مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین کبنانیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
کبنا ؛سید سعید رجائی**
سید باقر موسوی!
مردمی که ۱۲ سال از اریکه قدرت حذف شد تا یاد و نام او تنها در اذهان باقی بماند؛ مردی که ۱۲ سال از کرسی های اجرایی و سیاسی دور نگه داشته شد و به مرگ تدریجی سیاسی مبدل گشت؛ زیرا که فکر و رفتارهای او برای بخشی از حاکمیت کشور مورد تائید نبود!
اما سید باقر؛ که لفظ و صفت اسطورگی بویراحمد و دنا را از دیر باز به شانه های خود حک شده می بیند بار دیگر گام در عرصه انتخابات نهاده است؛ اما انتخاباتی که اگر چه دهمین دوره آن در ۷ اسفند برگزار خواهد شد و از لحاظ شکلی در اعداد و ارقام متفاوت است اما به لحاظ ماهوی هیچ تفاوتی با انتخابات بعد از وقایع مجلس ششم ندارد و گویی، در همچنان بر همان پاشنه ۱۲ سال گذشته می چرخد!
اگرچه ۱۲ سال از مجلس ششم می گذرد و اینک مجلس دهم در معرض انتخاب ملت است؛ اما با توجه به شرایط حساس کشور و گذر قوه مجریه از انحصار طلبی به تکثر گرایی ۹۲ و نیاز دولت منتخب ملت، به مجلسی دانا، متخصص و آرام، انتخابات پیش رو به همین جهت از حساسیت ویژه ای برخوردارست.
اما تاریخ را عوض خواهیم کرد؛
میدانم دست به ریسکی بزرگ برده ام!
میدانم این نوشتن تاوان زیادی دارد!
میدانم؛ بعد از این مرقومه باید منتظر تیرهای زهرآگین برخی متعصب و مبلغین بی دانش باشم!
می دانم؛ بعد از این گفتار باید برخی مقلدین ناآگاه؛ برخی روشنفکران بی علم؛ تاریخ سازان بیهویت و خواص بی خاصیت دست به هیاهوی بی پشتوانه بزنند.
اما باید... شکست تا اندیشه جوانه زند و جوانه رشد کند و اسطوره به زیر کشیده شود و انسانیت در دل آسمان ظهور کند!
سید باقر عزیز!
نیک میدانم و میدانیم شما از پیشکسوتان اندیشه مقدس اصلاحطلبی در سپهر سیاسی استان کهگیلویه و بویراحمد خصوصاً بویراحمد و دنا بودهاید؛ مردی که در بین افکارعمومی به نیکی از شما یاد کردهاند و میکنند! کسی که با گذشت بیش از یک دهه شما را نه با شهرتتان؛ بلکه با نام کوچکتان خطاب میکنند و این شاید بزرگترین سند افتخار شما در طول حیات سیاسی و اجتماعیتان باشد که در نزد این مردم محروم اما محجوب به ارث گذاشتهاید!
اما سید باقر اسطوره!
از این به بعد قلمم صریح تر میشود و جوهره اصلاح طلبیش پر رنگ تر؛
این قلم و این نوشتار بی شک اولین قلم و قدم اصلاحطلبی نه علیه شخصیت حقیقی محترم شما بلکه علیه شخصیت اجتماعی-سیاسی شما در تاریخ استان کهگیلویه و بویراحمد خواهد بود که اگرچه در آغاز انتشار آن هجمههای سنگینی چون شیپور های دور دست پر هیاهو و صدای های زشت گوش خراش؛ گوش فلاک را کر خواهند کرد.اما همچون بارانهای بهاری، زودگذر و بیآسیبند ولی بعدها سرسبزی زیبای را به ارمغان خواهد آورد.
بدین سان امروز کلامم را که به نمایندگی از جمع کثیری از اصلاحطلبان میباشد را به معرض دید ملت قرار میدهم در حالی که این کلام ریشه دربغض فرو خورده ۱۲ سال گذشته دارد؛ ولی ... برخوردهای حذفیتان هیچ گاه اجازه بیان آن را حتی در پستویهای خانه نداد؛ چون نام «سید باقر» پیش از آنکه برگرفته از اقتدار باشد نشان از مشتهای سفت و سخن آهنین بود که هر صدای را در نطفه خفه و هر قامتی را خم و هر نگاهی را کور و هر سیمای را سرخ میکرد و رنگ رخسار امروز خبر می دهند از سر درون.
نماینده اسبق مجلس!
چرا امروز و در این دوره که شرایط کشور رو به اعتدال رفته است؛ شما-ی که در مجلس ششم متاسفانه در دام «افراطی گری های» جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی افتادید و از سادگی «لر» بودنتان سوء استفاده کردند و شما را به جمع متحصنین مجلس ششم وارد کردند و تا ابد برچسپ ضدیت با حاکمیت کشور را بر پیشانی شما حک کردند و از دیدگاه حاکمیت، «افراطی»... و نامتان را هم ردیف امضاء کنندگان «جام زهر رهبری» در تاریخ ثبت کردند؛ چرا اینک باید برای انتخابات پیش رو اعلام حضور کنید؟
مگر چه اتفاقی در طی این ۱۲ سال گذشته خصوصا در طی ۲ سال حضور دولت تدبیر و امید در سطح کشور و شورای نگهبان رخ داده است که شما اینچنین مصمم به حضور در انتخابات شدهاید؟
چرا در شرایطی که فضای کشور و گفتمان مسئولان تاثیر گذار در روند انتخابات، حکایت از برخورد سفت و سخت و حتی شدید تر از مجلس هفتم را نشان می دهند؛ شما جامه نامزدی بر تن کردهاید؟
شما به نیکی می دانید به خاطر «افراطی گری» های که در گذشته به نام اصلاح طلبی انجام گرفت نه تنها حیات سیاسی خود را تا نابود و کارنامه حقوقیتان را باطل کردهاید؛ بلکه با آینده تمام مردان و زنان اصلاحطلب استان کهگیلویه و بویراحمد خصوصاً بویراحمد و دنا نیز بازی کردهاید و فردای آنان را که ۱۲ سال گذشته، بخشی از آن است و آیندهای که دیده نمیشود و دور دست است را هم به ...
شما با رفتار نسنجیده و به دور از تامل خود کاری کرده اید که جوانان دانای اصلاح طلب این دیار به جرم حمایت از شما؛ شما-ی که نمایندگی بخشی از جریان ... را بر عهده داشته و در کارنامهیتان واضح و مشخص است؛ تنها به این جرم از تمام حقوق اجتماعی یک شهروند عادی در طول تاریخ ۱۲ ساله محروم شوند!
جوانان اصلاح طلب این دیار از استخدامهای قانونی حتی با آزمون با آنکه نمره قبولی دریافت میکردند به جرم حمایت از شما یا در امتحان ورودی رد میشدند یا آنکه در همان ابتدا صلاحیتشان مورد تائید واقع نمیشد! و این پاداش حمایت متعصباته همراه با شور و خالی از شعور ما از شخصیتی هست که جز نام و نانی برای خود، آب و مرحمی برای مردم و قاطبه اصلاح طلبان نداشت!
مرا ببخشید اما!
سید باقر!
شما «اسطورهاید»؟
اسطوره چه چیزی؟ اسطوره «افراطی گری»؟ ... اسطوره اشتغال؟ اسطوره صنعت؟ اسطوره دانش؟ اسطوره کشاورزی؟ چه هستید؟ که هستید؟
این صفتهای بیپشتوانه،این جوهرهای بیپیمانه، این قلمهای چوبی، این گفتار بیهزینه و این فریادهای بیثمر به چه قیمتی باید در وصف شما سروده شود؟
شما روزی نماینده این ملت بودید؛ قبول! قابل احترامید!
اما آیا در طی این ۱۲ سال کسی اجازه یافت یک بار «اسطوره» بودن شما را تفسیر کند؟
آیا به کسی اجازه دادید یکبار در مورد اسطوره بودن شما تحقیق و تفحص شود؟
جزء این بود وقتی کسی شما را حتی نقد کرد؛ به جای شنیدن نقدش؛ اقدام به خاموش کردنش بردید؟
اصلا مگر می شد سید باقر را نقد کرد!
نشد و نتوانستیم نقدت کنیم چون شما خود را پیغمبر اصلاحات خواندید!
شما به جای مدیر پروی، مرید پروری کردید!
شما به جای جوان سازی و اعتماد به جوانان؛ اقدام به جوان سوزی و بذر بی اعتمادی بین نیروهای فعال بردید!
چنان قدیس شدید و در کاخ اصلاحات بر کرسی آن تکیه زدید که جز جانثاران ثنا گو، هیچ کسی حق شرفیابی به محضر اعلی حضرت همایونی را نداشت!
شما از قامت رشید ما جوانان دیروز اصلاح طلب به عنوان نردبانی برای رشد و ترقی خود استفاده بردید و وقتی بر قله سعادت رسیدید به جای انکه دست ما جوانان را که روزی نردبان ترقی یتان بودیم بگیرید؛ متاسفانه نه تنها دستمان را نگرفتید بلکه نردبان را نیز برداشت تا مسیر رشید و سعادت اسطوره؛ یک طرفه باشد!
و چه تحقیری شدید تر از این که سید باقر؛ برای مردمی که به اشتباه اسطوره می خواندنش؛ چگونه پایههای موفقیت دیروزش را همان جوانان پاک و مخلص و توانمندش را با آگاهی تمام چون تبری بر تنه قامت رشیدشان نواخت و ساقه احساسشان را قطع کرد! اما گویی سید باقر نمیدانست که غافل از آنکه تبر خانه ای جز بیشه ندارد؛ از جنس درخت است ولی ریشه ندارد.
اعلی حضرت همایونی!
کارنامه اصلاح طلبی شما در طی دوران نمایندگیتان چه بوده که بعد از ۱۲ سال، اصلاحات از داشتن نیروی جوان برای عرصه انتخابات چنان معذورست که باز به اجبار دست در چمدان عتیقه خود برده است!
عتقیههای که دیگر نه رنگ و رویی دارند و نه معجزهای!
آقای مربی! ستارگان تیم سیاسی ات کجایند؟
جزء این است که با برخورد های حذفی، رفتار های متکبرانه، نگاه های حسودانه و قلب پر کینه یتان باشگاه اصلاحات در حد یک مجموعه چند نفره تقلیل دادید!
باشگاهی که روزی آوازه اش از دنا بلند تر بود و امروز به خاطر تنگ نظری های شما،آقای اسطوره؛ در حال پلمپ شدن است!
شمای که امروز پیش از آنکه اسطوره بودن شایسته خطاب کردنتان باشد؛ مربی شکست خورده زیبنده روزگارتان است.
آقای اسطوره! برخیزید و به ملت اصلاح طلب پاسخ دهید و این تابوی قدیس بودن از خویش را برچیند و بگوئید:
من! سید باقر موسوی جهان آباد؛ بعد از گذشت ۱۲ سال هیچ نیروی جوان اصلاح طلبی را معرفی نکرده ام!
بگوئید: من! سید باقر موسوی جهان آباد؛ اجازه رشد به هیچ نیروی اصلاح طلبی بعد از خود را نداده ام!
بگوئید: من! سید باقر موسوی جهان آباد؛ اگرچه اصلاح طلب بودم و به تکثر نیروها شعار میدادم اما به واقع هر تکثری را بر هم زدم تا کسی را رقیب خود ندانم و نبینم تا برای همیشه ؛ سید باقر موسوی رهبر و پدر اصلاحات استان باشد!
اعتراف کنید و بگوئید: من! سید باقر موسوی جهان آباد؛ اصلاح طلب روشنفکر تکثرگرا نبودم!
شما اصلاح طلبی... بودید که جز به رشد و ارتقاء خود آن هم به صورت انفرادی...، که گمان می بردید روزی در مقابل شما قد علم میکنند نیندیشیدید.
آقای اسطوره سکوت نکنید!
برخیزید!
همانند ۱۲ سال ایستادگی ما اصلاح طلبان که ...خوردیم و دم نزدیم و شما را در کنار خود ندیدیم! چون همانند شما شهروند درجه یک و پایتخت نشین بی درد نبودیم!
به خود و گذشتیمان؛ می خندیم که ۱۲ سال پیش وقتی جوانان دیروز اصولگرا، در رقابت با ما شکست خوردند و ما بر کرسی .....اصلاح طلبی...." تکیه زدیم؛ امروز که دوباره به مرور ۱۲ سال گذشته می پردازیم چیزی جز حقیقت یافت نمی کنیم؛ که اصولگرایان دیروز؛ اینک همه از مدیران برکرسی تکیه زده کشور و استانند و به واسطه رهبران سیاسی شکست خورده ۱۲ ساله یشان فراموش نشدند؛ رشد یافتند و ما همچنان همان جوانان پر شعور و عاری از شعور ۱۲ سال گدشته ایم؛ که شما-ی اسطوره؛ شما-ی مربی شکست خورده چگونه جوانیمان را صرف .. خود کردید تا ما قربانی این . قدرت طلبیت باشیم!
اگر ۱۲ سال پیش رای به شما برایمان افتخار بود؛ اما سالهاست که برای ما ثابت شده است که آن رای افتخار آمیز جوانی؛ در حقیقت رای ... به مختوم شدن حیات سیاسی-اجتماعی ما جوانان بود.
جوانانی که امروز غبار سپیدی بر موهایشان و چروک پیری بر پیشانیشان گواهی بر جهل ۱۲ ساله است.
آقای اسطوره!
برخیزید!
شما مربی شکست خورده اید!
*یکی از چند صد هزار جوانی؛ که جوانیش به پای نامتان تباه شد
* بخشی از این مقاله حذف شده که مخاطبان میتوانند با ارسال ایمیل خود آن را دریافت کنند.
سید باقر موسوی!
مردمی که ۱۲ سال از اریکه قدرت حذف شد تا یاد و نام او تنها در اذهان باقی بماند؛ مردی که ۱۲ سال از کرسی های اجرایی و سیاسی دور نگه داشته شد و به مرگ تدریجی سیاسی مبدل گشت؛ زیرا که فکر و رفتارهای او برای بخشی از حاکمیت کشور مورد تائید نبود!
اما سید باقر؛ که لفظ و صفت اسطورگی بویراحمد و دنا را از دیر باز به شانه های خود حک شده می بیند بار دیگر گام در عرصه انتخابات نهاده است؛ اما انتخاباتی که اگر چه دهمین دوره آن در ۷ اسفند برگزار خواهد شد و از لحاظ شکلی در اعداد و ارقام متفاوت است اما به لحاظ ماهوی هیچ تفاوتی با انتخابات بعد از وقایع مجلس ششم ندارد و گویی، در همچنان بر همان پاشنه ۱۲ سال گذشته می چرخد!
اگرچه ۱۲ سال از مجلس ششم می گذرد و اینک مجلس دهم در معرض انتخاب ملت است؛ اما با توجه به شرایط حساس کشور و گذر قوه مجریه از انحصار طلبی به تکثر گرایی ۹۲ و نیاز دولت منتخب ملت، به مجلسی دانا، متخصص و آرام، انتخابات پیش رو به همین جهت از حساسیت ویژه ای برخوردارست.
اما تاریخ را عوض خواهیم کرد؛
میدانم دست به ریسکی بزرگ برده ام!
میدانم این نوشتن تاوان زیادی دارد!
میدانم؛ بعد از این مرقومه باید منتظر تیرهای زهرآگین برخی متعصب و مبلغین بی دانش باشم!
می دانم؛ بعد از این گفتار باید برخی مقلدین ناآگاه؛ برخی روشنفکران بی علم؛ تاریخ سازان بیهویت و خواص بی خاصیت دست به هیاهوی بی پشتوانه بزنند.
اما باید... شکست تا اندیشه جوانه زند و جوانه رشد کند و اسطوره به زیر کشیده شود و انسانیت در دل آسمان ظهور کند!
سید باقر عزیز!
نیک میدانم و میدانیم شما از پیشکسوتان اندیشه مقدس اصلاحطلبی در سپهر سیاسی استان کهگیلویه و بویراحمد خصوصاً بویراحمد و دنا بودهاید؛ مردی که در بین افکارعمومی به نیکی از شما یاد کردهاند و میکنند! کسی که با گذشت بیش از یک دهه شما را نه با شهرتتان؛ بلکه با نام کوچکتان خطاب میکنند و این شاید بزرگترین سند افتخار شما در طول حیات سیاسی و اجتماعیتان باشد که در نزد این مردم محروم اما محجوب به ارث گذاشتهاید!
اما سید باقر اسطوره!
از این به بعد قلمم صریح تر میشود و جوهره اصلاح طلبیش پر رنگ تر؛
این قلم و این نوشتار بی شک اولین قلم و قدم اصلاحطلبی نه علیه شخصیت حقیقی محترم شما بلکه علیه شخصیت اجتماعی-سیاسی شما در تاریخ استان کهگیلویه و بویراحمد خواهد بود که اگرچه در آغاز انتشار آن هجمههای سنگینی چون شیپور های دور دست پر هیاهو و صدای های زشت گوش خراش؛ گوش فلاک را کر خواهند کرد.اما همچون بارانهای بهاری، زودگذر و بیآسیبند ولی بعدها سرسبزی زیبای را به ارمغان خواهد آورد.
بدین سان امروز کلامم را که به نمایندگی از جمع کثیری از اصلاحطلبان میباشد را به معرض دید ملت قرار میدهم در حالی که این کلام ریشه دربغض فرو خورده ۱۲ سال گذشته دارد؛ ولی ... برخوردهای حذفیتان هیچ گاه اجازه بیان آن را حتی در پستویهای خانه نداد؛ چون نام «سید باقر» پیش از آنکه برگرفته از اقتدار باشد نشان از مشتهای سفت و سخن آهنین بود که هر صدای را در نطفه خفه و هر قامتی را خم و هر نگاهی را کور و هر سیمای را سرخ میکرد و رنگ رخسار امروز خبر می دهند از سر درون.
نماینده اسبق مجلس!
چرا امروز و در این دوره که شرایط کشور رو به اعتدال رفته است؛ شما-ی که در مجلس ششم متاسفانه در دام «افراطی گری های» جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامی افتادید و از سادگی «لر» بودنتان سوء استفاده کردند و شما را به جمع متحصنین مجلس ششم وارد کردند و تا ابد برچسپ ضدیت با حاکمیت کشور را بر پیشانی شما حک کردند و از دیدگاه حاکمیت، «افراطی»... و نامتان را هم ردیف امضاء کنندگان «جام زهر رهبری» در تاریخ ثبت کردند؛ چرا اینک باید برای انتخابات پیش رو اعلام حضور کنید؟
مگر چه اتفاقی در طی این ۱۲ سال گذشته خصوصا در طی ۲ سال حضور دولت تدبیر و امید در سطح کشور و شورای نگهبان رخ داده است که شما اینچنین مصمم به حضور در انتخابات شدهاید؟
چرا در شرایطی که فضای کشور و گفتمان مسئولان تاثیر گذار در روند انتخابات، حکایت از برخورد سفت و سخت و حتی شدید تر از مجلس هفتم را نشان می دهند؛ شما جامه نامزدی بر تن کردهاید؟
شما به نیکی می دانید به خاطر «افراطی گری» های که در گذشته به نام اصلاح طلبی انجام گرفت نه تنها حیات سیاسی خود را تا نابود و کارنامه حقوقیتان را باطل کردهاید؛ بلکه با آینده تمام مردان و زنان اصلاحطلب استان کهگیلویه و بویراحمد خصوصاً بویراحمد و دنا نیز بازی کردهاید و فردای آنان را که ۱۲ سال گذشته، بخشی از آن است و آیندهای که دیده نمیشود و دور دست است را هم به ...
شما با رفتار نسنجیده و به دور از تامل خود کاری کرده اید که جوانان دانای اصلاح طلب این دیار به جرم حمایت از شما؛ شما-ی که نمایندگی بخشی از جریان ... را بر عهده داشته و در کارنامهیتان واضح و مشخص است؛ تنها به این جرم از تمام حقوق اجتماعی یک شهروند عادی در طول تاریخ ۱۲ ساله محروم شوند!
جوانان اصلاح طلب این دیار از استخدامهای قانونی حتی با آزمون با آنکه نمره قبولی دریافت میکردند به جرم حمایت از شما یا در امتحان ورودی رد میشدند یا آنکه در همان ابتدا صلاحیتشان مورد تائید واقع نمیشد! و این پاداش حمایت متعصباته همراه با شور و خالی از شعور ما از شخصیتی هست که جز نام و نانی برای خود، آب و مرحمی برای مردم و قاطبه اصلاح طلبان نداشت!
مرا ببخشید اما!
سید باقر!
شما «اسطورهاید»؟
اسطوره چه چیزی؟ اسطوره «افراطی گری»؟ ... اسطوره اشتغال؟ اسطوره صنعت؟ اسطوره دانش؟ اسطوره کشاورزی؟ چه هستید؟ که هستید؟
این صفتهای بیپشتوانه،این جوهرهای بیپیمانه، این قلمهای چوبی، این گفتار بیهزینه و این فریادهای بیثمر به چه قیمتی باید در وصف شما سروده شود؟
شما روزی نماینده این ملت بودید؛ قبول! قابل احترامید!
اما آیا در طی این ۱۲ سال کسی اجازه یافت یک بار «اسطوره» بودن شما را تفسیر کند؟
آیا به کسی اجازه دادید یکبار در مورد اسطوره بودن شما تحقیق و تفحص شود؟
جزء این بود وقتی کسی شما را حتی نقد کرد؛ به جای شنیدن نقدش؛ اقدام به خاموش کردنش بردید؟
اصلا مگر می شد سید باقر را نقد کرد!
نشد و نتوانستیم نقدت کنیم چون شما خود را پیغمبر اصلاحات خواندید!
شما به جای مدیر پروی، مرید پروری کردید!
شما به جای جوان سازی و اعتماد به جوانان؛ اقدام به جوان سوزی و بذر بی اعتمادی بین نیروهای فعال بردید!
چنان قدیس شدید و در کاخ اصلاحات بر کرسی آن تکیه زدید که جز جانثاران ثنا گو، هیچ کسی حق شرفیابی به محضر اعلی حضرت همایونی را نداشت!
شما از قامت رشید ما جوانان دیروز اصلاح طلب به عنوان نردبانی برای رشد و ترقی خود استفاده بردید و وقتی بر قله سعادت رسیدید به جای انکه دست ما جوانان را که روزی نردبان ترقی یتان بودیم بگیرید؛ متاسفانه نه تنها دستمان را نگرفتید بلکه نردبان را نیز برداشت تا مسیر رشید و سعادت اسطوره؛ یک طرفه باشد!
و چه تحقیری شدید تر از این که سید باقر؛ برای مردمی که به اشتباه اسطوره می خواندنش؛ چگونه پایههای موفقیت دیروزش را همان جوانان پاک و مخلص و توانمندش را با آگاهی تمام چون تبری بر تنه قامت رشیدشان نواخت و ساقه احساسشان را قطع کرد! اما گویی سید باقر نمیدانست که غافل از آنکه تبر خانه ای جز بیشه ندارد؛ از جنس درخت است ولی ریشه ندارد.
اعلی حضرت همایونی!
کارنامه اصلاح طلبی شما در طی دوران نمایندگیتان چه بوده که بعد از ۱۲ سال، اصلاحات از داشتن نیروی جوان برای عرصه انتخابات چنان معذورست که باز به اجبار دست در چمدان عتیقه خود برده است!
عتقیههای که دیگر نه رنگ و رویی دارند و نه معجزهای!
آقای مربی! ستارگان تیم سیاسی ات کجایند؟
جزء این است که با برخورد های حذفی، رفتار های متکبرانه، نگاه های حسودانه و قلب پر کینه یتان باشگاه اصلاحات در حد یک مجموعه چند نفره تقلیل دادید!
باشگاهی که روزی آوازه اش از دنا بلند تر بود و امروز به خاطر تنگ نظری های شما،آقای اسطوره؛ در حال پلمپ شدن است!
شمای که امروز پیش از آنکه اسطوره بودن شایسته خطاب کردنتان باشد؛ مربی شکست خورده زیبنده روزگارتان است.
آقای اسطوره! برخیزید و به ملت اصلاح طلب پاسخ دهید و این تابوی قدیس بودن از خویش را برچیند و بگوئید:
من! سید باقر موسوی جهان آباد؛ بعد از گذشت ۱۲ سال هیچ نیروی جوان اصلاح طلبی را معرفی نکرده ام!
بگوئید: من! سید باقر موسوی جهان آباد؛ اجازه رشد به هیچ نیروی اصلاح طلبی بعد از خود را نداده ام!
بگوئید: من! سید باقر موسوی جهان آباد؛ اگرچه اصلاح طلب بودم و به تکثر نیروها شعار میدادم اما به واقع هر تکثری را بر هم زدم تا کسی را رقیب خود ندانم و نبینم تا برای همیشه ؛ سید باقر موسوی رهبر و پدر اصلاحات استان باشد!
اعتراف کنید و بگوئید: من! سید باقر موسوی جهان آباد؛ اصلاح طلب روشنفکر تکثرگرا نبودم!
شما اصلاح طلبی... بودید که جز به رشد و ارتقاء خود آن هم به صورت انفرادی...، که گمان می بردید روزی در مقابل شما قد علم میکنند نیندیشیدید.
آقای اسطوره سکوت نکنید!
برخیزید!
همانند ۱۲ سال ایستادگی ما اصلاح طلبان که ...خوردیم و دم نزدیم و شما را در کنار خود ندیدیم! چون همانند شما شهروند درجه یک و پایتخت نشین بی درد نبودیم!
به خود و گذشتیمان؛ می خندیم که ۱۲ سال پیش وقتی جوانان دیروز اصولگرا، در رقابت با ما شکست خوردند و ما بر کرسی .....اصلاح طلبی...." تکیه زدیم؛ امروز که دوباره به مرور ۱۲ سال گذشته می پردازیم چیزی جز حقیقت یافت نمی کنیم؛ که اصولگرایان دیروز؛ اینک همه از مدیران برکرسی تکیه زده کشور و استانند و به واسطه رهبران سیاسی شکست خورده ۱۲ ساله یشان فراموش نشدند؛ رشد یافتند و ما همچنان همان جوانان پر شعور و عاری از شعور ۱۲ سال گدشته ایم؛ که شما-ی اسطوره؛ شما-ی مربی شکست خورده چگونه جوانیمان را صرف .. خود کردید تا ما قربانی این . قدرت طلبیت باشیم!
اگر ۱۲ سال پیش رای به شما برایمان افتخار بود؛ اما سالهاست که برای ما ثابت شده است که آن رای افتخار آمیز جوانی؛ در حقیقت رای ... به مختوم شدن حیات سیاسی-اجتماعی ما جوانان بود.
جوانانی که امروز غبار سپیدی بر موهایشان و چروک پیری بر پیشانیشان گواهی بر جهل ۱۲ ساله است.
آقای اسطوره!
برخیزید!
شما مربی شکست خورده اید!
*یکی از چند صد هزار جوانی؛ که جوانیش به پای نامتان تباه شد
* بخشی از این مقاله حذف شده که مخاطبان میتوانند با ارسال ایمیل خود آن را دریافت کنند.