نقد و بررسی تز دانشگاه منهای روحانیت
7 آبان 1393 ساعت 22:06
بهنام عکاشه
اظهارنظر یک دانشجو در دانشگاه آزاد یاسوج، موجی از انتقادات و مخالفتها در استان و تا حدودی کشور را به دنبال داشت.
اگرچه برخی دیدگاهها عوامانه و عجولانه و خالی از مروت بود ولی نفس اینکه این بیانات فضای مناسبی را برای بیان دیدگاهها افراد بوجود آورد قابل ستایش بود.
مخالفت هائی از نوع طلبگی(وحید دژه) نشان داد علیرغم دیدگاه منفی که در برخی وجود دارد هنوز در حوزههای علمیه نشانههای قدرتمندی از آداب مناظره و ادب اسلامی به قدرت دیده می شود.
در این مقال نمیخواهم به نقد گفتار این دانشجوی بپردازم ولی تا آنجا که تحقیق کردهام به نکته منفی در مورد شخص و پیرامون ایشان برنخوردم و شواهدی نیز دال بر سهل انگاری ایشان در نوع بیان در آن جمع تقریبا خصوصی بوده است.
اما در این بین نه قصد برخورد انتقادی با دیدگاه یک فرد مطرح است بلکه بیان دیدگاهی است که در کشور و در بخش هائی از روشنفکران ایرانی وجود دارد که برخورد علمی و قلمی با این نگاه ضروری به نظر میرشد.
نقش روحانیت در تاریخ اسلام و به خصوص ایران در اعصار مختلف نه آن چیزی است که بتوان انکار کرد و یا خدشهای بر آن وارد ساخت.
نمیتوان از نقش بیبدیل میرزای شیرازی در پنجه کشیدن بر بنیان شاهنشاهی قاجار نگفت و از اختلافی که با یک خط فتوا در کاخهای قاجاریه نیفکند و حتی آن گونه که حکایت میشود زنان قاجار نیز از ایشان در قضیه تنباکو حمایت کردند.
آخوند خراسانی، حاج میرزا حسین تهرانی و شیخ عبدالله لاهیجی ازعلمای نجف که تلگرامهایشان از نجف به مردم ایران و محمدعلی شاه در امربه معروف و نهی از منکر جامعه ایران نقشی اساسی داشتند.
ترور ناصرالدین شاه به دست میرزا رضای کرمانی، ظاهرا با دستور سید جمالالدین اسدآبادی که هر دو روحانی بودند.
مبارزهٔ آیتالله سیدعبدالله بهبهانی و شیخ فضلالله نوری در راه برکناری امین السلطان از صدارت مظفرالدین شاه
تخریب ساختمان بانک استقراضی روس در بازار تهران (که در زمین وقفی ساخته شده بود) به فرماندهی شیخ محمد واعظ.
مهاجرت و تحصن علما در زاویه حضرت عبدالعظیم که در تاریخ مشروطه به «هجرت صغری» معروف است.
تظاهرات سال ۱۳۲۴ که موجب تقابل جدی دولت عینالدوله با مردم شد و به جمعه خونین معروف است.
مهاجرت سه هزارنفر از روحانیون شیعه که به «هجرت کبری» معروف شده و منجر به صدور فرمان مشروطیت توسط مظفرالدین شاه و مشروطیت اول شد.
محمدحسین نائینی از نخستین اندیشمندانیست که به صراحت از لزوم وجود قانون اساسی در دولت اسلامی سخن گفته است. به اعتقاد او در دوران غیبت و در غیاب «ملکه عصمت» نخستین چیزی که میتواند حافظ عدالت و مانع طغیان حکومتگران باشد، قوای قانونی و قانون اساسی است.
او قانون اساسی را «در ابواب سیاسیه و نظامات نوعیه» به رسالههای عملیه تقلیدیه «در ابواب عبادات و معاملات و نحوهما» تشبیه میکند.
شاهکار او (تنبیهالامه و تنزیهالمله) در واقع راهنما وراگشای رهبران و روشنفکران در کمک به پیشبرد مشروطه بود.
تاثیر آیت اله کاشانی بر نهضت ملی شدن صنعت نقت به رهبری دکتر مصدق از یادها بیرون نمیرود.
نحوه همراهی ایشان در ادامه نهضت دکتر مصدق مورد مناقشه مورخین و هواداران دو طرف میباشد اما نمیتوان از نقش ایشان در پیروزی مردم در ۳۰ تیر که منجر به نخست وزیری مصدق شد چشم پوشید.
آنچه ولی نقش روحانیت در تاریخ معاصر را پررنگتر از همه دورانها میکند رهبری امام خمینی در انقلاب اسلامی است.
گردآوری همه سلایق زیر یک پرچم روشی است و راهی که کمتر روحانی و حتی کمتر رهبری در طول تاریخ اسلام دست به اینچنین کاری زده است.
پیوند روشنفکران و دگراندیشان در تاریخ معاصر ایران با روحانیت امری انکارناپذیر است، حتی اگر واقع بین باشیم همواره رهبری جنبشهای کوچک و بزرگ تاریخ ایران را روحانیون به عهده داشتهاند و بزرگترین اندیشمندان ما یا خود روحانی بودهاند یا در خانوادهای روحانی زیست کرده و ادب آموختهاند.
دکتر علی شریعتی (نواده ملا قربانعلی معروف به آخوند حکیم) که سخنرانیهای آتشین و کتابهای افسانه ایاش نیروی محرکه جوانان در همراهی با رهبر اصلی انقلاب بود، آیت اله طالقانی که رهبری معنوی دانشجویان انجمن اسلامی را بر عهده داشت، شهید مرتضی مطهری که به درستی او را تئوریسن انقلاب نامیدهاند، مهدی بازرگان (که کتابهای مذهبیاش زبانزد است) تنها نام هائی نیستند که در پیوند اسلامیت با تاریخ این مرز و بوم کوشیدهاند.
باید از خود پرسید که اگر روحانیت نبود رهبری روشنفکران که هم اینک در دستان خاتمی و هاشمی است به کجا کشده میشد؟
کمی اگر دقت کنیم حتی مخالفین دوآتیشه حاکمیت نیز رهبرانی روحانی داشتهاند و وجاهت و مشروعیت خود را برگرفته از حمایت روحانیون دانستهاند.
پس چگونه میتوان منکر روحانیت شد در حالی که دگراندیشان یا خود یا در لباس روحانی بودهاند یا مرید روحانیت؟!
آنچه واضح است ورود روحانیت به عرصه حاکمیت همچون هر نهادی انتقاداتی را بر میانگیزاند و همین انتقادات است که به پویائی اسلام و نظام کمک خواهد کرد.
امام خمینی (ره) آنگونه که در صحیفه نور ثبت است میفرمایند: «آن نباشند که خلاف اسلام عمل میکنند. با کمال دقت ملاحظه کنید کسانی که به عنوان اسلام، به عنوان مسلمین، به عنوان چه، معممین کذا، اینها یک قدم خلاف برندارند که خدای نخواسته چهره اسلام را برخلاف آنطوری که هست قبیح نشان بدهند. این در نظر من از همه چیزها اهمیتش بیشتر است و مسئولیتش هم بیشتر. همه ما مسئولیم که این کار را انجام بدهیم؛ یعنی آنطور که، آنقدری که، قدرت داریم این کار را انجام بدهیم که گمان نشود که اسلام هم مثل سایر حکومتهای دیگر هست و تا حالا دستشان چیزی نبوده؛ حالا که دستشان آمده، همانند که بودند و همانند که هستند.
این مسئله مهم است. و آقایان توجه کنند همه و همه ملت موظفند که نظارت کنند بر این امور نظارت کنند اگر من یک پایم را کنار گذاشتم، کج گذاشتم، ملت موظف است که بگویند پایت را کج گذاشتی، خودت را حفظ کن. مسئله، مسئله مهم است. همه ملت موظفند به اینکه نظارت داشته باشند در همه کارهایی که الان مربوط به اسلام است. اگر دیدند که یک کمیته خدای نخواسته برخلاف مقررات اسلام دارد عمل میکند، بازاری باید اعتراض کند؛ عرض بکنم که کشاورز باید اعتراض کند؛ معممین و علما بایداعتراض کنند. اعتراض کنند تا این کج را راست کنند.
اگر دیدند یک معمم بر خلاف موازین اسلام، خدای نخواسته، میخواهد عمل بکند، همه موظفند که جلویش را بگیرند که امروز غیر روزهای دیگر است. آن وقت هم باید بگیرند، اما حالا کار مهم است. حالا اساس، اساس وجهه اسلام است. اساسی است که الان اسلام به دست ما افتاده، داریم چه میکنیم؟ بنابراین، آنی که به نظر بنده مهم است این است، و البته اینها هم باید عمل بشود؛ اما اینها در درجه دوم است؛ درجه اولش عبارت از این است که همه ما، همه قشرها، همه، اینها همه باید این جهت را توجه داشته باشند و همه آنها مراعات این مسئله کلکم راع، همه باید مراعات این مسائل را بکنند.»
رهبر معظم انقلاب نیز در بیانات در دیدار طلاب و فضلا و اساتید حوزه علمیه قم میفرمایند: «اگر روحانیت میخواست در حاشیه و در پیادهرو حرکت کند و منزوی شود، دین آسیب میدید. روحانیت سرباز دین است، خادم دین است، از خود منهای دین حیثیتی ندارد. اگر روحانیت از مسائل اساسی - که نمونهٔ برجستهٔ آن، انقلاب عظیم اسلامی است - کناره میگرفت و در مقابل آن بیتفاوت میماند، بدون تردید دین آسیب میدید؛ و روحانیت هدفش حفظ دین است.»
معلم شهید دکتر علی شریعتی نیز میگویندک «من به عنوان کسی که رشته کارش تاریخ و مسایل اجتماعی است ادعا میکنم که در تمام این دو قرن گذشته در زیر هیچ قرارداد استعماری امضای یک آخوند نجفرفته نیست؛ در حالی که در زیر همه این قراردادهای استعماری امضای آقای دکتر و آقای مهندس فرنگ رفته هست.»
در جائی دیگر نیز شریعتی میآورد: «اولین رستاخیز، تنباکو است؛ و اولین چهرهای که در برابرش ایستاد میرزا حسین شیرازی، از توی همینهاست. و اولین ردپای استعماری که وارد ایران شد، بانک بود؛ و اولین کسی که طرح کرد که بانک را بگذارید بیاید، یک روشنفکر متجدد ضدمذهبی فرنگیمآب بود ـ میرزا ملکم خان ـ و اولین کسی که در برابر همین پدیده ایستاد، سیدجمال بود؛ که از همین جامعه است.»
باز میگوید: «پیشاپیش هر نهضت مترقی ضد استعماری در این کشورها همواره بدون استثنا قیافه یک یا چند عالم راستین اسلامی و به خصوص شیعی وجود دارد.»
پاره ای از اطلاعات برگرفته از سایت ویکی پدیاست.
کد مطلب: 70453