کبنا ؛گروه طنز کبنا نیوز - محمد سلیمی‌راد
گروه طنز کبنا نیوز در خصوص مسائل مختلف جامعه و بویژه استان کهگیلویه و بویراحمد مطالبی را به صورت طنز منتشر می‌دهد، این مطالب بدون شک با نقص و ایراد همراه است، مخاطبین گرامی می‌توانند با ارسال مطالب خود نوشتارهای که در پی می‌آید را نقد یا تأیید نمایند.
قسمت سوم (*) در آستانه انتخابات و ثبت نام نامزدهای انتخاباتی شورای شهر یاد خاطره ای از انتخابات شورای دانش آموزی روستامون افتادم.
صبح یکی از روزهای زمستان مدیر مدرسه سر صف اعلام کرد که برای برگزاری انتخابات شورای مدرسه از بین دوستانتان کاندیدی را جهت نام نویسی و انتخابات معرفی کنید بالاخره بعد از رایزنی ها و دور هم نشینی های متعدد من و جمو و چند نفر دیگر از کلاس ما ثبت نام کردیم. نامزدهای انتخاباتی هر کلاس یک روز فرصت داشتند جلوی دیگر دانش آموزان هنگام صف صبحگاه برنامه‌های انتخاباتی خود را جهت بهبود وضعیت فعلی مدرسه بیان کنند از آنجایی که کسی شخصیت جمو را به رسمیت نمی شناخت با جمعی از طرفداراش با من و طرفدارام ائتلاف کردند و به نفع من کشید کنار منم بخاطر تشکر از این حرکت جوانمردانه جمو،اون رو به عنوان لیدر اصلی و سخنگوی خودم انتخاب کردم. یک هفته فرصت تبلیغات داشتیم فضای مدرسه کاملاً سیاسی شده بود همه نامزدها با ۲۰-۳۰ تا از طرفداراشون تو حیاط تردد می کردند جمو که نقش مشاور منو هم داشت پیشنهاد رای جمع کنی سنتی را داد زنگ تفریح که میشد نامزدها همراه طرفدارها تو حیاط مدرسه مخفیانه جلسه می گرفتند جمو همراه تیمش با بچه های دیگر کلاس ها تک تک به بحث و گفت و گو می پرداختند و رای جمع آوری می کردند. از آنجایی که فردا صبح نوبت نطق انتخاباتی من بود بچه ها را شبانه به خونه دعوت کردم تا برنامه ها را تنظیم کنیم پیشنهادهای جالب و اصولی داده شد مقرر شد مسیر روستا تا مدرسه را آسفالت کنیم-تنبیه های بدنی از جمله استفاده از چوب، گونی و.. حذف و دانش آموزان تنبل تشویق شوند-ساعت کلاس ها را کمتر و به ساعت ورزش افزوده شود-تغذیه سر ساعت مشخص و توسط خود بچه ها تقسیم شود-اردوهای تفریحی، سیاحتی و زیارتی ماهانه برگزار شود-ستون پنجم ها شناسایی و فصل امتحانات خارج از مدرسه بچه ها بتوانند فوتبال بازی کنند و....
جمو بخاطر اینکه همه بندها را تجربه کرده بود اکثر پیشنهاد ها از طرف او داده میشد صبح وقتی نطق خودم را خواندم با استقبال زیادی از طرف همه بچه ها مواجه شد و طرفدارام خیلی زود منو پیروز انتخابات معرفی می کردند طرفدارهای دیگر نامزدها شعار «دروغه، دروغه» سر می دادند جمو و رولا خیلی محترمانه معترضین را با تیپا و لقت(لگد) به آرامش دعوت می کردند.
محبوبیتم بین بچه ها روز بروز بیشتر میشد دیگر کاندیداها سعی در تخریبم داشتند برنامه هایم را هیچ عقل سالمی نمی پذیرفت ولی جمو با قدرت روابط عمومی بالایش سعی در متقاعد کردن جناح مخالف را داشت.
شعار انتخاباتیم: مدرسه‌ای آباد دانش آموز بزن فریاد(آزادی).
بچه ها به شکل دستنویس شعار انتخاباتی را با اسم من تو در و دیوار مدرسه با خط تقریبا میخی می چسباندند جمو با وعده هایی که به دیگر نامزدها داده بود چند نفر دیگر را به جمع طرفدارها اضافه کرد اکثر نامزدهایی که به نفع من کنار میرفتند قرار شد بعد از انتخابات مبصر کلاسشون بشن. دو روز مونده به انتخابات شور و هیجان عجیبی بر فضای مدرسه حاکم بود تقریبا کلاس ها تعطیل شده بود پوستر رو پوستر چسبانده میشد دعوای طرفدارها اوج گرفت اکثر دعواها زنگ تفریح تو صف دستشویی صحرایی که همه به ناچار حضور داشتند صورت می گرفت جمو و رولا محافظین من بودند از این بابت خیالم راحت بود از طرف طرفدارهای جناح های مخالف شعارهایی از جمله: ریقال-فیری-سر نوبندی-دندون قاطری-طوطی و... نصیبم میشد که همه نقص های اعضای بدنم را بهم یاد آوری می کردند. جهت انجام کارهای تبلیغاتی دوچرخه ام دست جمو بود سنگ تموم گذاشت یک روز دوچرخه را بصورت رایگان در اختیار همه گذاشت از طریق دوچرخه خیلی ها به گروه ما پیوستند خلاصه از همه امکانات موجود نهایت استفاده را می بردیم با درآمدی که تابستون از طریق دوچرخه داشتم خیلی از رای ها را با پول خریدیم. دستشویی مدرسه صحرایی بود و فرسنگ ها دور، با پی گیری های مکرر جمو و رولا در طول یک هفته تبلیغات، من از دستشویی معلم ها که داخلی و سرپوشیده بود استفاده می کردم گروه ما اقتدار عجیبی داشت با وعده و وعید های فراوان دو سوم مدرسه به جمع ما پیوستند اکثرا شاگرد تنبل های کلاسشون بودند و مخ زدنشون کار ساده ای بود با مشاوره های کم نقص جمو تصمیم بر این شد تا بعد از انتخابات از شیطنت، دزدی،کارهای سبک سری،رابطه با اراذل مدرسه و... خودداری کنم. روز انتخابات من و ۵ نامزد دیگر تو دفتر بودیم و انتخابات تو راهرو صورت می گرفت شمار زیادی از طرفدارها پشت شیشه می اومدند و به تشویق من می پرداختند جمو با لابی گری به هر نفر چند تعرفه داده بود بعد از انتخابات مشخص شد تقریبا دوبرابر ظرفیت کل مدرسه شرکت کننده داشتیم. خلاصه رای گیری با نهایت آرامش و سلامت به پایان رسید بعد از شمارش، من با ۸۵% کل آراء با اقتدار اول شدم تا ساعت ها روی دست بچه ها تو حیاط مدرسه منو میچرخوندند و شعار انتخاباتی سر میدادند.
ماه‌ها از انتخاب من گذشت نه جاده ای آسفالت شد، نه مبصری تغییر کرد، همه فصل امتحانات تو خونه هاشون زندانی بودند و جموی تنبل همچنان تو گونی بالای سقف آویزون بود و کتک میخورد فقط من موندم و یه دوچرخه درب و داغون که از ترس مادرم یک هفته خونه پدربزرگم پناهنده شده بودم.
قسمت اول؛ «مجموعه افسانه جمو»؛ سینمای خانگی [کلیک کنید]
قسمت دوم؛ مجموعه «افسانه جمو» میم دردسر ساز [کلیک کنید]
گروه طنز کبنا نیوز در خصوص مسائل مختلف جامعه و بویژه استان کهگیلویه و بویراحمد مطالبی را به صورت طنز منتشر می‌دهد، این مطالب بدون شک با نقص و ایراد همراه است، مخاطبین گرامی می‌توانند با ارسال مطالب خود نوشتارهای که در پی می‌آید را نقد یا تأیید نمایند.
قسمت سوم (*) در آستانه انتخابات و ثبت نام نامزدهای انتخاباتی شورای شهر یاد خاطره ای از انتخابات شورای دانش آموزی روستامون افتادم.
صبح یکی از روزهای زمستان مدیر مدرسه سر صف اعلام کرد که برای برگزاری انتخابات شورای مدرسه از بین دوستانتان کاندیدی را جهت نام نویسی و انتخابات معرفی کنید بالاخره بعد از رایزنی ها و دور هم نشینی های متعدد من و جمو و چند نفر دیگر از کلاس ما ثبت نام کردیم. نامزدهای انتخاباتی هر کلاس یک روز فرصت داشتند جلوی دیگر دانش آموزان هنگام صف صبحگاه برنامه‌های انتخاباتی خود را جهت بهبود وضعیت فعلی مدرسه بیان کنند از آنجایی که کسی شخصیت جمو را به رسمیت نمی شناخت با جمعی از طرفداراش با من و طرفدارام ائتلاف کردند و به نفع من کشید کنار منم بخاطر تشکر از این حرکت جوانمردانه جمو،اون رو به عنوان لیدر اصلی و سخنگوی خودم انتخاب کردم. یک هفته فرصت تبلیغات داشتیم فضای مدرسه کاملاً سیاسی شده بود همه نامزدها با ۲۰-۳۰ تا از طرفداراشون تو حیاط تردد می کردند جمو که نقش مشاور منو هم داشت پیشنهاد رای جمع کنی سنتی را داد زنگ تفریح که میشد نامزدها همراه طرفدارها تو حیاط مدرسه مخفیانه جلسه می گرفتند جمو همراه تیمش با بچه های دیگر کلاس ها تک تک به بحث و گفت و گو می پرداختند و رای جمع آوری می کردند. از آنجایی که فردا صبح نوبت نطق انتخاباتی من بود بچه ها را شبانه به خونه دعوت کردم تا برنامه ها را تنظیم کنیم پیشنهادهای جالب و اصولی داده شد مقرر شد مسیر روستا تا مدرسه را آسفالت کنیم-تنبیه های بدنی از جمله استفاده از چوب، گونی و.. حذف و دانش آموزان تنبل تشویق شوند-ساعت کلاس ها را کمتر و به ساعت ورزش افزوده شود-تغذیه سر ساعت مشخص و توسط خود بچه ها تقسیم شود-اردوهای تفریحی، سیاحتی و زیارتی ماهانه برگزار شود-ستون پنجم ها شناسایی و فصل امتحانات خارج از مدرسه بچه ها بتوانند فوتبال بازی کنند و....
جمو بخاطر اینکه همه بندها را تجربه کرده بود اکثر پیشنهاد ها از طرف او داده میشد صبح وقتی نطق خودم را خواندم با استقبال زیادی از طرف همه بچه ها مواجه شد و طرفدارام خیلی زود منو پیروز انتخابات معرفی می کردند طرفدارهای دیگر نامزدها شعار «دروغه، دروغه» سر می دادند جمو و رولا خیلی محترمانه معترضین را با تیپا و لقت(لگد) به آرامش دعوت می کردند.
محبوبیتم بین بچه ها روز بروز بیشتر میشد دیگر کاندیداها سعی در تخریبم داشتند برنامه هایم را هیچ عقل سالمی نمی پذیرفت ولی جمو با قدرت روابط عمومی بالایش سعی در متقاعد کردن جناح مخالف را داشت.
شعار انتخاباتیم: مدرسه‌ای آباد دانش آموز بزن فریاد(آزادی).
بچه ها به شکل دستنویس شعار انتخاباتی را با اسم من تو در و دیوار مدرسه با خط تقریبا میخی می چسباندند جمو با وعده هایی که به دیگر نامزدها داده بود چند نفر دیگر را به جمع طرفدارها اضافه کرد اکثر نامزدهایی که به نفع من کنار میرفتند قرار شد بعد از انتخابات مبصر کلاسشون بشن. دو روز مونده به انتخابات شور و هیجان عجیبی بر فضای مدرسه حاکم بود تقریبا کلاس ها تعطیل شده بود پوستر رو پوستر چسبانده میشد دعوای طرفدارها اوج گرفت اکثر دعواها زنگ تفریح تو صف دستشویی صحرایی که همه به ناچار حضور داشتند صورت می گرفت جمو و رولا محافظین من بودند از این بابت خیالم راحت بود از طرف طرفدارهای جناح های مخالف شعارهایی از جمله: ریقال-فیری-سر نوبندی-دندون قاطری-طوطی و... نصیبم میشد که همه نقص های اعضای بدنم را بهم یاد آوری می کردند. جهت انجام کارهای تبلیغاتی دوچرخه ام دست جمو بود سنگ تموم گذاشت یک روز دوچرخه را بصورت رایگان در اختیار همه گذاشت از طریق دوچرخه خیلی ها به گروه ما پیوستند خلاصه از همه امکانات موجود نهایت استفاده را می بردیم با درآمدی که تابستون از طریق دوچرخه داشتم خیلی از رای ها را با پول خریدیم. دستشویی مدرسه صحرایی بود و فرسنگ ها دور، با پی گیری های مکرر جمو و رولا در طول یک هفته تبلیغات، من از دستشویی معلم ها که داخلی و سرپوشیده بود استفاده می کردم گروه ما اقتدار عجیبی داشت با وعده و وعید های فراوان دو سوم مدرسه به جمع ما پیوستند اکثرا شاگرد تنبل های کلاسشون بودند و مخ زدنشون کار ساده ای بود با مشاوره های کم نقص جمو تصمیم بر این شد تا بعد از انتخابات از شیطنت، دزدی،کارهای سبک سری،رابطه با اراذل مدرسه و... خودداری کنم. روز انتخابات من و ۵ نامزد دیگر تو دفتر بودیم و انتخابات تو راهرو صورت می گرفت شمار زیادی از طرفدارها پشت شیشه می اومدند و به تشویق من می پرداختند جمو با لابی گری به هر نفر چند تعرفه داده بود بعد از انتخابات مشخص شد تقریبا دوبرابر ظرفیت کل مدرسه شرکت کننده داشتیم. خلاصه رای گیری با نهایت آرامش و سلامت به پایان رسید بعد از شمارش، من با ۸۵% کل آراء با اقتدار اول شدم تا ساعت ها روی دست بچه ها تو حیاط مدرسه منو میچرخوندند و شعار انتخاباتی سر میدادند.
ماه‌ها از انتخاب من گذشت نه جاده ای آسفالت شد، نه مبصری تغییر کرد، همه فصل امتحانات تو خونه هاشون زندانی بودند و جموی تنبل همچنان تو گونی بالای سقف آویزون بود و کتک میخورد فقط من موندم و یه دوچرخه درب و داغون که از ترس مادرم یک هفته خونه پدربزرگم پناهنده شده بودم.
قسمت اول؛ «مجموعه افسانه جمو»؛ سینمای خانگی [کلیک کنید]
قسمت دوم؛ مجموعه «افسانه جمو» میم دردسر ساز [کلیک کنید]
