تاریخ انتشار
شنبه ۲۲ تير ۱۳۹۸ ساعت ۱۶:۱۶
کد مطلب : ۴۱۱۰۱۲
یادداشت|
دسیسههای شیطانی آیتالله ملکحسینی را تضعیف نمیکند
۴
کبنا ؛متن ارسالی: با عرض سلام و آرزوی موفقیت محضر شریف هم استانیهای عزیز جهت یادآوری و احساس مسئولیت بیشتر در افتخار به نماینده معزز ولی فقیه حضرت آیت الله ملک حسینی حفظه الله تعالی نکا تی را متذکر میشوم
شاید بهتر از حقیرخوانده یا شنیده باشیدکه رئیس مذهب امام صادق (علیه السلام) هشام را مأمور به مناظره با زنادقه کرد و بر اساس دستور امام هشام که مرد مناظره بود رفت و مناظره کرد و پیروز برگشت خدمت امام درحالیکه از این پیروزی مسرور و خوشحال و سر از پا نمیشناخت و شاید منتظر تشویق امام هم بود، اما ناگهان با صحنهای عجیب مواجه شد چرا که امام سؤال فرمودند مناظره چطور بود؟ جواب داد مستدل آنها محکوم به شکست شدند، امام فرمود اما شما حق آنها را رعایت نکردی این جواب امام موجب تعجب هشام شد، امام توضیح فرمودند ولو آنها برحق نبودند اما باید به آنها اجازه میدادی استدلال خود را ولو از نظر شما باطل، بیان میکردند، شما در جدل موفق شدی اما حق آنها را ضایع کردی!
آیا هشام هدفش درست نبود که بود – آیا حرفش حق نبود که بود – آیا زنادقه برای مردم شناخته شده نبودند که بودند– و آیا و آیاهای دیگر، به نظر شما این برخورد امام صادق علیه السلام حاوی چه نکات آموزنده ایست!؟
برای توضیح اینکه توصیه به فرصت دفاع بیشتر به متهم جهت ارائه مستندات مورد ادعا، دفاع ازمتهم نیست بلکه اتمام حجت به متهم است نکته دیگری از درسهای آموزنده علما ء وسلف صالح رایادآوری میکنم
روحانیون عزیز خوب به یاد دارند علماء واساتیددر رد نظرات فقهی و اصولی دیگران، استدلال آنها را با رعایت انصاف و همه جوانب مطرح میکنند تا حدی که احساس میشود موافق وطرفدار این نظریهاند بعد نظر خودشان را مستدل ارائه میدهند این سیره وسنت حسنه هم به جهت رعایت حقوق دیگران وهم اتمام حجت برخصم است حال این سؤال به ذهن میرسد
آیا در جامعه اسلامی که مدعی هستیم شیعه امام صادق (علیه اسلام) وره رو راه سلف صالحیم اگر کسی فریاد زد ایها الناس حق من دارد ضایع میشود و به تنها پناهگاه و آخرین نقطه دستگیری خود مراجعه کرد، توصیه به پیگیری ودقت بیشتر «توصیه به شنیدن حرف و مستندات مدعی» باید امری ناپسند شمرده شود؟
در این حکایت منقول از امام صادق علیه السلام از حق گروهی سخن گفته شد که باطل بودن آنها محرز بود اما امام توصیه به رعایت حق و حقوق آنها فرمودند آیاتوصیه به رعایت حق یک مسلمان شیعه اثنی عشری دردیدن مستنداتش اولی نیست؟ کجای این توصیه دفاع ازمتهم است؟ آیاجز اتمام حجت به متهم ورعایت قانون نکتهای خواسته شده بود؟ آیا وظیفه مسئولین خصوصاً دادگستر استان روشنگری ورفع شبهه بود یا باسکوت معنادارزدن مهرتایید برشبهات واتهامات؟ آیا مدعیان احیای فریضتین امربه معروف ونهی ازمنکر در پاسخگویی به شبهات واتهامات وظیفهای نداشتند؟
آیا اینکه چتر معنوی حمایتی بزرگان دین گسترده تا همه در زیر چتر آنها جمع شده و زمینه اتحاد و انسجام باشند امری پسندیده نیست؟ آیا علم حزب و گروه شدن و به جای جذب حداکثری موجب دفع حداکثر شدن امری پسندیده است؟
آیا جامعه روحانیت، ((البته با لحاظ خطوط قرمز اسلام و انقلاب)) با احترام به همه آحاد و توصیه به رعایت وظیفه، کلامشان نافذتر است یا زمانیکه پرچمدار خط و باند و دنباله رو جبهههای سیاسی باشند؟ آیاوقتی با رفتار و گفتارنامناسب زمینه پذیرش کلام خود رادر جامعه از بین ببرند. باید انتظار داشت جامعه زمینه پذیرش حرف آنهاراداشته باشد
آیا نباید به بیت و شخصیتی که تمام تلاششان حفظ حرمت آحاد جامعه بوده و هست و تا زمانیکه فسق کسی بازاری نشده باشد برای او احترام قائل هستند، افتخار کرد؟ آیا سزاوار است بر آنها خرده گرفت و اهانت کرد؟
آیا محکوم دانستن و بردن آبروی افراد قبل از محکومیت در محکمه القضا کار درستی است؟ آیا مصداق قصاص قبل از جنایت نیست؟
آیا نباید به خانوادهای که آبرویشان را برای تلاش و پیگیری در جهت حل مشکلات آحاد مردم استان کهگیلویه و بویراحمد و منطقه گرو گذاشتند و به تعبیر عالم مجاهد مرجع فقید مرحوم آیت الله العظمی ملک حسینی (رحمه الله علیه) که فرمودند: خدا آبرو را داد برای استفاده در حل مشکلات مردم نداد که به گور ببرم، افتخار کرد؟
این خانواده همان خانوادهای است که هیچ وقت در مقابل هیج باطلی سر تعظیم فرود نیاورد و در ولایت مداری، انقلابی بودن، بصیرت و تدبیر امور، مبارزه با فساد و تبعیض – شجاعت و تیزبینی در تصمیم گیری، زبانزد خاص و عاماند و با چنین فتنه گریها و دسیسههای شیطانی نه تنها تضعیف نمیشود بلکه روز به روز محبوبتر و مقبولتر خواهدبود.
ان شاءالله
شاید بهتر از حقیرخوانده یا شنیده باشیدکه رئیس مذهب امام صادق (علیه السلام) هشام را مأمور به مناظره با زنادقه کرد و بر اساس دستور امام هشام که مرد مناظره بود رفت و مناظره کرد و پیروز برگشت خدمت امام درحالیکه از این پیروزی مسرور و خوشحال و سر از پا نمیشناخت و شاید منتظر تشویق امام هم بود، اما ناگهان با صحنهای عجیب مواجه شد چرا که امام سؤال فرمودند مناظره چطور بود؟ جواب داد مستدل آنها محکوم به شکست شدند، امام فرمود اما شما حق آنها را رعایت نکردی این جواب امام موجب تعجب هشام شد، امام توضیح فرمودند ولو آنها برحق نبودند اما باید به آنها اجازه میدادی استدلال خود را ولو از نظر شما باطل، بیان میکردند، شما در جدل موفق شدی اما حق آنها را ضایع کردی!
آیا هشام هدفش درست نبود که بود – آیا حرفش حق نبود که بود – آیا زنادقه برای مردم شناخته شده نبودند که بودند– و آیا و آیاهای دیگر، به نظر شما این برخورد امام صادق علیه السلام حاوی چه نکات آموزنده ایست!؟
برای توضیح اینکه توصیه به فرصت دفاع بیشتر به متهم جهت ارائه مستندات مورد ادعا، دفاع ازمتهم نیست بلکه اتمام حجت به متهم است نکته دیگری از درسهای آموزنده علما ء وسلف صالح رایادآوری میکنم
روحانیون عزیز خوب به یاد دارند علماء واساتیددر رد نظرات فقهی و اصولی دیگران، استدلال آنها را با رعایت انصاف و همه جوانب مطرح میکنند تا حدی که احساس میشود موافق وطرفدار این نظریهاند بعد نظر خودشان را مستدل ارائه میدهند این سیره وسنت حسنه هم به جهت رعایت حقوق دیگران وهم اتمام حجت برخصم است حال این سؤال به ذهن میرسد
آیا در جامعه اسلامی که مدعی هستیم شیعه امام صادق (علیه اسلام) وره رو راه سلف صالحیم اگر کسی فریاد زد ایها الناس حق من دارد ضایع میشود و به تنها پناهگاه و آخرین نقطه دستگیری خود مراجعه کرد، توصیه به پیگیری ودقت بیشتر «توصیه به شنیدن حرف و مستندات مدعی» باید امری ناپسند شمرده شود؟
در این حکایت منقول از امام صادق علیه السلام از حق گروهی سخن گفته شد که باطل بودن آنها محرز بود اما امام توصیه به رعایت حق و حقوق آنها فرمودند آیاتوصیه به رعایت حق یک مسلمان شیعه اثنی عشری دردیدن مستنداتش اولی نیست؟ کجای این توصیه دفاع ازمتهم است؟ آیاجز اتمام حجت به متهم ورعایت قانون نکتهای خواسته شده بود؟ آیا وظیفه مسئولین خصوصاً دادگستر استان روشنگری ورفع شبهه بود یا باسکوت معنادارزدن مهرتایید برشبهات واتهامات؟ آیا مدعیان احیای فریضتین امربه معروف ونهی ازمنکر در پاسخگویی به شبهات واتهامات وظیفهای نداشتند؟
آیا اینکه چتر معنوی حمایتی بزرگان دین گسترده تا همه در زیر چتر آنها جمع شده و زمینه اتحاد و انسجام باشند امری پسندیده نیست؟ آیا علم حزب و گروه شدن و به جای جذب حداکثری موجب دفع حداکثر شدن امری پسندیده است؟
آیا جامعه روحانیت، ((البته با لحاظ خطوط قرمز اسلام و انقلاب)) با احترام به همه آحاد و توصیه به رعایت وظیفه، کلامشان نافذتر است یا زمانیکه پرچمدار خط و باند و دنباله رو جبهههای سیاسی باشند؟ آیاوقتی با رفتار و گفتارنامناسب زمینه پذیرش کلام خود رادر جامعه از بین ببرند. باید انتظار داشت جامعه زمینه پذیرش حرف آنهاراداشته باشد
آیا نباید به بیت و شخصیتی که تمام تلاششان حفظ حرمت آحاد جامعه بوده و هست و تا زمانیکه فسق کسی بازاری نشده باشد برای او احترام قائل هستند، افتخار کرد؟ آیا سزاوار است بر آنها خرده گرفت و اهانت کرد؟
آیا محکوم دانستن و بردن آبروی افراد قبل از محکومیت در محکمه القضا کار درستی است؟ آیا مصداق قصاص قبل از جنایت نیست؟
آیا نباید به خانوادهای که آبرویشان را برای تلاش و پیگیری در جهت حل مشکلات آحاد مردم استان کهگیلویه و بویراحمد و منطقه گرو گذاشتند و به تعبیر عالم مجاهد مرجع فقید مرحوم آیت الله العظمی ملک حسینی (رحمه الله علیه) که فرمودند: خدا آبرو را داد برای استفاده در حل مشکلات مردم نداد که به گور ببرم، افتخار کرد؟
این خانواده همان خانوادهای است که هیچ وقت در مقابل هیج باطلی سر تعظیم فرود نیاورد و در ولایت مداری، انقلابی بودن، بصیرت و تدبیر امور، مبارزه با فساد و تبعیض – شجاعت و تیزبینی در تصمیم گیری، زبانزد خاص و عاماند و با چنین فتنه گریها و دسیسههای شیطانی نه تنها تضعیف نمیشود بلکه روز به روز محبوبتر و مقبولتر خواهدبود.
ان شاءالله