پرواز را به خاطر بسپار پرندۀ کوچک
3 اسفند 1396 ساعت 12:32
اپیزود اول: ایلیا و بابا
تهران
ساعت ۷
آلودگی: قابل تحمل
صبح بخیر بابا
سحر خیز شدی پسرم
بابایی دارم میرم دهدشت
آخ جووووون
بابا رو هم میبری؟
نه باباجون
من و مامانی و طاها میریم شما هم میمونی اینجا کمک میکنی بیمارا حالشون خوب بشه
باشه بابایی؟
ای جااااااانم
اطاعت میشه قربان...
بابا سلام نظامی داد
حالا بگو پسرم چی میخای واسه بابا بیاری؟
بابایی میخام جشن تولد که گرفتم کیکم رو مثه یه کهره کوچولو درست کنم
خببببببب
آها
یادم اومد
برات یه کهره کوچولو میارم خخخخخخخ
ای شیطون
کهره که عشق خودته
آره دیگه مثلاً واسه تو میارمش ولی واسه خودمه
خوب دیگه قندعسل بابا مواظب داداشت و مامانت باش
بابا ایلیا رو میبوسه
چشماشو
پیشونیشو
دستاشو
سیر بغلش می کنه
بابایی دوستت دارم
من دارم میرم گریه نکنی ها
زودی برمی گردم
ای نیم وجبی شیطون .... حالا ببینیم کی گریه می کنه،؟
من یا تو؟
باشه
میبینیم
تهران
ساعت نه و بیست و پنج دقیقه
هواپیمای مسافر بری تهران _یاسوج که ساعت ۸: ۵۵ به سمت یاسوج پرواز کرده بود از صفحهٔ رادار خارج شده است
مسولان شرکت هواپیمایی آسمان با تأیید این خبر از تلاشها برای اطلاع از وضعیت هواپیما و ۶۶ سرنشینش خبر دادهاند.
اپیزود دوم: برف شادی یا برف غم
ایلیای عزیزم
برای نوشتن تمام این کلمات درد کشیدهام
اشک ریختهام
تمام وجودم درد میکند
از که باید بپرسم
از که باید سراغت را بگیرم فرشتهٔ کوچولوی من
چگونه بگویم از شمعی که نه برای تولدت که برای پروازت باید روشن کنم
تضادها بشمارند و کشنده
تو الان باید غرق در برف شادی بودی و لنز دوربینها لبخندهای شیرین و معصومانهات را شکار میکردند اما زیر برف سرد و کشندهٔ دنا و غول آهن پارهٔ آسمان جسم کوچکت درد میکشد
و چه پارادوکس کشنده ای است برف و برف
باید شمعهای تولدت را با هورای مان فوت میکردی و حال شمعهای پروازت را با ضجههایمان روشن میکنیم
و باز چه پارادوکس ویرانگری است این شمعها و آن شمعها
آهنگی که انتظارش را میکشیدی تولد تولد تولدت مبااااااااااارک بود
اما زوزهٔ بوران و سردی کشنده گوشهای لطیفت را میخراشد
تو خود را در حلقهٔ شادی و بوسههای عاشقانت میدیدی نه در قفس کشندهٔ یخ بستهٔ دنا
ایلیای عزیزم
کوچک مرد بزرگ
پرستوی پرگشوده
تولدت
نه
پروازت مبارک
اما
پرواز را بخاطر بسپار پرندهٔ کوچک ایلمان.
سید رحمت الله خادمی
کد مطلب: 319163