران جدید لبنان، حزبالله نابود نشده است. این گروه ضعیفتر شده اما هنوز اسلحه دارد، کادرهایش انگیزه دارند و ایران نیز از بازسازی آن دست نکشیده است. به همین دلیل اسرائیل «آتشبس»ی که واشنگتن در لبنان نوامبر گذشته میانجیگری کرده بود را با حملات نظامی گهگاه اجرا میکند—و دلیل اینکه تیم ترامپ خواهان خلع سلاح حزبالله است نیز همین است.
در این راستا، تام باراک، سفیر آمریکا در ترکیه و فرستاده خاورمیانه که بعد از استیو ویتکوف مقام دوم را دارد، طرحی چهار مرحلهای برای ارتش لبنان پیشنهاد داد تا این هدف محقق شود.
اما ممکن است باراک به شدت اشتعالپذیری خلع سلاح حزبالله را دستکم گرفته باشد. چگونه میتوان سازمانی مبتنی بر «مقاومت»—که پرچمش خود را «حزب خدا» و «مقاومت اسلامی در لبنان» مینامد و تفنگی را در هوا بلند میکند—را خلع سلاح کرد؟ این درخواست یعنی از حزبالله بخواهیم که دیگر حزبالله نباشد.
این هدف قابل تحسین است، اما آیا عملی است؟ به ویژه تا پایان سال، همانطور که دولت ترامپ خواسته است؟ وقتی فرماندهان نظامی لبنان اوایل سپتامبر برنامه خود برای خلع سلاح را به دولت ارائه کردند، اعضای وابسته به حزبالله جلسه را ترک کردند.
شاید بسیاری از شهروندان سنی، مسیحی و دروز لبنان با خلع سلاح حزبالله موافق باشند، اما احتمالاً تعداد زیادی از شیعیان چنین نیستند. تسلیحات حزبالله منبع قدرت شیعیان است که جمعیتشان از نفوذشان در سیستم مذهبی لبنان فراتر میرود، سیستمی که در آن هر گروه مذهبی نقش خاصی دارد: رئیسجمهور همیشه مسیحی، نخستوزیر سنی و رئیس پارلمان از جامعه شیعه است. رهبر حزبالله، نعیم قاسم—جانشین حسن نصرالله که در سپتامبر ۲۰۲۴ در حمله هوایی اسرائیل کشته شد—هم رهبر چریکی و هم سیاستمدار است. موافقت با خلع سلاح، حمایت او را کاهش میدهد. سیاستمداران حزبالله میگویند برنامه ارائهشده توسط ارتش، جزئیات آن منتشر نشده، به معنای «تسلیم کامل لبنانیها به دولت آمریکا» است. آنها میخواهند بدانند چرا حزبالله باید قبل از عقبنشینی اسرائیل از پنج پایگاه در جنوب لبنان، اسلحههای خود را رها کند.
البته ارتش لبنان میتواند از زور استفاده کند، اما خطر خشونت واضح است. دولت ترامپ و دیگران در واشنگتن که خواهان خلع سلاح حزبالله هستند، به نظر سادهانگارانه میآیند نسبت به پیامدهای یک درگیری مسلحانه میان حزبالله و نیروهای لبنانی.
البته من آمادهام شگفتزده شوم. در دو سال گذشته، در خاورمیانه لحظات «واقعاً شگفتآور» زیادی رخ داده است. شاید حزبالله ضعیفتر از آنچه مردم تصور میکنند باشد و ارتش لبنان بتواند همه اسلحهها و مهمات گروه را جمعآوری کند. با این حال، همچنان شک دارم که فرماندهان لبنانی بخواهند چنین ریسکی را بپذیرند. به همین دلیل، یک فرآیند طولانیتر و مذاکرهای تدریجی و پشتپرده که ممکن است حزبالله را با برخی اسلحهها بهعنوان نیروی کمکی ارتش باقی بگذارد، واقعبینانهتر و عاقلانهتر از طرح باراک به نظر میرسد.
وضعیت مشابهی درباره حماس نیز وجود دارد. این گروه تا زمانی که مجبور نشود، اسلحههای خود را رها نخواهد کرد و با وجود همه تلاشها و تواناییهای نظامی اسرائیل، نتوانستهاند حماس را وادار به تسلیم کنند. الزام گروه به خلع سلاح، کار بدی نیست، اما آیا با واقعیت سازگار است؟ خیر. و این فقط نظر من نیست—بلکه نظر رئیس ستاد ارتش اسرائیل نیز هست که به دولت توصیه کرده پیشنهادهای اخیر آتشبس را بپذیرد.
قطعاً خوب است که یک دولت فلسطینی در کنار اسرائیل و در صلح وجود داشته باشد. همچنین خلع سلاح حزبالله و حماس مثبت خواهد بود، اما واقعیت، تحقق این اهداف را بسیار دشوار میکند. تعجبآور است که خانا—یک دموکرات پیشرو—صفحهای از کتاب بازی بوش دو دهه پیش را نه تنها در دیدگاه دو کشور، بلکه در تعامل گسترده آمریکا در خاورمیانه که صلح و ملتسازی لازم دارد، دنبال میکند.
به همین ترتیب، عجیب است که دولت ترامپ حاضر باشد در مسئله پیچیده خلع سلاح، به ویژه در لبنان، دخالت کند. این برخلاف ایدههایی است که رئیسجمهور در سفر خود به خلیج فارس در ماه مه مطرح کرد و بهطور خاص چنین مشارکتی را رد نمود.
تحسینبرانگیز است که مقامات آمریکایی بخواهند جهان را بهتر کنند، اما وقتی سیاست شما با واقعیت جهان فاصله دارد، شکست محتمل است. کافی است نگاه کنید به سابقه سه دهه گذشته آمریکا.
به گزارش کبنا نیوز، در ادامه این مطلب آمده است: هیچ نمونه معاصر بهتری از این وضعیت وجود ندارد جز زمزمههای ضعیف حداقل ۲۶ عضو دموکرات کنگره که از به رسمیت شناختن یک دولت فلسطینی حمایت میکنند. هفته گذشته، در جلسهای رسمی در شورای روابط خارجی، نماینده رو خانا از کالیفرنیا که رهبری این تلاش را بر عهده دارد، گفت که به رسمیت شناختن فلسطین توسط آمریکا میتواند راهحل دو کشور را پیش ببرد.
او گفت: «این موضوع به مردم منطقه امید میدهد. یک راه حل ملموس دور از حماس ارائه خواهد کرد.»
فارغ از جنبه اخلاقی قضیه و علاقه جدی و قابل تحسین خانا به حل منازعه اسرائیل-فلسطین به نفع هر دو ملت، دیدگاه او تقریباً همان چیزی است که رئیسجمهور جورج دبلیو بوش ۲۳ سال پیش مطرح کرده بود: دو دولت دموکراتیک—اسرائیل و فلسطین غیرنظامی—در کنار هم و در صلح وجود داشته باشند. خانا تنها ترتیب را تغییر داده و به رسمیت شناختن فلسطین را پیش از صلح قرار داده است.
اما او در توضیح اینکه چگونه این به رسمیت شناختن به نتیجه مورد نظرش منجر میشود، دچار مشکل شد و تقریباً نسبت به واقعیتهای سیاسی جوامع اسرائیل و فلسطین سادهانگارانه بود. راهحل دو کشور پیش از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ نیز تقریباً شانس کمی داشت. حملات حماس به اسرائیل در آن روز و جنگ بعدی در غزه، تصور آن را تقریباً غیرممکن کرده است.
اشارات متعدد خانا به سیاستمداران اسرائیلی که سالهاست از صحنه خارج شدهاند—از جمله یتسحاک رابین که در ۱۹۹۵ ترور شد؛ شیمون پرز که در ۲۰۱۶ درگذشت؛ و اهود باراک که تقریباً یک ربع قرن پیش آخرین بار اسرائیل را رهبری کرد—اشتیاق معمول آمریکاییها برای دیدن جهان همانطور که میخواهند و نه همانطور که هست، را آشکار میسازد.
این فقط خانا و همکارانش نیستند. دولت ترامپ نیز در توهمپردازی گناهکار است—درباره خلع سلاح حزبالله و حماس. حمله اسرائیل به لبنان، که از سپتامبر ۲۰۲۴ با حمله مشهور بیپر آغاز شد، سیستم سیاسی لبنان را از سلطه حزبالله آزاد کرد و امکان انتخاب یک رئیسجمهور جدید—پس از دوازده تلاش ناموفق قبلی—و تعیین نخستوزیر جدید فراهم شد. رئیسجمهور جوزف عون و نخستوزیر نواف سلام از آن زمان فرآیند برچیدن «دولت در دولت» که حزبالله طی چهار دهه ساخته بود را آغاز کردهاند.
با این حال، با وجود همه دستاوردهای نظامی اسرائیل و نیت خوب رهبران جدید لبنان، حزبالله نابود نشده است. این گروه ضعیفتر شده اما هنوز اسلحه دارد، کادرهایش انگیزه دارند و ایران نیز از بازسازی آن دست نکشیده است. به همین دلیل اسرائیل «آتشبس»ی که واشنگتن در لبنان نوامبر گذشته میانجیگری کرده بود را با حملات نظامی گهگاه اجرا میکند—و دلیل اینکه تیم ترامپ خواهان خلع سلاح حزبالله است نیز همین است.
در این راستا، تام باراک، سفیر آمریکا در ترکیه و فرستاده خاورمیانه که بعد از استیو ویتکوف مقام دوم را دارد، طرحی چهار مرحلهای برای ارتش لبنان پیشنهاد داد تا این هدف محقق شود.
اما ممکن است باراک به شدت اشتعالپذیری خلع سلاح حزبالله را دستکم گرفته باشد. چگونه میتوان سازمانی مبتنی بر «مقاومت»—که پرچمش خود را «حزب خدا» و «مقاومت اسلامی در لبنان» مینامد و تفنگی را در هوا بلند میکند—را خلع سلاح کرد؟ این درخواست یعنی از حزبالله بخواهیم که دیگر حزبالله نباشد.
این هدف قابل تحسین است، اما آیا عملی است؟ به ویژه تا پایان سال، همانطور که دولت ترامپ خواسته است؟ وقتی فرماندهان نظامی لبنان اوایل سپتامبر برنامه خود برای خلع سلاح را به دولت ارائه کردند، اعضای وابسته به حزبالله جلسه را ترک کردند.
شاید بسیاری از شهروندان سنی، مسیحی و دروز لبنان با خلع سلاح حزبالله موافق باشند، اما احتمالاً تعداد زیادی از شیعیان چنین نیستند. تسلیحات حزبالله منبع قدرت شیعیان است که جمعیتشان از نفوذشان در سیستم مذهبی لبنان فراتر میرود، سیستمی که در آن هر گروه مذهبی نقش خاصی دارد: رئیسجمهور همیشه مسیحی، نخستوزیر سنی و رئیس پارلمان از جامعه شیعه است. رهبر حزبالله، نعیم قاسم—جانشین حسن نصرالله که در سپتامبر ۲۰۲۴ در حمله هوایی اسرائیل کشته شد—هم رهبر چریکی و هم سیاستمدار است. موافقت با خلع سلاح، حمایت او را کاهش میدهد. سیاستمداران حزبالله میگویند برنامه ارائهشده توسط ارتش، جزئیات آن منتشر نشده، به معنای «تسلیم کامل لبنانیها به دولت آمریکا» است. آنها میخواهند بدانند چرا حزبالله باید قبل از عقبنشینی اسرائیل از پنج پایگاه در جنوب لبنان، اسلحههای خود را رها کند.
البته ارتش لبنان میتواند از زور استفاده کند، اما خطر خشونت واضح است. دولت ترامپ و دیگران در واشنگتن که خواهان خلع سلاح حزبالله هستند، به نظر سادهانگارانه میآیند نسبت به پیامدهای یک درگیری مسلحانه میان حزبالله و نیروهای لبنانی.
البته من آمادهام شگفتزده شوم. در دو سال گذشته، در خاورمیانه لحظات «واقعاً شگفتآور» زیادی رخ داده است. شاید حزبالله ضعیفتر از آنچه مردم تصور میکنند باشد و ارتش لبنان بتواند همه اسلحهها و مهمات گروه را جمعآوری کند. با این حال، همچنان شک دارم که فرماندهان لبنانی بخواهند چنین ریسکی را بپذیرند. به همین دلیل، یک فرآیند طولانیتر و مذاکرهای تدریجی و پشتپرده که ممکن است حزبالله را با برخی اسلحهها بهعنوان نیروی کمکی ارتش باقی بگذارد، واقعبینانهتر و عاقلانهتر از طرح باراک به نظر میرسد.
وضعیت مشابهی درباره حماس نیز وجود دارد. این گروه تا زمانی که مجبور نشود، اسلحههای خود را رها نخواهد کرد و با وجود همه تلاشها و تواناییهای نظامی اسرائیل، نتوانستهاند حماس را وادار به تسلیم کنند. الزام گروه به خلع سلاح، کار بدی نیست، اما آیا با واقعیت سازگار است؟ خیر. و این فقط نظر من نیست—بلکه نظر رئیس ستاد ارتش اسرائیل نیز هست که به دولت توصیه کرده پیشنهادهای اخیر آتشبس را بپذیرد.
قطعاً خوب است که یک دولت فلسطینی در کنار اسرائیل و در صلح وجود داشته باشد. همچنین خلع سلاح حزبالله و حماس مثبت خواهد بود، اما واقعیت، تحقق این اهداف را بسیار دشوار میکند. تعجبآور است که خانا—یک دموکرات پیشرو—صفحهای از کتاب بازی بوش دو دهه پیش را نه تنها در دیدگاه دو کشور، بلکه در تعامل گسترده آمریکا در خاورمیانه که صلح و ملتسازی لازم دارد، دنبال میکند.
به همین ترتیب، عجیب است که دولت ترامپ حاضر باشد در مسئله پیچیده خلع سلاح، به ویژه در لبنان، دخالت کند. این برخلاف ایدههایی است که رئیسجمهور در سفر خود به خلیج فارس در ماه مه مطرح کرد و بهطور خاص چنین مشارکتی را رد نمود.
تحسینبرانگیز است که مقامات آمریکایی بخواهند جهان را بهتر کنند، اما وقتی سیاست شما با واقعیت جهان فاصله دارد، شکست محتمل است. کافی است نگاه کنید به سابقه سه دهه گذشته آمریکا.