تاریخ انتشار
پنجشنبه ۲ خرداد ۱۳۹۸ ساعت ۲۳:۴۸
کد مطلب : ۴۰۹۸۴۳
یادداشت به قلم محسن خرامین؛
تداوم یا پایان پروژه سیاسی دوم خرداد؟
۱
کبنا ؛محسن خرامین- اصلاح و میل به اصلاح را میتوان در تاریخ همه ملتهای صاحب تمدن و فرهنگ پیدا کرد و دشوار است برای این امر یک تاریخ شروع تعیین کرد.
با این وجود در ایران آنچه را که جنبش اصلاح طلبی میخوانند آغازش به نهضت مشروطه بر میگردد و در طول بیش از صد سالی که از مشروطه میگذرد این جنش شکستها و تجربههای زیادی را پشت سر گذاشته است. نمود تجربههای این جنبش را میتوان در تحولات سیاسی، ادبیات، شعر، تاریخ نفت و ... دید.
نگاهها به سرنوشت این جنبش متفاوت است، برخی تلاش دارند این جنبش را شکست خورده بدانند و از برخی برهههای تاریخی به عنوان شکست و یا نقطه پایان این جنبش یاد میکنند.
اصلاح طلبی سیاسی ذیل اصلاح طلبی عمومی و اجتماعی قرار دارد ولی معمولاً قضاوت در مورد جنبش اصلاح طلبی بیشتر بر اساس اتفاقاتی است که در حوزه سیاست رخ میدهد چرا که بار اصلی این جنبش بر دوش سیاست است و نمود بیرونی سیاست از سایر حوزهها قدرتمندتر است.
بدون شک تحولات سیاسی و اصلاح طلبی سیاسی نمود و نمونهای از همان جنبش بزرگتر است و اوج و حضیض سیاست قابل تعمیم به سایر حوزهها نیز هست.
اتفاقات و شکستهای سیاسی و اقتصادی سالهای اخیر برای جریان سیاسی داعیه دار اصلاح طلبی که فرصت حضور در بخشهایی از قدرت را داشته است سبب گردیده خیلیها نظریه " مرگ اصلاحات" را پیش کشند.
دوم خرداد اگر چه در ظاهر یک رویداد سیاسی و انتخاباتی بود اما نگاه عمیقتر به ان نشان میدهد اتفاقی که در آن سال رخ داد محصول کنشهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی زیاد در طی دو دهه بعد از انقلاب 57 بوده است که میتوان از آن به عنوان یک نقطه عطف در تاریخ اصلاح طلبی در ایران یاد کرد.
انسداد سیاسی و فرهنگی دهه 60 و نیمه اول دهه هفتاد و شرایط بد اقتصادی مردم در دولت هاشمی رفسنجانی که محصول ورود کشور به دوران پسا جنگ بود یک آمادگی عمومی برای خلق آن چیزی را داشت که بعدها به دوم خرداد معروف شد.
در هشت سال دوره دولت بر آمده از دوم خرداد در قدرت تلاشهای زیادی در بخشهای مختلف صورت گرفت. روزنامههای مستقل شکل گرفتند، آثار سینمایی متفاوتی خلق شد، فضای دانشگاه از رخوت و کسادی دوران قبل فاصله گرفت، از فعالیت انجمنها و نهادهای مدنی حمایت شد و ...
با این وجود بسیاری از این طرحها در نیمه راه یا سرکوب شدند و یا هم به دلایل مختلف دچار انحراف شدند. بخصوص بخشهایی از جریان سیاسی موسوم به اصلاح طلبی با رفتارهای سهم خواهانه خود و میل به مشارکت در فساد بر فاصله میان خود با بدنه اجتماعی اصلاحات افزودند.
در نهایت خروجی توسعه سیاسی و شعار جامعه مدنی و آزادیهای سیاسی و اجتماعی به تز "عبور از خاتمی" و " اصلاحات مرد - زنده باد اصلاحات" منتهی شد.
ظهور احمدی نژاد نشان داد که اصلاحات و اصلاح طلبی در ایران هنوز تن بسیار نحیف و ضعیفی دارد و در بسیج عمومی و نهادسازی ناموفق بوده است.
برخی هنوز شکست سال 1384 و ظهور احمدی نژاد را به چند کاندیدایی جریان سیاسی اصلاح طلب تقلیل میدهند اما شاید بتوان این مسئله را تنها یکی از دلایل شکست اصلاح طلبان عنوان کرد و دلایل بیشتری را برای این اتفاق بر شمرد.
فشار های مختلف بر اصلاح طلبان به همراه سردرگمی در خود این جریان سبب شد خیلی زود بعد از دوم خرداد نه تنها پیشرفتی در پیشبرد بخشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پروژه دوم خرداد حاصل نشود که در اکثر موارد شاهد عقب گرد، کوتاه آمدن و یا تبری جستن عوامل این جریان از شعارهای ابتداییشان باشیم.
تجربه ریاست جمهوری احمدی نژاد یک نکته مهم با خود داشت و آن اینکه حضور در قدرت یک فرصت طلایی برای سایر بخشهای جنبش است و قدرت گاهی میتواند با کنترل وسرکوب برخی فرصتهای اصلاح را نه تنها سلب کند که در جهت عکس گام بر دارد.
انتخاب حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری سالهای 1392 و 1396 و پیروزی لیست موسوم به لیست امید در سال 94 در انتخابات مجلس و نقش محمد خاتمی به عنوان سمبل پروژه سیاسی دوم خرداد بار دیگر نشان داد که مردم کماکان نسبت به عملکرد قدرت انتقاد دارند و از جریانی که کوچکترین انتقاد را با کانون اصلی قدرت دارد حمایت میکنند و اهل انتخاب در میان "بد و تر" هستند.
دولت حسن روحانی اما هیچ نشانهای از میل به اصلاحات از ابتدا از خود نشان نداد و اگر هم چنین میل و برنامهای وجود داشت بویژه در ابتدای دور دوم ریاست جمهوری دستها را به نشانه تسلیم بالا آورد تا در وضعیت امروزی شاهد بیشترین یاس و فاصله مردم با جریان سیاسی اصلاح طلب باشیم.
برخیها این فاصله را مقطعی و نتیجه شرایط بد اقتصادی میدانند و برخی نیز معقتدند که بعید است مردم بار دیگر با این جریان آشتی کنند.
صحبتهای اخیر محمد خاتمی که گفت: دیگر مردم با تکرار کردن وی نیز بر سر صندوق نخواهند آمد نشان میدهد شق دوم تحلیل قهر مردم به واقعیت نزدیکتر است و نارضایتی از جریان سیاسی اصلاح طلبی در بالاترین میزان خود در 22 سال گذشته است .
با این اوصاف اگر چه یاس سیاسی و شکست در حوزهی سیاست بر سایر حوزهها اثرگذار است اما نباید این قهر و نارضایتی را مطلق دید و آنرا به همه حوزهها تعمیم داد.
انسداد سیاسی و شرایط بد اقتصادی در کنار فساد فراگیر در میان همه جریانهای سیاسی در سطح جامعه در حال تزاید است ولی هنوز هم در میان مردم نشانهها و رفتارهایی از اصلاح اجتماعی و فرهنگی بویژه در سبک زندگی مردم و نوع اثرگذاری شبکههای اجتماعی در کشور دیده میشود که این نشان میدهد اصلاحات اجتماعی و سیاسی اصیل نمرده است و قابل میراندن نیز نیست.
22 سال بعد از دوم خرداد 76 که هنوز نوع مواجه بخش زیادی از جامعه با آن احساسی است میتوان با اطمینان گفت: جریان سیاسی اصلاح طلب اقبال گذشته مردمی را در پشت سر خود ندارد چرا که مردم بر این باورند که این جریان در دولت و مجلس دهم به امید و انگیزه عمومی آسیب اساسی وارد کرده است و کاملاً تسلیم خواست ها و فشارها شده است و به عبارتی بود و نبود این جریان در قدرت تاثیری بر روند جنبش اصلاح طلبی تاریخی و فرهنگی ایران ندارد و حتی ممکن است سبب انحراف جنبش شود.
اگر چه باز هم این امکان وجود دارد که مردم بواسطه شرایط خاص و یا تأثیر پذیری از تحولات داخلی و یا بین المللی بین «بد و بدتر» مجبور به انتخاب شوند اما کلیت جامعه و رفتارها امروز بیشتر حاکی از آن است که اکثریت مردم بویژه نسل جدید در پی عبور از «بد» و ایجاد فرصتی برای اعتماد به اصلاح طلبانی است که بیشتر عملگرا باشند و بتوانند با علم به واقعیات جامعه و قدرت نهادهای غیر انتخابی برای مطالبات سیاسی و اقتصادی مردم گامهای واقعیتری بردارند و اهل تئوری پردازی صرف و فرافکنی نباشند.
با این وجود در ایران آنچه را که جنبش اصلاح طلبی میخوانند آغازش به نهضت مشروطه بر میگردد و در طول بیش از صد سالی که از مشروطه میگذرد این جنش شکستها و تجربههای زیادی را پشت سر گذاشته است. نمود تجربههای این جنبش را میتوان در تحولات سیاسی، ادبیات، شعر، تاریخ نفت و ... دید.
نگاهها به سرنوشت این جنبش متفاوت است، برخی تلاش دارند این جنبش را شکست خورده بدانند و از برخی برهههای تاریخی به عنوان شکست و یا نقطه پایان این جنبش یاد میکنند.
اصلاح طلبی سیاسی ذیل اصلاح طلبی عمومی و اجتماعی قرار دارد ولی معمولاً قضاوت در مورد جنبش اصلاح طلبی بیشتر بر اساس اتفاقاتی است که در حوزه سیاست رخ میدهد چرا که بار اصلی این جنبش بر دوش سیاست است و نمود بیرونی سیاست از سایر حوزهها قدرتمندتر است.
بدون شک تحولات سیاسی و اصلاح طلبی سیاسی نمود و نمونهای از همان جنبش بزرگتر است و اوج و حضیض سیاست قابل تعمیم به سایر حوزهها نیز هست.
اتفاقات و شکستهای سیاسی و اقتصادی سالهای اخیر برای جریان سیاسی داعیه دار اصلاح طلبی که فرصت حضور در بخشهایی از قدرت را داشته است سبب گردیده خیلیها نظریه " مرگ اصلاحات" را پیش کشند.
دوم خرداد اگر چه در ظاهر یک رویداد سیاسی و انتخاباتی بود اما نگاه عمیقتر به ان نشان میدهد اتفاقی که در آن سال رخ داد محصول کنشهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی زیاد در طی دو دهه بعد از انقلاب 57 بوده است که میتوان از آن به عنوان یک نقطه عطف در تاریخ اصلاح طلبی در ایران یاد کرد.
انسداد سیاسی و فرهنگی دهه 60 و نیمه اول دهه هفتاد و شرایط بد اقتصادی مردم در دولت هاشمی رفسنجانی که محصول ورود کشور به دوران پسا جنگ بود یک آمادگی عمومی برای خلق آن چیزی را داشت که بعدها به دوم خرداد معروف شد.
در هشت سال دوره دولت بر آمده از دوم خرداد در قدرت تلاشهای زیادی در بخشهای مختلف صورت گرفت. روزنامههای مستقل شکل گرفتند، آثار سینمایی متفاوتی خلق شد، فضای دانشگاه از رخوت و کسادی دوران قبل فاصله گرفت، از فعالیت انجمنها و نهادهای مدنی حمایت شد و ...
با این وجود بسیاری از این طرحها در نیمه راه یا سرکوب شدند و یا هم به دلایل مختلف دچار انحراف شدند. بخصوص بخشهایی از جریان سیاسی موسوم به اصلاح طلبی با رفتارهای سهم خواهانه خود و میل به مشارکت در فساد بر فاصله میان خود با بدنه اجتماعی اصلاحات افزودند.
در نهایت خروجی توسعه سیاسی و شعار جامعه مدنی و آزادیهای سیاسی و اجتماعی به تز "عبور از خاتمی" و " اصلاحات مرد - زنده باد اصلاحات" منتهی شد.
ظهور احمدی نژاد نشان داد که اصلاحات و اصلاح طلبی در ایران هنوز تن بسیار نحیف و ضعیفی دارد و در بسیج عمومی و نهادسازی ناموفق بوده است.
برخی هنوز شکست سال 1384 و ظهور احمدی نژاد را به چند کاندیدایی جریان سیاسی اصلاح طلب تقلیل میدهند اما شاید بتوان این مسئله را تنها یکی از دلایل شکست اصلاح طلبان عنوان کرد و دلایل بیشتری را برای این اتفاق بر شمرد.
فشار های مختلف بر اصلاح طلبان به همراه سردرگمی در خود این جریان سبب شد خیلی زود بعد از دوم خرداد نه تنها پیشرفتی در پیشبرد بخشهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی پروژه دوم خرداد حاصل نشود که در اکثر موارد شاهد عقب گرد، کوتاه آمدن و یا تبری جستن عوامل این جریان از شعارهای ابتداییشان باشیم.
تجربه ریاست جمهوری احمدی نژاد یک نکته مهم با خود داشت و آن اینکه حضور در قدرت یک فرصت طلایی برای سایر بخشهای جنبش است و قدرت گاهی میتواند با کنترل وسرکوب برخی فرصتهای اصلاح را نه تنها سلب کند که در جهت عکس گام بر دارد.
انتخاب حسن روحانی در انتخابات ریاست جمهوری سالهای 1392 و 1396 و پیروزی لیست موسوم به لیست امید در سال 94 در انتخابات مجلس و نقش محمد خاتمی به عنوان سمبل پروژه سیاسی دوم خرداد بار دیگر نشان داد که مردم کماکان نسبت به عملکرد قدرت انتقاد دارند و از جریانی که کوچکترین انتقاد را با کانون اصلی قدرت دارد حمایت میکنند و اهل انتخاب در میان "بد و تر" هستند.
دولت حسن روحانی اما هیچ نشانهای از میل به اصلاحات از ابتدا از خود نشان نداد و اگر هم چنین میل و برنامهای وجود داشت بویژه در ابتدای دور دوم ریاست جمهوری دستها را به نشانه تسلیم بالا آورد تا در وضعیت امروزی شاهد بیشترین یاس و فاصله مردم با جریان سیاسی اصلاح طلب باشیم.
برخیها این فاصله را مقطعی و نتیجه شرایط بد اقتصادی میدانند و برخی نیز معقتدند که بعید است مردم بار دیگر با این جریان آشتی کنند.
صحبتهای اخیر محمد خاتمی که گفت: دیگر مردم با تکرار کردن وی نیز بر سر صندوق نخواهند آمد نشان میدهد شق دوم تحلیل قهر مردم به واقعیت نزدیکتر است و نارضایتی از جریان سیاسی اصلاح طلبی در بالاترین میزان خود در 22 سال گذشته است .
با این اوصاف اگر چه یاس سیاسی و شکست در حوزهی سیاست بر سایر حوزهها اثرگذار است اما نباید این قهر و نارضایتی را مطلق دید و آنرا به همه حوزهها تعمیم داد.
انسداد سیاسی و شرایط بد اقتصادی در کنار فساد فراگیر در میان همه جریانهای سیاسی در سطح جامعه در حال تزاید است ولی هنوز هم در میان مردم نشانهها و رفتارهایی از اصلاح اجتماعی و فرهنگی بویژه در سبک زندگی مردم و نوع اثرگذاری شبکههای اجتماعی در کشور دیده میشود که این نشان میدهد اصلاحات اجتماعی و سیاسی اصیل نمرده است و قابل میراندن نیز نیست.
22 سال بعد از دوم خرداد 76 که هنوز نوع مواجه بخش زیادی از جامعه با آن احساسی است میتوان با اطمینان گفت: جریان سیاسی اصلاح طلب اقبال گذشته مردمی را در پشت سر خود ندارد چرا که مردم بر این باورند که این جریان در دولت و مجلس دهم به امید و انگیزه عمومی آسیب اساسی وارد کرده است و کاملاً تسلیم خواست ها و فشارها شده است و به عبارتی بود و نبود این جریان در قدرت تاثیری بر روند جنبش اصلاح طلبی تاریخی و فرهنگی ایران ندارد و حتی ممکن است سبب انحراف جنبش شود.
اگر چه باز هم این امکان وجود دارد که مردم بواسطه شرایط خاص و یا تأثیر پذیری از تحولات داخلی و یا بین المللی بین «بد و بدتر» مجبور به انتخاب شوند اما کلیت جامعه و رفتارها امروز بیشتر حاکی از آن است که اکثریت مردم بویژه نسل جدید در پی عبور از «بد» و ایجاد فرصتی برای اعتماد به اصلاح طلبانی است که بیشتر عملگرا باشند و بتوانند با علم به واقعیات جامعه و قدرت نهادهای غیر انتخابی برای مطالبات سیاسی و اقتصادی مردم گامهای واقعیتری بردارند و اهل تئوری پردازی صرف و فرافکنی نباشند.
نون به نرخ روز گرفتن شغل.
رو همون اصول خودت وایسا که شناخته شده هستی .
انشاناله گذر زمان هویت شخص برا همه ثابت خواهد شد