هنجارشکنی صحیح؛ نیکبخت و کودک راستگو
26 آذر 1396 ساعت 15:33
نویسنده: سین
چندی قبل مطلبی در سایت کبنانیوز با عنوان «نقدی بر دیالوگ تلخ؛ نیکبخت و زارعی»[کلیک کنید] به قلم جناب اقای علی فرهادی در خصوص صحبتهای جناب دکتر نیکبخت در یکی از جلسات در مقابل جناب حاج زارع نماینده مردم شریف بویر احمد و دنا در مجلس شورای اسلامی منتشر شد.
متن حاضر پاسخی به مطلب منتشر شده است، هرچند جناب فرهادی را مخاطب خاص نمیدانم. که خود نیز در این بین مخاطب این نوشته خواهم بود.
در جلسه مینشینید. صد البته پوشیدن کت و شلوار برای آقایان و مانتو و مقنعه برای خانمها از الزامات است. صاف مینشینید. هر از گاهی لبخندی را تحویل نفر کناری یا چند نفر آنطرفتر میدهید. با ورود نفر جدید، از جا کمی بلند میشوید و دست بر سینه میگذارید. جلسه شروع میشود. به گوینده نگاه میکنید و هر از گاهی سری به تأیید تکان میدهید. کمی که گذشت، میتوانید از خوراکیهای روی میز بخورید و حین خوردن، سری هم تکان بدهید. بد نیست اگر گاهی یادداشتی بردارید. البته اگر مقام مافوق هستید، این کار را نکنید. اگر مقام مافوق هستید، میتوانید حتی موبایلتان را هم در وسط جلسه، با گذاشتن دست روی گوشی پاسخ بدهید. این یعنی شما خیلی مقام مافوق و سرشلوغی هستید. به جلو خیره شوید. نوبت صحبتهای حضار که میرسد، صدایتان را در گلو بیندازید و خودتان را شمرده معرفی کنید. حتماً به نام سازمانتان اشاره کنید. از برگزارکنندگان جلسه با صفات «عزیز» و «گرانقدر» تشکر کنید. در شروع، از خود موضوع و اهمیت آن و تشکر از دستاندرکاران - به ویژه با ذکر چند نام که بهتر است از رؤسا باشند - تشکر کنید. جهت خالی نبودن عریضه، نقدی کوچک را هم به گوشهٔ جزئی از کار مطرح کنید. مراقب باشید نقد، جدی و بنیادی نباشد. بلافاصله هم تشکر مجدد فراموش نشود. لبخند بزنید و به عقب تکیه دهید. کار تمام است.
این، دستور شرکت در جلسات رسمی در کشور ما است. بیش از چند سال است که از استانداری و شهرداری تا ارشاد، از تأمین اجتماعی تا وزارت جوانان و از دانشگاهها تا پژوهشگاهها و شوراهای پژوهشی، در این جلسات رفته و آمدهایم. تقریباً همهشان چنیناند. مسوولین در چنین جلساتی روز را شب میکنند. و دوباره روز از نو و روزی از نو. حق شرکت در جلسات میگیرند. میوه میخورند. لبخند میزنند. خوش و بش میکنند. و باز... و باز...
تا کنون توجه کردهایم که در کدام یک از این جلسات در این همه نهاد رسمی «صدای جامعه» شنیده شده است. مکانیزم این شنیده نشدن را به عینه در این سالها دیدهایم. هر گزارهٔ سازمانی، ولو به شدت غلط، به شدت آسیبزا، به شدت علیه جامعه، میتواند در این جلسات طرح و تصویب شود. جمع بندی تابع چیزی است که بیشتر از همه، منافع خود برگزارکننده جلسه را تأمین میکند. نه جامعه. هزینه را اما چه کسی میپردازد؟ جامعه. غایب بزرگ جلسات.
این مسأله، ربطی به این دولت و آن دولت، حتی این حکومت و آن حکومت در ایران ندارد. اینرسی منافع.
فرهنگ غیررسمی اما جاافتادهای که اول و آخر، هدفش به حداکثر رساندن منافع برخی افراد و سازمانها است. نوعی تبانی پذیرفتهشده و ناگفته در تمامی سازمانهای رسمی دولتی و حاکمیتی که هدف اول و آخر آن، ابراز وجود سازمانی و نفع - مالی و هویتی – اشخاص خاص است. قربانی کیست؟ جامعه.
چه باید کرد؟ به نظر من، داستان ِ «پادشاه لخت و کودک ِ راستگو» راه شکست این سلطهٔ سازمانی مخوف است: همان کودکی که پادشاه را در حالی دید که خیاطش او را بیلباس به خیابان و میان جمعیت فرستاده بود و جمعیت از ترس یکدیگر و پادشاه، از لباس او تعریف و تمجید میکرد. کودک اما از بالای درخت فریاد زد: او لخت است! او لخت است! و فضا شکست.
در این جلسات، نباید مقهور فضای رسمی و فشار هنجارین شد. نباید فضای سنگین حاضر بر جلسه، راه را بر نقدهای بنیادین ما ببندد. ما، صدای جامعهایم. اگر در درونمان و با تکیه بر دانشمان تصمیمی را، رفتاری را، گفته ای را، از بنیان غلط یا نا صحیح و میپنداریم، باید آن را فریاد بزنیم. فضای جلسه را بشکنیم. صریح باشیم. مستدل اما محکم سخن بگوییم. فرصت را به تعارفات و کلیگوییها هدر ندهیم. به سراغ اصل مسأله و اصل نقد برویم. آزاده باشیم.
کار سادهای نیست. ابداً. هزینهزاست. اضطرابآور است. همانطور که یکی از بزرگان فرموده است: «بزرگترین رزم، گفتن سخن حق در مقابل سلطان است». این تنها سلطنت سلطان نیست که رعب ایجاد میکند و در سکوت نخبگان، جامعه را به قربانگاه میبرد؛ سلطه و فشار هنجاری ِ یک جمع ِ منفعتطلب، کمتر از سلطنت ِ سلطان جائر نیست.
کد مطلب: 300397