تاریخ انتشار
سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۹ ساعت ۱۴:۳۷
کد مطلب : ۴۲۴۵۳۴
کبنا گزارش می‌دهد

روایت تلخ 28 مرداد 59 روستای ده بزرگ باشت / واقعه تاریخی که رهبر شوروی را به واکنش وا داشت و بازار تهران را تعطیل کرد

۳۲
۱۳
روایت تلخ 28 مرداد 59 روستای ده بزرگ باشت / واقعه تاریخی که رهبر شوروی را به واکنش وا داشت  و بازار تهران را تعطیل کرد
کبنا ؛حادثه - 28 مرداد ماه - سال 59 - روستای ده بزرگ شهرستان باشت، چنان تلخ است که گویا کسی دلش نمی‌خواهد در باره آن روزها صحبتی به میان آورد. و ابعاد مختلف آن هم برای مردم و بازماندگان روشن نشد. اکنون در روز 28 مرداد ماه 99 قرار دادیم، دقیقاً 40 سال بعد از آن اتفاق.
سید قدرت‌الله حسینی‌بحرینی نماینده اسبق شهرستان‌های گچساران و باشت در مطلبی به این واقعه می‌پردازد و می‌نویسد: امروز حادثه ده‌بزرگ چهل ساله می‌شود؛ مصیبت بزرگی که کمر درد را شکست. صبر، توان تحملش را نداشت و گونه‌ها تا مدت‌ها میزبان اشک‌ها بود. چه کمرها که خمیدند؛ چه فرزندانی که یتیم و سایه مهربان پدر را از دست دادند و چه دخترانی که بی‌مادر شدند؛ چه زنانی که بی‌شوهر و چه پدران و مادرانی که پیکرهای تکه تکه شده جگرگوشه‌های خود را در آغوش کشیدند.
چه بدن‌هایی که تکه تکه شدند، دست‌ها و پاهایی که از صاحبانش جدا ماند و زیباتر از همه، زنان و مردان روستاهای همجوار که در میان شیون و زاری اهالی  ده، در همدردی و کمک، گوی سبقت را از هم می‌ربودند. این حادثه غم بزرگی بود که برغم‌ها افزود، و صفا و زندگی و طراوت را از مردم روستا گرفت.
حادثه‌ای که تا مدت‌ها موضوع اخبار ایران بود؛ دولت در تمام کشور سه روز عزای عمومی اعلام کرد و بازار بزرگ تهران تعطیل شد. آیت الله دهدشتی از طرف امام برای اعلام همدردی به روستا آمد؛ لئونید برژنف، رهبر اتحاد جماهیر شوروی سابق برای امام امت پیام تسلیت فرستاد و مقامات بلندپایه بیشتر کشورها و دولت‌ها با دولت و ملت ایران ابراز همدردی کردند.
امروز بعد از گذشت ۴۰ سال از آن حادثه دلخراش، یک‌بار دیگر روح درگذشتگان آن حادثه خونین را ارج می‌نهیم و برای بازماندگان آن فاجعه آرزوی سلامتی و سعادت و موفقیت داریم.
 سید سعادت الله حسین پور ده‌بزرگ نیز قبلاً در مطلبی که آن را در اختیار پایگاه خبری کبنا نیوز قرار داده بود، نوشت: بی شک روز ۲۸ مرداد ناخوداگاه ذهن همه ما را به سال ۱۳۳۲ وکودتای سیاه انگلیسی امریکایی و استبدادی می‌برد. در این روز دستان پلید استکبار و استبداد حکومت قانونی دکتر مصدق را سرنگون کرد و ۲۵ سال طول کشید تا مردم ایران با دادن خونهای بسیار طومار استکبار و استبداد را در ایران اسلامی برای همیشه درهم بپیچد در مورد این واقعه نویسندگان و فرهیختگان ده و بلکه صدهزار صفحه قلم فرسایی نموده‌اند. اما آنچه من امروز می‌خواهم بنویسم کمتر به ان پرداخته شده است. و عوامل مختلف دست بدست هم داد تا به امروز به فراموشی سپرده شود.
داستان و واقعه ۲۸ مرداد ده بزرگ خود داستان غم انگیز و واقعه تلخی است که نه توسط انگلیس و امریکا و استبداد پهلوی بلکه در نظام نو شکفته جمهوری اسلامی رقم خورد. انقلاب کمتر از ۲۲ ماه بود، که به پیروزی رسیده بود. امام و مسوولین نظام تمام هم وغمشان این بود، که چتر فقر و محرومیت را از سر مردم بردارند. همه جهادی کار می‌کردند. روستای من ده‌بزرگ هم جزء اولین روستاهای محرومی بود که طعم داشتن شیر آب در حیاط هر خانه‌ای را چشید.
زنان روستا دیگر مجبور نبودند. قریب به دوکیلومتر پیاده و یا با احشام و با مشکی که از پوست گوسفندان را درست می‌کردند بر سر چشمه بروند و با خود آب بیاورند. بالاتر از روستای ده بزرگ و پشت کوه‌های بلند ابادی هایی بودند که ما سرجمع همه انان را پیچاب می‌شناختیم.
https://cdn.kebnanews.ir/images/docs/files/000424/nf00424534-2.jpg
دولت و حکومت مصمم بود که تا آخرین روستای محروم ایران جاده. آب و.برق و.گاز و تلفن ببرد. چند مدتی بود که صدای بولدوزر و لودرو گریدر از پشت ابادی در تپه‌ها و دشتها بگوش می‌رسید. کم کم داشت به کوه بزرگ زرد نزدیک می‌شدند.
برای شکافتن کوه زرد نیاز به دینامیت و باروت و تی ان تی (T.N.T) زیادی بود. پیمانکار محموله مواد منفجره را تحویل گرفته بود.
طبق قانون باید مواد منفجره خارج از ابادی و در مکانی امن قرار می‌گرفت. متاسفانه پیمانکار در این امر سهل انگاری نمود و دستگاههای ناظر هم چشم پوشی نموده بودند.
لوله کش آب. آخرین جوش را بر آخرین لوله زد و آب در لوله‌ها سرازیر شد. همه خوشحال بودند. لوله کش هم وسایل خود را جمع کرد و کنار جاده ایستاده بود تا ماشین حمل باربیاید و وسایلش را داخلان بگذارد.
شاید از همه خوشحال‌تر لوله کش ابادی بود که توانسته بود کار بزرگ برای مردمی محروم اما بزرگوار انجام دهد. وخوشحالی مضاعفش به دلیل این بود که چند روز دیگر می‌خواست رخت دامادی برتن کند. نامش اسکندرابراهیمی بود. اصالتاً بچه باشت بود.
از همه خداحافظی کرد و حلالیت طلبید.
در لحظات آخر یکی از سادات ابادی جلو آمد و از اوخواسته ای داشت. در مورد ساکنین دهبزرگ بگویم. این روستا همان گونه که از اسمش پیداست روزی از لحاظ وسعت وجمعیت بزرگ بوده است. و میگویند که روستا سه تا چهارمسجدداشته است. قدمت روستا به قبل از اسلام می‌رسد.
https://cdn.kebnanews.ir/images/docs/files/000424/nf00424534-1.jpg
روستا بواسطه اینکه بر روی صخره‌ای قرار گرفته بود که از لحاظ ژیوپلتیکی دارای امنیت بالایی بود واینکه چند چشمه و باغهای فراوان انار اطراف ان بودند مأمن و.مأوایی برای سکونت قومی بود که دران سکنی گزیدند.
قدمت دهبزرگی ها به خیلی زمانهای پیش باز می‌گردد. اما درکنار دهبزرگی ها گروهی دیگر زندگی می‌کردند که اقامت انان اواخر صفویه و اوایل افشاریه بوده است. به آنان سادات بحرینی می‌گویند.
در طول دوقرن زندگی مشترک دهبزرگی ها از سادات اگر مؤمن‌تر و با ایمان تر نشده بودند, لااقل دست کمی از انان نداشتند.
سادات بحرینی برای همه مردم استان کهگیلویه و بویراحمد قابل احترام بودند.
در هر قافله‌ای که یکی از سادات بحرینی بودند. معمولاً غارتگران و گردنه بگیران از غارت قافله منصرف می‌شدند.
کرامتشان زبان زد عام وخاص بود. ومعمولا قسم مردم منطقه بجد اسید محمدعلی و سید عبدالوهاب و سید عبدالمناف و سید علی اکبر و دیگران بزرگان سادات بود.
مردم منطقه ساکنان دهبزرگ را به عبادت و تقوا و پرهیزکاری می‌شناختند. و به جرات می‌توان گفت که کرامات انان خود حدیثی مفصل است که در این مقوله نمی‌گنجد.
اشاره‌ام بخاطر این بود که خواننده حداقل بیوگرافی از مردم روستا داشته باشد.
به داستان برگردیم، فصل مرداد از نیمه دومان فصل انار چینان است. همه مردم ابادی بودند. و هرکس در باغش مشغول چیدن انارهایش بود. کم کم به غروب ۲۸ مرداد ۵۹ نزدیک می‌شدیم. سید حسین موسوی از سادات بزرگوار ابادی به اسکندر ابراهیمی نزدیک شد و گفتکه وسایل این پیمانکار در گوشه‌ای از منزلم است درب منزلم لولایش خراب شده است می‌ترسم برای وسایل این اقایان مشکلی پیش اید ومن شرمنده انان گردم.
اسکندررفت و نگاهی به ان انداخت. گفت مانعی ندارد برایتان را چند جوش می‌زنم. وسایل خود راکنار درب آورد.دهبزرگ بصورت روستای ماسوله در شمال ساخته شده است و پشت بام یک خانه حیات خانه دیگر است منزل سید حسین بالاترین منزل ابادی بود. من آن زمان پنج و یا شش سال داشتم. و حال که فکر می‌کنم در شگفتم که چطور این همه جزییات به یادم مانده است. ان روز به همراه دیگر برادران و.عموزادگان درباغ پایین ابادی مشغول چیدن انارها بودیم. که متوجه دودی در بالای روستا گردیدیم. سیاهی مردی در پایین ابادی دیده می‌شد. پسر عمویم فضل الله با صدای بلند از, او پرسید که اون دود چیه؟. او هم گفت که منزل سید حسین آتش گرفته است. همه سراسیمه از باغ خارج شدند تابلکه خود را به منزل سید برسانند و بتوانند ان را خاموش کنند. من که از همه کوچکتر بودم قدم‌هایم هم کوچکتر بود. حدود بیست تا سی دقیقه منزل سید حسین می‌سوخت.
اما آنجا چه اتفاقی افتاده بود.
https://cdn.kebnanews.ir/images/docs/files/000424/nf00424534-3.jpg
در منزل سید حسین چند تن دینامیت و تی ان تی و باروت سر هم گذاشته شده بود.
اسکندربی خبر از محموله انفجارات با اولین جرقه سیم جوشش در کمتر از ثانیه‌ای گونی‌های باروت را مشتعل کرده بود. حجم و گاز باروت انقدر زیاد بود که درب خانه را کیپ و مسدود نمود و سید حسین اسکندر در دل دودواتش به دام افتاده بودند.
اگر در پنج و یا حتی ده دقیقه اول انفجار صورت می‌گرفت شدت حادثه قطعاً کمتر بود.
همه مردم روستا بی خبر از اینکه محتویات منزل سید حسین چی می‌باشد دور خانه جمع شدند.
هرکس می‌خواست به روشی درب منزل را باز کند تا بلکه بتوانند دومحبوس درخانه را نجات دهند.
سید رحیم لحافی را خیس کرد وچند بار به دل آتش زد اما موفق نشد, چند نفر با کلنگ می‌خواستند که از بالای پشت بام راهی به درون پیدا کنند.
و جوانان ابادی با دست و پا محکم به درب که کوره آتشین شده بود. می‌زدند تابلکه درب را باز کنند.
سید حسین موسوی و اسکندر ابراهیمی در کوره اتشینی که هیزمش باروت و تی ان تی و دینامیت بود سوختند. انان هم خیلی به درب زدند تا بلکه خود را نجات دهد اما عاقبت قبل از انفجار روغن بدن انان بشکل مایه از زیر درب سرازیر شد.
تقریباً نود درصد زن مرد ابادی دور منزل سید حسین جمع شده بودند.
من هم دویست متری صخره پایین ابادی را بالا آمده بودم.
که ناگهان صدای مهیب که تا کنون نشنیده بودم بگوشم رسید. برای لحظاتی نمی‌شنیدم. شکل انفجار درست مثل بمب اتم هیروشیما و ناکازاکی بود.
سنگ‌ها و آهن‌های تکه تکه به سرعت نور به اطرافم برخورد می‌کردند. ولی هیچ کدام بهم برخورد نمی‌کرد.
قطعاً اگر یکی از ان سنگ‌ها به شکمم برخورد می‌کرد از ناحیه کمرم خارج می‌شد.
گاهی مواقع که از زندگی ناامید می‌شدم و استانه صبرم تمام می‌شد باخودم می‌گفتم بارخدایا چی می‌شد یکی از, اون سنگ‌ها به من برخورد می‌کرد و من را معصوم پیش خودت می‌بردی.
کمی بالاتر امدم تکه‌ای از پهلوو دنده‌های یکی از شهدا را دیدم. برایم مجهول بود که این گوشت چیه؟ و وسط این کوچه چرا افتاده است. چند قدمی بالاتر امدم یک پا به صورت کامل قطع شده بود و وسط کوچه افتاده بود.
به منزلمان که در جوار منزل سید حسین بود رفتم سری به اتاقها زدم کسی خانه نبود. دو چایی ریخته بودند گرد وخاک سقف چوبی گلیان را پوشانده بود.
از نردبان بالا اومدم. تا منزل سید حسین کمتر از سی متر فاصله بود سرند (گل بیز) روی خانه سه سر بریده دران بود.
باید این نکته را هم اضافه کنم که علاوه بر محتویاتی که اشاره کردم در منزل سید حسین پل‌هایی فلزی وجود داشت که اگر صد دونه ان را روی هم می‌گذاشتی به سقف نمی‌رسید. این تکه‌های آهن بر اثر شدت انفجار چند تن مواد منفجره تبدیل به ترکش‌هایی که شده بودند که دست و پا و سر را قطع می‌کردند.
صدای انفجار انقدر مهیب بود که میگویند تا صد کیلومتری شنیده شده است.
خورشید غروب کرده بود و اتفاقی افتاده بود که همه را بهت زده می‌کرد.
هرکس به دنبال عزیز و جگرگوشه‌اش می‌گشت.
یکی می‌پرسید: پدر من را ندیدی؟
ان یکی می‌گفت: مادر من را ندیدی؟
و اون یکی سراغ برادر و خواهرش را می‌گرفت.
بین منزل ما و سید حسین منزل سید اغا موسوی بود.
همسرش تکه آهنی به شکمش برخورد کرده بود و خودش و کودک چند ماهه‌اش رابه وضع رقت باری به شهادت رسانده بود.
خودم را به مادرم رساندم. دامن مادر را گرفتم و هرجا می‌رفت بدنبالش می‌دویدم
هیچکس هوش وحواس نداشت.
جلوی منزل سید حسین تکه خاکی برآمدگی داشت.
مادرم التماس می‌کرد و به مردم می‌گفت که فرزندم عنایت زیر این تکه خاک است برایمان را در بیاورید. اما مگر گوش شنوایی بود. هرکس بدنبال عزیز خودش می‌گشت.
کم کم مردم روستاهای اطراف رسیدند.
مادردست انان را می‌بوسید و از انان طلب یاری داشت.
نفهمیدم مادر چطور می‌دانست که فرزندش زیر این تل خاک است. بعدها که سؤال کردم چطور فهمیدی عنایت زیر اون تل خاک است. گفت با حس مادرانه. کلنگ که می‌زدند کلنگ دوم و یا سوم به زیر زانوی عنایت برخورد کرد و خون از ان جاری شد. هدایت دیگر برادرم که بعدها شهید شد. با دیدن این منظره حالش دگرگون شد و بیهوش به زمین افتاد.
برادر دیگر همت که بر اثر سهل انگاری پزشکان برای مدتی از ناحیه پا معلول شده بود تازه سلامتیش را بدست آورده بود.
او بغل خواهر مهربانم مهین تاج بود.
مهین تاج که می‌دید برادرم عنایت بی مهابا به دل آتش میزند تا بلکه سید حسین و دوستش اسکندر را نجات دهد. همت را جلوی منزل «سید حسین» زمین گذاشت.
و بدنبال عنایت می‌دوید تا مانع از نزدیک شدن او به آتش گردد.
اما اجل فرصت زندگی را از همت و مهین تاج گرفت و به همراه عنایت به دیار باقی شتافتند.
از نحوه شهادت ننه و دایه‌ام بی بی گلی چیزی زیادی نمی‌دانم.
ولی همین را میدانم که خداوند در یک روز داغ چهار نفر از بهترین عزیزانم را بدلم گذاشت.
شدت انفجار انقدر مهیب و بزرگ بود که بعضی از جنازه‌ها بیش از, یک کیلومتر پرواز کرده بودند.
پسر عمویم فضل الله که زودتر از بقیه خود رابه محل حادثه رسانده بود جزء شهدا بود. سید دراج دیگر پسر عمویم پانصد متر پایین‌تر از محل حادثه جلوی منزلشان جسدش افتاده بود.
با گونی نخی مردم دست و پا و اجزاء شهدا را جمع می‌کردند.
حادثه دلخراش و عجیبی بود.
بدون شک اگر دیگران هم بخواهند، بنویسند از نوشته من غم انگیزتر است. مثلاً سید پرویز که پدر و مادرش وطفل بدنیا نیامده مادرش که معلوم نبود, برادرش و یاخواهرش است را از دست داد.
و یا دیگر عمو زاده‌ام محمد صادق که پدر ومادرو تنها برادر و چند خواهرش را از دست داد.
و یا خواهرزاده‌اش کوروش که پدر و مادر و یکی دیگر از اعضاء خانواده‌اش را از دست داد. و هیچگاه طعم شیرین دست نوازش پدر و نگاه مهربان مادر را نتوانست تجربه کند.
خانواده‌های بلادی, محمدپور و نوری وموسوی و بیعت هم هرکدام مرثیه خاص خود را دارند.
در اوایل اشاره کردم که عمر انقلاب هنوزبه دو. سال نرسیده بود.
فاجعه غم انگیز غروب ۲۸ مرداد دهبزرگ ۵۹ کشته و دهها زخمی داشت.
مردم این روستا یا عموزاده و یا دایی زاده‌های هم بودند.
امام برای این مصیبت بزرگ پیام تسلیت فرستاد.
رییس جمهور وقت سه روز عزای عمومی اعلام کرد.
رهبران روسیه و چین و دیگر دول دنیا پیام تسلیت فرستادند.
بازار تهران تعطیل گردید.
در اکثر نقاط، ایران مراسم یاد بود برگزار کردند.
مصیبت سنگین بود. قرار شد برای تسکین آلام داغ دیده‌ها کارهای مادی فراوانی انجام دهند.
پیمانکار دستگیر گردید. پرونده‌ای قضایی برای این فاجعه تشکیل شد.
۳۳ روز بعد صدام دیوانه به کشور ما لشکر کشید. و جنگ اغاز شد.
با شروع جنگ وعده مسوولین هم فراموش گردید.
و چند جوان و میانسالی هم که زنده مانده بودند. همه به جبهه رفتند سهم آنان در تقسیم شهدا.
شهادت سید کرامت الله، سیدهدایت الله و سید شکرالله گردید.
اما تلخی این واقعه انگاه دوچندان می‌شود. که در قانون مجازات اسلامی اگر کسی توانایی دادن دیه را نداشته باشد. حکومت اسلامی باید آن را از بیت المال بپردازد. با اعمال نفوذ در پرونده سید حسین موسوی متهم ردیف اول گردید. پیمانکار متهم ردیف دوم. اداره راه متهم ردیف سوم و یکی از سازمانها متهم ردیف چهارم گردید. پرویز که همه عزیزانش را از دست داد هنوز مجرد است. خانمی را می‌شناسم که هشتاد درصد شنوایی را از دست داد داد. خانمی دیگر را می‌شناسم که طعم شیرین مادر بودن را برای همیشه از دست داد. براستی چرا این همه غم غصه بدلیل اهمال وکم کاری پیمانکار و دولت اسلامی. چرا بعد از ۳۶ سال در یک دادگاه عادل به این حادثه پرداخته نمی‌شود. چرا میگویند پروندهدچار شمول زمان شده است. مگر خون به ناحق ریخته هم دچار شمول زمان می‌گردد.
بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران/ کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران.
نام شما

آدرس ايميل شما

احسان
Iran, Islamic Republic of
اگه / هم گشته بیی خوب بی
Iran, Islamic Republic of
انشاءالله خودت و اربابان آرزوشو به گور خواهید برد
Iran, Islamic Republic of
لطفا دیگه پای شاه را وسط نکشید
Iran, Islamic Republic of
از همین جا متوجه شدم هفت تا
Iran, Islamic Republic of
چرا از کلمه شهید برا کشته شدگان این حادثه استفاده می‌کنید
.
Iran, Islamic Republic of
پس چی
Iran, Islamic Republic of
شما لطف کنید مطلب رو درست بخونید
بعد نظر بدین
Iran, Islamic Republic of
ق
مهدی
Iran, Islamic Republic of
روحشان شاد
فرهنگی
Iran, Islamic Republic of
درود و سلام بر نگارنده گرامی که چنان دقیق ماجرا را روایت کرده که ما را به اعماق حادثه می برد حادثه ای واقعا دلخراش که ما از کم وکیف و زمان وقوع ان بی اطلاع بودیم درود بر مردمان صبور ده بزرگ باشت؛ای کاش موضوع دوباره پیگیری و پرونده به جریان می افتاد و حق و حقوق بازماندگان از مقصرین گرفته می شد.
اخه اولا:باچه مجوزی مواد منفجره در منزل مسکونی ان هم در وسط یک روستا با جمعیت زیاد نگهداری می شد.
دوما: چرا مواد منفجره ای مختلف در یک مکان نگهداری می شد.
علی فرهنگی
Iran, Islamic Republic of
با سلام
درود و سلام بر نگارنده بزرگوار که چنان دقیق حادثه را روایت کرده اند که خواننده را به فضای واقعی حادثهمی کشاند،حادثه ای تلخ که احساسات خواننده را جریحه دار می کند. حادثه ای که ما فقط مختصری از ان شنیده بودیم و اکنون به عمق فاجعه پی بردیم .
درود بر مردم عزیز و صبور ده بزرگ باشت خصوصا بازماندگان حادثه مذکور که چنین مصیبتی را پشت سر گذاشتند.اکنون سوال این است که چرا توسط مسولین استانی و شهرستانی در طی این چهل سال پیگیری جدی صورت نگرفته تا بازماندگانی که عزیزانشان را از دست داده اند به حق وحقوقشان برسند.
Iran, Islamic Republic of
این پرونده بر پیشانی قوه قضائیه تا همیشه خواهد بود

به امید عدالت در تمام دنیا
Iran, Islamic Republic of
اینم برا انتخابات داره مظلوم نمایی میکنه
Iran, Islamic Republic of
زرنگ بودین سید ازبچگی
بیطرف
Iran, Islamic Republic of
ســلام آنزمان که بنیاد شهیـد نبـود. •!!! ✓
هنـوز حمگ شـروع نشـده بـود.
البتـه شهـدای انقـلاب بودن.
ازروستای دهبزرگ
Iran, Islamic Republic of
درجواب آن عزیزی که گفتند چرا لقب شهید را گذاشتند دردین مبین اسلام آمده است اگر کسی برای نجات برادر دینی حرکتی کند ودراین راه جان خود را ازدست دهد حکم شهید را دارد چون این کار یک نوع جهاد است اتفاقا از طرف بنیاد شهید آمدند ومی خواستند درگذشتگان را جزء شهدا ثبت کنندوبه بازماندگان بعنوان خانواده شهید رسیدگی نمایند ولی بزرگمنشی مردم روستا این احاره را ندادند
سهیلا
Iran, Islamic Republic of
درود بر شرف مردمان آزاده
Iran, Islamic Republic of
آخیییی روحشون شادباشه 😔😔
آهوپای
Iran, Islamic Republic of
چقدر غم انگیز....اشکم در اومد....باید مسبب اصلی این حادثه مجازات شود ، پیمانکاران که وضعیت امنیتی را رعایت نکردند..
Iran, Islamic Republic of
احسنت بر سید بزرگوار که بابیان این مرقومه ما از عمق این فاجعه دلخراش اگاه نمودید چون تا قبل از این که خود من این نوشته را بخوانم از حادثه ده بزرگ باشت اطلاعی نداشتم . اما در مورد رسیدگی قضایی به این حادثه جای بسی تعجب است که چرا در جامعه اسلامی به راحتی از کنار این مسئله میگذرند.امیدواریم به زودی در دادگاهی صالحه رسیدگی به پرونده در دستور کار قرار گیردو صاحبان ان به حق و حقوق واقعی خود برسند .
گچسارانی
Iran, Islamic Republic of
اگر عدالتی باشه باید /به خاطر ابطال رای مردم دادگاهی کنند
Iran, Islamic Republic of
این هم از جنایات/که مخفی نگه داشته.
Iran, Islamic Republic of
تسلیت میگم اما هی میگید رو چه حسابی پیمانکار ومسئولین در قتل عام مردم بی گناه ..
رباب
Iran, Islamic Republic of
مردم ایران برای مسعولین ارزش ندارن اگر این اتفاق برای یکی از سران کشور می افتادانقدرفیلم مستند دوست میکردن تا تا 50 پشت بدانند که این خانواده چقدر زجر کشیدن مردم ایران زیر خاکی هستند برای همه مسعولین کشورم دم در حال حاظر همه فنا شدن حالا بردار غزیز شما می خواهی به مردم 40 سال پیش فکرکنند
خوزستان
Iran, Islamic Republic of
سیدقدرت حسینی تواین وسط دنبال چه هست خدامیدونه فکرکنم میخوادبخاطرنمایده شدن یاهم پول توجیبی نداره سیدخزانه خالی شده بخاطرسهام عدالت بخاطرنوشتهایی که نوشتی قصه هایی که روکتاب داستان نوشتی من خوندم خیلی وقت خوابم رفته خلاصه مینوشتی بهتربود
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
سید قدرت متولد ۱۳۳۴ است و هنگام‌حادثه ۲۵ ساله بوده
نیره
Iran, Islamic Republic of
خیلی غم انگیزبود هرسال28 مرداد که میشد میدانستم حادثه ای رخ داده اما چی بوده؟ حالا متوجه شدم و قلبم به درد امد😔
حسن
Iran, Islamic Republic of
ظاهرا با اعمال نفوذ پیمانکار حق مردم از بین رفت
Iran, Islamic Republic of
جناب سید مگه شما متولد چه سالی هستید که درخاطرات تلخ انفجار روستای ده بزرگ عنوان کردید من کودک ۵ساله ای بودم که درست نمی تونستم راه بروم ..دوم اینکه شما عنوان کردین صدای انفجار آنقدر مهیب بود .خیال کردم شاید انفجا ر بمب اتمبی هیرو شیما ونا کا زاکی بود پس یه کودک ۵ساله چه خا طره ای ازبمب اتمی هیروشیما دارد پس شما آن موقع لا اقل ۲۰ ساله بودید ضمن شادی روح درگذشتگان حادثه تلخ ده بزرگ خداوند همه ماها رابه راه راست وراست گویی هدایت نماید .انشا الله
میرزا
Iran, Islamic Republic of
اللهم صل علی محمد و آل محمد

روحشان شاد

و خیلی غم انگیز خداوند رحمتشان کند
Iran, Islamic Republic of
روحشان شاد یادشان گرامی این حادثه رو توی کتاب پایی که جا ماند نوشته شده
Iran, Islamic Republic of
واقعاً تسلیت آیگوم آمو خمم دهبزرگیم
سقوط صدام؛ بیست سال بعد

سقوط صدام؛ بیست سال بعد

20 فروردین روزی است که صدام سقوط کرد. او چرا سقوط کرد عراق پس از صدام روزگار بهتری دارد....
ویدیو / پویانفر، مداح: اگر کسی احساس می‌کند جای اشتباهی نشسته است خودش کنار رود

ویدیو / پویانفر، مداح: اگر کسی احساس می‌کند جای اشتباهی نشسته است خودش کنار رود

انتقادات پویانفر مداح در سحرگاه ۲۱ماه رمضان: امیدوارم امر به معروف در سطوح بالا انجام ...
زنان و دخترانی که با حجاب‌های گوناگون به مراسم «احیا» رفتند/ عکس

زنان و دخترانی که با حجاب‌های گوناگون به مراسم «احیا» رفتند/ عکس

اعتماد نوشت: برخی از کاربران شبکه‌های فضای مجازی با انتشار تصاویری از مراسم شب احیا ماه ...
1