کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

یادداشت؛

فکر نمی‌کنید  دیر شده باشد؟

5 دی 1402 ساعت 14:17

درجه آستانه تحمّل شهروندان، بنا به علّت‌ها و تحتِ تأثیر عامل‌ها و انگیزه‌های گوناگون که همگان دانیم و جای بحث و بررسی پیرامون‌شان در این یادداشتِ کوتاه نمی‌گنجد، بسیار پائین‌تر ا‌ز آن است که بتوان تصوّر کرد و در چنین حالتی اگر چه با تأخیر، چاره‌ای جز لحاظ کردنِ خواستِ و ذائقه عمومی در مِنویِ روزِ “سر آشپز هایِ” این “آشپزخانه” تک منویی  نبوده و نیست. ‌ای بسا مجال انجام این تصمیم دیر هنگام نیز از دست رفته باشد!


علی مندنی‌پور، حقوقدان، در روزنامه همدلی نوشت: سال‌ها پیش، این یادداشت را به بهانه ردّ صلاحیّتِ “فلّه‌ایِ” جمع زیادی از داوطلبان انتخاباتِ مجلس نگاشتم. چنانچه افتاده است و دانیم هنوز هم به نامِ “انتخاب اَصلح”! و صد البتّه به کامِ “ قدرت”، بی‌وقفه شاهد دست و پا بسته تداوم بکارگیری این روشِ سراسر آسیب و ویرانگر با “تیغِ تیزِاستصحاب”بگونه‌ای مهندسی شده در انتخاب‌های گوناگون: از دست چین کردن نمایندگان مجلس تا کاندیدا‌های ریاست جمهوری، شورا‌ها و... هستیم.   توگویی “در بر همان پاشنه همیشگی می‌چرخد” با این توفیر که  تیغِ تیزِ “اصحابِ استصحاب “ بگونه‌ای سلیقه‌ای و صد البته با توجیه “ مصلحت”  درهر دوره از دوره قبل بُرنده‌تر نشان می‌دهد. توجیهی که  با هیچ منطق و استدلالی سازگار‌ی نداشته و ندارد. نشان به آن نشانی که این روز‌ها آثار نامطلوبِ بجای مانده از “آن” را در جای جای کشور ودر همه زمینه‌ها از اجتماع و اقتصاد و فرهنگ بگیر تا سیاست و به ویژه قانونگذاری‌های آنچنانی شاهدیم. اوضاع بدتر از آنست که به تصوّر در آید، تو گویی پنجره‌ی‌امیّد بر روی اکثریّت مردم بسته شده باشد. برای منِ شهروند نیز دل و دماغی در نوشتنِ نقدی اگر چه تکراری بر وضعیّتِ موجود باقی نمانده است. بهتر آن دیدم برای خالی نبودن عریضه به همین “کهنه یادداشت” که به درستی پیامِ گویا و رسای “پریشان حالی و درماندگی” این روز‌های ایرانی جماعت است، بسنده نمایم. شاید که در این موقعیّت سخت و در این برُهه حسّاس زمانی که بر سرزمین ما می‌گذرد، تلنگُری باشد، بر بیداری “اصحابِ کهف” از “خوابِ غفلت”! هم آنانی که رای مردم را هماره  زینت پنداشته، آن را بی‌اهمیّت جلوه داده و جز رای ون ظر خویش، رای و نظر و خواسته هیچ تنابنده‌ای را برنتابیده، پاسخگو نبوده و‌همچنان در مسیر یکسان‌سازی پیش ‌می‌روند. این روز‌ها همگان همه چیز را دانند، شهروندان حقّ انتخاب آزاد دارند و حاکمیّت وظیفه  فراهم آوردن تمام و‌کمالِ بسترِ آزادِ این خواسته بحقّ و قانونی را. مگر نه این است که حقّ و تکلیف لازم و‌ملزوم یکدیگرند؟ همواره از خود پرسیده و می‌پرسیم؛ آیا‌به واقع  “میزان، رای ملّت است”؟ اگر هست، پس چرا این همه نابسامانی را در کشور شاهدیم و آنانی که بابکار‌گیری هر تمهیدی عنوان نمایندگی این ملّت را یَدَک کشیده و خود را‌امانت دارِ مردم مینامند، درکجای این معادله چند مجهولی قرار دارند، با مردم‌اند و یا در برابر “موّکلان شعاری” خویش یعنی همین مردم صف‌آرایی کرده‌اند؟ چه، همه اوضاع و احوال حکایت از آن دارد که گویی با مردم یعنی همان “ولی نعمت آن “ خود دیر زمانی است سرِ ناسازگاری پیشه کرده‌اند. در گذشته‌ای نچندان دور، درکورانِ جنگ و جَدال‌های بین قبیله‌ای، پاره‌ای از اربابانِ قدرت، هم آنانی که بنا به عادتِ شناخته شده، همواره  نام و نان‌شان را در دعوا و جنگ وجَدَل در میان جماعتِ ساده دل و نا آگاه جستجو می‌کردند، ، شِگِردی را به کار می‌بردند و بگونه‌ای برای عواملِ گوش بفرمان بدین منوال جا میانداختند: ”دعوا که شروع شد، به عنوان میانجی بی‌طرف وارد می‌شویم، فریاد بر می‌آوریم و نهیب می‌دهیم که نزنید، امّا شما‌گوش‌تان بدهکار نباشد، بزنید.   ما کارمان راخوب بلدیم، شما کار خودتان را بکنید. ” آنها” با این کار، نخست طرفِ مقابل را در شرمندگی و تردید قرار می‌دادند، و با القاء این پیام که”قصدِ حمایت و طرفداری از کسی رانداریم” بسترِاعتماد رافراهم و آنگاه خواسته باطنی‌شان مبنی بر ناکارکردن افراد موردنظر را بوسیله عوامل مورد اعتماد خود در چارچوب برنامه‌ای دقیق و از پیش طراحی شده پیاده می‌کردند. قصّه‌ای پر غصّه،   تکراری و آشنا و یاد آورِ ردّ صلاحیّت شایستگان این مرز و بوم از گذشته تا امروز و به بهانه‌های واهی.  دست پخت، ‌نپخته و بی‌مزه‌ای که نه فقط فریادِ”مردمِ ازهمه جا وامانده که صدای پاره‌ای از سر آشپز‌ها را هم در آورده! گرچه از نگاه شهروندان، فریاد‌هایی دیر هنگام از این قماش بر آمده از حلقوم جماعتی از سر آشپز‌های دوره‌ای این آشپزخانه بیشتر به “جنگی زرگری” با هدفِ گرم کردن تنور انتخابات می‌مانَد. حالا آشتی با صندوق‌های رای را بعد از این همه برخورد‌های نامهربانانه، فریاد می‌زنیم و  همه  شهروندان را به مشارکتِ فعّال به پایِ صندوق‌های رای فرا می‌خوانیم. هم رای بدهیم وهم به ما رای بدهند. پیامِ رسا و گویایی که در میدان عمل باانتخابِی آزاد، منصفانه، قانونمند و رقابتی تحقق می‌یابد.   وقتی داوطلبِ موردنظر برای رای دادن در دسترس نباشد، سر دادنِ این همه تبلیغ که مردم بیایند و رای بدهند، چگونه توجیه می‌شود؟ برای شهروندی که نام داوطلبِ مورد پسندش را خط‌زده باشند، شرکت در انتخابات به این می‌مانَد که برود، سرِصندوقی که خروجی نداشته باشد. به گشودنِ دری بیهوده می‌مانَد، که لولایش به همان سمتی که خودمان‌ایستاده‌ایم باز شود. دری که ما را به سویی رهنمون نگشته و از آن طریق رَه بجایی نبرده ونخواهیم برد.   چه، آنگاه که حقوق شهروندی شهروندان، مورد احترام باشد و ببینند به نظرات و سلیقه‌ها و انتخاب‌شان توّجه لازم مبذول می‌شود، به حقوقِ دیگران و نتیجه انتخاب نیز احترام گذاشته و آن را با علاقه و خاطری آسوده می‌پذیرند. امّا کسی که آشکارا می‌بیند و می‌شنود که: کاندیدای مورد نظرش بدون مستند قانونی و بگونه‌ای مبهم و غیر شفاف به تیرِ غیب گرفتار آمده و ناکارَش کرده باشند، از نظر وی رفتنِ پای صندوق رای، به  گرفتنِ لوله اسلحه و شلیک به سمتِ خود می‌مانَد. وقتی می‌بیند، انتخابِ واقعی‌اش را از میدان رقابت خارج کرده‌اند، احساس خوبی به دیگران و صندوق‌های رای نخواهد داشت. احساس می‌کند، کم مانده است، صندوق‌های رای، دندان در بیاورند و بیفتند بجان‌اش! و آنوقت، از فردایِ آن روز تا ۴ سال بعد هر وقت این صحنه‌ها را بیاد می‌آوَرَد، احساس نا خوشایندی به وی دست داده و احساس می‌کند به شعورِ وی و دیگر شهروندانی که چون او میاندیشند، اهانت شده و تحقیر شده‌اند. بی‌وقفه در جسم و جانش،   آثارِ خراش و زخم‌های کاریِ بجای مانده از دندان‌های تیز ودرشت صندوق‌ِ رای را حسّ می‌کند.! بیائیدو بیائیم؛ چنگ و دندان نشان دادن  و چوب لایِ چرخِ شهروندان گذاشتن‌های غیر خدا پسندانه و بدون مبنا را از فرهنگ پنداری، گفتاری و رفتاری‌مان بزدائیم. روا نیست، همدیگر را این همه هُل داده و وبه یکدیگر تنه بزنیم و ازاینکه دیگری از پای بیفتد، احساسِ غرور، شادی و پیروزی کنیم. مگر نه این است  که با بکار‌گیری این روشِ غیر اصولی و پُرهزینه  کشتی نشستگان همه با هم غرق می‌شوند؟ چرا این همه، به همدیگر گیر می‌دهیم، این همه حسادت، رقابت منفی‌، یک‌سو‌نگری و... برای چیست؟ مگر ما دشمن قسم خورده و خونی یکدیگریمکه اینگونه در پی حذف و طردِ همدیگریم؟ با حذفِ شایستگان چه چیزی را می‌خواهیم  بدست بیاوریم، جز خالی کردن کشور از وجودِ ارزشمندِ “آنها”؟ پیاده کردن این روشِ تکراری، نخ نما، نا کارآمد و ضدّ توسعه تا کنون چه دردی را از “ملّت” دوا کرده است؟ زمین کوچک است و ایران نیز قطعه‌ای از این کره خاکی. اگرمائیم، تمامیِ “ زر و زور “این کشور از آنِ “ تشنگانِ قدرت” که تاکنون جز این هم نبوده است. اما باید سخت مواظب بود، این “لقمه” در گلویشان گیر نکند؛ چه، از این “تنگه “هم که بگذرد، هضم‌اش آنگونه که تجربه نشان داده است برای معده‌های بهم ریخته، به ویژه؛ “ زیاده خواهانِ تنگ‌نظر “ آسان نیست. از یاد نبریم، درجه آستانه تحمّل شهروندان، بنا به علّت‌ها و تحتِ تأثیر عامل‌ها و انگیزه‌های گوناگون که همگان دانیم و جای بحث و بررسی پیرامون‌شان در این یادداشتِ کوتاه نمی‌گنجد، بسیار پائین‌تر ا‌ز آن است که بتوان تصوّر کرد و در چنین حالتی اگر چه با تأخیر، چاره‌ای جز لحاظ کردنِ خواستِ و ذائقه عمومی در مِنویِ روزِ “سر آشپز هایِ” این “آشپزخانه” تک منویی  نبوده و نیست. ‌ای بسا مجال انجام این تصمیم دیر هنگام نیز از دست رفته باشد!


کد مطلب: 470788

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/news/470788/فکر-نمی-کنید-دیر-شده-باشد

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1