کبنا ؛
محمد سروش نیا
برای نوبتدهی یکی از بستگان راهی کلینیکی در دهدشت شدم و به دلیل قوانین دست و پاگیری که از بالا برای دفترچهها تدوین کرده بودند با مشکلی برخورد کردم که مناسبترین راه و انتخاب در آن لحظه، گرفتن نوبتدهی به صورت آزاد بود.
مسئول صندوق کلینیک را خانمی دیدم که در حال شمارش اسکناسهایی که در نزدش امانت بود.
هنگامی با ارائه دادن مشخصات بیمار از ایشان درخواست نوبت برای دیدار و درمان با پزشک مربوطه را داشتم، مبلغ ویزیت را به عدد ۱۴۰ هزار ریال لحاظ کردند و بنده هم این مبلغ را پرداخت کردم، اما هنوز چند قدمی از صندوق دور نشده بودم که مبلغی را در رسید ثبتشده بود، خواندم، تنها ۱۳۹ هزار ریال بود.
چند لحظهای به فکر فرورفته و مسائلی را در ذهن گرد هم آورده که چرا در یک شهر اسلامی کاملاً شیعی اینچنین باشد؟
اینکه این مسئول خزانهدار در این جامعه آنچنان محو کارش باشد که از خواندن رقم واقعی مبلغ چشم پوشیده و با فردی که حداقل از عهده شمارش و خواندن عددی با چند رقم اعشار برآمده اینگونه ایفای نقش کرده باشد، با آن پیرزن و پیرمرد بیچارهای که دهها بیماری دمار از روزگارشان درآورده و فریادرسی جز خدایش ندارند و از قافله درس و مشق جا ماندند که امروز بتوانند از پی شمارش اسکناس و خواندن اعداد و ارقام برآیند، چگونه نقش خود را بازی خواهد کرد!
شاید در نگاه فردی، پرداختن به مبلغ هزار ریال مسئله دسته چندمی باشد، اما به جماعت و دستهبندی آن همه پزشک و بازدیدکنندگان که مشاهده میشود با یک حساب سرانگشتی و دقت خطای منصفانه، خواهید یافت که برخی از این امانتداران و خزانهداران، در یک کشور و شهر کاملاً شیعی در آیندهای نهچندان دور، آنچنان در حسابهای شخصیشان گردش و رفتوآمد مالی خواهد شد که راههای صدساله را چندساله طی خواهند کرد.
بهراستی، مؤلفههای یک شهر اسلامی چیست؟
پ ن: در سال ۸۱ در روستای شوتاور استان کهگیلویه وبویراحمد، دختری ۱۵ ساله هاجر نویدی تنها به خاطر نداشتن مبلغی ناچیز، از مراقبت و درمان در نزد مسئولین جا ماند و جان تسلیم کرد.
محمد سروش نیا
برای نوبتدهی یکی از بستگان راهی کلینیکی در دهدشت شدم و به دلیل قوانین دست و پاگیری که از بالا برای دفترچهها تدوین کرده بودند با مشکلی برخورد کردم که مناسبترین راه و انتخاب در آن لحظه، گرفتن نوبتدهی به صورت آزاد بود.
مسئول صندوق کلینیک را خانمی دیدم که در حال شمارش اسکناسهایی که در نزدش امانت بود.
هنگامی با ارائه دادن مشخصات بیمار از ایشان درخواست نوبت برای دیدار و درمان با پزشک مربوطه را داشتم، مبلغ ویزیت را به عدد ۱۴۰ هزار ریال لحاظ کردند و بنده هم این مبلغ را پرداخت کردم، اما هنوز چند قدمی از صندوق دور نشده بودم که مبلغی را در رسید ثبتشده بود، خواندم، تنها ۱۳۹ هزار ریال بود.
چند لحظهای به فکر فرورفته و مسائلی را در ذهن گرد هم آورده که چرا در یک شهر اسلامی کاملاً شیعی اینچنین باشد؟
اینکه این مسئول خزانهدار در این جامعه آنچنان محو کارش باشد که از خواندن رقم واقعی مبلغ چشم پوشیده و با فردی که حداقل از عهده شمارش و خواندن عددی با چند رقم اعشار برآمده اینگونه ایفای نقش کرده باشد، با آن پیرزن و پیرمرد بیچارهای که دهها بیماری دمار از روزگارشان درآورده و فریادرسی جز خدایش ندارند و از قافله درس و مشق جا ماندند که امروز بتوانند از پی شمارش اسکناس و خواندن اعداد و ارقام برآیند، چگونه نقش خود را بازی خواهد کرد!
شاید در نگاه فردی، پرداختن به مبلغ هزار ریال مسئله دسته چندمی باشد، اما به جماعت و دستهبندی آن همه پزشک و بازدیدکنندگان که مشاهده میشود با یک حساب سرانگشتی و دقت خطای منصفانه، خواهید یافت که برخی از این امانتداران و خزانهداران، در یک کشور و شهر کاملاً شیعی در آیندهای نهچندان دور، آنچنان در حسابهای شخصیشان گردش و رفتوآمد مالی خواهد شد که راههای صدساله را چندساله طی خواهند کرد.
بهراستی، مؤلفههای یک شهر اسلامی چیست؟
پ ن: در سال ۸۱ در روستای شوتاور استان کهگیلویه وبویراحمد، دختری ۱۵ ساله هاجر نویدی تنها به خاطر نداشتن مبلغی ناچیز، از مراقبت و درمان در نزد مسئولین جا ماند و جان تسلیم کرد.