کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

یادداشت ارسالی:

اسفند 98 آخرین فرصت است برای جبران عقب افتادگی‌هایمان

22 دی 1398 ساعت 20:26

گمان می‌کنم همین جمعه بازار ترسیمی زیبا و تصدیقی دقیق از گفتار چند خط بالاتر باشد تا بهتر درک کنیم که عدم تخصص و ایضاً تجارب کذایی چه ها که نمی‌کند. این اسفند ماه و انتخاباتش به گمان نگارنده آخرین فرصت است برای جبران عقب افتادگی بزرگمان. یا تصمیم می‌گیریم با همین فرمان به عقب برگردیم یا کمربندها را برای جهشی سریع به جلو محکم می‌بندیم. بهتر است آنانی که می‌خواهند تصمیم بگیرند به سرنوشت جوانانی که حتی کارخانه‌های اجاره‌ای به یغما برنده‌ی ثروت خدادادی چشمه سارهای دنا هم توجهی به توان و تخصصشان نمی‌کنند بیاندیشند.


متن ارسالی؛ دیماه نود و هشت آنقدر تلخ بود که در هیچ گفتاری نمی‌گنجد. آنقدر که نه می‌شود نامش را نحسی گذاشت و نه هیچ نام دیگری جز نابودی آرزوها برآن گذاشت.
اما ایران عزیزمان در گستره‌ی طولانی تاریخش کم از این روزهای شوم و دهشتناک ندیده است.
تسلیت با همه‌ی کوچکی‌اش در برابر این همه بلا تنها واژه‌ای است که می‌توانیم بیان کنیم.
اما آنچه این روزها یکصدا می گوئیم افسوس بر انتخاب‌هایی است که می‌توانست بهتر باشد و نبود.
کهگیلویه و بویراحمد سرزمینی است که اگر کوتاهی‌ها، بی مسولیتی ها و رانت‌ها نبودند اینک می‌توانست سری توی سرها داشته باشد و تهِ همه‌ی جدول‌های آماری نباشد.
بالاخره شورای تصمیم گیر نگهبان قانون اساسی نامزدهای نهایی کنکور انتخابات را اعلام کردند اما قبل از هر اظهار نظر دیگری می‌خواهیم گریزی به بویراحمد ودنا بزنیم.
نیک که بنگریم گویی همان بوده‌ایم که چهل سال پیش بوده‌ایم
فقط شهر شدن‌ها پولی روی بی پولی‌هایمان گذاشت تا قطعه‌های کوچک و بزرگ ارث پدری‌مان را به خانه‌هایی کوچک و بزرگ تبدیل کنیم اما همه می دانیم ساکن شهریم و امکاناتمان در ضعیف و ابتدایی بودن با روستاهایمان برابری می‌کند.
هرچه جلوتر می‌رویم میگوئیم کاش دمب گازردو (دم گاو زرد) را ول نمی‌کردیم که دلخوش به ماست‌های پاکتی و دوغ‌هایی باشیم که همه چیز هستند و همه مزه می‌دهند الا مزه‌ی ماست و دوغ گازردو.
نه کارخانه‌ی بزرگی است که چرخ تولیدمان را بچرخاند،
نه چیزی از صنعت و توسعه یادگرفته ایم،
نه دست برتری توی تولید علم و اندیشه داریم.
ما محرومیم،
و همین گونه‌مان کرده‌اند که بر گرده‌مان سوار شوند و با هزار دوز و کلک رأیمان را به یغما ببرند.
از دیرباز برای آنکه کسی را برکاری بگمارند دو ویژگی را در او کاوش می‌کردند
اول: تخصص
دوم تجربه
هردو داستانی متفاوت دارند.
هردولازمند اما تخصص را می‌توانی با تلاش و ممارست بدست بیاوری ولی تضمینی نیست که فرصت تجربه به شما داده شود آنهم در فضایی که قبل از هرچیز نام و نشان و طایفه‌ات را می‌پرسند.
یک مهندس معماری ساختمانی را می‌سازد که هم المان‌های احتمالاً دقیق علمی را دارد و هم تجاربش کمکش می‌کند تا با سازه‌های دیگر همکارانش تفاوت‌های معنادار زیبایی شناختی و معماری داشته باشد اما گاهی همین مهندس معماری در مقابل تجربه‌ی یک بنای قدیمی انگشت بدهن می‌ماند با این تفاوت که در نهایت می‌توان ثابت کرد که تخصص علمی باعث بنای سازه‌ای امن‌تر و بروزتر شده است.
حال تصور کنید همان تخصص علمی در کنار تجربه‌ای ارزشمند قرار گیرد روشن است که نتایج و سازه‌های بنا شده به طرز حیرت آوری هم زیبا هستند و هم امن.
محمد بهرامی کاندیدایی مجرب و متخصص است که اندوخته‌های طولانی علمی و مدیریتی‌اش را به پشتوانه‌ی ثبت نامش آورده تا ثابت کند آزموده را می‌شود بارها آزمود.
تا همین سال‌های اخیر منابع عظیم نفت و گاز باعث می‌شد تا خارج از جغرافیای کهگیلویه و بویراحمد استان را به نام گچساران بشناسند و یا بدتر آنکه اصلاً استان را نشناسند.
درست در سال‌هایی که ترکیه و ارمنستان و دیگر تکه‌های جداشده‌ی ایران کبیر هرکدامشان خوشنامان بزرگ تاریخ ایران را به نام خود ثبت می‌کردند او از فرصت کوتاه شهرداری‌اش استفاده کرد تا اجازه‌ی سرقت آریوبرزن و یادگارش را ندهد.
هر مسافری که بهار و تابستان، خنکای نوازش گر پایتخت طبیعت ایران را برای مسافرت‌های چند روزه‌اش انتخاب می‌کند کمی پیش از آنکه همه‌ی زیبایی‌های یاسوج را یکجا ببیند تندیس دلاور اسب سواری را می‌بیند که با شجاعت و دوراندیشی بهرامی در دل میدانی به نام آریوبرزن خودنمایی می‌کند.
اما تقریباً در سال‌هایی که داستان انتقال‌ها و نابودی باشگاه‌های بزرگ فوتبال ایران از شهری به شهر دیگر بواسطه‌ی قدرت‌های کوچک وبزرگ سیاسی داغ و پرحرارت بود محمد بهرامی در فرصتی کوتاه شوری ایجاد کرد که سکوهای سرد تختی و رکاب‌های پل هوایی سه راه بیمارستان می‌توانند همچنان فریادش بزنند و گواهش باشند.
پرداختن به همه‌ی خدمت‌های بهرامی از حوصله‌ی این متن خارج است زیرا که همه‌ی حقیقت بینان می‌بینند و خود روایتگرش هستند اما روی دیگر ماجرا روایت استادی است که هیچ دانشجویی آرزوی تعطیلی کلاس‌هایش را ندارد.
معلمی که بی هیچ کم وکاستی آنچه آموخته را می‌آموزد.
با همه اینها نیک که بنگریم در طول دوره‌های متمادی اخیر که قدرت اصلی سیاسی بویراحمد و دنا مانند همان توپ‌هایی که بعداز بهرامی رنگ چمن تختی را به خود ندیدند بین چهره‌هایی پاس داده شده که ماحصلش کودکان پرشمار کار، غارت و شخم زدن طبیعت و دست فروشی‌اش کنار جاده‌ها، کافه‌هایی مملو از جوانانی ناامید و مغموم و هزاران مورد از این دست است.
اگر جمعه‌ها سری به جمعه بازاری که بهرامی برای ایجاد کردنش و حتی معروف کردنش برنامه‌ای بزرگ داشت بزنید می‌توانید خانواده‌هایی که همین کارگاه خودگردان توانسته برایشان شغلی دست و پا کند را ببینید.
تازه طرفه‌ی ماجرا این است که اکثراً در قالب‌های زن وشوهری یا پدر و فرزندی اداره می‌شوند که این زیباترین تابلوی شهری یاسوج است اگر قدری در این سال‌ها برای بهترشدنش تلاش می‌شد.
گمان می‌کنم همین جمعه بازار ترسیمی زیبا و تصدیقی دقیق از گفتار چند خط بالاتر باشد تا بهتر درک کنیم که عدم تخصص و ایضاً تجارب کذایی چه ها که نمی‌کند. این اسفند ماه و انتخاباتش به گمان نگارنده آخرین فرصت است برای جبران عقب افتادگی بزرگمان. یا تصمیم می‌گیریم با همین فرمان به عقب برگردیم یا کمربندها را برای جهشی سریع به جلو محکم می‌بندیم. بهتر است آنانی که می‌خواهند تصمیم بگیرند به سرنوشت جوانانی که حتی کارخانه‌های اجاره‌ای به یغما برنده‌ی ثروت خدادادی چشمه سارهای دنا هم توجهی به توان و تخصصشان نمی‌کنند بیاندیشند.
هرکونکند فهمی زین کلک خیال انگیز
نقشش به حرام آر خود صورت گر چین باشد.
 


کد مطلب: 416504

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/note/416504/اسفند-98-آخرین-فرصت-جبران-عقب-افتادگی-هایمان

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1