کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

چند خط به پاسِ تلاش‌های مَردی که قامت خستگی را به سُتوه می‌آورد

ایرج کهگیلویه

13 مرداد 1397 ساعت 17:52

آیا جعفر نیکبخت؛ فرماندار جدید کهگیلویه، میدان را برای ابتکار عمل بیشتر مدیران توانمندی چون ایرج کاظمی، علی پورکپور، اسلام خسروی، کمال دولتخواه، بهادر وحیدی و اعتلای فزون‌تر عملکرد در حوزه‌های گوناگون را هموار خواهد ساخت یا باز نظاره گرِ دورِ باطلِ سالهای گذشته و صدور فرامین غیرتخصصیِ عزل و نصب؛ از اتاق‌های کور در شهرستان یا خارج از آن خواهیم بود و آیا روزی خواهد رسید که خورشید شادمانه بر پهنه‌ی شفاف فیروزه‌ای آسمان این شهرِ همچنان دلگیر، لبخند بزند و آینده را زیر باران یکریز آن چید؟


متن ارسالی 
کاظمیِ جوان اما اُستوار، مُهرِ حکمش خشک نشده، اهل هنر را میهمان عِطر دل انگیز بهار نارنج‌های حیاط کوچک خانه‌ی فرهنگ کرد، وُرک شاپ ها و کارگاه‌های آموزشی را دایر، مِتُدهای نوینِ رشته‌های فرهنگی و هنری را جان تازه داد و آنگونه فضایی را قالب داد که می‌شد در نگاه خسته‌ی برگ‌های بهارْ سَرکرده رنگِ سبز ِ جوانه‌ها را لمس کرد.
 همه چیز از یک بغض شروع شد. بغضی پائیزی که او پشت تریبونی پردرد از زمستان ِِ آن روزهای تلخ، با قافیه‌های تبعید شده و ردیف‌های حصر کشیده‌ی موسیقیِ اشعارش، مردمک‌های پیر و جوان حاضران همایشِ مانا را ابری ساخت، نگاه‌های منتظر را شوق داد و کف دست‌های آنان را که نگاه‌هایشان تاول زده بود به رسیدن تشویق کرد.
همان چند لحظه سکوت در لابلای هجا و تکواژهای نغزِش و باران اشکی که در بطنِ بیقرار ِ چشم‌هایش جوانه می‌زد برای شناختنِ آریستوترین سرباز از میان خیلِ سربازهای سزاوار و ناسزاوار موسی خادمی در کهگیلویه کافی بود.
روزهایی که طوفان هشت ساله‌ی عدالت در کشور چیزی جز آوار برجای نگذاشته بود و همه امیدوار بودند تا حسن روحانی و تیم او تدبیری بیاندیشند و بحران‌های سیاسی و اقتصادی کشور را چه بسا به ساحلی امن برسانند ‌. روحانی گزیده شروع کرد اما کمی بعد و با دور شدن از خاستگاه آراء خویش، وعده‌های دلگرم کننده میتینگ‌های انتخاباتی و رویاهای شیرین مردم را به فراموشی سپرد و شاید به تدفین آنها هم دل داد.
۱۳۹۲ کهگیلویه اما؛ شاید اوج هیجانات سیاسی خویش را تجربه کرد و انتصاب‌های دولت جدید، محور چانه زنی‌های رهبران سیاسی در این آوردگاه پرتنش بود. موسی خادمی استاندار شد، لاهوتی رهبر شناخته شده‌ی اصلاحات کهگیلویه که قائل به نشستن با خادمی نبود کنار کشید و برخی نیروهای سیاسی چتر حمایتی خویش را از دست دادند تا صدوقی فریاد دادخواهی سَر دهد و گرایش استاندار در کهگیلویه به چهره اخلاق کارزار سیاسی، محمود منطقیان سوق داده شود. در کهگیلویه، آمد و شدهای شبانه رونق گرفت و مدیران با توسل به چهره‌های سیاسی و حتی علی محمد بزرگواری یکی پس از دیگری انتخاب و کرسی نشین ادارات شدند تا شاید بر محور رویکردهای تازه‌ی دولت، مدیریتی نو و همسو با گفتمان اعتدال را حاکم کنند ‌؛ اما سکوت و انفعال بسیاری از آنها چه در حوزه عملکرد و چه در بازتاب خدمات دولت در استان صدای خادمی ِ آرام را هم درآورد.
چهارم خرداد ۱۳۹۴ بعد از ۲۴۰ روز بلاتکلیفی ِ کِشتی فرهنگ و ارشاد شهرستان و پس از عبورِ تأثیرگذاران وقت، از اختلافات حاکم، رضا دهبانی پای حکمی را امضا کرد که بی تردید در تقویم زندگی او همیشه ماندگار خواهد بود. شاعر و هنرمندی از قلب جامعه هنری سکان هدایت نهادی ارزشمند؛ اما تا آنروز کم سو را بر عهده گرفت. ناخدا و رهبری که آغوشش چپ و راست نمی‌شناخت و دریچه‌ی نگاهش چنان گسترده بود که مرزبندی‌های اقلیمی و نژادی را به کما می‌برد.
کاظمی سفره هنر و ادب را نه آمرانه که از دریچه لبخند و تعامل، شایسته و بجا میان اهل هنر و ادب پهن کرد و هر دیده را به سیر آن به دعوت خواست. او گفتگو، دیالوگ، ارتباط و مکالمه با تمام نیروهایی که از بطن و رویه‌ی فرهنگ و هنر آگاه بودند را محور و افق گام‌های خویش قرار داد و در جولان بنرهای تبریکِ تاریخی‌ترین شورا و شهرداری در کهگیلویه‌ی بخت برگشته، یک تنه جور حضور کم رنگ مدعیان را بر دوش کشید تا بار ِ این وظیفه خطیر و مهم بر زمین نماند.
کاظمیِ جوان اما اُستوار، مُهرِ حکمش خشک نشده، اهل هنر را میهمان عِطر دل انگیز بهارنارنج‌های حیاط کوچک خانه‌ی فرهنگ کرد، وُرک شاپ ها و کارگاه‌های آموزشی را دایر، مِتُدهای نوینِ رشته‌های فرهنگی و هنری را جان تازه داد و آنگونه فضایی را قالب داد که می‌شد در نگاه خسته‌ی برگ‌های بهارْ سَرکرده رنگِ سبز ِ جوانه‌ها را لمس کرد.
دوره‌های فیلمنامه نامه نویسی و کارگردانی را با بیست و دو هنرجو که چهره‌ی او بر صفحه‌ی چشم یکایک آنها افتاده بود برگزار کرد، اسحاق آقائی را ساعت‌ها پای میز تدریس برای عکاسان شهرستان میهمان و فیلمسازی را با حضور گرم هادی محقق آموزش داد.
برای تئاتر استادان کشوری؛ نوروزی و درزیانی را به کهگیلویه دعوت و کارگاه‌های شعرش را محفل گفتگوی ِ قَندریز و شیرین شاعران و نقدهای ظریف و زیبای منتقدِ ادبیِ معروف کشور، دکتر پاینده کرد.
بیگانگیِ نوجوانان و جوانان با بزرگان هنر و ادبِ کهگیلویه راز ِ خیسی بود که همواره بر او می‌بارید؛ بنابراین برای شناساندن آرا، افکار و اندیشه‌ها و یادمان آنان به وُسع، سنگ تمام گذاشت و همایش‌های پرشور «افلاطون کنار بخاری» را برای حسین پناهی نویسنده بنام و خالق کتاب‌های من و نازی، ستاره، چیزی شبیه زندگی، دو مرغابی در ماه، گلدان و آفتاب، پیامبر بی کتاب و بازیگر مجموعه‌های گال، نار و نَی، اَوینار، مریم مقدس، گرگ‌ها، رعنا، روزی روزگاری، امام علی، همسایه‌ها، دزدان مادربزرگ، آژانس دوستی و نیز همایش «بُهت بزرگ» را در سوگ دکتر حمزه ولوی مدیر ارزشمند دولت تدبیر، شاعر شعر فولکلور و فعال محیط زیست برگزار کرد.
کاظمی که درخشش را از چشمهایش گریزی نبود موسیقی بومی، سنتی و آوازهای اقوام لُر را ارج نهاد و بارها ستارگان آسمان شهر را به شنیدن موسیقی دلنواز و نای پُر سوزِ خوانندگان دیار دردها میهمان کرد.
جشنواره فیلم کوتاه را با حضور استان‌های فارس، خوزستان، بوشهر، اصفهان، چهارمحال بختیاری، کهگیلویه و بویراحمد رهبری و صدای نرگس، بادیه، سلام زندگی، باران آهسته می‌بارد و مستند چَهتون را روی پرده نمایش برد تا همه پای زیبایی‌های هنر بچه‌های این سرزمین، چشم‌هایشان بارانی شود و بغض‌هایشان بکشند.
کاظمی معتقد بود با زبان هنر و فرهنگ می‌توان ساده و روان با مردم صحبت کرد، آسیب‌های جامعه را معرفی و توده نوجوان و جوان را به‌سوی ایده آل‌های جامعه‌ی آرمانی رهنمون ساخته و فرآیند جامعه پذیر کردن شهروندانی سالم را هموار ساخت و به فراخور نگاهش؛ هنر و ادب، نمایشگاه عکس و نقاشی و تئاتر و اکران فیلم را به چهاردیواری‌های سالن‌های تاریک محصور نکرده و پای آن را به سینه‌ی میدان‌های شهر، معابر و کوچه و خیابان نیز کشید تا آلام و دردهای تلخ آسیب‌های اجتماعی را فریاد بزند.
او برای شناسایی ذوق، قریحه و استعدادها و پر کردن فراغت نوجوانان و ایجاد فضای نشاط و شادی نیز بیکار ننشست و همه را به کارزار موسیقی و هنر ندا داد تا خلوتگهی غنی و سالم برای ابراز وجود نوجوانان امروز و مدیران فردای ایران عزیز باشد.
او جشنواره شعر ققنوس را با صد هفتاد و یک فیلم از استان‌های مختلف مدیریت کرد و کهگیلویه را به نگاه‌هایی هنرمند و خاص از جای جای کشور معرفی نمود تا در تبادل داده‌های فرهنگی اقوام به سهم خویش نقشی هرچند کوچک را ایفا کرده باشد.
وقتی انگشت‌های کوچک باران آرام بر شیشه می‌زد و ناودان‌های پیر سلام بهار را می‌رساندند او نوروز را به بهترین حالت خویش پاس داشت و بلاد شاپورِ غریبِ این روزها را میزبان شب‌های شعر بهار گماشت تا هم بساط گرم شاعرانه پهن کرده باشد، هم قلبِ داغدارِ تاریخ این دیار پر درد را روی پرده‌ی دیدگان آورده و هم شعر و درد  دل‌های جامعه ادبی را به شنیدن بنشیند.
روی خاک نشستن و دست‌های قلاب روی زانوهای ایرج کاظمی در تعزیه‌ی ماه محرم و دلبستگی او به آیین یادمان لاله‌های سُرخ سوژه بکر و خاص‌ترین صحنه‌ی سالهای اخیر بود که اغلبِ رسانه‌های این شهرستان را به تحسین واداشت.
فراوانی احساس‌های دلپذیر به فعالیت‌های انجمن‌های هنری و ادبی نیز رسوخ نمود و دستاورد تازه‌ی دیگری برای کِشتیِ ناخدای این روزهای فرهنگ شهرستان رقم زد.
کاظمی همواره در طول فعالیت‌های چند ساله‌ی خویش حمایت‌های بی دریغ علی پوزش را بی وقفه ستوده و او را سَبَبی برای دلگرمی خود در شب و روزهای تلخ و شیرینش معرفی می‌کند و این روزها همچون روزهای اِوان کاری‌اش دغدغه پلاتوی هنرهای نمایشی را دنبال می‌کند تا بخشی از مشکلات هنرمندان را حل کرده باشد.
اقیانوس دغدغه‌های کاظمی و خستگی ناپذیری او هر نگاه را به خویش خیره و تحسین مردم با هر گرایش فکری، جوانان، هنرمندان، نماینده مجلس و امام جمعه را بر می‌انگیزد و به‌واقع بایست به احترام او و به پاسِ تلاش‌ها و دردهای متعالی‌اش کلاه از سر برداشت و چشم به راه روزها و ماه‌های آینده نشست و نگریست که آیا جعفر نیکبخت؛ فرماندار جدید کهگیلویه، میدان را برای ابتکار عمل بیشتر مدیران توانمندی چون ایرج کاظمی، علی پورکپور، اسلام خسروی، کمال دولتخواه، بهادر وحیدی و اعتلای فزون‌تر عملکرد در حوزه‌های گوناگون را هموار خواهد ساخت یا باز نظاره گرِ دورِ باطلِ سالهای گذشته و صدور فرامین غیرتخصصیِ عزل و نصب؛ از اتاق‌های کور در شهرستان یا خارج از آن خواهیم بود و آیا روزی خواهد رسید که خورشید شادمانه بر پهنه‌ی شفاف فیروزه‌ای آسمان این شهرِ همچنان دلگیر، لبخند بزند و آینده را زیر باران یکریز آن چید؟
--------------------------
سیروس محبت پور
 


کد مطلب: 401989

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/note/401989/ایرج-کهگیلویه

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1