تاریخ انتشار
سه شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۱۲
کد مطلب : ۴۱۸۶۶۳
از ابتلا تا درمان کرونا همراه با خانواده مبتلایان

یک روایت واقعی از مواجهه‌ با کرونا

۰
یک روایت واقعی از مواجهه‌ با کرونا
کبنا ؛
این روایت در سایت فرارو منتشر شده است؛ چشم دوخته است به پرستار اورژانس که لباس فضانوردی پوشیده است و سر در گوشی دارد حتما اینستاگرام و توئیتر را می‌کاود. هر چند دقیقه یک بار دو سه مراجع، می‌آیند؛ می‌گویند تب دارند سرفه می‌کنند و می‌خواهند تست کرونا بدهند. پرستار خانمی که فقط یک کاور سرمه‌ای روی مانتو پوشیده و دست‌های بدون دستکش و لاک‌های قرمزش توی چشم می‌زند می‌گوید اینجا مربوط به بیماران قرنطینه است و آن‌ها باید به مراکز درمانی دیگر بروند. با این حال همان پرستار فضانورد تب‌سنج را بر می‌دارد. روی پیشانی آن‌ها می‌گذارد و بعد هم با دستگاه دیگر میزان اکسیژن خون و سایر علائم را چک می‌کند. در بین بیست نفری که می‌آیند و درخواست تست کرونا دارند؛ فقط یک خانم حدود چهل و هشت ساله برای ویزیت دکتر معرفی می‌شود. تب دارد و اکسیژن خونش از حد نرمال پایین است.
این روایت یکی از شب‌های اسفندماه ۹۸ در یکی از بیمارستان‌های مخصوص موارد مشکوک به کرونا است؛ روایتی که از سی بهمن شاید هم از قبلترش آغاز شد که سی بهمن اول خبر فوت آمد و بعد اعلان رسمی ورود میهمان ناخوانده‌ای به نام کرونا. روایتی از روز‌های مواجهه خانواده‌ها با ویروس کرونا.
***
پیش از سی بهمن که سبو بشکند و خبر ورود رسمی کرونا اعلام شود، پدرش بیمار بود. با نشانه‌هایی، چون تب، سرفه و آبریزش بینی به درمانگاه رفته بود. پزشک هم پس از معاینه گفته بود سرماخوردگی است و دارو داده بود. بار دوم، اما ۹ اسفند با تنگی نفس، فشار پایین، ضعف شدید جسمانی، بی‌اشتهایی و تک سرفه دوباره به مطب پزشک سر زده بود. به دلیل سابقه فشار خون بالا، حالا افت فشار موجب تعجب شده بود. نوار قلب گرفته بودند گفته بودند موردی ندارد. سرم زده بودند و دو تا آمپول. این بار یک هفته از شیوع کرونا می‌گذشت و از دکتر با نگرانی پرسیده بودند آقای دکتر نکند کرونا باشد؟! دکتر سرتکان داده بود که خیر. کرونا نیست و فقط باید روشن شود چرا افت فشار پیدا می‌کند. مرتب فشارش را بگیرید اگر باز کاهش داشت باید به بیمارستان سری بزنید تا قلبش! بیشتر بررسی شود.
به گفته دخترش، روز بعد فشار خون پدر از هشت به دوازده رسیده بود و همه چیز رو به راه شده بود، اما فقط برای یک روز. یازده اسفند باز ضعف جسمانی شدیدتر شده بود. طوری که پدر حتی توان تکلم یا نشستن نداشت. نگاه‌هایش بی‌رمق شده بود و تنگی نفس که به خصوص هر چه به غروب نزدیک‌تر می‌شد شدت می‌یافت. این بار با اورژانس تماس می‌گیرند. اورژانس می‌آید و با سنجش اکسیژن خون که ۸۳ است احتمال کرونا می‌دهند. با مرکز تماس می‌گیرند که یک مورد مشکوک به کرونا داریم و برای پذیرش بیمارستانی اقدام می‌کنند.
خانواده بیمار تقاضای رفتن به یک بیمارستان خاص را دارند که پذیرفته نمی‌شود، چون بیمارستان را مرکز اورژانس معین می‌کند. نشانی خانه بیمار نزدیکترین مرکز مخصوص کرونا که سهمیه آن منطقه از تهران است را معیّن می‌کند.
***
حالا نشسته است روی صندلی ماشین اورژانس و پدر روی تختی که با فویل آلومینیمی پوشیده شده دراز کشیده است و ماسک اکسیژن بر دهانش است. دختر، اما می‌گوید پیش از آمدن به مرکز ترسیده است که چه جایی باید باشد این مرکز که حتما ویروس از در و دیوارش می‌بارد. مدام دستکش‌هایش را وارسی می‌کرده است و افسوس که چرا ماسکش را در خانه جا گذاشته است. در حالی که متخصصان وجود ماسک را در محیط‌های آلوده و نزدیکی به بیمار مبتلا به کرونا از دستکش حیاتی‌تر می‌دانند. چون دست‌ها را می‌توان شست. اما پاشیدن ترشحات بیمار به صورت و به ویژه دهان و بینی خطر ابتلا را تشدید می‌کند.
آمبولانس وارد حیاط بیمارستان می‌شود. دو نیروی امدادی روپوش‌هایی مخصوص را از داخل بسته‌بندی در می‌آورند و می‌پوشند. ماسک و دستکش تازه می‌پوشند تا برای ورود به اورژانس بیمارستان آماده شوند. وارد اورژانس می‌شوند، اما استقبال گرمی از آن‌ها نمی‌شود. پرستار کشیک با اخم می‌گوید چرا مورد تازه آوردید. جا نداریم. ببرید. تخت‌ها پر است. هیچ جایی نیست. دختر نگاهی به حال پدر و نگاهی به تخت‌های خالی اورژانس می‌کند یعنی چه؟ نیرو‌های اورژانس می‌گویند با مرکز هماهنگ کردند و از اینجا پذیرش گرفتند، اما پرستار می‌گوید ببرید بیمارستان «فیروزگر» یا «بعثت»، اما جواب می‌شنود که مرکز اجازه برگشت نمی‌دهد، چون از قبل هماهنگ شده است.
یک روایت واقعی از مواجهه‌ با کرونا////
پدر همچنان روی برانکارد به سختی نفس می‌کشد. نیرو‌های اورژانس می‌گویند باید پذیرش کنید. دختر می‌گوید رضایت می‌دهد و پدرش را جای دیگری می‌برد. اما نیروی اورژانس می‌گوید بیمارستان‌ها به سختی پذیرش می‌کنند و باید صبر کند. مضطرب و عصبانی نگاهش دور حیاط می‌چرخد. دو امدادگر جوان آمبولانس دیگری را ضدعفونی می‌کنند. در‌های ماشین را باز گذاشتند. یکی از نیرو‌های بیمارستان می‌گوید این کار‌ها بی‌فایده است. اما جوان در حالی‌که دستمال آغشته به مواد ضدعفونی را روی سطوح داخل ماشین آن هم به شیوه خاص می‌کشد جواب می‌دهد کسی که به فکر ما نیست خودمان باید به فکر باشیم و به کارش ادامه می‌دهد.
در میان سردرگمی، تماسی با یکی از نزدیکان می‌گیرد که کارشناس آزمایشگاه است؛ پاسخ این است که سعی کند بعد از گرفتن آزمایش، پدر را همانجا بستری کند.
به بخش اورژانس بر می‌گردد. دختر با عصبانیت می‌گوید یک آزمایش ابتدایی «سی‌آر‌پی» می‌توانید بگیرید با یک عکس از سینه تا معلوم شود مشکوک به کرونا هست یا نه؟ پرستار که انگار نرمتر شده است می‌گوید آزمایش سرپایی، می‌شود، ولی تخت نداریم.اما ورق به ناگاه برمی‌گردد و روند پذیرش اورژانس آغاز می‌شود. پزشک شیفت شب، پدر را ویزیت می‌کند، اما قبلش تأکید می‌کند داخل اتاق نشوید. فاصله‌تان را با من حفظ کنید. یک عینک محافظ روی چشمانش است. ماسک زده و دستکش‌های یک بار مصرف دارد. یک آزمایش و عکس سینه می‌نویسد. بعد نوبت مردی حدود چهل و پنج سال است که با درد قفسه سینه آمده است. همسرش می‌گوید هفته پیش عروسی دختر خواهرم در قم بود. پس از برگشت بیماری همسرم شروع شد. می‌گوید به زور شوهرش را وادار کرده است پیش دکتر بیاید. «گفتم به خاطر بچه‌ها بیا بریم دکتر تا قبول کرد.»

***
حالا باید بروند آزمایشگاه و رادیوگرافی. پس از ویزیت پزشک، یکی از مراحل ابتدایی درمان، برخورد با بیمار مبتلا در آزمایشگاه است. کادر آزمایشگاه هم فقط یک ماسک دارند و دستکش. پسر جوان خون می‌گیرد. چون حال بیمار وخیم است و از سوی یکی از کادر‌های سابق آزمایشگاه معرفی شده می‌گوید جوابش را حدود چهل دقیقه دیگر آماده می‌کنند.
یک روایت واقعی از مواجهه‌ با کرونا////
یکی از بچه‌های آزمایشگاه که سرش خلوت است و کارش تمام شده به گلایه می‌گوید صف اول مقابله با کرونا از آزمایشگاه می‌گذرد: «بچه‌های آزمایشگاه در صف اول مقابله هستند. مایی که نه نظام آزمایشگاهی داریم مثل پرستاران که نظام پرستاری دارند، نه دستمزد مناسب و نه وضعیت استخدامی مطلوب. انگار که سر راهی باشیم. روز پرستار از پرستاران تقدیر می‌شود و زحمت آن‌ها این روز‌ها دیده می‌شود، اما ما هیچ ما نگاه. ما پشت صحنه هستیم. به حساب نمی‌آییم انگار. کاش آقای نمکی صدای ما را هم بشنوند».
بخش دیگر رادیوگرافی است. اما نرم‌افزار مالی این بخش مشکل دارد. نمی‌تواند سابقه بیمه بیمار را در بیاورد و هزینه عکس قفسه سینه را آزاد محاسبه می‌کند و می‌گوید اول بروید پرداخت کنید. در صندوق مرد جوانی نشسته که نه دستکش دارد و نه ماسک، جوان سرخوش و خوشرویی است که می‌گوید مهم این است مدام با اسپری داخل اتاق و دست‌هایم را ضدعفونی می‌کنم.
یک روایت واقعی از مواجهه‌ با کرونا////
در نهایت عکس و آزمایش آماده می‌شود. تعداد لنفوسیتها نسبت به کل گلبولهای سفید کاهش یافته(لنفوپنی) و پلاکت ها هم کاهش داشته است. در عکس قفسه سینه هم ریه‌ها در هاله‌ای از مه پوشیده شدند. پدر را به بخش پزشک اورژانس می‌برد. گوشی مدام زنگ می‌خورد. همه نگران هستند. اما پرستار می‌گوید ریسک صحبت با تلفن همراه در مکان آلوده بالاست.
یک مرد حدود ۶۵ سال روی ویلچر نشسته است و نفسش به سختی بالا می‌آید. بیمار اول که بیرون می‌آید و او داخل رادیوگرافی می‌شود. باید در اتاق رادیوگرافی روی تخت بخوابند. البته در صورتی که توان ایستادن نداشته باشند. آن وقت روی تختی که یک کاور ساده یک بار مصرف روی آن است دراز می‌کشند. سر می‌کشد ببیند متصدی رادیوگرافی آن روکش تخت را عوض می‌کند یا خیر. اما در زود بسته می‌شود. متصدی رادیوگرافی که با بیماران در تماس است فقط یک ماسک و دستکش ساده دارد. آرام است و گویا تازه‌کار. در جواب پرسش همراهان نگران که عکس بیمار ما چطور بود می‌گوید دکتر باید بگوید، اما ان‌شاءالله چیزی نیست.
***
اما پزشک اورژانس تا نتیجه آزمایش و عکس قفسه سینه را می‌بیند می‌گوید ۵۰ -۵۰ مشکوک به کرونا باید بستری شود. پرستار می‌گوید این پذیرش اورژانس بود و تخت نداریم، اما پزشک اصرار دارد باید این بیمار بستری شود و می‌شود. پدرش را می‌خواباند روی یکی از تخت‌های بخش اورژانس و به پرستار فضانورد می‌گوید پدرم به سختی نفس می‌کشد. او برمی‌خیزد. گوشی‌اش را توی جیبش می‌گذارد. دست‌هایش را ضدعفونی می‌کند. دستکش دست می‌کند و دستگاه اکسیژن را به پدر وصل می‌کند. دستگاه علایم حیاتی را اینگونه نشان می‌دهد میزان اکسیژن خون ۸۲، ضربان قلب ۵۲ و فشار خون هشت و نیم.
اکسیژن وصل می‌شود. حالا پدر راحت‌تر نفس می‌کشد و به خواب می‌رود انگار. پیرمردی که رفته بود عکس قفسه سینه بگیرد نیز بستری می‌شود. در همین اثنا، زنی جوان دست پسربچه‌اش را گرفته داخل اورژانش می‌شود. پسربچه ماسک بامزه‌ای دارد که مثل کله موش است و گوش‌هایش زرد رنگ است. پسربچه گردن می‌کشد و دستانش را به کانتر پرستاری می‌مالد. پرستار عصبانی می‌شود خودت را به اینجا نمال، آلوده است. مادر می‌گوید پسرم سرفه می‌کند و تب دارد. اما پرستار می‌گوید بروید مراکز درمانی دیگر، اینجا مخصوص قرنطینه کروناست.
ساعت نزدیک ۹ شب، پرستار می‌گوید باید برود شام بخورد. دستانش را با مایع ضدعفونی می‌کند و می‌رود در اتاق مخصوص کشیک، ظرف غذایش را بر می‌دارد. زندگی اینجا جریان دارد. اما گاهی هم انسان را متعجب می‌کند. مثلا در حالی که به مراجعین گفته می‌شد از آبخوری‌های داخل اورژانس استفاده نشود، پرستاران میوه را در بشقابی روی کانتر پرستاری گذاشته بودند. شاید ضدعفونی شده بود، اما هرچه بود آن‌ها بدون نگرانی می‌خوردند.
یکی از مراجعین می‌گوید من قبل از آمدن به اینجا فکر می‌کردم دارم وارد جایی پر از ویروس می‌شوم و با خودم فکر می‌کردم مگر می‌شود آنجا نفس کشید و ویروس را نگرفت؟ اما بعد فهمیدم ویروس از راه هوا منتقل نمی‌شود. ویروس «کویدای ۱۹» سنگین است و روی سطوح می‌نشیند. شاید به همین خاطر پرستاران با خیال راحت هم میوه می‌خوردند.
ساعت ۱۰ و نیم شب است. هنوز تعدادی برای تست کرونا سر می‌زنند. اغلب علایم سرماخوردگی دارند. پرستار فضانورد با تب سنج حرارت بدن‌شان را می‌سنجد و بعد از سنجش علایم حیاتی به ویژه میزان اکسیژن خون می‌گوید بروید مراکز درمانی دیگر. اما برخی از مراجعان اصرار دارند بستری شوند.
بخش دیگر رفت و آمد‌ها مربوط به رفت و آمد کادر بیمارستان نیرو‌های حسابداری و خدماتی است که خیلی آسوده رفت و آمد می‌کنند. یکی از نیرو‌های حسابداری نه دستکش و نه ماسک دارد. به راحتی می‌رود کنار دو مردی که یکی با علایم سرماخوردگی آمده و منتظر جواب آزمایش خود است. آن یکی هم پسر همان پیرمردی است که روی تخت اورژانس منتظر جواب آزمایش بود. نیرو‌های خدماتی با لباس قهوه‌ای رنگ فقط یک دستکش داشتند و یک ماسک ساده جراحی. می‌گفتند ما کمتر داخل بخش مبتلایان می‌شویم. اما حتی آن‌هایی که در بخش مبتلایان نیز مشغول به کار بودند لباس خاصی نداشتند و از همان پوشش دستکش و ماسک استفاده می‌کردند.
ساعتی بعد از پذیرش، پزشک متخصص از بخش با یک انترن می‌آید. انترن رو به پرستار می‌گوید: «چرا به ما گفتند بیاییم اینجا؟! اما امکانات نمی‌دهند من تا لباس نداشته باشم بالای سر بیمار بدحال نمی‌روم.»، اما خانم دکتر متخصص، عینک محافظ را روی چشمانش می‌گذارد دستانش و گوشی را ضدعفونی می‌کند و علایم بیمار را می‌پرسد. رو به دختر بیمار می‌گوید حالا که دستکش داری خودت لباس پدرت را بالا بده و بعد به معاینه ادامه می‌دهد. سپس جواب آزمایشگاه و عکس قفسه سینه را می‌بیند و می‌گوید فردا باید نمونه خلط بگیریم؛ یعنی مرحله نهایی آزمایش تست کرونا.
او دستور بستری در آی سی یو را می‌دهد، اما چون آی سی یو خالی نیست. از دختر بیمار رضایت می‌گیرند تا زمان خالی نشدن آی سی یو در بخش بستری شود. به پرستار اورژانس می‌گوید باید فشار بگیرد که او می‌گوید، چون لباس مخصوص ندارد باید صبر کنند تا همکار فضانوردپوش بیاید. اما باز هم ایجاب می‌کند تا برخیزد و فشار بگیرد.
متخصص بیهوشی می‌آید. باز علایم چک می‌شود و او می‌گوید نیازی به آی سی یو نیست. حالا پرونده تکمیل شده است. ساعت نزدیک به دوازده نیمه شب است. قرار است بیمار به بخش مخصوص قرنطینه برود. روی ویلچر می‌نشیند. نیروی خدماتی با همان لباس، دستکش و یک ماسک با آسانسور به بخش دو می‌روند. در بخش قرنطینه، نیروی خدماتی مخصوص این بخش با یک ماسک و دستکش ساده و خستگی که مشهود است اتاق را نشان می‌دهد. بیمار را به داخل اتاق دو تخته می‌برند که مخصوص مشکوکان کروناست. اتاق‌های مبتلایان با برچسب اتاق ایزوله مشخص شده است.
***
پدر بستری می‌شود. پرستاران این بخش اغلب دستکش و ماسک دارند و همان روپوش‌هایی سرمه‌ای پرستار اورژانس را پوشیدند و مانند بخش اورژانس، فقط یک نفرشان لباس فضانوردی پوشیده است که او نیز مامور رسیدگی به امور بیماران است. هر چند سایر پرستاران نیز هر چند تجهیز نیستند باز هم مشغول کار هستند.
آن‌ها می‌گویند باید وسایل یک بار مصرف، آب معدنی و دستمال کاغذی را از بیرون تهیه کرد و تحویل پرستاران بخش داد تا به بیمار بدهند. ساعت از یک نیمه شب گذشته است. پرستاران به همراهان بیمار توصیه می‌کنند به محض رسیدن به خانه لباس‌ها شسته، وسایل ضدعفونی و دوش گرفته شود. فردا تست نهایی کرونا که نمونه‌گیری خلط است انجام می‌شود. تا سه روز بعد که نتیجه‌اش می‌آید. تست کرونای پدر مثبت شده است.
با ۴۰۳۰ تماس می‌گیرند. نکات ضدعفونی منزل را می‌گوید و نکاتی برای قرنطینه کردن اعضای خانواده و در پاسخ به تقاضای ضدعفونی منزل از سوی وزارت بهداشت، می‌گوید اگر خواستید می‌توانیم یک کارشناس بفرستیم که بر ضدعفونی کردن شما نظارت کند تا نکند موجب پخش بیشتر ویروس شوید. آن وقت نکاتی را می‌گوید و تمام.
تست مثبت کرونا مرحله نهایی یک آزمایش چندگانه است که انجام آن تنها در صورت مثبت بودن آزمایش‌های مقدماتی سی آر پی و عکس مشکوک از قفسه سینه صورت می‌گیرد. اما پس از مثبت شدن تست کرونا، نگرانی برای خانواده مبتلایان ادامه دارد این‌که آیا در مدتی که آن‌ها از بودن این ویروس خبر نداشتند آیا دچارش شدند یا خیر. این نگرانی را اگر با کارشناسان ۴۰۳۰ در میان بگذارید می‌گوید آیا علایم کرونا دارید. وقتی می‌گویید خیر خیالتان را آسوده می‌کند که چیزی نیست.
این در حالی است که در خبر‌ها آمده بود برخی افراد مبتلا حتی علایمی ندارند. یکی از اعضای خانواده مبتلایان به کرونا می‌گوید ما خودمان دستگاه تب سنج و اکسیژن سنج خون را تهیه کردیم و مرتب دمای بدن واکسیژن خون خودمان به ویژه مادر مبتلا به بیماری قلبی‌مان را می‌سنجیم. حتی آزمایش سی آر پی دادیم و نشانه‌ای نداشتیم. ما خودمان این کار‌ها را برای آسودگی خیال انجام دادیم، اما پرسش این است که آیا وزارت بهداشت نباید برنامه‌ای برای سایر خانواده مبتلایان داشته باشد؟ برای کسانی که شاید توان مالی یا آگاهی چندانی از این بیماری نداشته باشند و در چنین شرایطی گرفتار می‌شوند.
این روایت می‌تواند به گونه دیگری از سوی خانواده‌های درگیر ویروس کرونا روایت شود. روایتی که شاید در آن حجم نگرانی‌های مبتلایان و خانواده آنان به همان اندازه‌ای که هست به چشم نیاید، اما می‌تواند تاریخ شفاهی مبارزه‌ای باشد که در متن زندگی این روز‌های ما با یک موجود زنده چموش و موذی در جریان است. روایتی که سرخط آن این است کرونا را جدی بگیرید، اما نگذارید ترس از آن شما را فلج کند.
برچسب ها :
نام شما

آدرس ايميل شما

تخریب یا نقد مجلس یازدهم؟!

تخریب یا نقد مجلس یازدهم؟!

هر چه مجلس کوتاه بیایید، دیگران او را به گوشه رینگ برده و مورد ضرباتی قرار می‌دهند. تخریب‌گران ...
اختلال عاطفی فصلی؛ از علائم تا درمان

اختلال عاطفی فصلی؛ از علائم تا درمان

باور بر این است که اختلال عاطفی فصلی به دلیل اختلال در ریتم شبانه روزی بدن رخ می دهد....
سبقت «واکسن آنفولانزا» از «دنا پلاس»

سبقت «واکسن آنفولانزا» از «دنا پلاس»

رئیس کمیسیون بهداشت و درمان مجلس در مصاحبه‌اش اشاره کرد که از 16 میلیون واکسن آنفولانزای ...
1