درد از این بدتر هم هست / قصه تلخ مادری و ۸ فرزندش / صدای گریه مادری در این حوالی بلند است...
24 آذر 1397 ساعت 12:04
درد، یکی نیست، دو تا هم نیست، درد، درد است و نوشتن درد، هم درد، شنیدنش سخت، بدتر از درد چیزی نیست و بدتر از این درد، درد دیگری آیا هست.
درد دیدن بدتر از درد شنیدن و خواندن است، گاهی برای فهمیدن درد دیگران، باید آن درد را با وجودت تحمل کنی. بگذریم، وقتی با مسوولان مجمع خیرین سلامت استان کهگیلویه و بویراحمد برای دیدن خانوادهای در روستای گنجهای چند کیلومتر آن طرفتر یاسوج همراه شدم، هیچگاه فکر نمیکردم وضعیت اینگونه باشد، و تصور میکردم به دیدار خانوادهای همانند صدها خانواده دیگر که به دلیل فقر و نداری قادر به خرید داروهای مورد نیاز خودشان نیستند، میرویم.
در روستای گنجه کهنه پا به خانهای گذاشتیم که فقط نامش منزل بود، سقف ناایمن، دیوارها فرسوده و درب و پنجره زنگ زده بود، و کسی درب این خانه را سالی یک بار هم نمیزند، فقر و نداری تنها یک درد این خانه و ساکنینش است. درد سرطان کشنده و درد بیکسی از همه دردها سنگینتر و زجرآورتر فشار میآورد و اهالی این خانه را بسیار رنج میدهد.
روایت تلخ که تا کنون نشنیده بودم
این روزها که خیلی از مسوولان، دولتمردان و صاحبنفوذان و افراد صاحب رانت، رابطه و پارتی در قصرهای چندین اتاقه و با مبلمان بینظیر با جمعیت ۳ تا ۴ نفره زندگی میکنند، ۲۷ نفر در یک خانه فرسوده با درد مشترک سرطان زندگی میکنند.
حجتالاسلام فراهانی معاون دفتر نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری در دانشگاه علوم پزشکی استان کهگیلویه و بویراحمد، جوکار مدیرعامل مجمع خیرین سلامت و جمع دیگری از دستاندرکاران با این خانواده دیدار کردند.
مادر خانواده قصه تلخ زندگیاش را برای حاضرین روایت کرد و بغضها در گلو و اشکها در چشم شنوندگان هویدا شد و هیچ وقت همچنین حرفهای را از زبان کسی نشنیده بودم.
این مادر خانواده میگوید؛ سخت است که اعضای یک خانواده همه بیماری تومور داشته باشند و در یک خانواده و زیر یک سقف روزها را سپری کنند و شاهد مرگ تدریجی هم باشند.
وی ادامه میدهد که ۴ خانواده ۲۷ نفره در یک باب خانه ۲ خوابه زندگی میکنند، که خانه سهم پدر خانواده و عموی آنان است، از طرفی عموی خانواده به دلیل مشکلات مالی یکی از اتاقها را میخواهد، به مغازه تبدیل کند و کسب و کاری راه بیندازد، و تنها یک اتاق برای همه این دختران، پسران و من و شوهرم میماند.
کم کم صدای مادر بغضآلود میشود و به صحبتهایش ادامه میدهد که ۶ دختر و ۲ پسرم و خودم از تومور سرطانی رنج میبریم و یکی از دخترانم و پسرم و نوه خود را به دلیل سرطان از دست دادم، ۱۴ نوه دارم که با فرزندان خودم در خانهای کاملاً قدیمی، فرسوده و ناامن زندگی میکنیم.
به گزارش کبنا، بعضی از مردان خانواده به دلیل بدهی مالی و خرج و مخارج درمان و عمل خود در زندان به سر میبرند و پدر خانواده کارگر، و یارانه اصلیترین منبع درآمد هزینههای اهالی خانه است. نوهها دچار میگرن عصبی و یبوست شدید هستند که نیاز به درمان دارند.
هر کدام از اعضای خانواده فقط یک دست لباس دارند و دعا میکنند که هوا سرد نشود و گرنه لباس گرم برای مقابله با سرمای سوزان زمستان ندارند.
مادر خانواده که اشک از چشمانش جاری میشود، آه سردی میکشد و با لحن عاجزانه میگوید که هزینه درمان و دارو و عمل بسیار بالا است و نمیتوانند، کاری برای نوهاش که دست او شکسته کند و دخترم از لحاظ روحی و روانی داغون است.
وام برای درمان / دستمان خالی است
صدای گریه مادر بلند میشود، دخترهایش سرشان را پایین میاندازند و بغض و اشکهایشان را از همه پنهان میکنند. مادر دستهایش را جلو میکشد و میگوید، آه در بساط نداریم، نه امکانات زندگی مناسبت، نه پولی و نه خوراکی، چشمانمان به درب است تا کسی صدایمان بزنند.
بنا بر این گزارش، سقف خانهاش آنقدر ضعیف است که نه با زلزله بلکه با بادی فرومیریزد. ۱۴ نوه، ۶ دختر، ۵ داماد که مجموعاً ۲۷ نفر هستند در این خانه گذران زندگی میکنند.
افسانه دختر پنجم خانواده از زندگی خود و خواهران و برادرانش می گوید، «۶ خواهر و ۲ برادر بودیم، که خواهرم ثریا ۶ سال بیشتر سن نداشت و برادرم ایمان یک سال و نیم، که به دلیل تومور سرطانی فوت کردند، مادر و خواهر و برادرانم همه تومور داریم»
او همزمان که اشک در چشمانش حلقه زده بود، خنده تلخی میزند و میگوید، سرطان هنوز مرا از پا در نیاورده و زندگی را از یادم نبرده، خانوادهام دستشان خالی و پدرمان کارگر است، نه درآمدی نه پولی، هیچی نداریم، باید چه کار کنیم.
افسانه میگوید: «سمیه خواهر بزرگم ۳۰ سال سن دارد، در استان کرمانشاه زندگی می کردند، که وقتی زلزله آمد خانه اش کامل ویران شد، و الان با ما زندگی میکند، سمیه مشکل عصبی دارد، و ۲ دختر کوچک دارد، که دختر ۱۱ ساله اش مشکل یبوست شدید دارد.»
او در ادامه گفت: «سکینه خواهر دومم، ۲۹ سال سن دارد که تومور در سینه و پشت مهره گردناش در آمد، ولی هنوز نمونهبرداری نکرده، و شوهرش به خاطر بدهی مالی در زندان به سر میبرد. ۷۰ میلیون برای عمل شوهرش وام گرفتند، که الان توان پرداخت بدهی خودشان را ندارند، و هیچ پولی از شوهرش دریافت نمیکند. سکینه ۳ بچه کوچیک دارد، که دختر یکساله اش به خاطر تومور فوت کرد، پسر سکینه ۷ ساله است که آرنج دستش شکست و به خاطر فقر نتوانستیم، هزینه عمل جراحی او را تامین کنیم، و همچنان دستش خوب نشده، و پسر کوچک سکینه ۶ سال سن دارد و پاهای او پرانتزی است»
همچنین در باره خواهر سوم خانواده میگوید که «سمیرا خواهر سوم من هست، ۲۷ سال سن و مشکل قندخون و قلبی دارد، ۳ فرزند دارد، پسر سمیرا ۹ ساله است و دچار بیماری میگرن عصبی میباشد. شوهر سمیرا به خاطر عمل کلیه الان یک کلیه ندارد و شوهرش از ناحیه دست و پا مشکلاتی دارد و پلاتین جا گذاری کرده است، شوهر او ۵۰ میلیون تومان برای عمل کلیه خود وام گرفت، و الان به خاطر ۱۷ میلیون تومان مانده بدهی در زندان به سر میبرد.»
وقتی آرزویشان به سردی هوا گره میخورد
افسانه که پرده از مشکلات خواهرانش برداشت، کمی هم در باره خود صحبت و گریه کرد، او گفت: « توموری در پای خودم بیرون آمد، که هفته پیش عمل کردم، و هنوز جواب آزمایشهایم را برای خوشخیم یا بدخیم بودن این تومور نگرفتهام.» «چند ماه پیش عصب پا قفل شد، و درد شدید داشتم و نمیتوانستم بلند شم و راه بروم، پیش دکتر رفتم و MRI گرفتم، که متوجه شدند، تومور دارم، و باید عمل جراحی کنم.»
وی افزود: «دو دختر دارم، شوهرم تصادف کرد و دچار فراموشی شده، و الان بیکار است.»
بنا بر این گزارش، خواهر پنجم خانواده رضوان نام دارد که او هم دچار سرطان است و به تازگی عمل کرد، تومور او خوشخیم بود که الان اوت کرده و به خاطر سن کم، ماموگرافی برایش خطرناک است، شوهرش مشکل عصبی دارد، و شوهر او نیز به دلیل دعوا نیز به زندان رفت، رضوان ۲ بچه ۵ و ۱ ساله دارد.»
امیر فرزند دیگر این خانواده است که توموری در سرش درآمد و سال ۹۲ عمل کرد و چشم و گلویش هم به خاطر تومور را زیر تیغ عمل برد و باید هر ۶ ماه تست بدهد و اکنون با مشکلات مالی مواجه است.
درد از این بدتر دیگر نیست. این خانواده هیچ درآمدی به جزء یارانه ندارند و بخشی از هزینههایشان را هم کمیته امداد امام خمینی(ره) تقبل کرد.
مادر خانواده می گوید: «تومور در کبد دارم، سمت راست بدن خودم و دخترانم تومور دارد، یک تومور مادرزادی که در پا و قسمت راست بدن کامل پوشیده است.» شوهرم کارگری است که روی ماشینها کار میکند.»، «دیگر حتی توانایی خرید یک دست لباس را نداریم، و اگر هوا سرد شود، لباس گرمی نداریم و هزینه دارو و عمل بسیار زیاد است.»
صدای گریه مادری در این حوالی بلند است ....
برای اطلاعات بیشتر با این شماره تلفن(۰۹۱۹۶۱۵۳۹۶۱) تماس برقرار کنید.
کد مطلب: 316354