کبنا ؛عبدالله کله کو، 54 ساله شتربان است.32 شتر دارد. خندهریزی میکند: «میدانی که واحدشان نفر است یعنی الآن با 32 نفر دیگر زندگی میکنم. عملاً اینها شدهاند همه زندگیام.»
ساکن محله گلتپه ورامین است. چهره آفتابسوختهای دارد با دستهایی پینهبسته. میگوید بعد از یک مدت شترها میشوند مثل بچه خودت. مدام نگرانشان هستی مبادا بلایی سرشان بیاید. همینطور که حرف میزند چشمش به شترهاست که حالا از علفهای کنار جاده چرا میکنند: «دردسری برای چرایشان ندارم. چون شتر همهچیز میخورد از تیغ گرفته تا یونجه. هرچند تأمین یونجه هزینه شترداری را بالابرده اما در کل هزینه نگهداری شتر در بیابان و در مناطقی مثل اینجا که بیآبوعلف هستند، کمتر است. گاو و گوسفند هم دارم اما مقاومت شتر در برابر خشکسالی خیلی بیشتر است.»
عبدالله کله کو شیر و دوغ شتر میفروشد و زندگیاش از همین راه میگذرد. پسرهایش هم شترداری میکنند. به قول خودش شغل آبا و اجدادیشان است. سرش را بالا میگیرد و موتورسیکلتش را روشن میکند که خودش را برساند به گله شترها: «ما از عشایر یاسوج هستیم. آنجا خیلیها شترداری میکنند. من هم هنوز تعدادی شتر در یاسوج دارم. 4 سالی هست آمدهام ورامین.» نگاهی به شترها میکند که عرض خیابان را طی میکنند و با ناراحتی میگوید: «اینجوری نگاهشان نکن، گوشتشان هم خوشخوراک است. خیلیها فکر میکنند گوشت خوبی ندارد، اما بهاندازه شیر و دوغش که کلی خاصیت دارد گوشت و جگرش هم خوشخوراک است. اصلاً این حیوان همهچیزش بهدردبخور است. پشمش هم قابلاستفاده است. شیر شتر برای مادران باردار و بچههای کوچک هم خیلی خوب و مفید است.»
بچه شتر در میان بقیه شترها چرا میکند. تازه چندهفتهای است به دنیا آمده و اسمش را گذاشتهاند «لیلا» بااینکه پسراست. با خندهای میگوید: «شتر که دیگر اسمش دختر و پسر نمیشناسد، گذاشتیم لیلا. نگهداری از شترها و نوزادهایشان خیلی سخت است. نگهداری بچه شتر واقعاً دشوار است. نوزاد شتر مثل بچه آدم نیاز به مراقبت دارد تا زنده بماند. کار حسابی وقتگیری است. شترهای حامله هم اگر لاغر شوند و خوب غذا نخورند سقطجنین میکنند؛ یعنی همهجوره باید مراقبشان بود.»
عبدالله میگوید همهکارهای شتربانی یکطرف، ترس از دزدی یکطرف دیگر. دزدیدن شترهای به این بزرگی به نظرم خندهدار میرسد اما انگار این موضوع برای او نهتنها خندهدار نیست که مهمترین دغدغه زندگیاش محسوب میشود: «هرکدام از شترها 8 تا 10 میلیون قیمت دارند. مشکلی که اینجا داریم این است که باید حواسمان باشد دزد نیاید شترهایمان را ببرد. چشم بگردانی دزد زده.»
میپرسم چرا میگویند، کینه شتری، مگر شتر احساس دارد که از کسی کینه به دل بگیرد؟ عبدالله انگار توهین بزرگی به شترهایش کرده باشم میگوید معلوم است که احساس دارند. فقط من و تو که احساس نداریم: «اگر به شتر بدی کنی هیچوقت فراموشت نمیکند تازه انتقامش فقط زدن نیست تا نکشد رهایت نمیکند. شتر که لج کند، بدجوری لج میکند و حالت را جا میآورد.» تأکید میکند معمولاً کینه شتری صاحب شتر را نمیگیرد، اما خدا نکند کینهاش کسی را بگیرد. شاهد بوده که چطور کینه شتری زندگیها را نابود کرده. حرفهایش میبردم جایی دورتر از گلتپه ورامین. یاد «عباس مرگان» در «جای خالی سلوچ» میافتم، رمان معروف محمود دولتآبادی. پسرک مدتی شتربانی کرد و کینه شتری در بیابان دامنش را گرفت. شتر کاری کرد که پسر جوان یکشبه پیر شد، تغییر قیافه داد و برای همیشه زندگیاش تغییر کرد. شتر تا صبح سر چاهی که عباس در آن پنهانشده بود نشست و صبح خانوادهاش او را درحالیکه موهایش کاملاً سفید شده بود پیدا کردند.
به شترها که زیر آفتاب سوزان تابستان چرا میکنند، نگاهی میاندازم. 32 نفری که با صاحبشان روزگار میگذرانند و ممکن است یکزمانی یکجایی جور بدی از تو کینه به دل بگیرند.
ساکن محله گلتپه ورامین است. چهره آفتابسوختهای دارد با دستهایی پینهبسته. میگوید بعد از یک مدت شترها میشوند مثل بچه خودت. مدام نگرانشان هستی مبادا بلایی سرشان بیاید. همینطور که حرف میزند چشمش به شترهاست که حالا از علفهای کنار جاده چرا میکنند: «دردسری برای چرایشان ندارم. چون شتر همهچیز میخورد از تیغ گرفته تا یونجه. هرچند تأمین یونجه هزینه شترداری را بالابرده اما در کل هزینه نگهداری شتر در بیابان و در مناطقی مثل اینجا که بیآبوعلف هستند، کمتر است. گاو و گوسفند هم دارم اما مقاومت شتر در برابر خشکسالی خیلی بیشتر است.»
عبدالله کله کو شیر و دوغ شتر میفروشد و زندگیاش از همین راه میگذرد. پسرهایش هم شترداری میکنند. به قول خودش شغل آبا و اجدادیشان است. سرش را بالا میگیرد و موتورسیکلتش را روشن میکند که خودش را برساند به گله شترها: «ما از عشایر یاسوج هستیم. آنجا خیلیها شترداری میکنند. من هم هنوز تعدادی شتر در یاسوج دارم. 4 سالی هست آمدهام ورامین.» نگاهی به شترها میکند که عرض خیابان را طی میکنند و با ناراحتی میگوید: «اینجوری نگاهشان نکن، گوشتشان هم خوشخوراک است. خیلیها فکر میکنند گوشت خوبی ندارد، اما بهاندازه شیر و دوغش که کلی خاصیت دارد گوشت و جگرش هم خوشخوراک است. اصلاً این حیوان همهچیزش بهدردبخور است. پشمش هم قابلاستفاده است. شیر شتر برای مادران باردار و بچههای کوچک هم خیلی خوب و مفید است.»
بچه شتر در میان بقیه شترها چرا میکند. تازه چندهفتهای است به دنیا آمده و اسمش را گذاشتهاند «لیلا» بااینکه پسراست. با خندهای میگوید: «شتر که دیگر اسمش دختر و پسر نمیشناسد، گذاشتیم لیلا. نگهداری از شترها و نوزادهایشان خیلی سخت است. نگهداری بچه شتر واقعاً دشوار است. نوزاد شتر مثل بچه آدم نیاز به مراقبت دارد تا زنده بماند. کار حسابی وقتگیری است. شترهای حامله هم اگر لاغر شوند و خوب غذا نخورند سقطجنین میکنند؛ یعنی همهجوره باید مراقبشان بود.»
عبدالله میگوید همهکارهای شتربانی یکطرف، ترس از دزدی یکطرف دیگر. دزدیدن شترهای به این بزرگی به نظرم خندهدار میرسد اما انگار این موضوع برای او نهتنها خندهدار نیست که مهمترین دغدغه زندگیاش محسوب میشود: «هرکدام از شترها 8 تا 10 میلیون قیمت دارند. مشکلی که اینجا داریم این است که باید حواسمان باشد دزد نیاید شترهایمان را ببرد. چشم بگردانی دزد زده.»
میپرسم چرا میگویند، کینه شتری، مگر شتر احساس دارد که از کسی کینه به دل بگیرد؟ عبدالله انگار توهین بزرگی به شترهایش کرده باشم میگوید معلوم است که احساس دارند. فقط من و تو که احساس نداریم: «اگر به شتر بدی کنی هیچوقت فراموشت نمیکند تازه انتقامش فقط زدن نیست تا نکشد رهایت نمیکند. شتر که لج کند، بدجوری لج میکند و حالت را جا میآورد.» تأکید میکند معمولاً کینه شتری صاحب شتر را نمیگیرد، اما خدا نکند کینهاش کسی را بگیرد. شاهد بوده که چطور کینه شتری زندگیها را نابود کرده. حرفهایش میبردم جایی دورتر از گلتپه ورامین. یاد «عباس مرگان» در «جای خالی سلوچ» میافتم، رمان معروف محمود دولتآبادی. پسرک مدتی شتربانی کرد و کینه شتری در بیابان دامنش را گرفت. شتر کاری کرد که پسر جوان یکشبه پیر شد، تغییر قیافه داد و برای همیشه زندگیاش تغییر کرد. شتر تا صبح سر چاهی که عباس در آن پنهانشده بود نشست و صبح خانوادهاش او را درحالیکه موهایش کاملاً سفید شده بود پیدا کردند.
به شترها که زیر آفتاب سوزان تابستان چرا میکنند، نگاهی میاندازم. 32 نفری که با صاحبشان روزگار میگذرانند و ممکن است یکزمانی یکجایی جور بدی از تو کینه به دل بگیرند.