تاریخ انتشار
شنبه ۱۹ مهر ۱۴۰۴ ساعت ۲۲:۳۷
کد مطلب : ۵۰۴۹۹۶
مرگ دختر اکبر طبری؛ خودکشی یا حلقهای تازه در زنجیره فساد؟ / راز ویلای لواسان چیست؟
۰
کبنا ؛جسد سمیه طبری، دختر اکبر طبری، معاون پیشین قوه قضائیه، در ویلایی در لواسان پیدا شد. اگرچه برخی منابع حادثه را خودکشی میدانند، اما محل مرگ و سکوت نهادهای رسمی پرسشهای بسیاری درباره پشتپرده این تراژدی خانوادگی و پرونده جنجالی فساد پدر او ایجاد کرده است.
به گزارش کبنا به نقل از رویداد 24، روایتها از لواسان، بار دیگر نامی آشنا را به صدر اخبار بازگرداندهاند؛ «طبری». جسد دکتر سمیه طبری، متخصص بیهوشی و دختر اکبر طبری معاون پیشین قوه قضائیه، در ویلایی واقع در شهرک باستیهیلز لواسان پیدا شده است. منابع غیررسمی مدعیاند که او در آن مکان حلقآویز شده بود. گزارشهای غیر رسمی میگویند که محل کشف جسد جایی نبوده که او معمولا رفت و آمد داشته باشد. در پی این اخبار، روایتها متفاوتی در حال انتشار است. برخی اطرافیان و دوستان او این اتفاق را خودکشی توصیف کردهاند. اما انتخاب محل و نحوه وقوع حادثه، پرسشهایی را درباره جزئیات این مرگ برانگیخته است.
تنها اظهار نظر عمومی در اینباره از سوی دکتر فرهاد تیمورزاده، پزشک و همکار او منتشر شد. تیمورزاده در پیامی کوتاه و مبهم در شبکههای اجتماعی نوشت: «به گمان من این اتفاق بار دیگر ضعف حمایتهای روانی و مسیرهای ناکارآمد دانشگاهها و خانوادهها در رویکرد به این مسائل را نشان داد؛ جایی که سانسور و حذف جای علتیابی را گرفته است.» این واکنش، اگرچه به نوعی تأیید ضمنی خبر مرگ است، اما همزمان نشاندهنده نوعی پرهیز از توضیح صریح درباره جزئیات حادثه است؛ پرهیزی که خود، ابهامها را دوچندان کرده است.
خانواده جنجالی طبری
نام «طبری» در افکار عمومی ایران یادآور یکی از پرحاشیهترین پروندههای فساد در تاریخ قوه قضائیه است. اکبر طبری، مردی که سالها در دفتر رئیس پیشین قوه قضائیه، صادق آملی لاریجانی، سمت معاونت اجرایی داشت، در تیرماه ۱۳۹۸ بازداشت شد. او متهم بود که با تشکیل شبکهای از نفوذ و رشوه، در صدور برخی احکام قضایی دخالت کرده و از طریق واسطهها مبالغ هنگفتی را جابهجا کرده است. دادگاه او در سال ۱۳۹۹ برگزار شد و تصاویر پخششده از محاکمهاش با حضور قضاتی، چون قاضی بابایی، به یکی از نمادهای دوران جدید برخورد با فساد در قوه قضائیه تبدیل شد.
اتهامات طبری شامل دریافت رشوه، پولشویی و اعمال نفوذ غیرقانونی در پروندههای مختلف بود. در جریان رسیدگی، دادگاه اعلام کرد بخشی از اموال وی به نام اعضای خانوادهاش از جمله دخترش، سمیه طبری، ثبت شده است. او در مقاطع مختلف به عنوان شاهد و گاه متهم فرعی در پرونده احضار شده بود و گفته میشد در بازگرداندن برخی اموال همکاری کرده است.
دادگاه بدوی در نهایت اکبر طبری را به بیش از سی سال حبس محکوم کرد؛ حکمی که در افکار عمومی به عنوان نماد عزم قوه قضائیه برای مبارزه با فساد معرفی شد. اما چندی بعد با تغییر ریاست قوه قضائیه و درخواست اعاده دادرسی، برخی اتهامات طبری نقض و مجازات او تخفیف یافت. در نهایت نیز گزارشهای غیر رسمی منتشر شد که نشان میداد او با عفو رهبری از زندان آزاد شده است؛ خبری بعدتر از سوی قوه قضاییه تکذیب شد.
اکنون، در حالی که افکار عمومی هنوز پرونده فساد اکبر طبری را به عنوان یکی از نمادهای «نفوذ در دستگاه عدالت» به یاد دارد، مرگ دختر او بار دیگر این خانواده را در مرکز توجه قرار داده است. پرسشها، اما بسیار بیشتر از پاسخهاست. چرا سمیه طبری در ویلایی در لواسان بوده؟ این همان ویلایی است که طبری مدعی بود دوستش به او هدیه داده؟ مالک آن ویلا چه کسی است و آیا میان این مکان و شبکه ارتباطی قدیمی پدرش پیوندی وجود دارد؟ چرا هیچ نهاد رسمی تاکنون درباره این مرگ توضیحی نداده و حتی اصل خبر را تأیید یا تکذیب نکرده است؟
باستی هیلز کجاست؟
باستیهیلز لواسان که بارها نامش در پروندههای اقتصادی و اخبار سبک زندگی طبقات ثروتمند آمده، اینبار صحنه رویدادی است که به ظاهر شخصی مینماید، اما در بطن خود ردپای سیاست، قدرت و فساد را تداعی میکند. اگر این روایت درست باشد، مرگ سمیه طبری نه صرفاً یک تراژدی خانوادگی، که بازتاب فشاری است که پروندههای پرحاشیه بر زندگی نزدیکان متهمان میگذارند؛ پروندههایی که از حیث اجتماعی، خانوادهها را در حاشیه بیپایان اتهام، شرمساری و گاه انزوا فرو میبرند.
اما سناریوی دیگر هم مطرح است؛ سناریوی دخالت. برخی ناظران در فضای مجازی با اشاره به نحوه مرگ و محل وقوع آن، احتمال دادهاند که حادثه میتواند از سوی افرادی رقم خورده باشد که به دلایل نامعلوم قصد حذف یا تهدید داشتهاند. این فرضیه البته تاکنون مستنداتی ندارد، اما نبودِ شفافیت و اطلاعرسانی رسمی، زمینه شکلگیری چنین گمانههایی را فراهم کرده است.
در شرایطی که جامعه ایران با بحران اعتماد به روایتهای رسمی مواجه است، هر سکوتی به جای آرامش، خود تبدیل به سوختی برای شایعه و گمانهزنی میشود. تجارب پیشین نشان داده که اگر اطلاعرسانی بهموقع و شفاف صورت نگیرد، روایتهای غیررسمی جای حقیقت را میگیرند. در این مورد نیز تا زمانی که پزشکی قانونی یا نهاد قضایی بهطور رسمی سخن نگوید، هر گزارشی تنها در حد ادعا باقی میماند.
مرگ سمیه طبری – اگر همانگونه که منابع غیررسمی گفتهاند، واقعیت داشته باشد – فقط یک تراژدی شخصی نیست. این حادثه یادآور این واقعیت تلخ است که پروندههای فساد، حتی پس از بسته شدن درهای دادگاه، همچنان قربانی میگیرند؛ قربانیانی در حاشیه، بیصدا و بدون فرصت روایت.
با این حال، یک نکته روشن است: نام «طبری» بار دیگر در رسانهها زنده شده و سایهاش بر دستگاه قضایی سنگینی میکند. تا زمانی که ابهامات درباره مرگ دخترش برطرف نشود، افکار عمومی همچنان از خود خواهد پرسید؛ آیا ماجرا صرفاً یک خودکشی ساده است یا حلقه تازهای از زنجیره پررمز و راز فساد، قدرت و سکوت؟
به گزارش کبنا به نقل از رویداد 24، روایتها از لواسان، بار دیگر نامی آشنا را به صدر اخبار بازگرداندهاند؛ «طبری». جسد دکتر سمیه طبری، متخصص بیهوشی و دختر اکبر طبری معاون پیشین قوه قضائیه، در ویلایی واقع در شهرک باستیهیلز لواسان پیدا شده است. منابع غیررسمی مدعیاند که او در آن مکان حلقآویز شده بود. گزارشهای غیر رسمی میگویند که محل کشف جسد جایی نبوده که او معمولا رفت و آمد داشته باشد. در پی این اخبار، روایتها متفاوتی در حال انتشار است. برخی اطرافیان و دوستان او این اتفاق را خودکشی توصیف کردهاند. اما انتخاب محل و نحوه وقوع حادثه، پرسشهایی را درباره جزئیات این مرگ برانگیخته است.
تنها اظهار نظر عمومی در اینباره از سوی دکتر فرهاد تیمورزاده، پزشک و همکار او منتشر شد. تیمورزاده در پیامی کوتاه و مبهم در شبکههای اجتماعی نوشت: «به گمان من این اتفاق بار دیگر ضعف حمایتهای روانی و مسیرهای ناکارآمد دانشگاهها و خانوادهها در رویکرد به این مسائل را نشان داد؛ جایی که سانسور و حذف جای علتیابی را گرفته است.» این واکنش، اگرچه به نوعی تأیید ضمنی خبر مرگ است، اما همزمان نشاندهنده نوعی پرهیز از توضیح صریح درباره جزئیات حادثه است؛ پرهیزی که خود، ابهامها را دوچندان کرده است.
خانواده جنجالی طبری
نام «طبری» در افکار عمومی ایران یادآور یکی از پرحاشیهترین پروندههای فساد در تاریخ قوه قضائیه است. اکبر طبری، مردی که سالها در دفتر رئیس پیشین قوه قضائیه، صادق آملی لاریجانی، سمت معاونت اجرایی داشت، در تیرماه ۱۳۹۸ بازداشت شد. او متهم بود که با تشکیل شبکهای از نفوذ و رشوه، در صدور برخی احکام قضایی دخالت کرده و از طریق واسطهها مبالغ هنگفتی را جابهجا کرده است. دادگاه او در سال ۱۳۹۹ برگزار شد و تصاویر پخششده از محاکمهاش با حضور قضاتی، چون قاضی بابایی، به یکی از نمادهای دوران جدید برخورد با فساد در قوه قضائیه تبدیل شد.
اتهامات طبری شامل دریافت رشوه، پولشویی و اعمال نفوذ غیرقانونی در پروندههای مختلف بود. در جریان رسیدگی، دادگاه اعلام کرد بخشی از اموال وی به نام اعضای خانوادهاش از جمله دخترش، سمیه طبری، ثبت شده است. او در مقاطع مختلف به عنوان شاهد و گاه متهم فرعی در پرونده احضار شده بود و گفته میشد در بازگرداندن برخی اموال همکاری کرده است.
دادگاه بدوی در نهایت اکبر طبری را به بیش از سی سال حبس محکوم کرد؛ حکمی که در افکار عمومی به عنوان نماد عزم قوه قضائیه برای مبارزه با فساد معرفی شد. اما چندی بعد با تغییر ریاست قوه قضائیه و درخواست اعاده دادرسی، برخی اتهامات طبری نقض و مجازات او تخفیف یافت. در نهایت نیز گزارشهای غیر رسمی منتشر شد که نشان میداد او با عفو رهبری از زندان آزاد شده است؛ خبری بعدتر از سوی قوه قضاییه تکذیب شد.
اکنون، در حالی که افکار عمومی هنوز پرونده فساد اکبر طبری را به عنوان یکی از نمادهای «نفوذ در دستگاه عدالت» به یاد دارد، مرگ دختر او بار دیگر این خانواده را در مرکز توجه قرار داده است. پرسشها، اما بسیار بیشتر از پاسخهاست. چرا سمیه طبری در ویلایی در لواسان بوده؟ این همان ویلایی است که طبری مدعی بود دوستش به او هدیه داده؟ مالک آن ویلا چه کسی است و آیا میان این مکان و شبکه ارتباطی قدیمی پدرش پیوندی وجود دارد؟ چرا هیچ نهاد رسمی تاکنون درباره این مرگ توضیحی نداده و حتی اصل خبر را تأیید یا تکذیب نکرده است؟
باستی هیلز کجاست؟
باستیهیلز لواسان که بارها نامش در پروندههای اقتصادی و اخبار سبک زندگی طبقات ثروتمند آمده، اینبار صحنه رویدادی است که به ظاهر شخصی مینماید، اما در بطن خود ردپای سیاست، قدرت و فساد را تداعی میکند. اگر این روایت درست باشد، مرگ سمیه طبری نه صرفاً یک تراژدی خانوادگی، که بازتاب فشاری است که پروندههای پرحاشیه بر زندگی نزدیکان متهمان میگذارند؛ پروندههایی که از حیث اجتماعی، خانوادهها را در حاشیه بیپایان اتهام، شرمساری و گاه انزوا فرو میبرند.
اما سناریوی دیگر هم مطرح است؛ سناریوی دخالت. برخی ناظران در فضای مجازی با اشاره به نحوه مرگ و محل وقوع آن، احتمال دادهاند که حادثه میتواند از سوی افرادی رقم خورده باشد که به دلایل نامعلوم قصد حذف یا تهدید داشتهاند. این فرضیه البته تاکنون مستنداتی ندارد، اما نبودِ شفافیت و اطلاعرسانی رسمی، زمینه شکلگیری چنین گمانههایی را فراهم کرده است.
در شرایطی که جامعه ایران با بحران اعتماد به روایتهای رسمی مواجه است، هر سکوتی به جای آرامش، خود تبدیل به سوختی برای شایعه و گمانهزنی میشود. تجارب پیشین نشان داده که اگر اطلاعرسانی بهموقع و شفاف صورت نگیرد، روایتهای غیررسمی جای حقیقت را میگیرند. در این مورد نیز تا زمانی که پزشکی قانونی یا نهاد قضایی بهطور رسمی سخن نگوید، هر گزارشی تنها در حد ادعا باقی میماند.
مرگ سمیه طبری – اگر همانگونه که منابع غیررسمی گفتهاند، واقعیت داشته باشد – فقط یک تراژدی شخصی نیست. این حادثه یادآور این واقعیت تلخ است که پروندههای فساد، حتی پس از بسته شدن درهای دادگاه، همچنان قربانی میگیرند؛ قربانیانی در حاشیه، بیصدا و بدون فرصت روایت.
با این حال، یک نکته روشن است: نام «طبری» بار دیگر در رسانهها زنده شده و سایهاش بر دستگاه قضایی سنگینی میکند. تا زمانی که ابهامات درباره مرگ دخترش برطرف نشود، افکار عمومی همچنان از خود خواهد پرسید؛ آیا ماجرا صرفاً یک خودکشی ساده است یا حلقه تازهای از زنجیره پررمز و راز فساد، قدرت و سکوت؟