کبنا ؛
حامد اسکندری
۳۰ خرداد درست یک روز بعد از انتخابات شورای شهر؛ رسانهها از جریان زیرپوستی خبر دادند که به مانند ۴ سال گذشته تلاش دارد (الف) را شهردار دهدشت کند. در راس این جریان فشار یکی از سران اصلاحات کهگیلویه است. شخصی که خیلی از ناکامیهای جریان اصلاحات در ۲۰ سال گذشته معلول و محصول عملکرد ایشان میباشد. عملکردی که باعث شد که جریان اصلاحات عملاً به دو شقه تقسیم شود و هر بار ترکشهای این تمامیت خواهی اصلاحات کهگیلویه را بیشتر به عقب می راند. در تازهترین ضربهها باز هم جریان اصلاحات از آن پاشنهی آشیل ضربه میخورد. اصرار عجیب و فشار عجیب تر برای شهردار شدن (الف) از طرف این بزرگ اصلاح طلب باعث فاصله گرفتن هر چه بیشتر مردم از جریان اصلاح طلبی شده است. جریان اصلاح طلبی کهگیلویه اشخاص توانمند، فرهیخته، دارای تحصیلات بالا و تخصصی مرتبط با شهرداری بسیاری دارد اما مثل اینکه درب برای این سفید موی اصلاحات همچنان بر همان پاشنه میچرخد. تاکید بر این شخص چیزی جز تمامیت خواهی و لجبازی سیاسی با بدنهی اصلاحات نبوده و نیست. اصرار بر شخصی که هیچ گونه تخصص و سابقه و سواد مرتبط با شهرداری ندارد چیزی جز قربانی کردن دهدشت نیمه جان ندارد. تاسف باید خورد به کسانی که دهدشت را قربانی مطامع سیاسی خود میکنند و علی رغم شعارهای دهدشت دوستی وقتی به مرحلهی عمل رسید دهدشت را در بزنگاه انتخاب قربانی کردند. اعضای شورایی که با احساسات و شرافت یک شهر بازی کردند و در نمایشی مضحک و تهوع آور که چیزی جز پراکندن بذر نفرت و کینه از اصلاحات ندارد تعدادی را جهت ارائه برنامه دعوت کردند و اما در نهایت همانند صبح ۳۰ خرداد تسلیم خواسته آن شدند و تلاش دارند این نمایش مضحک را موجه جلوه دهند اما همین تلاش برای موجه جلوه دادن و زدن نقاب قانون مداری از اصل کار هم بدتر وناخوشایند تر است. شهروندانی که لحظه شماری برای پایان دوران چهارم میکردند حالا ناامید گونه منتظر مهاجرت همین تعداد اندک شهروندان باقی مانده هستند تا شهری تخلیه شود. دهدشت قربانی تفکر شهروندان آگاهش شده. شهروندانی که در پی انداختن طرحی نو بودند اما کلاه گشادی به جای جامهی فاخر بر سرشان نهادند و با اسم تفکر اصلاح طلبی دهدشت عزیز و مظلوم را به مسلخ بردند تا (الف) شهردار شود و اعضای شورا ... بمانند. داستانی تراژیک که از فرط تهوع آور بودن شبیه کمدی شده است. شهری نابود شود تا شخصی راضی شود و شورایی که ارادهی انتخاب ندارند و عروسک خیمه شب بازی کسانی شدند که خودشان سالهاست اصلاحات کهگیلویه را قربانی مطامع خود می کتتد. دهدشت عزیز متاسفیم که بعضی با انتخاب خودشان سرطان بدخیمی را که سالهاست گرفتارش شدی را تقویت کردند و مرگت را تسریع کردند. دهدشت عزیز آن کس که حقیقت را نمیداند ابله است آما آنکس که میداند و پنهانش میکند؛ جنایت کار. به قول سیمین بهبهانی شهر خواب الود را بیدار میخواهد چه کار؟ رازهای پشت پرده یک به یک شد بر ملا؛ پردهی بی پرده را اسرار میخواهد چیکار!!!!
حامد اسکندری
۳۰ خرداد درست یک روز بعد از انتخابات شورای شهر؛ رسانهها از جریان زیرپوستی خبر دادند که به مانند ۴ سال گذشته تلاش دارد (الف) را شهردار دهدشت کند. در راس این جریان فشار یکی از سران اصلاحات کهگیلویه است. شخصی که خیلی از ناکامیهای جریان اصلاحات در ۲۰ سال گذشته معلول و محصول عملکرد ایشان میباشد. عملکردی که باعث شد که جریان اصلاحات عملاً به دو شقه تقسیم شود و هر بار ترکشهای این تمامیت خواهی اصلاحات کهگیلویه را بیشتر به عقب می راند. در تازهترین ضربهها باز هم جریان اصلاحات از آن پاشنهی آشیل ضربه میخورد. اصرار عجیب و فشار عجیب تر برای شهردار شدن (الف) از طرف این بزرگ اصلاح طلب باعث فاصله گرفتن هر چه بیشتر مردم از جریان اصلاح طلبی شده است. جریان اصلاح طلبی کهگیلویه اشخاص توانمند، فرهیخته، دارای تحصیلات بالا و تخصصی مرتبط با شهرداری بسیاری دارد اما مثل اینکه درب برای این سفید موی اصلاحات همچنان بر همان پاشنه میچرخد. تاکید بر این شخص چیزی جز تمامیت خواهی و لجبازی سیاسی با بدنهی اصلاحات نبوده و نیست. اصرار بر شخصی که هیچ گونه تخصص و سابقه و سواد مرتبط با شهرداری ندارد چیزی جز قربانی کردن دهدشت نیمه جان ندارد. تاسف باید خورد به کسانی که دهدشت را قربانی مطامع سیاسی خود میکنند و علی رغم شعارهای دهدشت دوستی وقتی به مرحلهی عمل رسید دهدشت را در بزنگاه انتخاب قربانی کردند. اعضای شورایی که با احساسات و شرافت یک شهر بازی کردند و در نمایشی مضحک و تهوع آور که چیزی جز پراکندن بذر نفرت و کینه از اصلاحات ندارد تعدادی را جهت ارائه برنامه دعوت کردند و اما در نهایت همانند صبح ۳۰ خرداد تسلیم خواسته آن شدند و تلاش دارند این نمایش مضحک را موجه جلوه دهند اما همین تلاش برای موجه جلوه دادن و زدن نقاب قانون مداری از اصل کار هم بدتر وناخوشایند تر است. شهروندانی که لحظه شماری برای پایان دوران چهارم میکردند حالا ناامید گونه منتظر مهاجرت همین تعداد اندک شهروندان باقی مانده هستند تا شهری تخلیه شود. دهدشت قربانی تفکر شهروندان آگاهش شده. شهروندانی که در پی انداختن طرحی نو بودند اما کلاه گشادی به جای جامهی فاخر بر سرشان نهادند و با اسم تفکر اصلاح طلبی دهدشت عزیز و مظلوم را به مسلخ بردند تا (الف) شهردار شود و اعضای شورا ... بمانند. داستانی تراژیک که از فرط تهوع آور بودن شبیه کمدی شده است. شهری نابود شود تا شخصی راضی شود و شورایی که ارادهی انتخاب ندارند و عروسک خیمه شب بازی کسانی شدند که خودشان سالهاست اصلاحات کهگیلویه را قربانی مطامع خود می کتتد. دهدشت عزیز متاسفیم که بعضی با انتخاب خودشان سرطان بدخیمی را که سالهاست گرفتارش شدی را تقویت کردند و مرگت را تسریع کردند. دهدشت عزیز آن کس که حقیقت را نمیداند ابله است آما آنکس که میداند و پنهانش میکند؛ جنایت کار. به قول سیمین بهبهانی شهر خواب الود را بیدار میخواهد چه کار؟ رازهای پشت پرده یک به یک شد بر ملا؛ پردهی بی پرده را اسرار میخواهد چیکار!!!!