تاریخ انتشار
دوشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۹ ساعت ۲۱:۰۴
کد مطلب : ۴۲۲۱۲۹
محمد صادق جوادی حصار عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی و فعال سیاسی اصلاحطلب:
جامعه محوری به معنای جدایی از حاکمیت نیست
۰
کبنا ؛ حمید شجاعی: اصلاحطلبان بیش از دو دهه است که در جامعه بروز و ظهور داشتهاند و در مقاطع مختلف توانستهاند حمایت قاطبه جامعه و سرمایه اجتماعی خود را بهدست آورند. این در حالی است که از ۲ سال گذشته تاکنون این سرمایه اجتماعی به نحو محسوسی ریزش داشته که خود را در انتخابات مجلس در اسفند ۹۸ نشان داد. با این حال در شرایطی که کمتر از یک سال دیگر به انتخابات حساس و سرنوشت ساز ریاست جمهوری در خرداد ۱۴۰۰ زمان باقی است برخی معتقدند که اصلاحطلبان باید نخست در سازوکارها و راهبردهای خود تجدید نظر کنند و در گام دوم نیز با اتخاذ برنامههای درست، پیگیری مطالبات مردم و ترسیم آیندهای روشن به بازیابی سرمایه اجتماعی خود بپردازند تا اگر شرایط در انتخابات ۱۴۰۰ مهیا بود با کاندیدای خود وارد میدان شده و موفقیتهای پیشین را تکرار کنند. برای بررسی شرایط فعلی اصلاحطلبان در جامعه، لزوم تجدیدنظر و بازنگری در جریان اصلاحات، انتخابات ۱۴۰۰ و آنچه در سپهر سیاست ایران میگذرد، محمدصادق جوادی حصار عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی و فعال سیاسی اصلاحطلب گفتوگویی انجام گرفته است که در ادامه میخوانید.
برخي معتقدند که با گذشت چهار ماه از انتخابات 98 اصلاحطلبان هنوز در نوعي کرختي و خمودگي بسر ميبرند و عدم تشکيل جلسات شوراي عالي و استعفاي برخي نيز به اين مساله دامن زده؛ اساسا شرايط برون رفت اصلاحطلبان از اين شرايط را چه ميدانيد؟
من معتقدم جريان اصلاحطلب نياز به تفکر، تأمل، دقت و تاني در رفتار خود دارد و لزومي ندارد که با تعجيل تصميم بگيرند. بالاخره چند شوک سنگين به جريان اصلاحات وارد شده که در بخشهايي خودشان پديد آورنده اين شوکها بودند و در بخشهايي نيز ديگران باعث شدند تا اين شوک به جريان اصلاحات وارد شود و تا بازگشت به شرايطي نرمال و طبيعي زمان ميبرد. اينکه اصلاحطلبان بايد به اقتضاي شرايط چه رفتارهايي انجام دهند و چه بازنگريهايي در عمل و نظر در حوزه اصلاحطلبي صورت گيرد کارهاي خوبي در حال انجام است. اما لزوما به معناي اين نيست که قبل از سوخته شدن، تجديد نظر، بازنگري و مداقه فورا علني شود. من فکر ميکنم در حوزه نظري کارهاي خوبي صورت ميگيرد. معايب، مشکلات، راههاي پيش رو و راههايي که رفتيم توسط گروههاي مختلفي باز نگري ميشود. يک جريان سياسي به همان ميزاني که تاثيرگذاري دارد وقتي هم که متوقف ميشود يا به بازنگري ميپردازد زمان ميبرد. اينگونه نيست که مثل خط توليد امروز متوقفش کنيم و فردا دوباره استارت بزنيم. اصلاحات يک جريان سياسي معظم اجتماعي است که مشکلات و تاثيراتش بزرگ است و قدرت فراواني داشته و دارد. بنابراين براي بازگشت به عرصه بايد سنجيدهتر عمل کرد. بهنظر من در حضور و ظهور احزاب نبايد هيچتعجيلي صورت گيرد.
اين بازنگري و تجديدنظر در جريان اصلاحات بايد در چه سطوحي انجام پذيرد؟
من معتقدم تجديدنظر در حوزه اصلاحطلبي بايد از چند منظر صورت گيرد. اصلاحطلبان بايد در راهبردهاي اجتماعي، سياسي و حاکميتي تعريفهاي روشنتر، دستيافتنيتر و قابل ارائهتري را ارائه دهند و در حوزه عمل سياسي با واقعيتهاي اجتماعي و فرهنگي بهصورت ملموستر و مانوستري تعامل نمايند تا به رهيافت جديدي دست پيدا کنند. بالاخره جريان اصلاحطلب بخواهد يا نخواهد بايد با حاکميت در تعامل باشد. چون اين جريان چيزي جز اصلاح در کشور نميخواهد. اصلاحطلبان که نميخواهند خط توليد نفت، شرکت گاز يا کشتيراني را اصلاح کنند. رجال سياسي اصلاحطلب شيوههاي تعامل حاکميت با مردم و احزاب با حاکميت را مدنظر داشته و دارند و ميخواهند به يک حکومت متعارف مردمسالار دست پيدا کنند که مسئولان متقاعد شوند اين رفتارها به نفع کشور است. از طرف ديگر اصلاحطلبها بايد اثبات کنند که نظريات و افکارشان بنيان علمي و ابتناي فرهنگي دارد و متناسب با اقتضائات اين زماني است. البته بهنظرم کار سختي است و اينگونه نيست که فکر کنيد يک تئوري داده شود و حاکميت نيز بگويد بفرماييد عمل کنيد. گامهاي اصلاحطلبانه براي اجراي منويات از اين قرار است که شما اصلاح را ابتدا از خود و سپس طرف مقابل شروع کنيد. يعني به او تفهيم کنيد که خيرخواه او هستيد و تفهيم خيرخواهي به طرف مقابل که چنين اعتقادي به شما نداشته باشد خيلي سخت است. آنچه که ما را با جريانهاي منتقدمان در کشور گره ميزند اين است که ما خيرخواه امتيم. اصلاحطلبان دل در گرو آباداني کشور و ملت دارند و تلاش ميکنند که از طرق متعارف انساني و قانوني و اجماع انساني و راي اکثريت کشور را به سامان برسانند. هر چند اين راه آساني نيست و همه کشورهايي که مسير اصلاح را طي کردهاند سختيها و مصائب خود را داشتهاند. ما در ايران با اقتضائات فرهنگي، سياسي، ديني و بومي خودمان گاهي کارهايمان آسانتر و گاهي سختتر اتفاق ميافتد. تصور ميکنم ما در حوزه تعاملات و از منظر دموکراسي وضعيت سختتري را پيش رو داريم و بايد تلاش کنيم اين راه دشوار را هموار کنيم.
برخي معتقدند جداي از بازبيني در راهبردها و سازوکارها اصلاحطلبان بايد جامعه محوري پيشه کنند و همزمان در تعامل با حاکميت باشند؛ اين مسالهاي است که چندي پيش رئيس دولت اصلاحات نيز بر آن تاکيد کرد تحليل شما از اين مساله چيست؟
من معتقدم اين يک مغالطه است؛ جامعه محوري يعني اينکه ما 2 کار انجام دهيم. نخست اينکه ما با جامعه و مطالبات آن همراه شويم و هر چه جامعه ميگويد را به حاکميت انتقال دهيم. بحث ديگر اين است که ميخواهيم جامعه را اصلاح کنيم. وقتي ميگوييم ما اصلاحطلب هستيم کجاهاي جامعه مشکل دارد که بخواهيم اصلاح کنيم؟ وقتي من ميگويم تعامل با حاکميت يعني معتقدم در اجراي قانون و مديريت بدون فساد مشکلاتي وجود دارد. اصلاحطلبان بايد تئوريها و برنامههايي بدهند و نقشه راهي را طراحي کنند که مسئولان با مديريت سالم بتوانند کشور را اداره کنند. بنابراين در بحث نظري ميگوييم که بايد در تعامل باشيم. پذيرش اينکه فساد وجود دارد به خودي خود دشوار است. اکنون با فسادهايي در جامعه مواجه هستيم و وقتي گفته ميشود که نبايد اين مساله در جامعه نهادينه شود، گفته ميشود فسادها موردي است. به عبارت ديگر قبولاندن اين موضوع هم مساله مهمي است. اين شيوه تعامل که ميگوييم مصلحانه برخورد کنيم از اين جهت است و الا من اين حرف را نميفهمم که ما پشت سر جامعه بايستيم. مگر اصلاحطلبان با جامعه مشکل دارند و خود را از جامعه نميدانند و حرف جامعه را نميزنند که عدهاي ميگويند بايد جامعه محور عمل کنيم؟ جامعه محوري بدين معنا نيست که با کانونهاي تاثيرگذار حاکميتي قهر کنيد و بگوييد ما نيستيم! اتفاقا يک عدهاي دوست دارند اين اتفاق بيفتد. بحث اينجا است که نبايد در تقابل بود و الا در تعاملبودن که خطا نيست. در تمام دنيا احزاب و جريانهاي اصلاحي با حاکميتهاي خود تعامل ميکنند. نقد ميکنند و پيشنهاد ميدهند. آن عدهاي که ميگويند بايد از حاکميت دور شويم به معناي اين است که نبايد در آن طرف ميز و جزء دستگاههاي حاکم قرار گيريم که حرف مردم را نشنويم. يعني خودمان تبديل نشويم به ضلعي که حرف مردم را گوش ندهيم. اين بخش ديگري است که من هم با دوستان همراهم. اما عدهاي راه افراط و تفريط ميروند. يکبار از اين سمت ميافتند و بار ديگر از آن طرف. زماني ميگويند که بايد همه ابعاد را اصلاح کرد، بايد قواي مختلف را از آن خود کنيم و حتي مسئولان عالي نظام را نيز با خود همراه کنيم. اين يک نگاه است و نگاه ديگر اين است که اگر در جامعه حرکت ميکنيم، اقتضائات جامعه را ببينيم ولو اينکه همه مردم يک جامعه آن اقتضا را درک نکنند. يک جريان سياسي بايد آن اقتضا را به رخ مردم بکشد. مثلا به مردم بگويد امروز با شيوع ويروس کرونا شما بايد پيشگيري کنيد. حال اگر همه جامعه بگويند که ما پيشگيري نميکنيم، اگر جريان اصلاحطلب بگويد به تبعيت از مردم که نميخواهند پيشگيري کنند، ما هم پيشگيري نميکنيم، اين رويکرد جريان منتقد روشنفکري نيست.
پس اساسا اينکه گفته ميشود جريان اصلاحطلبي با مردم تعريف ميشود و بدون مردم تعريف پذير نيست را چگونه تحليل ميکنيد؟
ماهيت اصلاحطلبان به اين است که دنبال اصلاح امور حرکت ميکنند. براي اصلاح امور 2 بخش را در نظر ميگيريم. يک بخش توده مردماند که نيازهايي دارند و رفتار، فرهنگ، سياست، تمايلات و خواهشهاي نفسانيشان اقتضائاتي دارد. در اين حوزه اصلاحطلبان بايد تحت عنوان نهادهاي مدني، جامعه سياسي مدني، مطبوعات و روزنامهنگاران در تعامل با مسئولان تعريفهايي بدهند که در پناه قانون قرار گيرد و از ضمانتها و حمايتهاي قانوني نيز برخوردار شود. اينجا توجه به حقوق مردم است. يعني اصلاحطلبان بدون مردم معنا پيدا نميکنند چون ميخواهند از حقوق مردم حمايت کنند و اگر چشم بر حقوق مردم ببندند، چه فرقي با ديگر جريانات سياسي دارند؟ اينجا است که با مردم معنا پيدا ميکنند. البته معنا پيدا کردن اصلاحطلبان با مردم بيانگر ارتباطي دو سويه است. بدين صورت که اگر اصلاحطلبان از حقوق مردم حمايت ميکنند مردم نيز از اينها حمايت ميکنند. نه تنها اصلاحطلبان که مسئولان نيز بدون پشتوانه مردم با مشکل مواجه خواهد بود. البته بخشهايي تحت هر شرايطي دفاع ميکنند که حاميان جريان مقابل هستند، اما اصلاحطلبان بعضا مجموعههايي را مورد حمايت قرار ميدهند که در زمانهايي بر اساس تعاريف متفاوت از موضوع واحد راي همگام با جامعه ندارند و حمايت مردم را از دست ميدهند. لذا وقتي حمايت مردم را از دست دهند پايگاهي ندارند. در انتخابات 98 بخش زيادي از اصلاحطلبان با مردم همراهي کردند و گفتند مردم تمايل به انتخابات ندارند و حال که حمايت نميکنند اگر کانديدا بدهيم ميبازيم. در نتيجه مردم در انتخابات شرکت نکردند، اصلاحطلبان نيز در همراهي مردم ليست ندادند که کار خوبي بود. حالا خود مردم و اصلاحطلبان ببينند که اگر کارشان خوب بوده ادامه دهند و اگر خوب نبوده يا ضعفهايي داشته بايد از بين ببرند. جريانهاي تاثيرگذار و اليت جامعه و نخبگان جامعه در حوزههاي فکر، نويسندگي، روزنامهنگاري و احزاب سياسي بايد با جامعه در تعامل باشند ولي نه اينکه پوپوليستي عمل کنند. بگويند که مثلا جامعه ميخواهد کرونا را بيخيال شود و ما هم بيخيال شويم. اصلاحطلبان بايد هر دو طرف تعاملات با حاکميت و مردم را ببينند.
با اين اوصاف رويکرد اصلاحطلبان در 1400 چگونه خواهد بود؟
بهنظر من اصلاحطلبان در 1400 با اتکا به تجربيات قبلي خود، بايد بهترين تصميم را اتخاذ کنند. مسلما يک نفر نميتواند آن تصميم را بگيرد و اصلاحطلبان بايد با خودشان، جامعه و حاکميت وارد گفتوگو شوند و ببينند کدام تصميم بهترين تصميم است و آن را اتخاذ کنند. هر چند يکشبه نميتوانند تصميم بگيرند. اين تصميمات بايد به مرور زمان ورز بخورد و نقاط ضعف و قوت آن ارزيابي شود. اين مساله ميتواند در اتاق فکر احزاب و جمعيتهاي سياسي ورز بخورد، ارزيابي شود، برخوردهاي اجتماعي آن ديده شود تا بعدا بتوان تصميم گرفت.
بازيابي سرمايه اجتماعي اصلاحطلبان در انتخابات بعدي مستلزم چه عواملي خواهد بود؟
بازخورد سرمايه اجتماعي به چند طريق است. نخست اينکه جامعه احساس کند راهي که رفته درست بوده يا غلط. مسلما جامعه نسبت به آنچه که اتفاق ميافتد بيعکسالعمل نخواهد بود. يک روزي اين جامعه در حمايت از آقاي احمدينژاد راي دادند اما روز ديگري خلاف او راي دادند. پس معلوم ميشود که جامعه نسبت به تصميمات خود دگم فکر نميکند و اگر در روزي احساس کند که خطا کرده برميگردد. ما بايد کاري کنيم که جامعه توانايي تصميم مقتضي و بهروز را پيدا کند و متعصبانه برخورد نکند. احزاب و جريانهاي سياسي نيز نبايد تعصب به خرج دهند. ممکن است در جايي خطا کرده باشند که بايد از خطاي خود برگردند. اين کار اصلاحطلبان است که هم خود عمل کنند و هم به مردم گوشزد کنند که اين کار اتفاق بيفتد. به جريانهاي حاکميتي نيز بگويند که نبايد بسته برخورد کرد. اينجا است که کار اصلاحطلبان سخت ميشود.
بسياري از اصلاحطلبان معتقدند که ائتلاف در انتخابات 96 اشتباه بود و اين اشتباه را در 1400 تکرار نخواهند کرد. اين در حالي است که عدهاي ميگويند با توجه به شرايط فعلي جامعه اصلاحطلبان باز هم به ائتلاف تن ميدهند. تحليل شما از فضاي انتخابات 1400 چگونه است؟
بهترين گزينه اين است که جامعه احساس کند راه بهينه عبور از مشکلات موجود رفتارهاي مصلحانه، خيرخواهانه از جانب جامعه با حاکميت و حاکميت با جامعه است. جامعه اگر به اين برسد خيلي خوب است و بهتر از آن اين است که حاکميت براي اخذ تواناييهاي بيشتر در جامعه بينالملل نيازمند حضور بيشتر مردم است و براي کسب اين نظر و رسيدن به اين مطلوب بايد راههاي بازيابي اين توان را پيدا کند و حمايت جامعه را پشت سر خود قرار دهد و آن را تقويت کند. از نظر اصلاحطلبان شايد بهترين گزينه اين باشد که يک گزينه قدرتمند تمامعيار اصلاحطلب و يک گزينه قدرتمند و تمامعيار مستقل و اصولگرا نيز تاييد صلاحيت شوند در ميدان انتخابات مبارزه کنند. از طرفي واقعا بستري فراهم شود که مردم تمام اين آرا و نظرات را بشوند. نه اينکه باز هم در تلويزيون يکديگر را متهم کنند بلکه راهکارهاي برونرفت از شرايط موجود را به جامعه ارائه کنند و از جامعه راي بگيرند. مهمتر از آن اينکه ضمانتي وجود داشته باشد که هر کدام از اين جريانها راي مردم را با خود همراه کرد، بعد از انتخابات توان اجراي برنامههاي خود را داشته باشد. نه اينکه مردم به برنامهاي راي ميدهند و آن برنامه صرفا در انتخابات مطرح ميشود و بعد از انتخابات متوقف ميشود و اجازه اجرا نمييابد. بايد اجازه داده شود که کشور 4 سال با يک مدل اداره شود، نه اينکه هر کسي چوب لاي چرخ برنامه دولت بگذارد و اجازه ندهد آن مدل اجرا شود.
پس اصلاحطلبان در شرايط ضرور گزينه ائتلاف را بر روي ميز خواهد داشت؟
عقل سليم ميگويد شما بايد از همه امکانات برخوردار باشيد و ائتلاف هم اگر ميخواهد صورت بگيرد بايد معنادار بوده و حدود و ثغور داشته باشد. ائتلاف در تمام دنيا معني دارد. مثلا الان در عراق که دولت ائتلافي تشکيل ميشود سنيها به ميزاني که در مجلس کرسي دارند در دولت وزير دارند. شيعيان همان اندازه که در مجلس نماينده دارند در دولت هم نماينده دارند. ائتلاف بايد معنادار باشد يعني اگر ما با شما ائتلاف کرديمدرصد آراي ما به اين ميزان است پس فلاندرصد از دولت در اختيار ماست که برنامهها تلفيقي شود. افغانستانيها دولت ائتلافي تشکيل ميدهند ما از آنها پايينتريم؟ آنها ائتلاف ميکنند رئيسجمهوري در اختيار يک طرف و معاونت اجرايي در اختيار طرف ديگر. بايد اين اتفاق بيفتد نه اينکه گفته شود چون شما چشم و ابروي زيبايي داريد از شما حمايت ميکنيم.
من معتقدم جريان اصلاحطلب نياز به تفکر، تأمل، دقت و تاني در رفتار خود دارد و لزومي ندارد که با تعجيل تصميم بگيرند. بالاخره چند شوک سنگين به جريان اصلاحات وارد شده که در بخشهايي خودشان پديد آورنده اين شوکها بودند و در بخشهايي نيز ديگران باعث شدند تا اين شوک به جريان اصلاحات وارد شود و تا بازگشت به شرايطي نرمال و طبيعي زمان ميبرد. اينکه اصلاحطلبان بايد به اقتضاي شرايط چه رفتارهايي انجام دهند و چه بازنگريهايي در عمل و نظر در حوزه اصلاحطلبي صورت گيرد کارهاي خوبي در حال انجام است. اما لزوما به معناي اين نيست که قبل از سوخته شدن، تجديد نظر، بازنگري و مداقه فورا علني شود. من فکر ميکنم در حوزه نظري کارهاي خوبي صورت ميگيرد. معايب، مشکلات، راههاي پيش رو و راههايي که رفتيم توسط گروههاي مختلفي باز نگري ميشود. يک جريان سياسي به همان ميزاني که تاثيرگذاري دارد وقتي هم که متوقف ميشود يا به بازنگري ميپردازد زمان ميبرد. اينگونه نيست که مثل خط توليد امروز متوقفش کنيم و فردا دوباره استارت بزنيم. اصلاحات يک جريان سياسي معظم اجتماعي است که مشکلات و تاثيراتش بزرگ است و قدرت فراواني داشته و دارد. بنابراين براي بازگشت به عرصه بايد سنجيدهتر عمل کرد. بهنظر من در حضور و ظهور احزاب نبايد هيچتعجيلي صورت گيرد.
اين بازنگري و تجديدنظر در جريان اصلاحات بايد در چه سطوحي انجام پذيرد؟
من معتقدم تجديدنظر در حوزه اصلاحطلبي بايد از چند منظر صورت گيرد. اصلاحطلبان بايد در راهبردهاي اجتماعي، سياسي و حاکميتي تعريفهاي روشنتر، دستيافتنيتر و قابل ارائهتري را ارائه دهند و در حوزه عمل سياسي با واقعيتهاي اجتماعي و فرهنگي بهصورت ملموستر و مانوستري تعامل نمايند تا به رهيافت جديدي دست پيدا کنند. بالاخره جريان اصلاحطلب بخواهد يا نخواهد بايد با حاکميت در تعامل باشد. چون اين جريان چيزي جز اصلاح در کشور نميخواهد. اصلاحطلبان که نميخواهند خط توليد نفت، شرکت گاز يا کشتيراني را اصلاح کنند. رجال سياسي اصلاحطلب شيوههاي تعامل حاکميت با مردم و احزاب با حاکميت را مدنظر داشته و دارند و ميخواهند به يک حکومت متعارف مردمسالار دست پيدا کنند که مسئولان متقاعد شوند اين رفتارها به نفع کشور است. از طرف ديگر اصلاحطلبها بايد اثبات کنند که نظريات و افکارشان بنيان علمي و ابتناي فرهنگي دارد و متناسب با اقتضائات اين زماني است. البته بهنظرم کار سختي است و اينگونه نيست که فکر کنيد يک تئوري داده شود و حاکميت نيز بگويد بفرماييد عمل کنيد. گامهاي اصلاحطلبانه براي اجراي منويات از اين قرار است که شما اصلاح را ابتدا از خود و سپس طرف مقابل شروع کنيد. يعني به او تفهيم کنيد که خيرخواه او هستيد و تفهيم خيرخواهي به طرف مقابل که چنين اعتقادي به شما نداشته باشد خيلي سخت است. آنچه که ما را با جريانهاي منتقدمان در کشور گره ميزند اين است که ما خيرخواه امتيم. اصلاحطلبان دل در گرو آباداني کشور و ملت دارند و تلاش ميکنند که از طرق متعارف انساني و قانوني و اجماع انساني و راي اکثريت کشور را به سامان برسانند. هر چند اين راه آساني نيست و همه کشورهايي که مسير اصلاح را طي کردهاند سختيها و مصائب خود را داشتهاند. ما در ايران با اقتضائات فرهنگي، سياسي، ديني و بومي خودمان گاهي کارهايمان آسانتر و گاهي سختتر اتفاق ميافتد. تصور ميکنم ما در حوزه تعاملات و از منظر دموکراسي وضعيت سختتري را پيش رو داريم و بايد تلاش کنيم اين راه دشوار را هموار کنيم.
برخي معتقدند جداي از بازبيني در راهبردها و سازوکارها اصلاحطلبان بايد جامعه محوري پيشه کنند و همزمان در تعامل با حاکميت باشند؛ اين مسالهاي است که چندي پيش رئيس دولت اصلاحات نيز بر آن تاکيد کرد تحليل شما از اين مساله چيست؟
من معتقدم اين يک مغالطه است؛ جامعه محوري يعني اينکه ما 2 کار انجام دهيم. نخست اينکه ما با جامعه و مطالبات آن همراه شويم و هر چه جامعه ميگويد را به حاکميت انتقال دهيم. بحث ديگر اين است که ميخواهيم جامعه را اصلاح کنيم. وقتي ميگوييم ما اصلاحطلب هستيم کجاهاي جامعه مشکل دارد که بخواهيم اصلاح کنيم؟ وقتي من ميگويم تعامل با حاکميت يعني معتقدم در اجراي قانون و مديريت بدون فساد مشکلاتي وجود دارد. اصلاحطلبان بايد تئوريها و برنامههايي بدهند و نقشه راهي را طراحي کنند که مسئولان با مديريت سالم بتوانند کشور را اداره کنند. بنابراين در بحث نظري ميگوييم که بايد در تعامل باشيم. پذيرش اينکه فساد وجود دارد به خودي خود دشوار است. اکنون با فسادهايي در جامعه مواجه هستيم و وقتي گفته ميشود که نبايد اين مساله در جامعه نهادينه شود، گفته ميشود فسادها موردي است. به عبارت ديگر قبولاندن اين موضوع هم مساله مهمي است. اين شيوه تعامل که ميگوييم مصلحانه برخورد کنيم از اين جهت است و الا من اين حرف را نميفهمم که ما پشت سر جامعه بايستيم. مگر اصلاحطلبان با جامعه مشکل دارند و خود را از جامعه نميدانند و حرف جامعه را نميزنند که عدهاي ميگويند بايد جامعه محور عمل کنيم؟ جامعه محوري بدين معنا نيست که با کانونهاي تاثيرگذار حاکميتي قهر کنيد و بگوييد ما نيستيم! اتفاقا يک عدهاي دوست دارند اين اتفاق بيفتد. بحث اينجا است که نبايد در تقابل بود و الا در تعاملبودن که خطا نيست. در تمام دنيا احزاب و جريانهاي اصلاحي با حاکميتهاي خود تعامل ميکنند. نقد ميکنند و پيشنهاد ميدهند. آن عدهاي که ميگويند بايد از حاکميت دور شويم به معناي اين است که نبايد در آن طرف ميز و جزء دستگاههاي حاکم قرار گيريم که حرف مردم را نشنويم. يعني خودمان تبديل نشويم به ضلعي که حرف مردم را گوش ندهيم. اين بخش ديگري است که من هم با دوستان همراهم. اما عدهاي راه افراط و تفريط ميروند. يکبار از اين سمت ميافتند و بار ديگر از آن طرف. زماني ميگويند که بايد همه ابعاد را اصلاح کرد، بايد قواي مختلف را از آن خود کنيم و حتي مسئولان عالي نظام را نيز با خود همراه کنيم. اين يک نگاه است و نگاه ديگر اين است که اگر در جامعه حرکت ميکنيم، اقتضائات جامعه را ببينيم ولو اينکه همه مردم يک جامعه آن اقتضا را درک نکنند. يک جريان سياسي بايد آن اقتضا را به رخ مردم بکشد. مثلا به مردم بگويد امروز با شيوع ويروس کرونا شما بايد پيشگيري کنيد. حال اگر همه جامعه بگويند که ما پيشگيري نميکنيم، اگر جريان اصلاحطلب بگويد به تبعيت از مردم که نميخواهند پيشگيري کنند، ما هم پيشگيري نميکنيم، اين رويکرد جريان منتقد روشنفکري نيست.
پس اساسا اينکه گفته ميشود جريان اصلاحطلبي با مردم تعريف ميشود و بدون مردم تعريف پذير نيست را چگونه تحليل ميکنيد؟
ماهيت اصلاحطلبان به اين است که دنبال اصلاح امور حرکت ميکنند. براي اصلاح امور 2 بخش را در نظر ميگيريم. يک بخش توده مردماند که نيازهايي دارند و رفتار، فرهنگ، سياست، تمايلات و خواهشهاي نفسانيشان اقتضائاتي دارد. در اين حوزه اصلاحطلبان بايد تحت عنوان نهادهاي مدني، جامعه سياسي مدني، مطبوعات و روزنامهنگاران در تعامل با مسئولان تعريفهايي بدهند که در پناه قانون قرار گيرد و از ضمانتها و حمايتهاي قانوني نيز برخوردار شود. اينجا توجه به حقوق مردم است. يعني اصلاحطلبان بدون مردم معنا پيدا نميکنند چون ميخواهند از حقوق مردم حمايت کنند و اگر چشم بر حقوق مردم ببندند، چه فرقي با ديگر جريانات سياسي دارند؟ اينجا است که با مردم معنا پيدا ميکنند. البته معنا پيدا کردن اصلاحطلبان با مردم بيانگر ارتباطي دو سويه است. بدين صورت که اگر اصلاحطلبان از حقوق مردم حمايت ميکنند مردم نيز از اينها حمايت ميکنند. نه تنها اصلاحطلبان که مسئولان نيز بدون پشتوانه مردم با مشکل مواجه خواهد بود. البته بخشهايي تحت هر شرايطي دفاع ميکنند که حاميان جريان مقابل هستند، اما اصلاحطلبان بعضا مجموعههايي را مورد حمايت قرار ميدهند که در زمانهايي بر اساس تعاريف متفاوت از موضوع واحد راي همگام با جامعه ندارند و حمايت مردم را از دست ميدهند. لذا وقتي حمايت مردم را از دست دهند پايگاهي ندارند. در انتخابات 98 بخش زيادي از اصلاحطلبان با مردم همراهي کردند و گفتند مردم تمايل به انتخابات ندارند و حال که حمايت نميکنند اگر کانديدا بدهيم ميبازيم. در نتيجه مردم در انتخابات شرکت نکردند، اصلاحطلبان نيز در همراهي مردم ليست ندادند که کار خوبي بود. حالا خود مردم و اصلاحطلبان ببينند که اگر کارشان خوب بوده ادامه دهند و اگر خوب نبوده يا ضعفهايي داشته بايد از بين ببرند. جريانهاي تاثيرگذار و اليت جامعه و نخبگان جامعه در حوزههاي فکر، نويسندگي، روزنامهنگاري و احزاب سياسي بايد با جامعه در تعامل باشند ولي نه اينکه پوپوليستي عمل کنند. بگويند که مثلا جامعه ميخواهد کرونا را بيخيال شود و ما هم بيخيال شويم. اصلاحطلبان بايد هر دو طرف تعاملات با حاکميت و مردم را ببينند.
با اين اوصاف رويکرد اصلاحطلبان در 1400 چگونه خواهد بود؟
بهنظر من اصلاحطلبان در 1400 با اتکا به تجربيات قبلي خود، بايد بهترين تصميم را اتخاذ کنند. مسلما يک نفر نميتواند آن تصميم را بگيرد و اصلاحطلبان بايد با خودشان، جامعه و حاکميت وارد گفتوگو شوند و ببينند کدام تصميم بهترين تصميم است و آن را اتخاذ کنند. هر چند يکشبه نميتوانند تصميم بگيرند. اين تصميمات بايد به مرور زمان ورز بخورد و نقاط ضعف و قوت آن ارزيابي شود. اين مساله ميتواند در اتاق فکر احزاب و جمعيتهاي سياسي ورز بخورد، ارزيابي شود، برخوردهاي اجتماعي آن ديده شود تا بعدا بتوان تصميم گرفت.
بازيابي سرمايه اجتماعي اصلاحطلبان در انتخابات بعدي مستلزم چه عواملي خواهد بود؟
بازخورد سرمايه اجتماعي به چند طريق است. نخست اينکه جامعه احساس کند راهي که رفته درست بوده يا غلط. مسلما جامعه نسبت به آنچه که اتفاق ميافتد بيعکسالعمل نخواهد بود. يک روزي اين جامعه در حمايت از آقاي احمدينژاد راي دادند اما روز ديگري خلاف او راي دادند. پس معلوم ميشود که جامعه نسبت به تصميمات خود دگم فکر نميکند و اگر در روزي احساس کند که خطا کرده برميگردد. ما بايد کاري کنيم که جامعه توانايي تصميم مقتضي و بهروز را پيدا کند و متعصبانه برخورد نکند. احزاب و جريانهاي سياسي نيز نبايد تعصب به خرج دهند. ممکن است در جايي خطا کرده باشند که بايد از خطاي خود برگردند. اين کار اصلاحطلبان است که هم خود عمل کنند و هم به مردم گوشزد کنند که اين کار اتفاق بيفتد. به جريانهاي حاکميتي نيز بگويند که نبايد بسته برخورد کرد. اينجا است که کار اصلاحطلبان سخت ميشود.
بسياري از اصلاحطلبان معتقدند که ائتلاف در انتخابات 96 اشتباه بود و اين اشتباه را در 1400 تکرار نخواهند کرد. اين در حالي است که عدهاي ميگويند با توجه به شرايط فعلي جامعه اصلاحطلبان باز هم به ائتلاف تن ميدهند. تحليل شما از فضاي انتخابات 1400 چگونه است؟
بهترين گزينه اين است که جامعه احساس کند راه بهينه عبور از مشکلات موجود رفتارهاي مصلحانه، خيرخواهانه از جانب جامعه با حاکميت و حاکميت با جامعه است. جامعه اگر به اين برسد خيلي خوب است و بهتر از آن اين است که حاکميت براي اخذ تواناييهاي بيشتر در جامعه بينالملل نيازمند حضور بيشتر مردم است و براي کسب اين نظر و رسيدن به اين مطلوب بايد راههاي بازيابي اين توان را پيدا کند و حمايت جامعه را پشت سر خود قرار دهد و آن را تقويت کند. از نظر اصلاحطلبان شايد بهترين گزينه اين باشد که يک گزينه قدرتمند تمامعيار اصلاحطلب و يک گزينه قدرتمند و تمامعيار مستقل و اصولگرا نيز تاييد صلاحيت شوند در ميدان انتخابات مبارزه کنند. از طرفي واقعا بستري فراهم شود که مردم تمام اين آرا و نظرات را بشوند. نه اينکه باز هم در تلويزيون يکديگر را متهم کنند بلکه راهکارهاي برونرفت از شرايط موجود را به جامعه ارائه کنند و از جامعه راي بگيرند. مهمتر از آن اينکه ضمانتي وجود داشته باشد که هر کدام از اين جريانها راي مردم را با خود همراه کرد، بعد از انتخابات توان اجراي برنامههاي خود را داشته باشد. نه اينکه مردم به برنامهاي راي ميدهند و آن برنامه صرفا در انتخابات مطرح ميشود و بعد از انتخابات متوقف ميشود و اجازه اجرا نمييابد. بايد اجازه داده شود که کشور 4 سال با يک مدل اداره شود، نه اينکه هر کسي چوب لاي چرخ برنامه دولت بگذارد و اجازه ندهد آن مدل اجرا شود.
پس اصلاحطلبان در شرايط ضرور گزينه ائتلاف را بر روي ميز خواهد داشت؟
عقل سليم ميگويد شما بايد از همه امکانات برخوردار باشيد و ائتلاف هم اگر ميخواهد صورت بگيرد بايد معنادار بوده و حدود و ثغور داشته باشد. ائتلاف در تمام دنيا معني دارد. مثلا الان در عراق که دولت ائتلافي تشکيل ميشود سنيها به ميزاني که در مجلس کرسي دارند در دولت وزير دارند. شيعيان همان اندازه که در مجلس نماينده دارند در دولت هم نماينده دارند. ائتلاف بايد معنادار باشد يعني اگر ما با شما ائتلاف کرديمدرصد آراي ما به اين ميزان است پس فلاندرصد از دولت در اختيار ماست که برنامهها تلفيقي شود. افغانستانيها دولت ائتلافي تشکيل ميدهند ما از آنها پايينتريم؟ آنها ائتلاف ميکنند رئيسجمهوري در اختيار يک طرف و معاونت اجرايي در اختيار طرف ديگر. بايد اين اتفاق بيفتد نه اينکه گفته شود چون شما چشم و ابروي زيبايي داريد از شما حمايت ميکنيم.