کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

یادداشت| سروش درست

ده برآفتاب

20 اسفند 1399 ساعت 2:31

دارستان بلوط؛ نیایشگاه مردان و زنانی ست که در دامان دنا، به ستایش پروردگار خویش نشسته اند. بس رنج ها دیده و رنجه نشده اند. شادی ها رسیده و دلشاد شده اند. این جنگل بلوط و مردمان ده برآفتاب، بسان دو یار، یک زبان و یک دلند از دیرباز... .


دل و دولتت مسرور و معمور باد/ زِ مُلکت ده برآفتاب، پراکندگی دور باد...
ده برآفتاب، بَرِ آفتابِ دنا، در پانزده کیلومتری شمال غربی یاسوج واقع شده است. این دهکده ی زیبا، بسان نگینی زمردین بر انگشتر ی دنا می درخشد.
آتش بر جان دارد و لب از شِکوِه خاموش.
بعد از گذر از  بنسنجان، روستای مهریان، بلهزار و مادوان، دست ارادت بر سینه می گذاریم و  برآستان مقدس امام زاده شاه قاسم(ع)، درودی می فرستیم.
سپس روستای گوشه ی شاه قاسم را پشت سر گذاشته و به روستای گنجه ای می رسیم. گنجه ای بزرگ، هم گنجه است و هم، گنجِ مردمان دنا نشین. به آرامی از کنار گنجه ای می گذریم و رخ در رخ کوه
 " حَجاج" از فراز به فرود، سرازیر می شویم.
تنگ گنجه ای گنجنامه ای ست از رنج و گنج...
قصه ها می نوشت سروش، قلم به تنگه  هزار رنگ گنجه ای که رسید؛ قد بشکست...
در پایین دستِ این تنگه ی زیبا- با اکوتوریسم طبیعی کم نظیر درجنوب ایران زمین -- با طبیعتی شورانگیز، سه ریز تنگه ی دگریست به تنگنای دل و به ریزی چشمِ عُشاق...
در خُنکای زلال آبش سه ریگ برداشتن،  شرطِ طاقت است و تاب داشتن.
اگر دستت یخ نزد و سه ریگ، یا به عبارتی، سه ریز، در مشتت بود؛ مشتلقت می دهند تنگه ی سه ریز را...
تا به هر بُستان سرا، خَلق از تَفرّج خوشدل اند/ این سرا بُستان، تفرجگاه مهمان باد و هست...
افزون بر یک کیلومتر بعد از حکایتِ زیبایی تنگه ها و گنجه ها و روایتِ ریگ ها و ریزها، بَرِ آفتابْ نشینِ دنا، دهکده ای با شکوه، با جمال و کمال، جاجیم مهمان نوازی را در سرا و ساحت دلِ برآفتابیش، مفرش کرده است...
خاک ده برآفتاب که سرمنزل عشق است و امید/
قبله ی مردم صاحب دل و صاحب نظر است....
اینک، در امتدادِ جاده ای که سرآغازش یاسوج پرسوج و سرانجامش، دنای داناست--پس از پانزده کیلومتر-- در سمتِ چپِ جاده، سه راهی نمودار می شود و یا به قول ما بویراحمدی ها، جاده چپ می کند.
بَرِ این سه راهی، دو تابلو، دیده نواز است:
نخست، بر تابلویی به رسم رسام ده برآفتابی، قدم میهمان  مبارک شمرده شده و آن را، بر دیده ی میهمان نوازی گذاشته است:
" به روستای شهید پرور ده برآفتاب خوش آمدید!
سپس، در تابلویی که طالعِ مسعود و طلعتِ زیبایِ ده برآفتاب، به آن بسته و وابسته است؛ تمثال سی سردارِ دل، سی سالارِجان بر کف، سی شاهد قدسی، سی دلاوری که هم سیادت داشتند و هم سعادت، به نگاره ی جان نشسته است.
خوشا به خوشدلی شان که شهید هستند و شهید شدند... .
ای که می پرسی نشان عشق چیست؟!/
عشق چیزی جز تاب این تابلو نیست... .
بِه از این، چه شادمانی!
با جمله ما خوشیم؛ لکن با شهدا خوش تریم، چرا که با خود عهد بسته ایم:
شهدا را به خاک نسپاریم؛ به خاطر بسپاریم!...
دست ارادت بر سینه ی تکریم گذاشته و وارد حریم روستای ده برآفتاب می شویم.
گُل به گُل یا جای جای این خاکِ پاک،  ده برآفتابی ها منزل کرده اند. هر منزلی ، سرمنزل شهیدی ست. دلاورانی که در طول تاریخ، عِرقی به دین داشتند و دَینی به مذهب. در پرتوی از مهر خدایی، سرداران شجاع هشت سال دفاع مقدس در دفاع از نام و ناموس و قاموس ایران اسلامی سر از پای نمی شناختند. نشان به آن نشان که تمام ایلمردان ده برآفتابی رهسپار جنگ شدند.
کاشانه ی هر سیدِ ده برآفتابی، در کنار و در سایه سار درختان بلوط، چشم را به حیرت وا می دارد و بنان را به دندان.
ماجرای آدمی و طبیعت، ماجرای دوستی انسان و درخت، قصه ی ده برآفتابی و " دارِستان بلوطْ" ست.
در بالا دست روستا و جاده، جنگلی به وسعت ده ها هکتار-- و البت به وسعت دل ایلمردانِ و ایلبانوان ده برآفتابی-- گویای همه چیز است و شاداب تر از نَفَسِ بادِ بهاری....
دارستان بلوط؛ نیایشگاه مردان و زنانی ست که در دامان دنا، به ستایش پروردگار خویش نشسته اند. بس رنج ها دیده و رنجه نشده اند. شادی ها رسیده و دلشاد شده اند. این جنگل بلوط و مردمان ده برآفتاب، بسان دو یار، یک زبان و یک دلند از دیرباز... .
یک دلی و یک زبانی، رسم یاران باد و هست!...
ده برآفتابی در حرمتِ حریمِ درختان بلوط، حفظ جنگل و احترام به محیط زیست، شهره ی آفاق است.  مردمان این دیار، از حرمتگزاری جنگل، برایم تعریف ها کرده اند. تعریف های که نشان از معرفت و تعرفه داشت، نه تعریف و تعارف. دوستی و مهربانی ده برآفتابی ها و درختان بلوط، حکایتِ زندگی ست و سرزندگی:
ده برآفتابی، شکرگزار نعمت پروردگار است و چه حکمتی، والاتر از طبیعت زیبای بالا دست جاده و پایین دست رود!...
ده برآفتاب از شمال به کوه دنا -معروف به آلپ ایران- از جنوب به رودخانه بشار، منطقه ی تفریحی" سِرِنْجِل کُلْ"، " پِرغ اَنداز" و روستاهای "راهمالی" و " فیروزآباد"، از شرق به تنگه ی گنجه ای و روستای " تنگ سه ریز" و از غرب، به روستاهای " کَرْیَکْ" و " " امیر آباد" محدود می شود.
سامانِ آفتاب رویان از شمال و جنوب، رو به آفتاب به تفرج گاه و تفریح گاه دلداده است و دلْ داده.
در شمال و بالا دستِ  روستا، کوه  " زرین کمر "بر فراز است و برقرار. ایلیاتی به کوچ وابسته است و دام. و چه چراگاهی سرسبزتر از " دِلی":
دلی، بین دو کوهسار، دشتی مینیاتوریست از جلوه ی گل های بنفشه، عَشقه، شقایق واژگون، جاشیر و  چویل.
در این دشت، گله های کبک قهقهه می زنند و رمه های پازن، از " وُردِ یَه شویَه" تا "پازن پیر" در قاش مستان، مست از چویل و ایل، صدای چکاچک شاخ هایشان دلنواز است و دلنشین.
" ورد یه شویه" یوردی برای ماندن در یک شب است. دل بی قرار است و شبی، برقرار.
ایل با رسیدن اردیبهشت و بهشتِ ده برآفتاب، به سمت کوه " گُل " کوچ می کند. وچه زیباتر از گل و گلستان!...
صبح زود گله های ده برآفتابی، از کوه بالا دست سرازیر و در دشتِ دلی، ورد می اندازند.
شبی را برای چرای گله ها، در دلی، آتش چاله ها شعله می کشد  و برازه ...آوازه ماندن یک شب، وردی را ماندگار کرده به نامِ " وردِ یه شویه".
  پس از شبی ماندن، در سحرگاه روز بعد، هر " مالی"به سوی ورد یا همان یورد خویش رهسپار می شود:
" وردِ تَنْگال"، " وُردِ سَرِ تاوِه"، " ورد برف کِرْمو" ---منطقه ای پر برف که سال تا سال برفش می ماند-- از مهم ترین یوردهای عشایری ده برآفتابی هاست.
در این میان، دیدن " وردِ کَره ای" دلآراست و دلآرام. چشمه ای از میان سنگ چین و سنگلاخ، سرچشمه می گیرد و چشمه.
بعد از " وردِ لَی کَلات" مهمترین یورد، چهر می گشاید و چهره:
" بَره باز" دشتی ست ناز، باز و گشاده رو. بره های چند ماهه،  بازی می کنند با چشم باز و دلِ باز.
آب زلال و شیرین ده برآفتاب و گنجه ای از رشته کوه دنا و به ویژه از کوه حجاج سرچشمه می گیرد.
برای رسیدن به ده برآفتاب، میان بری هم هست. در امتداد جاده یاسوج- اصفهان، بعد از گذر از پلیس راه،  تفرجگاه "سِرنجل کُلْ" دل را به تپش وا می دارد و اندیشه را به تأمل. بر فراز تپه ی شمالی این منطقه ی توریستی-- در سیزده به در و سایر ایام و اعیاد سرنجل کل، کد معتبر گردشگری و تجمع گردشگران است-- به سمت پایین دست سرازیر می شویم.
می گویند رودخانه" بشار " راهی دریا شد و دنا با اندوه گفت: می روی، اما بدان من در فرازم و دریا، در فرود است.
بشار خواهرتنی   آبشار، استراحتگاه امنی برای مسافران و رهگذران است... گردشگران، در ساحل بشار را، بشارت باد که دیده به دیدارش آرزومند است. دمی آسودن و زمزمه کردن:
بنشینیم در کنار رود بشار / بخونیم از ته دل دی بلال و یار یار!...
پلی آهنی به عرض عبور یک ماشین، بر روی رود، دیده را به آن سوی دل، پل زده است.
بعد از حدود یک کیلومتر، روستای توریستی "بندان" بهار را به زمستان بند کرده است.
بندان، سکونتگاه موقت برای تعطیلات و آدینه ده برآفتابی هاست.  باغستانی از  سیب و هلو...ساکنان بندان، سادات میر  هستند. سپس بعد از یک کیلومتر، روستای توریستی "جامال"  جای مال است و کمال.
پانصد متر جلوتر، به روستای گچسار و روبه روی آن " سرچال" گلستانی ست  و بوستانی ست با صد بهار حُسن.
ده برآفتابی ها از اولاد و احفاد امام زاده آقا میر هستند. آرامگاه مطهر نیای این سادات جلیل القدر، "میرفتاح" در روستای " بَلی کارون" از روستاهای نقاره خانه از توابع بخش کبگیان است. مقبره منوره امام زاده آقا میر، در بافت کهن شهر دهدشت- بلادشاهپور- میعادگاه شیفتگان ائمه اطهار (ع) است.
در کاخ گلستان دل شاهی با صد غرفه ی ناز، خوشدلم و زمزمه می کنم:
دل و دولتت مسرور و معمور باد/ ز مُلکت پراکندگی دور باد!
یاحق!
-----------------------------
سروش درست
شامگاه هجدهم اسفندگان یکهزار و سیصد و نود و نه خورشیدی


کد مطلب: 431852

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/news/431852/ده-برآفتاب

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1