تاریخ انتشار
سه شنبه ۵ تير ۱۳۹۷ ساعت ۰۹:۲۹
کد مطلب : ۴۰۱۰۴۶
یادداشت:
آیا هم استانی بودن حقی برای یک اصولگرا در شهرداری تهران ایجاد میکند؟
۲
کبنا ؛برای وارد شدن به این بحث باید قبل از هر چیز گریز کوتاهی به امر سیاسی داشته باشیم اینکه امر سیاسی چیست و مرز ساحت امر سیاسی با سایر حوزهها در کجاست؟
بدیهیترین تعریف در مورد امر سیاسی یعنی سیاست به معنای واقعی کلمه و فارغ از دخالت سایر حوزهها.
اینکه دیگران بخواهند رفتارهای قومی، یا سودجویانه خود را گاهی تحت عنوان رفتار و امر سیاسی جا بزنند هرگز بر اصل این امر تاثیری ندارد. امروز به ویژه در استان کهگیلویه و بویراحمد خیلیها تلاش میکنند با مطرح کردن موضوعاتی همچون هم استانی بودن، امر قومی و اهمیت موضوعات منطقه ای اولویت را از امر سیاسی سلب کرده و به چنین موضوعات ناسیاسی قداست ببخشند. هر چند باید همین ابتدا با تاکید بگویم که در مجموع شرایط امر سیاسی در کشور ما یک وضعیت «حاد بحرانی» است و دلیل اصلی آن نیز نگرشهای این مدلی است.
نمونه آن در کنشها و ارتباطات در تهران بیش از هر جایی به چشم میآید همین که یک هم استانی جایگاهی به دست میآورد گروهی دست به دست هم تحت عنوان دیدار هم استانیها به ملاقات آن فرد میروند و مدام از اولویت هم استانی بودن بر فعالیت سیاسی می گویند. نفس دیدار با یک هم استانی و حتی خوشحالی از این بابت چیز بدی نیست ولی اینکه توقع داشته باشیم در یک پروسه سیاسی، امر سیاسی نادیده گرفته شود و امر قومی و منطقه ای در اولویت قرار گیرد کاملاً اشتباه است. وقتی هم چنین نقدی بر این دیگاه ارایه میشود خیلی سریع گفته میشود بقیه استانها نیز اینگونه رفتار میکنند و اصلاح طلب و اصولگرا صرفاً یک پوشش است اما غافل از آن که اگر این توهم سیاسی را در بالا بپذیریم نتایج آن در سطوح پایین تا دورترین نقطه استان ادامه خواهد داشت و امروز نیز به تبع شاهد تشدید قوم گرایی و منطقه گرایی در استان هستیم ولی در مقام سخن مدعی هستیم این موضوع در تهران یک حسن است و در استان یک فاجعه.
حتی اگر فرض را بگذاریم بر اینکه بخشی از چنین توجیه ای واقعی باشد باید گفت که اولاً این موضوع فراگیر نیست و چه هم استانیهایی دیگری که دقیقاً مصادیقی از منتهی الیه دو جریان و تفکر سیاسی در کشور هستند به طور مثال اسحاق جهانگیری و سردار سلیمانی از کرمان، احمد خاتمی و محمد خاتمی از یزد، قدرت الله علیخانی و ابوترابی از قزوین، حسن روحانی و محمود احمدی نژاد از سمنان و ... که هرگز در رفتار سیاسی آنها نادیده گرفتن جریان و تفکر سیاسی دیده نمیشود و حال ممکن است این شخصیتهای هم استانی تعاملات و ارتباطات دوستانه ای نیز با هم داشته باشند.
دو اینکه فرض هم کسانی باشند از سایر استانها به امر قومی و منطقه ای بیش از امر سیاسی اولویت دهند باز نمیتواند مشروعیتی برای این موضوع به وجود آورد.
چند روز پیش بعد از انتصاب محمد علی افشانی و هم چنین علی اسماعیلی به عنوان مدیرکل حوزه ریاست شهرداری تهران جمعی از کهگیلویه و بویراحمدیهای مقیم تهران به دیدار ایشان رفتند و شروع به ایراد پیشنهاد و تئوری کردند که مجموع فرمایشات آنها همین اولویت دادن به هم استانی بودن بود.
نفس دیدار با این دو بزرگوار کار بدی نیست هر چند منطقی آن بود که بعد از آنهمه هیاهو در مورد معرفی افشانی و اینکه لرها صرفاً به قوم و منطقه خود توجه دارند در برگزاری این دو جسله احتیاط بیشتری صورت میگرفت ولی با این وجود این جلسه برگزار شد که ذکر چند نکته ضروری است:
اول اینکه انتخاب شهرداری و به تبع آن احکام و ابلاغهای شهردار متاثر از یک اصل به نام «رای مردم» است پس تمام رفتارها و عملکردها باید حتی المقدور این رای را به عنوان مبنا و ملاک قرار دهد. نمیتوان با رای مردم بالا آمد اما در گزینشها ادعا کرد که میخواهم مطابق میل و نگاه خود عمل کنیم و جریان سیاسی یک پوشش ظاهری است.
دوم بخشی از این رای در درون خود یک بار معنایی تحت عنوان «نه» به مدیریت قبلی دارد پس باید مراقب بود که تحت همین ارزشهای جعلی و ساختگی از جمله توجه به هم استانیها این اصل زیر پا گذاشته نشود.
سوم کسانی که ادعا میکنند هم استانی بودن یک ارزش در حوزه تصمیمات سیاسی است خود باید جواب بدهند که مطابق همین اصل خود و با منطق خودشان در زمان مدیریتشان برای هم استانیهای دیگر چه کاری انجام دادهاند؟ و چه هزینه ای کردهاند؟ آیا حتی حاضر بودهاند یک مهمانی ترتیب دهند که حال اینچنین دم از توجه به هم استانی بودن میزنند؟.
چهارم اگر هم ما در نهایت با هر منطقی و یا دلایل شخصی و نگرش وتعریف خود توجه به هم استانی بودن را در میان اولویتهای مان قرار دادیم باز اینجا باید پیشنهاد داد خوب حالا که تن به چنین اصلی دادید پس بیایید از هم استانیهای همراه و همسو با رای مردم استفاده کنید نه از چهرههایی که در دوران قالیباف و با حمایت مستقیم وی از شهرداری دهدشت به شهرداری تهران رفتند و این روزها هر جا عکسی از افشانی و یا اسماعیلی به بیرون میآید تا این افراد خود را به آنها چسباندهاند.
در تکمیل این گزاره آخر باید دور از تعصب و ترس تاکید کنم به طور مثال اگر قرار است وزیر ارتباطات دولت تدبیر و امید برای کسی حکم دستیار ویژه صادر کند کاش برای یک هم استانی همراه با دولت این حکم صادر میشد نه برای کسی که نه به تفکر این دولت رای داده است و نه رای خواهد داد.
این روزها چند چهره کاملاً اصولگرا چپ و راست خود را به این و آن میرسانند که برای ما در شهرداری تهران کاری کنید در حالی که این چهرهها که قطعاً همه خوانندگان آنان را میشناسند و کارنامهشان را در همان دهدشت و لنده به یاد دارند که نه هرگز با تفکر اصلاحات بودهاند و نه هیچ جایگاه مردمی دارند و در انتخاباتهای محلی نیز کل کارنامهشان حمایت از چهرههای اصولگرا همچون موحد، بزرگواری و حاج عدل بوده است و در همین انتخابات قبلی ریاست جمهوری نیز ابتدا برای قالیباف بر بقیه میتازیدند و بعد هم حامی پروپاقرص رئیسی شدند.
تجربه موفق افشانی در استان فارس نشان میدهد که او کسی نیست به سادگی در مقابل این رفتارها و هیجانات قرار بگیرد و نباید هم این گونه باشد. افشانی یک فرصت طلایی است برای نیروی انسانی استان و بیش از هر چیز تقویت خودباوری این نیروی انسانی و اگر هم در پی استفاده از نیروهای نزدیک به خود است باید کماکان اولویت اصلیاش سیاست و موضوع سیاسی همراه با تخصص باشد و به ویژه در میان بیشمار جوانان بیکار و جویای کار. نه اینکه چیزی نشده آنهم کیلومترها دور از بویراحمد و کهگیلویه برخی افراد از جنس اصولگرایی و مدل قالیبافیاش که به هلدینگ خوری عادت کردهاند بخواهند با لابی فلان نماینده کهگیلویه و یا فلان چهره سیاسی کشور با ریش سفیدی و لابی این جایگاههای متعلق به مردم و شایستگان را تسخیر کنند.
بدیهیترین تعریف در مورد امر سیاسی یعنی سیاست به معنای واقعی کلمه و فارغ از دخالت سایر حوزهها.
اینکه دیگران بخواهند رفتارهای قومی، یا سودجویانه خود را گاهی تحت عنوان رفتار و امر سیاسی جا بزنند هرگز بر اصل این امر تاثیری ندارد. امروز به ویژه در استان کهگیلویه و بویراحمد خیلیها تلاش میکنند با مطرح کردن موضوعاتی همچون هم استانی بودن، امر قومی و اهمیت موضوعات منطقه ای اولویت را از امر سیاسی سلب کرده و به چنین موضوعات ناسیاسی قداست ببخشند. هر چند باید همین ابتدا با تاکید بگویم که در مجموع شرایط امر سیاسی در کشور ما یک وضعیت «حاد بحرانی» است و دلیل اصلی آن نیز نگرشهای این مدلی است.
نمونه آن در کنشها و ارتباطات در تهران بیش از هر جایی به چشم میآید همین که یک هم استانی جایگاهی به دست میآورد گروهی دست به دست هم تحت عنوان دیدار هم استانیها به ملاقات آن فرد میروند و مدام از اولویت هم استانی بودن بر فعالیت سیاسی می گویند. نفس دیدار با یک هم استانی و حتی خوشحالی از این بابت چیز بدی نیست ولی اینکه توقع داشته باشیم در یک پروسه سیاسی، امر سیاسی نادیده گرفته شود و امر قومی و منطقه ای در اولویت قرار گیرد کاملاً اشتباه است. وقتی هم چنین نقدی بر این دیگاه ارایه میشود خیلی سریع گفته میشود بقیه استانها نیز اینگونه رفتار میکنند و اصلاح طلب و اصولگرا صرفاً یک پوشش است اما غافل از آن که اگر این توهم سیاسی را در بالا بپذیریم نتایج آن در سطوح پایین تا دورترین نقطه استان ادامه خواهد داشت و امروز نیز به تبع شاهد تشدید قوم گرایی و منطقه گرایی در استان هستیم ولی در مقام سخن مدعی هستیم این موضوع در تهران یک حسن است و در استان یک فاجعه.
حتی اگر فرض را بگذاریم بر اینکه بخشی از چنین توجیه ای واقعی باشد باید گفت که اولاً این موضوع فراگیر نیست و چه هم استانیهایی دیگری که دقیقاً مصادیقی از منتهی الیه دو جریان و تفکر سیاسی در کشور هستند به طور مثال اسحاق جهانگیری و سردار سلیمانی از کرمان، احمد خاتمی و محمد خاتمی از یزد، قدرت الله علیخانی و ابوترابی از قزوین، حسن روحانی و محمود احمدی نژاد از سمنان و ... که هرگز در رفتار سیاسی آنها نادیده گرفتن جریان و تفکر سیاسی دیده نمیشود و حال ممکن است این شخصیتهای هم استانی تعاملات و ارتباطات دوستانه ای نیز با هم داشته باشند.
دو اینکه فرض هم کسانی باشند از سایر استانها به امر قومی و منطقه ای بیش از امر سیاسی اولویت دهند باز نمیتواند مشروعیتی برای این موضوع به وجود آورد.
چند روز پیش بعد از انتصاب محمد علی افشانی و هم چنین علی اسماعیلی به عنوان مدیرکل حوزه ریاست شهرداری تهران جمعی از کهگیلویه و بویراحمدیهای مقیم تهران به دیدار ایشان رفتند و شروع به ایراد پیشنهاد و تئوری کردند که مجموع فرمایشات آنها همین اولویت دادن به هم استانی بودن بود.
نفس دیدار با این دو بزرگوار کار بدی نیست هر چند منطقی آن بود که بعد از آنهمه هیاهو در مورد معرفی افشانی و اینکه لرها صرفاً به قوم و منطقه خود توجه دارند در برگزاری این دو جسله احتیاط بیشتری صورت میگرفت ولی با این وجود این جلسه برگزار شد که ذکر چند نکته ضروری است:
اول اینکه انتخاب شهرداری و به تبع آن احکام و ابلاغهای شهردار متاثر از یک اصل به نام «رای مردم» است پس تمام رفتارها و عملکردها باید حتی المقدور این رای را به عنوان مبنا و ملاک قرار دهد. نمیتوان با رای مردم بالا آمد اما در گزینشها ادعا کرد که میخواهم مطابق میل و نگاه خود عمل کنیم و جریان سیاسی یک پوشش ظاهری است.
دوم بخشی از این رای در درون خود یک بار معنایی تحت عنوان «نه» به مدیریت قبلی دارد پس باید مراقب بود که تحت همین ارزشهای جعلی و ساختگی از جمله توجه به هم استانیها این اصل زیر پا گذاشته نشود.
سوم کسانی که ادعا میکنند هم استانی بودن یک ارزش در حوزه تصمیمات سیاسی است خود باید جواب بدهند که مطابق همین اصل خود و با منطق خودشان در زمان مدیریتشان برای هم استانیهای دیگر چه کاری انجام دادهاند؟ و چه هزینه ای کردهاند؟ آیا حتی حاضر بودهاند یک مهمانی ترتیب دهند که حال اینچنین دم از توجه به هم استانی بودن میزنند؟.
چهارم اگر هم ما در نهایت با هر منطقی و یا دلایل شخصی و نگرش وتعریف خود توجه به هم استانی بودن را در میان اولویتهای مان قرار دادیم باز اینجا باید پیشنهاد داد خوب حالا که تن به چنین اصلی دادید پس بیایید از هم استانیهای همراه و همسو با رای مردم استفاده کنید نه از چهرههایی که در دوران قالیباف و با حمایت مستقیم وی از شهرداری دهدشت به شهرداری تهران رفتند و این روزها هر جا عکسی از افشانی و یا اسماعیلی به بیرون میآید تا این افراد خود را به آنها چسباندهاند.
در تکمیل این گزاره آخر باید دور از تعصب و ترس تاکید کنم به طور مثال اگر قرار است وزیر ارتباطات دولت تدبیر و امید برای کسی حکم دستیار ویژه صادر کند کاش برای یک هم استانی همراه با دولت این حکم صادر میشد نه برای کسی که نه به تفکر این دولت رای داده است و نه رای خواهد داد.
این روزها چند چهره کاملاً اصولگرا چپ و راست خود را به این و آن میرسانند که برای ما در شهرداری تهران کاری کنید در حالی که این چهرهها که قطعاً همه خوانندگان آنان را میشناسند و کارنامهشان را در همان دهدشت و لنده به یاد دارند که نه هرگز با تفکر اصلاحات بودهاند و نه هیچ جایگاه مردمی دارند و در انتخاباتهای محلی نیز کل کارنامهشان حمایت از چهرههای اصولگرا همچون موحد، بزرگواری و حاج عدل بوده است و در همین انتخابات قبلی ریاست جمهوری نیز ابتدا برای قالیباف بر بقیه میتازیدند و بعد هم حامی پروپاقرص رئیسی شدند.
تجربه موفق افشانی در استان فارس نشان میدهد که او کسی نیست به سادگی در مقابل این رفتارها و هیجانات قرار بگیرد و نباید هم این گونه باشد. افشانی یک فرصت طلایی است برای نیروی انسانی استان و بیش از هر چیز تقویت خودباوری این نیروی انسانی و اگر هم در پی استفاده از نیروهای نزدیک به خود است باید کماکان اولویت اصلیاش سیاست و موضوع سیاسی همراه با تخصص باشد و به ویژه در میان بیشمار جوانان بیکار و جویای کار. نه اینکه چیزی نشده آنهم کیلومترها دور از بویراحمد و کهگیلویه برخی افراد از جنس اصولگرایی و مدل قالیبافیاش که به هلدینگ خوری عادت کردهاند بخواهند با لابی فلان نماینده کهگیلویه و یا فلان چهره سیاسی کشور با ریش سفیدی و لابی این جایگاههای متعلق به مردم و شایستگان را تسخیر کنند.