تاریخ انتشار
جمعه ۴ بهمن ۱۳۹۸ ساعت ۲۱:۳۲
کد مطلب : ۴۱۶۹۶۵
دکتر سیروس فیضی عضو هیأت علمی دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران:

نفرینِ نفت؛ چرا سیاست‌های نفتی ایران هیچگاه راهبردی نبوده است؟

۰
نفرینِ نفت؛ چرا سیاست‌های نفتی ایران هیچگاه راهبردی نبوده است؟
کبنا ؛ بعد از خروج ایالات متحده آمریکا از برجام و عدم تمدید معافیت‌های نفتی وضعیت فروش نفت ایران به شرایطی بحرانی رسید که به گفته مقامات کشور در چهل سال اخیر بی سابقه بوده است. تحریم نفت ایران تقریبا بر تمام ابعاد اقتصادی و سیاسی و نظامی و اجتماعی و فرهنگی کشور گذاشته است. اما چرا کشوری که خود پایه گذار اوپک بوده است و یکی از بزرگترین تولیدکنندگان نفت در دنیا است در طول دهه‌ها نتوانسته سیاست‌های نفتی خود را به گونه‌ای تنظیم کند که تا این حد آسیب پذیر نباشد؟

در این گفتگو در سلسله گفتگو‌های «توسعه قدرت ملی» به ریشه‌یابی آسیب پذیری عدم موفقیت سیاست‌های نفتی در تاریخ ایران از دوره پهلوی تا امروز می‌پردازیم.
دکتر سیروس فیضی، عضو هیأت علمی دانشکده علوم سیاسی دانشگاه تهران و پژوهشگر پیشین مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام که پژوهش‌های زیادی در حوزه تاریخ نفت ایران و خاورمیانه انجام داده است و سال‌ها در این زمینه تدریس نموده، معتقد است با توجه به نوع رویکرد غیرراهبردی در دوره‌های مختلف تاریخ صد و بیست ساله نفت ایران، شکست سیاست‌های نفتی ما به ویژه به واسطه تحریم‌ها قابل پیش بینی بوده است. این استاد دانشگاه، جاه‌طلبی‌های  غیرواقع بینانه در تعامل با نظام بین الملل و نیز درک نادرست از اقتصاد بین الملل را از علل عمده شکست سیاست‌های نفتی کشور می‌داند.

متن کامل مصاحبه با دکتر سیروس فیضی که در دانشگاه تهران انجام شده است را در ادامه می‌خوانید:

در روزگاری به سر می‌بریم که تحریم نفت تمام ابعاد زندگی در ایران را تحت تاثیر خود قرار داده است. سال‌هاست که از عدم وابستگی به نفت سخن می‌گوییم، اما هنوز نتوانستیم ثروت لازم برای توسعه کشور را از طریق فروش نفت حاصل کنیم. چرا ایران نتوانسته است مانند کشور‌های همسایه از نفت ثروت تولید کند؟
به این دلیل که ما در هیأت یک کشور نفت خیز عمل نمی‌کنیم و متوجه نیستیم که باید در جایگاه یک کشور نفتی چگونه عمل کنیم. قاعدتاً به عنوان یک کشور نفت خیز باید کاری کنیم که سهم مناسبی از تولید و درآمد داشته باشیم تا بتوانیم با استفاده از آن توسعه اقتصادی را پیش ببریم و سپس بر بنیاد آن، قدرت سیاسی و نظامی را تقویت کنیم که مجموعاً در کلیت این راهبرد، قدرت ملی گسترش می‌یابد.
 
سیروس فیضی
ما همیشه ادعا کرده‌ایم که هدف ما این است که اقتصاد ما بدون نفت باشد. منظورمان این نبوده که نفت را از ما بگیرند و آن گاه بیاییم و بگوییم «اقتصاد بدون نفت»، بلکه منظور این بوده است که از نفت به عنوان یک سرمایه کمکی استفاده کنیم تا در جایگاه یک کشور در حال توسعه پیشرفته یا حتی به عنوان قدرتی مهم قرار گیریم. کشور‌های در حد ما در چند دهه اخیر مانند کره جنوبی یا برخی کشور‌های کوچک اروپایی، سرمایه‌های خود را از آمریکا گرفتند و پیشرفت کردند و توقع ما این است که نفت همان سرمایه را برای ما به ارمغان بیاورد. اما مشکل اینجاست که ما از قبل از اینکه به گام نخست، یعنی کسب ثروت نفتی دست یابیم، به گام سوم آن فکر می‌کنیم که اگر پول را به دست بیاوریم با آن نه توسعه اقتصادی، و بلکه قدرت نظامی را به وجود بیاوریم. ما اکنون گرفتار بلندپروازی‌های نظامی هستیم. ما فکر می‌کنیم الآن در مرحله توسعه قدرت نظامی هستیم در حالی که هنوز فروش نفت را به درستی نتوانسته‌ایم مدیریت کنیم. اگر به گام سوم بیندیشیم و به گام نخست و دوم نپردازیم، طبیعی است که قدرت‌های مختلف جهان از این بیمناک خواهند شد و در دنیایی که بر پایه سیاست قدرت استوار است، در برابر ما می‌ایستند. این در حالی است که حتی توسعه اقتصادی، یعنی گام دوم هم دشواری‌های خاص خود را دارد، اما به مراتب شدنی‌تر و موفقیت آمیزتر می‌تواند باشد.

با توجه به مقایسه‌ای که انجام دادید طبیعی است که ایران نیاز شدیدی به فروش نفت برای ایجاد توسعه دارد و این محدود به دوره کنونی نیست. با توجه به اهمیت بالای مدیریت نفت، چرا ایران نتوانست در استفاده از نفت در جهت توسعه موفق عمل کند؟
سیاست ما به عنوان یک کشور نفتی بسیار بد بوده است. در دوره های، قاجار، پهلوی و حتی در دوره جمهوری اسلامی ما به دو روش عمل کرده ایم. گاهی چکش‌های سبک زده ایم و گاهی سنگین. تمام چکش‌های سنگین ما تقریباً شکست خورده است. اما در بیشتر اوقات، چکش‌های سبک ما موفقیت آمیز بوده است. مثلاً از ۱۹۱۵ با شرکت نفت ایران و انگلیس درگیر بوده ایم تا اینکه در سال ۱۹۲۰ قراردادی با آن‌ها تنظیم کردیم و فروش نفت ما و درآمد آن قدری بیشتر شد. بعد در دوره رضاشاه به رغم همه انتقاداتی که به قرارداد ۱۹۳۳ هست، باز چکش مختصری زدیم و باعث شد فروش نفت و درآمد نفتی ما کمی بیشتر شود. بیشتر اقدامات رضاشاه از توسعه ارتش تا گسترش صنایع داخلی، عملیات عمرانی، راه سازی و... بر پایه افزایش درآمدی بود که در پی این قرارداد فراهم شد. این درآمد خیلی بیشتر از دوره قاجار بود. این‌ها همه از منافع قرارداد ۱۹۳۳ بود که توانستیم روابط با ثبات تری نیز به عنوان فروشنده نفت با خریداران داشته باشیم. به هر روی، در آن زمان، ایران سیاست موازنه مثبت در پیش گرفته بود و با هر دو قدرت بزرگ آن دوران به ویژه با انگلستان و غرب روابط خوبی ایجاد کرده بود؛ اگرچه ما در پایان این دوره به مشکلات مهمی بر می‌خوریم.
بعد از آن، ما به دلیل مسائل جنگ جهانی دوم و فشار روس‌ها برای واگذاری نفت و مقاومت ما، مشروعیت خوبی در زمینه نفت پیدا کرده بودیم. تقاضا‌های نفتی شمال و جنوب را رد کردیم و وارد بحث قرارداد الحاقی ۱۹۴۸ شدیم. این قرارداد می‌توانست چکش سبک موفقیت آمیزی باشد و بدون اینکه تعهد مهمی بدهیم، قدری درآمد‌های نفتی را افزایش دهیم. می‌توانستیم با توجه به قیمت نفت در خلیج مکزیک و قرارداد‌های نفتی آمریکا و عربستان که درآمد‌های نفتی را بر پایه اصل تنصیف تقسیم می‌نمودند، امتیاز مالی بیشتری بگیریم و توقعات بیشتر را به دوران دیگری واگذار کنیم. اما این کار را نکردیم و از آن دعوایی بزرگ ساختیم و مسأله را به نهضت بزرگ ملی شدن صنعت نفت تبدیل کردیم. انگلیسی‌ها حتی زیر فشار سیاست داخلی ما حاضر شده بودند که رزم آرا پیشنهاد اصل تنصیف را بدهد، اما ما بسیار پرتوقع شده بودیم و دیگر به این درآمد‌ها راضی نبودیم.

یعنی ملی شدن صنعت نفت جزو سیاست‌های غلط نفتی ایران محسوب می‌شود؟
این نهضت برای ما میراث سیاسی و اخلاقی بزرگ و ارزشمندی به وجود آورد. میراث سیاسی و اخلاقی بزرگی که انقلاب ۱۳۵۷ بر همین مبنا و ادامه آن بود. ما آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها را شکست دادیم و انتقام شکست نهضت را گرفتیم. اما در اوج نهضت، هر قدر آمریکایی‌ها با انگلستان مذاکره کردند که بتوانند بین ایران و انگلستان مصالحه کنند میسر نشد. خود دکتر مصدق خیلی تحت تأثیر جوی بود که نهضت ملی شدن ایجاد کرده بود و وقتی افرادی مثل «مک گی» خواهش می‌کردند که در قیمت‌ها تخفیفی داده شود تا انگستان برای معامله ترغیب شود، دکتر مصدق تخفیف ناچیزی می‌داد و می‌ترسید که اگر بیشتر تخفیف دهد، خیانت حساب شود.
بحث این بود که انگلستان حاضر شده بود منافع را ۵۰-۵۰ تقسیم کند، ولی ما فکر می‌کردیم اگر نفت ملی شود خیلی بیش از این سهم ما می‌شود. در آن زمان، شاید درست این بود که تعهد تازه‌ای ندهیم و به ۵۰-۵۰ راضی می‌شدیم. به نظر من با توجه به واقعیات آن زمان می‌توانستیم روی ۷۰ درصد درآمد‌ها حساب کنیم. اما حاضر نشدیم. در حقیقت، یک چکش بزرگ زدیم و نتیجه این شد که کودتا صورت گرفت و کنسرسیوم به وجود آمد که در آنجا به صورت پنهان سهم ما خیلی کمتر از ۵۰ درصد شد؛ چون بسیاری از پولی که قرار بود دریافت کنیم، صرف پرداخت غرامت به شرکت و حساب سازی‌های آن به همین بهانه می‌شد.

سیاست‌های نفتی شاه بعد از سقوط دولت مصدق را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
در دوره شاه یاد گرفتیم چکش‌های سبک بزنیم که کمی هم موفق بودیم؛ مثلاً تشکیل اوپک توسط ایران در ۱۹۶۰ چکش سبکی به بازار نفت بود که ما را بپذیرد و تضمینی در مورد حداقل درآمد‌ها و تولید نفت بدهند. چکش دیگر در ۱۹۷۱ بود که در کنفرانس تهران فشار آوردیم تا قیمت‌ها کمی افزایش یابد. البته، خوب، اعراب در ۱۹۷۳ و ۱۹۷۴ بحرانی ایجاد کردند که عامل آن ما نبودیم و قیمت‌ها را چند برابر کرد.

با این حال به نظر می‌رسد در دوران محمدرضا شاه هم فروش نفت ایران با نوسانات زیادی همراه بود و ایران محور اصلی نفت منطقه نشد.
سیاست‌های نفتی شاه در اواخر دوره حکومت تند شده بود و این باعث شد غربی‌ها نگران شوند که شاه ممکن است نقشه خطرناکی در سر داشته باشد. معادله‌ای که در مورد سیاست نفتی ما باید بدانیم این است که پول نفت از آن نظام سرمایه داری است و مصرف این پول قاعدتاً باید به سمت نظام سرمایه داری و غرب جریان پیدا کند و یا بخش مهمی از آن در این زمینه مصرف شود. منظورم این است که این پول باید صرف مبادله با خود غرب شود. چون طبیعی است که اجازه نمی‌دهند این پول به جیب قدرت‌های رقیب شان برود. همچنین، نیاز است میزان تولید و قیمت آن هم برای ما و هم برای آن‌ها «ایمن» باشد. بسیاری از کشور‌های عضو اوپک مثل عربستان (با وجود همه انتقاداتی که ما داریم که وابسته به غرب است و همیشه طرف غرب را می‌گیرد) در تاریخ حضور خود در اوپک همیشه طرفدار این بوده اند که قیمت متناسب و باثبات پیشنهاد شود. چون اگر این طور نباشد، اقتصاد جهانی دچار فشار و بحران می‌شود و آن‌ها هم کالا‌ها را گران می‌کنند که به نفع ما نیست.
 
ما باید با قیمت مناسب و باثبات نفت را بفروشیم تا مطمئن شویم همکاری بین ما همیشه برقرار است. منطق عربستان از منطق ما حتی در دوران شاه بهتر بود. در اواخر دوره شاه، مثلاً بعد از ۱۹۷۴ شاه به این نتیجه رسیده بود که نباید نفت را مفت و ارزان به غرب بدهد و در حالی که اهرم خاصی در دست نداشت و نهایتاً هم نفت را به قیمت متناسبی به غرب می‌فروخت، به طرز ناروایی روی این موضوع مانور تبلیغاتی می‌داد. بنا بر این، مقامات غربی بهانه خوبی به دست آورده بودند که همیشه شاه را عامل گرانی نفت بدانند؛ در حالی که کشور‌های عربی عضو اوپک نفت را گران کرده بودند.

یکی از دلایلی که در جامعه برای سقوط شاه عنوان می‌شود همین مسأله است که آمریکا شاه را سرنگون کرد که برخی آن را تئوری توطئه می‌دانند. علت رواج این فرضیه سیاست‌های نفتی محمدرضا شاه بود؟
به هر روی، این هم یک فرضیه است که در ارتباط با انقلاب مطرح می‌کنند. خانواده شاه و هواداران شاه به آن معتقد بوده و یا هستند. شاه تلاش کرده بود یا در نظر داشت که از نفت سلاحی سیاسی بسازد و به جنگ خود غرب برود. شاید می‌خواست از خود شخصیت برتری به نمایش بگذارد و از این رهگذر، مشروعیتی کسب کند. هرچند که در عمل اتفاق خاصی نیفتاده و موقعیت مهمی نصیب ایران نشده بود، اما حرف زدنش هم درست نبود. مرتب می‌گفت: ایران قدرت پنجم نظامی جهان می‌شود، تمدن بزرگ می‌شود، چرا باید نفت را که تنها دارایی اوست ارزان بفروشد، و...؛ که همه این‌ها چندان مطابق واقع نبود. علاوه بر این، شاه که همیشه در انتخابات آمریکا پولی صرف می‌کرد، این بار اشتباه محاسبه کرد و به نفع رقیب کارتر پرداخت کرد که کارتر تلافی کرد. هرچند در روز‌های پایانی دولت کارتر تلاش کرد شاه را نجات دهد، اما دولت پهلوی دیگر توان مقابله با مخالفان را نداشت و به سرعت افول کرد.

 این نکته‌ای که در مورد سیاست شاه استفاده کردید از سوی آمریکا به جمهوری اسلامی هم اطلاق می‌شود. در عین حال، ایران هم برخی اعضای اوپک را متهم می‌کند. آیا این سیاست همیشه توسط ایران به عنوان یک کشور نفتی اتخاذ شده است؟
در دوره جمهوری اسلامی ما مرتب از نفت به عنوان سلاح سیاسی استفاده می‌کردیم. مثلاً اوایل انقلاب اعلام شد تولید نفت باید متوقف شود و نفت را باید به اندازه مختصری که نیاز داریم بفروشیم و نه به اندازه نیاز بازار. برای همین، تولید نفت ایران از ۶/۶ میلیون بشکه به ۶۰۰ هزار بشکه تقلیل پیدا کرد. این مسأله در ۱۹۷۹ یکی از شوک‌های نفتی را ایجاد کرد. پس از فتح خرمشهر در ۱۳۶۱ گفتیم حالا نوبت فتح مناطق دیگر است که موجب ترس عربستانی ها، کویتی‌ها و... شد و بین ما و آن‌ها تنش ایجاد کرد.
 
در پی این تنش ما ناچار شدیم نفت خود را حراج کنیم. هرچه عربستان قیمت را پایین می‌آورد ما پایین‌تر می‌آوردیم. کار به جایی رسید که ما گفتیم هر قیمتی عربستان بفروشد، ما ۱۰ درصد پایین‌تر می‌فروشیم. آن قیمت‌ها نه برای ما و نه برای عربستان حتی به اندازه هزینه تولید هم نبود. این درگیری‌ها تا سال‌های ۱۹۸۵-۱۹۸۶ ادامه پیدا کرد تا اینکه جورج بوش پدر به عنوان معاون ریاست جمهوری آمریکا مداخله کرد و نتیجه آن شد که زکی یمانی از طرف عربستان و آقای غرضی از طرف ایران کنار رفتند و سیاست‌های نفتی جدیدی ایجاد شد و دو کشور به منطق بازی برگشتند و ما کم کم نقش یک تولید کننده با ثبات را بازی کردیم و پذیرفتیم قواعد را اجرا کنیم.

با توجه به اتخاذ این تصمیم از سوی ایران چرا باز فروش نفت ایران به روند مطلوب نرسید؟
در دوره آقای هاشمی ما پول نفت را می‌خواستیم تا صرف بازسازی کشور پس از جنگ نماییم. در آن دوره، کشور‌های عربی هوادار قیمت کمتر بودند و صدام هم با کمک آن‌ها فشار می‌آورد که سهم تولید ایران در رقابت با عراق کمتر باشد. تلاش ما این بود که بالاتر از عراق باشیم و این یکی از دعوا‌های ما با کویت و عربستان بود. آقای هاشمی فشار آورد و درگیری جدیدی ایجاد شد، ولی حذف عراق توسط آمریکا در ۱۹۹۱ موجب شد سیاست آقای هاشمی به بن‌بست تازه‌ای نینجامد. اما در سال‌های ۷۶-۱۳۷۵ تقریباً ایران در تمام روابط خارجی خود منزوی شد و درگیری‌های مختلفی مثل حادثه میکونوس و... اتفاق افتاد که نتایج بدی برای ایران داشت. ایران به واسطه مسائلی که در منطقه خاورمیانه داشت و آمریکایی‌ها آن را تخریب روند صلح خاورمیانه تلقی می‌کردند، هدف تحریم‌های نفتی داماتو قرار گرفت و هم منزوی شد و هم اینکه سرمایه گذاری و فروش نفت ایران دچار اشکال شد.

این درگیری که بین دولت هاشمی و کشور‌های عربی عضو اوپک بود در دوره خاتمی دیده نمی‌شد، اما چرا باز نتوانستیم از ثروت فروش نفت برای توسعه پایدار استفاده کنیم و آسیب پذیری خود را کاهش دهیم؟
آمدن آقای خاتمی علاوه بر گشایش سیاسی، گشایشی در مسأله نفت هم بود که دوره بسیار سازنده‌ای را با اوپک، اعضای آن و دیگر بازیگران نفتی تجربه کردیم. در دوره جمهوری اسلامی، این دوره بی سابقه است و می‌تواند الگویی برای روابط ایران باشد. به قدری روابط ما خوب شده بود که عربستان حاضر شد ما نفت بیشتری بفروشیم و آن کاهش سهمیه ما را تحمل کند. در سال ۱۹۹۷، قیمت نفت به دلیل بحران شرق آسیا کاهش پیدا کرد و اوپک تصمیم گرفت تولید نفت را کم کند تا قیمت افزایش یابد. ما هم به پول نیاز داشتیم. عربستان حاضر شد کاهش سهمیه تولید ما را تحمل کند. شرکت‌های خارجی مثل توتال، شل، انی، استات اویل، هالیبرتن، و چندین شرکت دیگر از جمله شرکت‌های ژاپنی و کره‌ای و مالزیایی با ایران همکاری می‌کردند. حتی برخی می‌گفتند دیک چنی، معاون رئیس جمهور آمریکا، به عنوان رئیس هالیبرتون در آن زمان در ایران حضور داشته و به همکاری می‌کرده است. البته، او از آغاز با تحریم نفتی ایران از سوی کلینتون مخالف بود و از قاچاق نفت عراق هم بهره می‌برد. به هر روی، ایران در دوره اقای خاتمی اعلام کرده بود حاضر است تولیدکننده و بازیگری منطقی باشد. اما نهایتاً آن دوره با کاهش شدید قیمت‌ها روبرو شد و در پایان نیز با حداکثر قیمت ۳۰ دلار تمام شد که متأثر از بازار و اقتصاد جهانی بود.

در دولت بعدی قیمت نفت به شدت در بازار جهانی بالا رفت. چرا باز ایران نتوانست در جهت توسعه قدرت ملی از نفت استفاده کند؟
در دوره آقای احمدی نژاد، دولت نفت را ۳۰ دلار تحویل گرفت و تا حدود ۱۵۰ دلار هم فروخت. بنابر برخی گزارش ها، دولت در آن دوران ۸۵۰ میلیارد دلار نفت فروخت. در غرب، باور بر این بود که این پول عمدتاً صرف همکاری با چین و روسیه و کره شمالی و نیز تأمین مالی گروه‌های اسلامی شده است. در کل، آن‌ها باور داشتند که این پول صرف مداخله نظامی ایران در منطقه می‌شود و خوب، این خطرناک است. البته، بخشی از این پول واقعاً در داخل صرف فقرا و طبقات پایین جامعه شد که آن هم با اعتراض طبقات بالا روبرو شد و آن‌ها هم هم صدا با غرب، ساز مخالف می‌زدند. اما به نظر من، به هیچ روی، این پول صرف توسعه اقتصادی و حتی توسعه در بخش نفت نشد. این نشان می‌دهد ما زمانی که پول داریم، به مراتب کمتر به فکر توسعه اقتصادی هستیم و بیشتر خرج می‌کنیم و حیف و میل می‌نماییم. در اواخر این دوره ما دوباره به واسطه برنامه هسته‌ای دچار تحریم‌ها و فشار‌های مالی شدیم و درآمد‌های نفتی به شدت کاهش پیدا کرد.

در دولت روحانی هم تلاش شد با شرکت‌های بزرگ قرارداد‌هایی بسته شود، ولی نهایتاً آن هم به نتیجه نرسید.
در این دوره که مسائل هسته‌ای پیش آمد، اما دوباره به اجرای دوباره سیاست نفتی دوره خاتمی برگشتیم که هم با غرب کنار بیاییم و مسأله هسته‌ای را حل کنیم و هم فروش نفت را ادامه دهیم. مجموعه‌ای از قراردا‌های نفتی به نام IPC یا «قرارداد‌های نفتی ایران» مطرح کردیم که بسیار مورد انتقاد قرار گفت. مثلاً می‌گفتند این قرارداد‌ها استعماری است که موجب می‌شود ایران تحت کنترل غرب قرار گیرد، یا اینکه دانش فنی به ایران نمی‌دهد، یا اطلاعات چاه‌های نفتی افشا می‌شود، به حوزه‌های نفتی مشترک دسترسی پیدا می‌کنند و کاری می‌کنند قیمت گذاری مناسب نداشته باشیم، و....
در قراردا‌های نفتی دولت آقای روحانی اول توتال برنده مناقصه شد، بعد شرکت ملی نفت چین و در آخر هم پتروپارس. دو برنده اولی به دلیل تحریم نیامدند. پتروپارس همیشه شرکت پرتلاش و برگ برنده ما در فعالیت‌های نفتی بوده است. اما نارسایی‌های فراوان و ایراد‌هایی هم دارد: مثلاً نمی‌تواند کنسرسیومی از شرکت‌های نفتی کوچک دنیا ایجاد کند که بخشی از عملیات بالادستی نفت را انجام دهد. یا اگر کنسرسیومی از این شرکت‌ها تشکیل بشود داد، سرمایه ندارد و سرمایه‌ای هم که از راه قرضه عمومی فراهم می‌شود را آن قدر بد و با برنامه ریزی طولانی به کار می‌گیرد که بسیار پرهزینه می‌شود و عملاً نمی‌شود توسعه را به پیش برد؛ لذا خود پتروپارس با قرضه ملی کار می‌کند و بیشتر باری است بر دوش اقتصاد کشور. مثلاً پروژه ۵ ساله را ۱۰ یا ۱۵ ساله تحویل می‌دهد، بسیار پرهزینه است و در کل، می‌شود گفت که چندان کمکی به اقتصاد و توسعه نمی‌کند.
به اعتقاد من، در حالی که بسیاری از انتقادات وارد است، اما خودمان هم کاری نکردیم. ایران و چین و روسیه دانش فنی بالادستی ندارند. برخی کشور‌ها و شرکت‌ها سعی کردند این دانش فنی را به ما بدهند. پتروناس مالزی، شرکت‌های روسی یا شرکت ملی نفت چین تلاش کردند، ولی نتوانستند و فقط قرارداد اسمی بستند.
در دولت روحانی که تلاش شد تحریم‌ها برداشته شود، ولی باز شاهد توسعه مورد انتظار در حوزه نفتی نبودیم.
یکی از دعوا‌های آمریکا با ایران این است که می‌گوید شما منطق فروش نفت را درک نمی‌کنید. ایران از این جهت بازیگر خوبی نیست. طرف غربی می‌گوید چه دلیلی دارد که اروپا و آمریکا یا کشور‌های وابسته و همراه با آن‌ها نفت ایران را بخرند و دلار بپردازند و ما با آن دلار‌ها هر کاری دلمان خواست، و از جمله علیه همان کشورها، فعالیت‌هایی انجام دهیم. آن‌ها معتقدند هر گونه توسعه نظامی ما علیه آن‌ها خواهد بود و ادعایشان این است که شما چرا توسعه اقتصادی پیدا نمی‌کنید و فقط به دنبال توسعه نظامی هستید.
ما در فروش و تولید نفت خیلی خطا کرده‌ایم. عملیات بالادستی بسیار پیچیده که می‌توان با آن نفت را تولید و استخراج و نهایتاً پالایش کرد را بلد نیستیم. همیشه حتی از زمان دارسی خواسته ایم عملیات بالادستی را به دست آوریم و حتی به شرکت نفت ایران و انگلیس تحمیل شد که عملیات مهندسی را یاد بدهند، ولی اراده جدی نداشتیم و تلاش واقعی نکردیم و بعد از سال‌ها نمی‌توانیم یک پالایشگاه بسازیم. یا حتی اگر بتوانیم، پالایشگاهی که می‌سازیم دارای تکنولوژی وارداتی است، پر ایراد است، و هزینه آن هم بسیار بالاتر از پالایشگاهی است که توتال می‌تواند برای ما بسازد؛ و البته، کلی مسائل دیگر هم دارد.
در کل، ما خطا‌های بزرگی در سیاست‌های نفتی کردیم و هیچ وقت نخواستیم درس بگیریم و اصلاح کنیم.‌ ای کاش همان قرارداد‌ها را اجرا می‌کردیم و شرکت‌های اروپایی را می‌آوردیم و در پروژه‌های نفتی درگیر می‌کردیم. آن موقع تحریم ما دشوار می‌شد، نه اینکه همه این‌ها را در داخل خودمان متوقف کنیم و دیگر گزینه‌ای نداشته باشیم. نه می‌توانیم نفت بفروشیم و نه کشوری را به خودمان وابسته کرده ایم. منطق اقتصادی نفت را رعایت نکردیم و نتوانستیم موفق باشیم؛ لذا شکست ما به دلیل تحریم‌ها و چیز‌های دیگر قابل پیش بینی بود.

موقعیت ایران با کشور‌های نفتی دیگر متفاوت است. ممکن است با توجه به وضعیت خاص ایران در منطقه در رقابت با عربستان، ایران چاره‌ای جز توسعه نظامی نداشته باشد. غربی‌ها این مورد را در نظر نمی‌گیرند؟
مثلاً ما می‌گوییم اگر به عراق نمی‌رفتیم عربستان می‌رفت، ولی در عمل این طور نیست. مقامات کشورمان همیشه مخالف حضور حضور آمریکا در خلیج فارس بوده اند، ولی پنهانی از این خوشحال هستند که دست کم اوضاع در دست عربستان نیست. این دیدگاه درست نیست. اگر ما به عراق نمی‌رفتیم، اوضاع به دست آمریکا می‌افتاد که از اول آنجا بود. ولی وقتی قرار باشد دست ما بیافتد، خوب، عربستان هم می‌خواهد دخالت کند. این رقابت خواه و ناخواه ادامه دارد. کمتر دیده‌ایم جایی باشد که عربستان پیش از ما برود.
 
مجموعاً این اقدامات اگرچه ممکن است همه ما در وهله نخست از آن استقبال کنیم، اما خوب، بسیار پرهزینه است. یقیناً دوست داریم عراقی که به آن به واسطه وجود صدام و حزب بعث با آن جنگیده ایم با ما دوست و متحد باشد، یقیناً دوست داریم عراقی که به لحاظ تاریخی از آن ما بوده، دوباره با آن همراه و همدل باشیم، یقیناً دوست داریم سوریه مستقل و متحد ما باشد، یقیناً دوست داریم یمنی‌ها و لبنانی‌ها به حقوق شان برسند، اما فکرش را بکنید که ما آماده این کار نیستیم. من فکر می‌کنم این‌ها علائق همه ایرانیان است و البته، جمهوری اسلامی به لحاظ داشتن حکومتی دینی فرصت بهتری برای جذب منطقه و اتحاد با ملت‌ها دارد، اما ما واقعاً آمادگی آن را نداریم. ما نه صنایع نفتی را توسعه داده ایم، نه توسعه اقتصادی به پیش برده ایم و نه حتی به قدر کافی به لحاظ نظامی آمادگی داریم و حالا آمده ایم همه را در برابر خود قرار داده ایم.

در شرایط فعلی چطور می‌توانیم در جهت اصلاح سیاست‌های نفتی در جهت توسعه قدرت ملی گام برداریم؟
ما باید منطق بازی را عوض کنیم و دولتی توسعه گرا شویم تا شاید با پول نفت پیشرفت کنیم. باید این منطق را بدانیم که در طول تاریخ فروش نفت، غرب همواره به دنبال این بوده که پول‌هایی که از فروش نفت به دست می‌آید به خود غرب باز گردد. اگر این پول‌ها به جیب رقبای آن‌ها برود، خوب روشن است که مخالفت خواهند کرد؛ لذا ما باید بازیگری باثبات و اهل همکاری در زمینه نفت باشیم. دوم اینکه پایه کار را توسعه گرایی بگذاریم و نظامی گری را تنها در عرصه دفاع ضروری دنبال کنیم. در حقیقت، ما باید چنان توسعه پیدا کنیم که پول نفت در آن مقدار بسیار کمی باشد. در حالی که اکنون، اقتصاد ما بدون پول نفت نمی‌چرخد. ما اقتصاد کشور را به دست آقازاده‌ها داده ایم که هر چیزی دلشان خواست وارد کنند و بفروشند و دلار‌هایی که به سختی به دست آورده ایم را به این‌ها می‌دهیم. بازار واردات ما بسیار گسترش پیدا کرده و یک دفعه نیمی از دلار مورد نیاز ما که از نفت به دست می‌آید، حذف می‌شود. خوب، روشن است که تأثیرات مخرب اقتصادی به جای می‌گذارد.
 
سوم اینکه باید روابط گسترده منطقی و پایداری با غرب داشته باشیم و نوعی از وابستگی متقابل پیچیده ایجاد کنیم که غرب به راحتی نتواند ما را تحریم کند و یا از خیر فروش نفت ما بگذرد. ما آن قدر با غرب درگیر شده ایم که کم کم و یواش یواش کاری کرده اند که میزان تولید ما افت کند. ما اگر می‌توانستیم پس از انقلاب، تولیدمان را به شش هفت یا هشت بشکه برسانیم، غرب هیچ گاه نمی‌توانست ما را تحریم کند. این میزان از نفت را نمی‌شد حذف کرد. اما اکنون ما در بهترین حالت، دو و نیم تا سه میلیون بشکه در این سال‌ها نفت فروخته ایم. کاری کرده اند که تولیدمان به حدود یک میلیون بشکه برسد که حذف کردن آن کار ساده‌ای است. چهارم اینکه ما اگر کشور مهمی به لحاظ اقتصادی باشیم، هزینه‌های نظامی چندان بر اقتصاد ما فشار نخواهد آورد و غرب و بقیه دنیا هم نظامی گری ایران را یا تحمل خواهند کرد و یا اینکه چاره‌ای در برابر آن نخواهند داشت. اما اکنون ما واقعاً در موقعیت سختی قرار داریم. نه وضع اقتصادیمان خوب است و نه امیدی به آینده نظامی داریم. چون در نبود یک اقتصاد قوی که این قدرت نظامی را تغذیه و پشتیبانی کند، آن هم به سرعت افول خواهد کرد.
در روابط مان، ما حتی نباید روی چین حساب کنیم. یقیناً چینی‌ها خودشان را رقیب سرسخت آمریکا و غرب جلوه خواهند داد. اما این تنها برای آن است که چیزی به ما بفروشند. باید گفت که آمریکایی‌ها از سال ۱۹۷۲، تلاش کردند میان چین و شوروی جدایی بیندازند. آن‌ها چین را تحویل گرفتند و به آن به لحاظ اقتصادی فرصت‌هایی دادند و چین با کمک آمریکا و اروپا سر و سامان گرفت. از این رو، این چین چندان ضد آمریکا نیست و نمی‌تواند باشد و ما نباید روی این موضوع حساب خاصی باز کنیم. ما تنها می‌توانیم از فرصت‌های ارزان اقتصادی چین در حدی که می‌توانیم و به نفع مان هست، استفاده کنیم.
در هر صورت، ما باید به یک بازی منطقی برگردیم. ما نمی‌توانیم به جاه طلبی پیشین برگردیم. قدرت طلبی شاید در وجود همه ما ایرانیان باشد، اما اکنون زمان مناسبی برای نشان دادن این نیست. ما تا سال ۱۹۵۷، به واسطه رکود در تولید نفت به واسطه قطع روابط با انگلستان و نیز کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، تولید نفت مان کاهش یافته بود. اما از این سال تا سال ۱۹۷۵، تقریباً از عربستان کمی بیشتر تولید می‌کردیم یا در برخی سال‌ها بیشتر تولید می‌کردیم. اما توقعات بالای ما همیشه به ما ضربه می‌زد. در حقیقت، توقعات بالای ما سبب شد که خریداران نفت، این فرصت تولیدکننده برتر را از ایران بگیرند و به عربستان بدهند که توقعاتش بسیار پایین بود. آنها از عربستان نمی‌ترسند و می‌دانند که هیچ گاه مزاحم غرب نخواهد شد. حتی در سال‌های حضور نیکسون در کاخ سفید که با شاه روابط فوق العاده‌ای داشت، ایران نتوانست تولیدکننده برتر باشد. خوب، در روزگار کنونی هم هر چه ما بیشتر به سمت استفاده از نفت به عنوان سلاح سیاسی می‌رفته ایم، غرب بیشتر بیمناک شده و به تدریج در حالی که ما چندان به آن آگاه نبودیم، فرصت تولید نفت را از ما گرفت.
به هرحال نمی‌توان ایدئولوژی یک کشور را در نظر نگرفت. به راحتی نمی‌توان گفت: حکومتی که بر علیه آمریکا انقلاب کرده تمام استاندار‌های غرب را بپذیرد تا بتواند نفت بفروشد.
به نظر من اگر جمهوری اسلامی می‌خواست با غرب درگیر شود که باید گفت از اول می‌خواست، باید کاری می‌کرد که نفت را داشته باشد و بعداً از آن به عنوان سلاح استفاده کند. باید کاری می‌کرد که تولید کننده اول یا دوم اوپک می‌شد. فرض کنید اگر روزی شش تا هشت میلیون بشکه نفت تولید می‌کرد، بازار نفت نمی‌توانست نبود آن را تحمل کند و در نتیجه، غرب آن را تحریم نمی‌کرد. این اواخر حدود دو میلیون بشکه و سپس یک و نیم میلیون بشکه و اکنون هم بسیار کمتر، صادر می‌کنیم که رقمی نیست که بازار را تحت تأثیر قرار دهد. آمریکا با ذخایر استراتژیک خود می‌تواند آن را پوشش دهد. علاوه بر این، رقبای ایران شامل عربستان، کویت و امارات به راحتی حاضرند بار آن را به دوش بکشند؛ لذا نتیجه‌ای که می‌توان گرفت این است که ما دید بلندمدت و راهبردی هیچ گاه نداشته ایم و روزمره زندگی می‌کنیم.(فرارو)
نام شما

آدرس ايميل شما

مصایب اعتمادزدایی میان دولت و مردم ( به قلم؛ محسن خرامین )

مصایب اعتمادزدایی میان دولت و مردم ( به قلم؛ محسن خرامین )

«اعتماد» از عناصر لازم‌ و ابتدایی حکومت‌داری است که حکومت‌ها باید در خلق و حفظ آن گام ...
اگر بایدن پیروز شود...

اگر بایدن پیروز شود...

بايدن با مطرح کردن بحث موشک‌ها، قصد توافق دارد و قطعا ايران هم خطوط قرمزي براي مذاکره ...
اصلاح‌طلبان در سه راهی انتخاب

اصلاح‌طلبان در سه راهی انتخاب

حزب ندای ایرانیان هم یک طیف نواصلاح‌طلب محسوب می‌شود خواهان حضور در رقابت‌های انتخاباتی ...
1