تاریخ انتشار
جمعه ۱۱ مهر ۱۴۰۴ ساعت ۲۳:۲۸
کد مطلب : ۵۰۴۷۳۸
کبنا بررسی کرد؛
تاجگردون و درخواستی که بیشتر به یک استوری پوپولیستی شبیه بود تا سیاستورزی مسئولانه / چرا درخواست انتقالی معلمان از سایر استانها به کهگیلویه و بویراحمد، سادهسازی خطرناک یک مسئله پیچیده است؟
۰
کبنا ؛
غلامرضا تاجگردون، نماینده گچساران و باشت، در تازهترین استوریهایش خواستار بازگرداندن معلمان کهگیلویه و بویراحمدیِ شاغل در سایر استانها شد. این درخواست که در نگاه نخست رنگ و بوی دلسوزی دارد، در واقع، مسئلهای پیچیده را به سادهترین شکل ممکن فرو میکاهد. آنچه تاجگردون به عنوان «بازگرداندن فرزندان استان به خانوادههایشان» مطرح میکند، در عمل میتواند علاوه بر اختلال در توازن نظام آموزشی کشور، عدالت آموزشی را خدشهدار، و آموزش و پرورش را قربانی نگاههای پوپولیستی سازد.
به گزارش کبنا، استوریهای اخیر غلامرضا تاجگردون نماینده شهرستانهای گچساران و باشت در دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی، واکنشهای زیادی در پی داشت. بخشی از صحبتهای وی بسیار دیده شد و مورد تفسیر و انتقاد قرار گرفت، اما یک بخش از آن، با وجود اهمیت بسیاری که داشت چندان جلب توجه نکرد و آن هم جایی بود که وی گفته بود فرزندان استان کهگیلویه و بویراحمد از خانوادههایشان دورند و آنها را به استان برگردانیم. منظور تاجگردون معلمانی است که در سایر استانها در حال خدمت هستند و وی درخواست کرده انتقال آنها به استان با سهولت بیشتری انجام شود. این سخن در نگاه اول رنگ و بوی همدردی و دلسوزی دارد، اما وقتی دقیقتر بررسی میکنیم میبینیم که پشت این سادهسازی، یک پیچیدگی بزرگ نهفته است.
چنین درخواستی اگر از سوی یک معلم که در سایر استانها مشغول به خدمت است، مطرح شود، شاید بتوان با او همدلی کرد. کسی که سالها از خانواده دور مانده، طبیعی است که بخواهد به زادگاهش بازگردد. این خواسته انسانی و قابل درک است. اما مسئله این است که سیاستگذاری آموزشی و نظام توزیع معلمان در کشور نمیتواند تنها بر اساس احساسات فردی یا تمایلات شخصی شکل بگیرد. آموزش و پرورش یک نظام سراسری است که نیازمند تعادل و عدالت در همه استانهاست. بنابراین، در حالی که از زاویه عاطفی میتوان با معلمی که چنین درخواستی دارد همراه شد، از زاویه مدیریتی و قانونی نمیتوان این خواسته را پذیرفت. اما وقتی این سخن از زبان یک نماینده مجلس شنیده میشود، دیگر نه تنها قابل پذیرش نیست، بلکه حتی قابل همدلی هم نیست.
وزارت آموزش و پرورش هر ساله گاهی در یک و گاهی هم در دو نوبت، اقدام به پذیرش معلم از طریق آزمون کتبی و مصاحبه میکند. در این آزمون، سهمیه شهرستانها و استانهای مختلف مشخص است؛ این سهمیه بر اساس نیاز هر استان، به آن استان اختصاص داده میشود. گاهی در برخی شهرستانها برخی کد رشتهها تنها یک یا دو نفر پذیرش دارند؛ چرا که نیاز آنها به معلم آن رشته تنها همین یک یا دو نفر است. به بیان دیگر، نقشه آموزشی کشور بر اساس یک محاسبه دقیق از تعداد دانشآموزان، رشتهها، و کمبودها تنظیم میشود. جابهجایی خارج از این چارچوب به معنای بر هم زدن تعادل کل سیستم است. ازاینرو برخی داوطلبان، با اراده خود، استانها و شهرستانهایی را انتخاب میکنند که ممکن است صدها کیلومتر از محل زندگیشان دور باشد؛ روشن است که چنین انتخابی به اراده داوطلب بوده و در صورت قبولی تعهد میدهد که تعداد سالهای معینی در آن محل قبولی خدمت کند.
همانطور که گفته شد اختصاص هر کد شغلمحل بر اساس برنامهریزی و نیازمندی آن محل بوده است. چنانچه فردی کهگیلویه و بویراحمدی در استانی مثل خوزستان و یا سیستان و بلوچستان پذیرفته شده، بخواهد به استان خود انتقالی بگیرد، از دو طرف مشکل رخ میدهد؛ اولاً استان مبدأ با کمبود معلم مواجه میشود و ظرفیت مورد نظر خالی میشود؛ این در حالی است که برای آن ظرفیت صرف هزینه شده است. از سوی دیگر، استان مقصد یعنی کهگیلویه و بویراحمد، با مازاد معلم مواجه خواهد شد؛ یعنی یک انتقالی که به نظر ساده میرسد، ترکیب معلمان دو استان را به هم خواهد ریخت. این آشفتگی را نباید ساده گرفت. هر کدام از این انتقالها میتواند به معنای تعطیلی یک کلاس در استان مبدأ و اضافه آمدن معلمان در استان مقصد باشد. این یعنی کیفیت آموزش قربانی میشود و عدالت آموزشی زیر سؤال میرود.
روشن است معلمانی که سختی این جابجایی را به جان میخرند، ممکن است با مشقتهایی هم روبهرو شوند؛ اما آنها از همان روز نخست ثبت نام میدانند که استانی که امتحان دادهاند شانس قبولی بیشتری دارند. بنابراین واضح است که این رنج سفر را هم قبول میکنند. این یک تصمیم داوطلبانه است، نه تحمیلی. کسی آنها را مجبور نکرده به شهری دور از خانه بروند، بلکه آنها برای شانس بیشتر، داوطلبانه چنین انتخابی کردهاند. حالا ممکن است دوست داشته باشند به کهگیلویه و بویراحمد برگردند؛ از این نظر میتوان با آنها همدل بود، اما در نهایت نمیتوان پذیرفت که با انتقالشان موافقت کرد. نظام آموزشی کشور نمیتواند با هر خواسته فردی از مسیر خودش منحرف شود. اما خود آموزش و پرورش هم شروطی برای انتقالی در نظر گرفته است همچون قانون جوانی جمعیت و تنظیم خانواده و سایر موارد مربوطه. روشن است افرادی که این شرایط را داشته باشند میتوانند قانونی انتقالی بگیرند.
حال مسألهای به این پیچیدگی را نماینده مجلس بسیار سادهسازی کرده و با ژست دلسوزی درخواست انتقال آنها به استان را میدهد. اما آیا نمایندهای که چنین پیشنهادی میدهد، از فرایند دقیق استخدام و توزیع معلم در کشور بیاطلاع است یا آگاهانه واقعیتی پیچیده را سادهسازی میکند تا برای مخاطبان خود محبوبیت بخرد؟ اگر نماینده مجلس از این وضعیت اطلاعی ندارد که باید اظهار تأسف کرد که نمایندهای در این سطح چرا نباید از این پدیده که همه معلمان از آن اطلاع دارند ناآگاه است. چنین ناآگاهیای نشاندهنده فاصله عمیق بین نمایندگان و واقعیتهای موجود در بدنه آموزش و پرورش است. اما اگر اطلاع دارد و به دلایلی پوپولیستی آن را مطرح کرده، وضعیت بسسار تأسفبرانگیزتر میشود؛ چرا که در این صورت، منافع کلان آموزشی قربانی منافع زودگذر سیاسی میشود.
بههرحال در هر صورت، این درخواست از طرف تاجگردون مورد پذیرش هیچکس نخواهد بود، مگر افرادی که تنها منفعت فردی خود را در نظر میگیرند. سیاستمداری که به جای مواجهه با مسائل ساختاری و ریشهای، چنین راهحلهای سادهانگارانهای ارائه میدهد، نه تنها به بهبود وضعیت کمکی نمیکند، بلکه با عادیسازی این نوع نگاه، به بیاعتمادی در جامعه دامن میزند. آموزش و پرورش استان و کشور، همین امروز هم با مشکلات و کمبودهایی مواجه است. مازاد نیرو در برخی مناطق، کمبود شدید در برخی دیگر، بیانگیزگی معلمان، تراکم دانشآموزان و کاهش کیفیت آموزشی، همه اینها بیش از آنکه نیازمند شعارهای احساسی و استوریهای ژورنالیستی باشند، به تدبیر و راهکارهای علمی نیاز دارند.
به گزارش کبنا، استوریهای اخیر غلامرضا تاجگردون نماینده شهرستانهای گچساران و باشت در دوازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی، واکنشهای زیادی در پی داشت. بخشی از صحبتهای وی بسیار دیده شد و مورد تفسیر و انتقاد قرار گرفت، اما یک بخش از آن، با وجود اهمیت بسیاری که داشت چندان جلب توجه نکرد و آن هم جایی بود که وی گفته بود فرزندان استان کهگیلویه و بویراحمد از خانوادههایشان دورند و آنها را به استان برگردانیم. منظور تاجگردون معلمانی است که در سایر استانها در حال خدمت هستند و وی درخواست کرده انتقال آنها به استان با سهولت بیشتری انجام شود. این سخن در نگاه اول رنگ و بوی همدردی و دلسوزی دارد، اما وقتی دقیقتر بررسی میکنیم میبینیم که پشت این سادهسازی، یک پیچیدگی بزرگ نهفته است.
چنین درخواستی اگر از سوی یک معلم که در سایر استانها مشغول به خدمت است، مطرح شود، شاید بتوان با او همدلی کرد. کسی که سالها از خانواده دور مانده، طبیعی است که بخواهد به زادگاهش بازگردد. این خواسته انسانی و قابل درک است. اما مسئله این است که سیاستگذاری آموزشی و نظام توزیع معلمان در کشور نمیتواند تنها بر اساس احساسات فردی یا تمایلات شخصی شکل بگیرد. آموزش و پرورش یک نظام سراسری است که نیازمند تعادل و عدالت در همه استانهاست. بنابراین، در حالی که از زاویه عاطفی میتوان با معلمی که چنین درخواستی دارد همراه شد، از زاویه مدیریتی و قانونی نمیتوان این خواسته را پذیرفت. اما وقتی این سخن از زبان یک نماینده مجلس شنیده میشود، دیگر نه تنها قابل پذیرش نیست، بلکه حتی قابل همدلی هم نیست.
وزارت آموزش و پرورش هر ساله گاهی در یک و گاهی هم در دو نوبت، اقدام به پذیرش معلم از طریق آزمون کتبی و مصاحبه میکند. در این آزمون، سهمیه شهرستانها و استانهای مختلف مشخص است؛ این سهمیه بر اساس نیاز هر استان، به آن استان اختصاص داده میشود. گاهی در برخی شهرستانها برخی کد رشتهها تنها یک یا دو نفر پذیرش دارند؛ چرا که نیاز آنها به معلم آن رشته تنها همین یک یا دو نفر است. به بیان دیگر، نقشه آموزشی کشور بر اساس یک محاسبه دقیق از تعداد دانشآموزان، رشتهها، و کمبودها تنظیم میشود. جابهجایی خارج از این چارچوب به معنای بر هم زدن تعادل کل سیستم است. ازاینرو برخی داوطلبان، با اراده خود، استانها و شهرستانهایی را انتخاب میکنند که ممکن است صدها کیلومتر از محل زندگیشان دور باشد؛ روشن است که چنین انتخابی به اراده داوطلب بوده و در صورت قبولی تعهد میدهد که تعداد سالهای معینی در آن محل قبولی خدمت کند.
همانطور که گفته شد اختصاص هر کد شغلمحل بر اساس برنامهریزی و نیازمندی آن محل بوده است. چنانچه فردی کهگیلویه و بویراحمدی در استانی مثل خوزستان و یا سیستان و بلوچستان پذیرفته شده، بخواهد به استان خود انتقالی بگیرد، از دو طرف مشکل رخ میدهد؛ اولاً استان مبدأ با کمبود معلم مواجه میشود و ظرفیت مورد نظر خالی میشود؛ این در حالی است که برای آن ظرفیت صرف هزینه شده است. از سوی دیگر، استان مقصد یعنی کهگیلویه و بویراحمد، با مازاد معلم مواجه خواهد شد؛ یعنی یک انتقالی که به نظر ساده میرسد، ترکیب معلمان دو استان را به هم خواهد ریخت. این آشفتگی را نباید ساده گرفت. هر کدام از این انتقالها میتواند به معنای تعطیلی یک کلاس در استان مبدأ و اضافه آمدن معلمان در استان مقصد باشد. این یعنی کیفیت آموزش قربانی میشود و عدالت آموزشی زیر سؤال میرود.
روشن است معلمانی که سختی این جابجایی را به جان میخرند، ممکن است با مشقتهایی هم روبهرو شوند؛ اما آنها از همان روز نخست ثبت نام میدانند که استانی که امتحان دادهاند شانس قبولی بیشتری دارند. بنابراین واضح است که این رنج سفر را هم قبول میکنند. این یک تصمیم داوطلبانه است، نه تحمیلی. کسی آنها را مجبور نکرده به شهری دور از خانه بروند، بلکه آنها برای شانس بیشتر، داوطلبانه چنین انتخابی کردهاند. حالا ممکن است دوست داشته باشند به کهگیلویه و بویراحمد برگردند؛ از این نظر میتوان با آنها همدل بود، اما در نهایت نمیتوان پذیرفت که با انتقالشان موافقت کرد. نظام آموزشی کشور نمیتواند با هر خواسته فردی از مسیر خودش منحرف شود. اما خود آموزش و پرورش هم شروطی برای انتقالی در نظر گرفته است همچون قانون جوانی جمعیت و تنظیم خانواده و سایر موارد مربوطه. روشن است افرادی که این شرایط را داشته باشند میتوانند قانونی انتقالی بگیرند.
حال مسألهای به این پیچیدگی را نماینده مجلس بسیار سادهسازی کرده و با ژست دلسوزی درخواست انتقال آنها به استان را میدهد. اما آیا نمایندهای که چنین پیشنهادی میدهد، از فرایند دقیق استخدام و توزیع معلم در کشور بیاطلاع است یا آگاهانه واقعیتی پیچیده را سادهسازی میکند تا برای مخاطبان خود محبوبیت بخرد؟ اگر نماینده مجلس از این وضعیت اطلاعی ندارد که باید اظهار تأسف کرد که نمایندهای در این سطح چرا نباید از این پدیده که همه معلمان از آن اطلاع دارند ناآگاه است. چنین ناآگاهیای نشاندهنده فاصله عمیق بین نمایندگان و واقعیتهای موجود در بدنه آموزش و پرورش است. اما اگر اطلاع دارد و به دلایلی پوپولیستی آن را مطرح کرده، وضعیت بسسار تأسفبرانگیزتر میشود؛ چرا که در این صورت، منافع کلان آموزشی قربانی منافع زودگذر سیاسی میشود.
بههرحال در هر صورت، این درخواست از طرف تاجگردون مورد پذیرش هیچکس نخواهد بود، مگر افرادی که تنها منفعت فردی خود را در نظر میگیرند. سیاستمداری که به جای مواجهه با مسائل ساختاری و ریشهای، چنین راهحلهای سادهانگارانهای ارائه میدهد، نه تنها به بهبود وضعیت کمکی نمیکند، بلکه با عادیسازی این نوع نگاه، به بیاعتمادی در جامعه دامن میزند. آموزش و پرورش استان و کشور، همین امروز هم با مشکلات و کمبودهایی مواجه است. مازاد نیرو در برخی مناطق، کمبود شدید در برخی دیگر، بیانگیزگی معلمان، تراکم دانشآموزان و کاهش کیفیت آموزشی، همه اینها بیش از آنکه نیازمند شعارهای احساسی و استوریهای ژورنالیستی باشند، به تدبیر و راهکارهای علمی نیاز دارند.