یادداشت سیاسی |
ما برای استان داری به کلانتر نیازمندیم نه کلانتری
علی غزنوی
5 تير 1398 ساعت 18:23
استان داری در استان محروم کهگیلویه و بویراحمد، که لشکری از غلامان، ساختار اداری را پر کردهاند، نیاز به رفتن احمدی و آمدن کلانتری ندارد. بلکه یک کلانتر نیاز دارد که اولاً خود غلام کسی نباشد و ثانیاً بنیان غلامی (به معنای تئوریک آن) را، از میان کارشناسان و مدیران میزگرد و ثنا گوی ارباب برکند، تا امور کارشناسی بچرخد و کارآمدی برای مردم بی پناه استان، حاصل آید...
متن ارسالی: گرگ شبانه به گلهی قمصور زد و بالغ بر بیست رأس گوسفند را تلف کرد. کا قمصور برای جبران خسارت به فرمانداری بویراحمد مراجعه کرد و فرماندار به بخشدار ارجاع داد... بخشدار میگفت؛ نمیدانم به کجا نامهات را بنویسم که جوانی بیکار آنسوی میز گفت؛ محیط زیست (...) و بخشدار نوشت.
گمشدهی قصهی (نمیدانم نامهات را کجا بنویسم) را در تاریخ جستجو کنیم...؛
در انگلستانِ قرن 16 و 17 میلادی، با ایجاد نخستین نطفههای فردگرایی، اقتدار پادشاهی متزلزل شد.
بین طرفداران پارلمان (که اکثر آنها پروتستانها بودند) و طرفداران رژیم پادشاهی (که اکثر آنها کاتولیک بودند) نبردهای خونین درگرفت و همین شرایط، توماس هابز (فیلسوف عصر روشنگری) را به کتاب لویاتان رهنمون کرد، تا در آن قدرتی شهریاری را پیشنهاد دهد که جلوی امیال شخصی را در این هرج و مرج بگیرد و همگان را بر قراردادهای اجتماعی بنشاند.
اندکی بعدتر که جنگها همچنان ادامه داشت، جان لاک (در کتاب دربارهی شکیبایی) ضمن پیش بینی احتمال فساد گفت؛ مجری قانون نباید با تصویب کنندهی قانون یکی باشد. بنابراین در این کتاب پیشنهادِ تصویب قوانین توسط پارلمان و اجرای آنها بوسیلهی پادشاه را داد، تا بدینگونه دو تفسیر از یک کتاب چراغ راه هردوگروه شود و دست از نبرد بردارند.
بعدها، منتسکیو (فیلسوف فرانسوی)، احتمال اینکه همه در اجرای قوانین باتقوا نباشند را دید. وی براین اساس قوهی سومی را برای نظارت بر عمل به قوانین اضافه کرد....
القصه، سرتان را درد نیاورم، در آن هنگام که فیلسوفان عصر خرد گرایی برای غلبه بر تغییرات به وجود آمده نظریه میدادند. جامعه نظریاتشان را برای ایجاد شبکههای سیاستگذاری به کار میگرفت تا دستگاه اداری لازم، بر پایهی تخصص، برای چرخاندن جامعهی مدرن شکل گیرد.
همزمان با تحولات پس از رنسانس در اروپا، شاهان صفوی برای امور اداری غلام به خدمت میگرفتند و من میگم تو بشنو را ترویج میدادند (غلام به معنای تئوریک آن، کسی است که فقط خواست ارباب را پی بگیرد و تخصص و ارادهای از خود نداشته باشد).
ساختار قاجار که قدرت فرمانش چند کیلومتر آنطرف تر از دربار بود، از پس هرج ومرج در کل کشور و نیز بویر احمد (به خصوص پس از کشته شدن کریم خان بهادرالسلطنه (کلانتربویر احمد) واختلاف بین بویراحمد علیا وسفلی) برنیامد.
رضا شاه اما با نوسازی دستگاه اداری و تعریف یک هویت ملی، زمینه را برای ورود به جهان مدرن فراهم آورد، اما قبل از هرچیز دستگاه جدید اداری در خدمت فرامین شخص شاه و جانشینش بود تا تخصص و عقلانیت بورکرات های دولتی.
همچنین برخی قوانین و تصمیمات مفیدِ پهلوی، با جامعه پیوند مناسبی نداشت (مثلاً برای اجرای طرحهای عمرانی و فرهنگی جدید به علایق وقواعد بومی استان کهگیلویه و بویر احمد (مانندشیوهی زندگی عشیرهای، احترام به زنان و ریش سفیدان و غیره)، توجه نمیشد. به همین دلیل مردم بومی تغییر از بالا را نوعی تعرض میدیدند نه خدمت، پس مخالفت مسلحانه با نظم پهلوی و یاغی گری را، بر پذیرش خواست حکومت مرکزی و بوروکراسی تابع آن، ترجیح میدادند).
ساختار اداری استان کهگیلویه و بویراحمد در حال حاضر، حاصل یک پذیرش قطعی مدرنیته از دههی چهل و درعین حال جداییِ لنگان لنگان 1345 تا 1354 از استان فارس است.
این ساختارِ ناپخته، در سطح وسیعی به جای خدمت، تبدیل به ابزار خودسری کارشناسان و مدیران ادارات در راستای غلامیِ منافعِ ثروتمندان، قدرتمندان، سیاسیون و طوایف گشته است.
ماکس وبر (جامعه شناس آلمانی) مهمترین اصل بوروکراسی کارآمد را عقلانیت میداند. با همین نگاه وبری،
بروکراسی چند ویژگی دارد؛ 1 خودمختاری (Autonomy) 2 ظرفیت (Capacity).
البته خود مختاری باید زمینه مند باشد، آنقدر که بورکرات بخاطر مردم هر تصمیمی را نگیرد و آنقدر که در مقابل صاحب منصبان هر تصمیمی را بگیرد (خودمانیتر بگویم؛ بور کرات باید کارشناسی زونی دار باشد نه غلامی حلقه به گوش (معنای تئوریک غلام مورد نظر است نه مفهوم تحقیر آمیز آن)).
ویژگی دیگر بوروکراسی از نگاهی وبری ظرفیت است، که شاخصهایی دارد.
از لحاظ شاخصهای ظرفیت شبکههای سیاستگذاری در استان کهگیلویه و بویراحمد، وضعیتی همچون ؛ خدمات عمومی ضعیف استان، آگاهی ضعیف مردم از حقوق شهروندی خود و پاسخگویی ضعیفتر مسئولان ادارات دولتی به این حق، فساد اداری، عدم امکان ارزیابی عملکرد مدیران و زیردستان توسط مردم و کارشناسان علمی، عدم شفافیت عمل مسئولان برای رسانهها، عدم مشورت با جامعهی مدنی استان و نفوذ ضعیف آنها در تصمیمات و انتصابات (در نزدیکترین مورد، آیا جامعهی مدنی استان روحش از نحوهی انتصاب استاندار جدید خبر دارد...؟)، فقدان سازو کارهای حمایت از نو آوری، پایبندی ضعیف به هویتی واحد (ملی) نسبت به اجرای قوانین در ادارات وعملکرد قومی و قبیلهای برای این مهم... و غیره و غیره، همه خبر از ظرفیت پایین ادارات برای سیاستگذاری کارآمد و خدمت میدهد.
عامل اساسی در خودمختاری و ظرفیت ضعیف شبکههای سیاستگذاری و اداری استان کهگیلویه و بویراحمد را، باید در پشت صحنهی این شبکهها جست؛ که همانا یک پای ثابت و مؤثر آن، نمایندگان مجلساند (که با دامنهی اختیارات وسیع و مسئولیت کم سر از هرجایی در میآورند).
آری دخالت نمایندگان مردم، خواسته یا ناخواسته کارآمدی این شبکهها را برای دستیابی عادلانهی مردم به منابع کاهش میدهد. نو بودن ساختار اداری استان هم مزید بر علت شده است که به جای مجموعهای با ظرفیت از کارشناسان خودمختار، لشکری از غلامان، کاشت و برداشتهای نمایندگان مجلس و مدیران را در ادارات نمایندگی کنند.
باید پذیرفت که بین خودمختاری بوروکرات ها و افزایش ظرفیتِ شبکههای سیاستگذاری استان، رابطهی مستقیم وجود دارد.
آن قدر مسقیم که لشکری از غلامانِ حاج غلامهای مجلس، عدل و عدالت ساختاری را در استان کهگیلویه و بویراحمد به فنا دادهاند و با نداشتن خودمختاری (زونی)، امکان ظرفیت سازی برای استان را به صفر نزدیک کردهاند.
همین وابستگی مدیران غیر متخصص به صاحب منصبان، به کارشناسان زیر دستِ هر مدیرِ کل هم سرایت میکند، طوری که کارشناس اداری، شرح خدمات و شأن وحیثیتی جز آنچه مدیرکل به او داده است ندارد.
پس بی جهت نبردهای خونین در جهانی که «انسان گرگ انسان است»، با جدایی پارلمان از دولت، ختم به خیر نشد...
و حالا ختم به خیری هرج و مرجهای سیاسی در ادارات استان ما، بیش از هر جای وطن نیازمند استانداری است که مدیران و کارشناسان استان را، بر اساس اصول بوروکراتیک و خواست جامعهی مدنی انتخاب کند...تا اینگونه، نه غلامهای وابسته به پشت صحنه، بلکه بورکرات های خودمختار و باظرفیت، ادارهی امور را بدست گیرند.
خلاصهی کلام اینکه، استان داری در استان محروم کهگیلویه و بویراحمد، که لشکری از غلامان، ساختار اداری را پر کردهاند، نیاز به رفتن احمدی و آمدن کلانتری ندارد. بلکه یک کلانتر نیاز دارد که اولاً خود غلام کسی نباشد و ثانیاً بنیان غلامی (به معنای تئوریک آن) را، از میان کارشناسان و مدیران میزگرد و ثنا گوی ارباب برکند، تا امور کارشناسی بچرخد و کارآمدی برای مردم بی پناه استان، حاصل آید...
اینگونه گرگ اگر به گلهی کا قمصور بزند، نامهاش را یک کارشناس مینویسد نه انسانی که گرگ انسان است.
---------------------------------------------------------------------------------------------------
علی غزنوی
عضو شورای مرکزی انجمن علمی جامعه شناسی دانشگاه شهید بهشتی تهران
کد مطلب: 410606