کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

می ترسم در گچساران بیمار شوم/ نارضایتی یکی از بیماران بیمارستان شهیدرجایی از پزشک شیفت

30 مرداد 1398 ساعت 12:39

دکتر مریضی را سونوگرافی کرد و بعد که می خواست دوباره به اتاق خوابش برگردد پدرم صدایش کرد و گفت دکتر یه زحمتی میکشی آزمایشات پسر منو هم نگاه کنی .دکتر برگشت و بدونه هیچ مقدمه و سوالی گفت وظیفه من نیست بیمار شما را ببینم و پدرم یک لحظه عصبانی شد.


بیمارستان دولتی شهید رجایی مهمترین و اصلی ترین بیمارستان شهرستان گچساران است که ضمن تعداد زیاد مراجعه کنندگانش، همواره محلی از اعتراض شهروندان و مراجعه کنندگان بوده است.
بی توجهی و رسیدگی نامناسب به بیماران، کمبود پزشک و پرستار، بی توجهی به بیماران که علاوه بر نارضایتی مراجعه کنندگان، احیانا به تشدید بیماری آنها منجر شده است یا مشکلات بیشتری را برای آنها ایجاد کرده است.
اما باید دید دلیل بی توجهی پرسنل بیمارستان چه چیزی است آیا کمبود نیروی پرستار و پزشک دلیل این بی توجهی و بی مسئولیتی است؟ آیا علارغم کمبودها، رسیدگی به بیماران و نجات جان آنها بار مسئولیتی برای پرسنل و بخصوص پزشک ها ندارد؟ ضمن آنکه مسئولیت پذیری و وجدان کاری در چنین مشاغلی بسیار حیاتی است ولی این مسئله با چشم پوشی عده ای از پرسنل و پزشکان، خدمات رسانی ها و تلاش ها در این بیمارستان را خدشه دار کرده است و بارها شاهد شکایت های زیادی از سوی مراجعه کنندگان بوده ایم.
لازم است هم مراجعه کنندگان و هم پرسنل خدوم به حقوق و وظایف خود آشنا باشند و مشکلات خود را با مسئولان مربوطه و در غیر این صورت با مسئولان دیگر و رسانه ها در میان گذاشته و در جهت رفع و رجوع مشکلات بیمارستان و خدمات رسانی بهتر تلاش شود.
امیرعلی سادات یکی از مراجعه کنندگان به این بیمارستان است که یادداشت وی را در زیر می خوانیم:
متن ارسالی: کودکی ۹ ساله هستم شب قبل حوالی ساعت ۲ شب در خانه شکم درد شدیدی گرفتم و نیم ساعتی طول کشید تا والدینم من را به بیمارستان شهید رجایی رساندند ابتدا به اورژانس مراجعه و آنها ما را به طرف درمانگاه راهنمایی کردند و در درمانگاه سرپایی ویزیت شدم و دکتر برایم آزمایشاتی نوشت و پس از انجام آزمایشات پرستاری که در قسمت  سرپایی بود به اورژانس آمده بود و در اورژانس مجدداً برگه‌ای به پدرم جهت واریز (ویزیت دوباره) به نام دکتر دادند و پدرم پس از پرداخت ویزیت من را به اورژانس برد ولی اتاق دکتر شیف خالی بود نیم ساعتی طول کشید و نگهبان و پرستاران گفتند برید قسمت بستری اورژانس و ما هم به قسمت فوق مراجعه و از چند پرستار جویای پزشک شدیم ولی انگار پزشک شیفت در اتاق تاریک در حال چرت بود. یکی از پرستاران با دیدن وضعیت من چندبار به در اتاق کوبید و در نهایت در را باز و با دکتر چند کلامی صحبت کرد ولی انگار دکتر در خواب خوش بود. پدرم به پرستار گفت واقعآ متاسفم مثل اینکه باید برای پزشک شیفت هم نامه فدایت شوم فرستاد تا از خواب خوش بیدار شود و بیمار را ویزیت کند. سپس پرستار گفت برید جلوی اتاق دکتر تا بیاد و ما هم رفتیم و تا نیم ساعت منتظر ماندیم ولی خبری نشد از درد شکم داشتم می‌مردم ولی از ترس اینکه پدرم قاطی کند و سروصدایی راه بیندازد گفتم بابایی خوبم، طوریم نیست و مدام خودم را توی بغل پدرم میفشردم تا هم درد برایم قابل تحمل تر باشد و هم پدرم که گوشه جگرش به چنین روزی افتاده تسکین حالش شود.
نهایت امر بعد از گذشت نیم ساعتی مریض بدحالی به اورژانس آوردند و دکتر شیفت از خواب خوش بیدار شد و نگهبان دکتر را نشان پدرم داد و پدرم مات و مبهوت و پر از کینه و خشم به دکتر نگاه می‌کرد ولی انگار همه را به خاطر من در خود ریخته بود و تحمل می‌کرد. دکتر مریضی را سونوگرافی کرد و بعد که می‌خواست دوباره به اتاق خوابش برگردد پدرم صدایش کرد و گفت دکتر یه زحمتی می‌کشی آزمایشات پسر منو هم نگاه کنی. دکتر برگشت و بدونه هیچ مقدمه و سوالی گفت وظیفه من نیست بیمار شما را ببینم و پدرم یک لحظه عصبانی شد و به دکتر گفت اتفاقآ وظیفته  و شکایت می‌کنم و پیگیر میشم و من از ترس اینکه پدرم با دکتر درگیر شود دستانش را فشردم و گفتم بابا من خوب شدم و به هر طریق به کمک مادرم، پدر را قانع کردم که برگردیم خانه و سوار بر ماشین شدیم ولی در راه نتوانستم تحمل کنم و درد امانم را برید. ساعت ۵ صبح بود، پدرم ناچار با یکی از دوستانش که پزشک بود تماس گرفت و پس از چند بار عذر خواهی وضعیتم را برایش بیان و نتیجه آزمایشات را برایش فرستاد و دکتر هم لطف کردند و چند قلم  دارو تجویز نمودند و پدرم به هر طریق و التماسی که بود از داروخانه شبانه روزی داروها را تهیه کرد و به خانه رفتیم پس از استفاده از داروها یه ساعتی به خود می‌پیچیدم تا در نهایت کمی آرام شدم و به خواب رفتم باز هم خدا  حفظش کند دکتر نوید زاده باقری را که ساعت ۵ صبح جواب پدرم را داد و به دادمان رسید، ضمنآ با دکتر سید طاهر حسینی ریاست محترم بیمارستان شهید رجایی جهت پیگیری منعکس ولی متاسفانه تا کنون توفیقی در این خصوص صورت نپذیرفت.  
در آخر می‌ترسم در شهرم گچساران، بام نفتی ایران بیمار شوم، مسئولین محترم به گوش و به هوش باشید و چاره‌ای برای این معظل که دغدغه مردم شهرم می‌باشد بیندیشید ودر آخر آرزوی طول عمر باعزت و پربرکت برای رهبر فرزانه انقلاب مدظله عالی از خداوند منان خواهان و خواستارم.
با سپاس کودک ۹ ساله سید امیر علی سادات
*هر چند رهبر معظم انقلاب به تذکر صریح و بی پرده رسانه ها به مسئولان تاکید زیادی دارند ولی به دلیل رعایت حفظ آبرو، نام پزشک مورد نظر از یادداشت حذف و در سایت کبنا محفوظ مانده است، از مسئولان خواهشمند است به این مورد و مسائل اینچنینی رسیدگی شود.


کد مطلب: 412079

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/news/412079/می-ترسم-گچساران-بیمار-شوم-نارضایتی-یکی-بیماران-بیمارستان-شهیدرجایی-پزشک-شیفت

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1