کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

اجازه نخواهیم داد !

م_ رفیعی

26 خرداد 1398 ساعت 14:33

مجبور به کوچ شدیم از محله سادات به حاشیه شهر شیراز ، هر چه کردیم خانه به فروش نرفت که نرفت و سالها با اجاره ناچیز دست به دست شد تا الان ، و خانه من امروز در دل محله سادات با تخریب و تعریض خیابان به یک ملک تجاری در ابتدای محله ای زیبا و لوکس شهری که به لطف پیگیری نماینده شهرم آباد گشته قرار گرفته و تمام ترسم از این است که این محل متروکه قدیمی که هرگز جز سرمایه خانواده من به حساب نمی آمد امروز به محل مناقشه من و برادرانم برای تقسیم ارث تبدیل شود


من از نسل سوخته هستم بدنیا که آمدم جنگ بود و خشکسالی ، جلوتر که آمدم کشور در گیر ساخت خسارات جنگ گردید و روستای من در ارتفاعات چرام در فراموشی مطلق و  مدت کوتاهی بعلت فقر و محدودیت خالی از سکنه شد  همه به شهر آمدیم و در حاشیه شهر گچساران ساکن شدیم با فقر مطلق در کنار بچه های طبقه  اول ( شرکت نفت) ما  بچه های طبقه ۴ و ۵ به مدرسه می رفتیم آن وقت فاصله طبقاتی در شهر زیاد بود بین دو قشر حداقل دو تا سه درجه اختلاف بود.سوم ابتدایی بودم و کتاب تاریخ ما تصویری داشت که برای من خیلی خاطره داشت محله حلبی آباد اطراف تهران در زمان شاه پهلوی را به عنوان نماد فقر دوران ستمشاهی نشان می داد، آری ، آن شبیه به خانه و کوچه ما پس از ۲۰ سال گذشت از انقلاب بود و من و امثال من علیرغم بستر خانوادگی مذهبی و ارادت به امام و رهبری برایمان قابل حل نبود منتقدی تراز اول بودیم و حرفمان این بود یک سوزن به خود و یک جوال دوز به دیگران ،و هر گاه چشم باز میکردیم تا در این شرایط زندگی میکنیم به قول یکی از دوستان  عمر من در شرایط حساس کنونی و یا در این پیچ های تاریخی تکراری که ما را احساسی میکردند  تلف شد .
 شرایط ما با زیاد شدن اعضای خانواده روز به روز  بدتر شد و ما مجبور به کوچ شدیم از محله سادات به حاشیه شهر شیراز ، هر چه کردیم خانه به فروش نرفت که نرفت و سالها با اجاره ناچیز  دست به دست شد تا الان ، و خانه من امروز در دل محله سادات با تخریب و تعریض خیابان به یک ملک تجاری در ابتدای محله ای زیبا و لوکس شهری که به لطف پیگیری نماینده شهرم آباد گشته قرار گرفته و تمام ترسم از این است که این محل متروکه قدیمی که هرگز جز سرمایه خانواده من به حساب نمی آمد امروز به محل مناقشه من و برادرانم برای تقسیم ارث تبدیل شود و هر چه باشد من سخت در فکر بودم که ادامه مسیر چگونه باشد تا کل شهرم اینچنین شود و تنها این جمله راه فردا را برایم روشن کرد که بگویم ( اجازه نخواهیم داد) مسیری که شروع شده و تا افق میرود دچار ناهمواری گردد.


کد مطلب: 410389

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/note/410389/اجازه-نخواهیم

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1