تاریخ انتشار
سه شنبه ۳ تير ۱۴۰۴ ساعت ۱۵:۱۶
کد مطلب : ۵۰۱۱۴۴
یادداشت تحلیلی؛
روایتی از دوازده روز دفاع ملی / ایرانِ پس از جنگ؛ وقتی همه ایران یک سنگر شد
۰
کبنا ؛آنچه ایران را از این جنگ سرافراز بیرون آورد، علاوه بر موشکها و سامانههای پدافندی، انسجام اجتماعی، وحدت ملی و رهبری مقتدرِ آیتالله خامنهای بود. حالا زمان آن است که این دستاورد عظیم به قاعدهای برای زیست اجتماعی بدل شود.
به گزارش کبنا، 12 روز، در تاریخ هر ملتی میتواند نقطهای تعیینکننده باشد که مرز میان ماندن و رفتن، ایستادگی و فروریزی، و عزت و خواری را رقم میزند. در جنگی نابرابر که جبهههای آشکار و پنهان دشمن با تمام توان بسیج شدند تا ایران را به زانو درآورند، جمهوری اسلامی ایران با هدایت مقتدرانه رهبری و ایستادگی ملت، پیروزیای راهبردی و اخلاقی را رقم زد. امروز که آتشبس اعلام شده، زمان آن است که به مرور این همبستگی و ایستادگی بپردازیم و فراتر از آن، بنیانهای اتحاد ملی را در مسیر آینده مستحکمتر کنیم.
در بحبوحه حملات و تهدیدات، آنچه بیش از هر چیز چشمها را خیره میکرد، همبستگی مردم بود. از شمال تا جنوب، از شیعه تا سنی، از کُرد و بلوچ تا ترک و لر، از اصلاحطلب تا اصولگرا، مردمی که در بزنگاه خطر، اختلافات را کنار گذاشتند و با تمام توان، زیر پرچم ایران ایستادند. نیروهای مسلح با جانفشانی، و مردم با صبوری و حضور در صحنه، تصویری از انسجام اجتماعی به نمایش گذاشتند که سالها در مورد آن حرف زده شده بود، اما در عمل تجلی یافت.
این همبستگی، محصول احساس خطر مشترکی بود که رژیم صهیونیستی به وجود آورده بود اما در کنار آن باور به کشور، و مهمتر از همه، اعتماد به رهبری عامل این همبستگی بود. ملتی که در معرض جنگ قرار میگیرد، اگر رهبری حکیم و مورد اعتماد نداشته باشد، خیلی زود از درون متلاشی میشود. اما رهبری آیتالله خامنهای در این بزنگاه، با همان دو واژهی راهبردی «نه جنگ تحمیلی، نه صلح تحمیلی» راهی را گشود که نه به تسلیم انجامید و نه به ماجراجویی. این راه، راه عزت بود که مردم با حضور و پایداریشان آن را معنا کردند.
با این حال، هیچ ملتی، بیدشمن داخلی نیست. در این شکوه ملی، متأسفانه شاهد برخی خیانتها نیز بودیم؛ افرادی که آگاهانه یا ناآگاهانه، به ابزار جنگ روانی دشمن بدل شدند. برخی از داخل کشور، اطلاعات دادند، برخی از خارج، تریبونهای بیگانه را تقویت کردند و برخی با تحلیلهای مسموم، سعی کردند روحیه مردم را تخریب کنند.
در برابر این خیانتها، نظام باید قاطع و هوشمند باشد. روشن است که این برخورد برای بازدارندگی و صیانت از آینده این نظام و میهن است. همانگونه که مرزهای جغرافیایی نیاز به دفاع دارند، مرزهای روانی و اطلاعاتی نیز باید محافظت شوند. اما از سوی دیگر در دل همین بحران دیدیم که بسیاری از افراد، حتی آنانکه پیشتر از دایره اعتماد بیرون رانده شده بودند، از زندانها و از آنسوی مرزها، به دفاع از ایران پرداختند. اینان سرمایهاند.
اگر بخواهیم مانع از تکرار خیانت شویم، باید ریشههای آن را بشناسیم. یکی از مهمترین این ریشهها، احساس طردشدگی است. جامعهای که بخشی از شهروندانش را نمیبیند و نمیفهمد، دیر یا زود آنها را به حاشیه میراند؛ و حاشیه، جاییست که دشمن سرباز میسازد. نظام جمهوری اسلامی نیاز دارد که همه سلایق را در خود بگنجاند. بهخاطر حقیقتی مهمتر؛ چرا که نظامهای پایدار و موفق، به تنوع درون خود میدان میدهند و آن را مدیریت میکنند.
اقوام مختلف، مذاهب گوناگون، نحلههای فکری و سیاسی گاه متفاوت، همه باید احساس کنند که در این نظام سهم و فرصت اثرگذاری دارند. انسجام اجتماعی فقط در میدان جنگ معنا ندارد؛ در ساختارهای تصمیمگیری، در عدالت توزیعی، در رسانه ملی، در سیاستگذاری فرهنگی و اقتصادی باید خود را نشان دهد.
مهمتر از این، در تمام این 12 روز، نقطه ثقل همبستگی ملی، رهبری بود. آیتالله خامنهای، در جایگاه رهبر علاوه بر مدیریت نیروهای نظامی و امنیتی، روان جامعه را نیز مدیریت کرد. سخنان او، نه تنها برای نیروهای مسلح که برای آحاد مردم، الهامبخش و آرامشآور بود. در حالی که رسانههای بیگانه با جنگ روانی میکوشیدند ترس و تردید را گسترش دهند، رهبری با کلامی عمیق، اعتماد را به مردم بازگرداند.
او بار دیگر ثابت کرد که جمهوری اسلامی، تنها یک نظام سیاسی نیست، بلکه یک نظام اعتقادی و تمدنی است که ریشه در تاریخ و ایمان مردم دارد. در برابر هجمه متحد اسرائیل، آمریکا، و بیش از ۱۵ کشور اروپایی، ایران با تکیه بر رهبری آیت الله خامنهای و همبستگی مردمی ایستاد. این پیروزی، قبل از آنکه نظامی باشد، یک پیروزی فرهنگی و اجتماعی بود.
به گزارش کبنا، 12 روز، در تاریخ هر ملتی میتواند نقطهای تعیینکننده باشد که مرز میان ماندن و رفتن، ایستادگی و فروریزی، و عزت و خواری را رقم میزند. در جنگی نابرابر که جبهههای آشکار و پنهان دشمن با تمام توان بسیج شدند تا ایران را به زانو درآورند، جمهوری اسلامی ایران با هدایت مقتدرانه رهبری و ایستادگی ملت، پیروزیای راهبردی و اخلاقی را رقم زد. امروز که آتشبس اعلام شده، زمان آن است که به مرور این همبستگی و ایستادگی بپردازیم و فراتر از آن، بنیانهای اتحاد ملی را در مسیر آینده مستحکمتر کنیم.
در بحبوحه حملات و تهدیدات، آنچه بیش از هر چیز چشمها را خیره میکرد، همبستگی مردم بود. از شمال تا جنوب، از شیعه تا سنی، از کُرد و بلوچ تا ترک و لر، از اصلاحطلب تا اصولگرا، مردمی که در بزنگاه خطر، اختلافات را کنار گذاشتند و با تمام توان، زیر پرچم ایران ایستادند. نیروهای مسلح با جانفشانی، و مردم با صبوری و حضور در صحنه، تصویری از انسجام اجتماعی به نمایش گذاشتند که سالها در مورد آن حرف زده شده بود، اما در عمل تجلی یافت.
این همبستگی، محصول احساس خطر مشترکی بود که رژیم صهیونیستی به وجود آورده بود اما در کنار آن باور به کشور، و مهمتر از همه، اعتماد به رهبری عامل این همبستگی بود. ملتی که در معرض جنگ قرار میگیرد، اگر رهبری حکیم و مورد اعتماد نداشته باشد، خیلی زود از درون متلاشی میشود. اما رهبری آیتالله خامنهای در این بزنگاه، با همان دو واژهی راهبردی «نه جنگ تحمیلی، نه صلح تحمیلی» راهی را گشود که نه به تسلیم انجامید و نه به ماجراجویی. این راه، راه عزت بود که مردم با حضور و پایداریشان آن را معنا کردند.
با این حال، هیچ ملتی، بیدشمن داخلی نیست. در این شکوه ملی، متأسفانه شاهد برخی خیانتها نیز بودیم؛ افرادی که آگاهانه یا ناآگاهانه، به ابزار جنگ روانی دشمن بدل شدند. برخی از داخل کشور، اطلاعات دادند، برخی از خارج، تریبونهای بیگانه را تقویت کردند و برخی با تحلیلهای مسموم، سعی کردند روحیه مردم را تخریب کنند.
در برابر این خیانتها، نظام باید قاطع و هوشمند باشد. روشن است که این برخورد برای بازدارندگی و صیانت از آینده این نظام و میهن است. همانگونه که مرزهای جغرافیایی نیاز به دفاع دارند، مرزهای روانی و اطلاعاتی نیز باید محافظت شوند. اما از سوی دیگر در دل همین بحران دیدیم که بسیاری از افراد، حتی آنانکه پیشتر از دایره اعتماد بیرون رانده شده بودند، از زندانها و از آنسوی مرزها، به دفاع از ایران پرداختند. اینان سرمایهاند.
اگر بخواهیم مانع از تکرار خیانت شویم، باید ریشههای آن را بشناسیم. یکی از مهمترین این ریشهها، احساس طردشدگی است. جامعهای که بخشی از شهروندانش را نمیبیند و نمیفهمد، دیر یا زود آنها را به حاشیه میراند؛ و حاشیه، جاییست که دشمن سرباز میسازد. نظام جمهوری اسلامی نیاز دارد که همه سلایق را در خود بگنجاند. بهخاطر حقیقتی مهمتر؛ چرا که نظامهای پایدار و موفق، به تنوع درون خود میدان میدهند و آن را مدیریت میکنند.
اقوام مختلف، مذاهب گوناگون، نحلههای فکری و سیاسی گاه متفاوت، همه باید احساس کنند که در این نظام سهم و فرصت اثرگذاری دارند. انسجام اجتماعی فقط در میدان جنگ معنا ندارد؛ در ساختارهای تصمیمگیری، در عدالت توزیعی، در رسانه ملی، در سیاستگذاری فرهنگی و اقتصادی باید خود را نشان دهد.
مهمتر از این، در تمام این 12 روز، نقطه ثقل همبستگی ملی، رهبری بود. آیتالله خامنهای، در جایگاه رهبر علاوه بر مدیریت نیروهای نظامی و امنیتی، روان جامعه را نیز مدیریت کرد. سخنان او، نه تنها برای نیروهای مسلح که برای آحاد مردم، الهامبخش و آرامشآور بود. در حالی که رسانههای بیگانه با جنگ روانی میکوشیدند ترس و تردید را گسترش دهند، رهبری با کلامی عمیق، اعتماد را به مردم بازگرداند.
او بار دیگر ثابت کرد که جمهوری اسلامی، تنها یک نظام سیاسی نیست، بلکه یک نظام اعتقادی و تمدنی است که ریشه در تاریخ و ایمان مردم دارد. در برابر هجمه متحد اسرائیل، آمریکا، و بیش از ۱۵ کشور اروپایی، ایران با تکیه بر رهبری آیت الله خامنهای و همبستگی مردمی ایستاد. این پیروزی، قبل از آنکه نظامی باشد، یک پیروزی فرهنگی و اجتماعی بود.