تاریخ انتشار
شنبه ۲۴ فروردين ۱۳۹۸ ساعت ۱۰:۳۹
کد مطلب : ۴۰۸۶۲۱
گفت‌وگو/

گفت‌وگویی تکان دهنده با همسر جانباز اعصاب و روان گچسارانی: همه زندگی ام به تلخی گذشت!

۱۰
۱۲
گفت‌وگویی تکان دهنده با همسر جانباز اعصاب و روان گچسارانی: همه زندگی ام به تلخی گذشت!
کبنا ؛«مجروحیت اعصاب و روان سخت‌ترین مجروحیت در جنگ تحمیلی است. مشکلی که سال‌های ابتدایی پس از جنگ هیچ درک درستی از آن وجود نداشت. حتی پزشکان هم تشخیص مناسبی از آن نداشتند و سال‌ها طول کشید تا یک جانباز اعصاب و روان در میان مردم تعریف پیدا کرد. طبق آمار بنیاد شهید و امور ایثارگران در کل کشور 43 هزار جانباز اعصاب و روان داریم که 7 هزار و 200 نفر از آنان بیمار شدید روان پزشکی هستند.
جانبازان اعصاب و روان شاید از نظر ظاهری مشکلی نداشته باشند اما وقتی وارد زندگی آن‌ها می‌شوی، می‌بینی که مشکلات بسیاری احاطه‌شان کرده است. تمام آسیب دیدگان اعصاب و روان دچار اختلال خواب، سرگیجه، سردرد، احساس از دست رفتن انرژی، خستگی، دردهای عضلانی مفصلی، عدم تمرکز حواس، یاس و ناامیدی، عدم احساس لذت از زندگی و افکار منفی دارند. جانبازان اعصاب و روان چون نمی‌توانند از خود دفاع کنند، یا ادامه تحصیل بدهند یا در کار پیشرفت کنند، اکثراً در موقعیت اجتماعی از جایگاه‌های پایینی برخوردارند. چون نمی‌توانند به اعصاب خود مسلط باشند، نمی‌توانند راحت از حقوق خود دفاع کنند و تشنج‌هایی که ایجاد می‌کنند به موقعیت‌های اجتماعی‌شان صدمه زیادی وارد می‌کند. به خاطر عدم ارتباط صحیح با جامعه به یک انسان سرخورده تبدیل می‌شوند.
اکثر جانبازان اعصاب و روان نمی‌توانند با اعضای خانواده سازگاری داشته باشند، گاهی با همسر خود و گاهی با فرزندان خود درگیر شده و این بدرفتاری‌ها باعث می‌شود خانواده‌ها جانبازان را ترک کنند. مقصر هم نیستند. گاهی رفتار برخی از جانبازان در هنگام حمله‌های عصبی غیرقابل تحمل می‌شود. هرچند که بعد از آن رفتار خود جانبازان می‌گویند گه هیچ چیزی یادشان نمی‌ماند و اصلاً متوجه رفتارشان نبوده‌اند. اکثر آن‌ها به‌خاطر مصرف زیاد و بلندمدت از داروهای قوی اعصاب و روان، خیلی زود عوارض مختلف دارو به‌سراغشان می‌آید و این مجروحیت برایشان دوچندان می‌شود.»
روی دیگر از خودگذشتگی همسران جانباز مشکلاتی است که برای آنها ایجاد می‌کند. همسران جانباز به دلیل ارتباط مستقیمی که با جانباز دارند با مشکلات زیادی درگیر هستند و از این نظر سلامت جسمی و روانی آنها به خطر می افتد. علاوه بر ایجاد تسهیلاتی که دولت وظیفه دارد باید برای خانواده‌های جانبازان فراهم کند، همسران جانباز نیز قشری است که نیازمند توجه بیش از پیش است، زنانی که پرستاری بی دریغ خود را به خصوص در حق جانبازان اعصاب و روان دارند نیازمند این هستند که مشکلات آنها بررسی شود و راهکار و برنامه‌ای برای بهبود وضعیت این زنان صورت گیرد.
فاطمه زارعی، همسر جانباز 50 درصد اعصاب و روان در شهرستان گچساران، یکی از زنانی است که زندگی خود را وقف جانباز کرده است، اسوه صبر و زنی نمونه برای خانواده، همسر و فرزندانش است. هیچ چیزی از خدا نمی‌خواهد و می‌گوید: از خدا می‌خواهم و بعد از شما می‌خواهم کاری کنید هوشنگ کمی حالش بهتر شود. الان در بیمارستان سلمان بستری است. بنیاد شهید هر کاری از دستش برآمده کرده، ولی خواهش دارم لااقل به جاهای دیگر منتقل شود، شاید داروی بهتری به او بدهند کمی حالش بهتر شود.
فاطمه خانم 3 فرزند دارد. از زندگی‌اش با جانباز می‌پرسم، می‌گوید: همه زندگی‌ام را با تلخی گذرانده‌ام. از روزی که ازدواج کردم و بعد از اینکه ایشان جانباز شد یک روز خوش نداشتم. دو هفته از زندگی‌مان نگذشته بود که به جنگ رفت. اولین باری که رفت وقتی که برگشت شیمیایی شده بود. دست‌ها و پاهایش تاول می‌زد و حتی نمی‌توانست روی پاهایش راه برود. از آلمان داروهایی می‌آمد که به تاول‌هایش می‌زدم. تا اینکه شیمیایی‌اش تا حدودی برطرف شد و می‌توانست روی پاهایش راه برود. بار دوم که خواست برود ازش خواهش کردم که نرود. گفت اگر من نروم کی باید بره. بار دوم هم که رفت مشکل اعصاب و روان پیدا کرد ولی باز هم دست بردار نبود و برای بار سوم هم به جنگ رفت. در کل تا سال 64 حدود 5 سال در جبهه‌ها بود. تا اینکه بار سوم که آمد مشکلات حادی پیدا کرد که دیگر نتوانست به جبهه برگردد. از همان زمان تا الان، بخاطر همسرم همیشه در بیمارستان‌های مختلف بوده‌ایم. یا بیمارستان نمازی شیراز بودم یا بیمارستان مطهری. زیر نظر دکترهای مختلف بود، یا شیراز، اهواز، اصفهان، تهران بود. آن موقع جوان بودم و خودم همراهش تهران می‌رفتم. ولی الان دیگر توانی ندارم خودم هم مریض هستم. الان هر کسی ما را با هم می‌بیند می‌گوید این آقا پسرت است؟ انقدر که من به خاطر مشکلاتی که داشتم پیر شدم.
اخیراً سکته مغزی کردم. مشکل زانو دارم و باید عمل کنم. ولی حتی به بیماری خودم نمی‌توانم برسم. اگر من نباشم کی ازش نگهداری کند. یک ساعت میره خانه مادرش. ولی یک ساعت نشده زنگ میزنن و می گویند توروخدا بیا ببرش، تو چطور تحمل می‌کنی. آن‌ها طاقت ندارن. ایراد نمی‌گیرم ازشون. هر کسی مشکلات خودش رو داره.
فاطمه خانم از پرستاری و مدیریت زندگی می‌گوید: همه کارها روی دوش خودم بود، تا زمانی که مادرم زنده بود کمک حالم بود، مادر و برادرم در زندگی کمکم کردند، ولی هوشنگ دست خودش نیست، کاری نمی‌تواند انجام بدهد. نفهمید بچه‌های من کی بزرگ شدند، کی ازدواج کردند، کی رفتند سر کار. این درد دل خیلی از زنانی است که همسرشان جانباز اعصاب و روان است. ولی هر کاری هم بکند باز هم راضی هستم، تا جایی که جان داشته باشم به پایش می‌مانم چون از همان ابتدا هم خودم خواستم که باشم.
پشیمان نیستید از اینکه این زندگی را انتخاب کردید؟ اگر دوباره به عقب برگردید باز هم ایشان را انتخاب می‌کنید؟ می‌گوید: اوایل زندگی‌مان خیلی خوب بود، با این حال که شیمیایی شده بود ولی نمی‌گذاشت آب در دلم تکان بخورد، هنوز مشکل اعصاب و روان نداشت. همین الان هم خیلی نسبت به من وابسته است، یک ساعت که نباشم زنگ میزند می‌گوید کجایی من طاقت ندارم تنها باشم. الان هم اگر دوباره به عقب برگردم باز هم همین مسیر را انتخاب می‌کنم. آن‌ها بخاطر امثال ما به جنگ رفتند، دست خودشان نیست.
سخن آخرتان؟ آرزو دارم هرچند که می دانم نمی‌شود ولی آرزو دارم مثل روز اولش بشود. انتظارم از این دولت این هست که برایش کاری کنند که کمی بهتر شود، هر چند می دانم که خوب نمی‌شود ولی همیشه امیدوار بوده‌ام. الان دیگر قرص‌ها هم رویش اثری ندارد و حالش از قبل بدتر شده است.
به زنانی که مشکلات شبیه به من را دارند می گویم در قبال چنین مردانی صبور باشند و فقط تحملش کنند. چون اینها به خاطر ما رفتند و جنگیدند.
----------------------------------------------------------
گفت‌وگو: سیده زهرا حسینی‌فر
---------------------------------------------------------
نام شما

آدرس ايميل شما

سوق
Iran, Islamic Republic of
کاری که این مادر میکنه حتی بزرگتر از کاری بود که این جانباز بزرگوار انجام داده هیچ کاری رو نمیشه با این ها مقایسه کرد ، موقعی که داشتم متن رو میخوندم کل بدنم میخکوب شده‌ بود حیف که هیچ وقت نتوانستیم یک درصد از کارهایی که این ها کردند و میکنند رو انجام بدیم
a
United Kingdom
مادرم رفت💔
بابام رو تنها گذاشت و رفت😔
فاطمه ملکزاده
Iran, Islamic Republic of
درود و سلام به شرف خاله فاطمه
من این بانوی بزرگوار رو از نزدیک میشناسم
واقعااا یه همسر به تمام معناست
تو رو خدا هر کاری از دستتون برمیاد برای این خانم و خانواده مهربونش انجام بدین
فاطمه قدمی
Iran, Islamic Republic of
کاملا می شناسمش و شرایطشو هم دیدم واقعا خیلی سخته
هیس
Romania
فقط میشه گفت خدا کمکتون کنه و در مقابل اینهمه از خودگذشتگی ایستاد و شمارو با تمام وجود تشویق کرد
1000
Iran, Islamic Republic of
سلام من هم جانباز هستم برعکس گفته این خانم هر کس من وخانمم را با هم میبینه میگه مگه این دخترت هست
Iran, Islamic Republic of
عمه جان روحت شاد
Iran, Islamic Republic of
فقط میتونم بگم الهی بمیرم ماچه کردیم ما کجا با همه امکانات وشوهر بچه ووو ..بازهم ناسپاس واینها کجا فقط عرق شرم باید ریخت از بودن خودم ...دوستتون دارم پاهای شما وهمسران جانبازان را باید بوسید ححلالمان کنید کاری برایتان نکردیم
رها
Iran, Islamic Republic of
جانم به فدای قلب صبورت مادر. اگر در دنیا زجر کشیدی، ولی در آخرت با اولیای الهی در بهترین جایگاههای بهشت هستی. خدا بر صبر شما بیفزاید مادرم
محمد
Iran, Islamic Republic of
انجانب متولد1346هستم که مدت 22 ماه جبهه دارم که درسال 66ششدچارموجود گرفتگی شدید ازناحیه سر شدم ودربیمارستان امام رضا شلمچه بستری شدم وبعد از مدت دیگری دوباره از دوپا دچار مرج شدم که دوباره درهمان بیمارستان بستری شدم ودرسال 60 مارا برای عملیات والفجر ده به منطقه کردستان اعزام کردند ودربیمارستان حلبچه شیمیایی شدم که حالمان خیلی بد بود مارا به بیمارستان صحرایی اعزام کردند وبادارو ودرمان مارا به بیمارستان انصافاً مجاهدین سنندج بردندوبعد از مدتی ما رابه بیمارستان آیت الله کاشانی تهران منتقل کردند وایمار تحت نظر پزشک دارودرمانی بودیم مشکلات روحی وروانی ما ازمان موقع شروح شد تا اینکه سردرد شدید درد عضلات استفراغفار سرگیجه دلشوره بی خوابیدن شدید پرخاشگری برقراری دلهره اضطراب بیا اشتهایی یبوست تاریخ چشم بدرفتاری وبه تمام دکترهای اعصاب وروان تااین که به دستور دکتر ادیب در بیمارستان جنت شیراز درسال 84. ولی 85و86 ودربیمارستان ابن‌سینا شیراز در 5 نوبت ازده روز بستری شدم تاسه ماه وروزبه روز بدترشدم والان هم که مدتهای است که خانه نشین شده‌ام ودکترا میگویند موج گرفتگی علاجی ندارد والانس سردردشدید یبوست بی انرژی بی خوابی دردعظلات شدید وزوزگوشها شوت کشیدن سرم بینایی بدون احساس وتمام آزمایشها وام ارای داده‌ام مشکل جسمی ندارم فقط روحی روانی است وجه احساس خواب وجه احساس تشنوی نه گرسنگی نه بویایی ووووووووووووووووووووووووووووووومیباشم ولان زیرنظر دکتر مغز واقعاً هستم کهم میگوید علاجی ندارد شمارا خدا بداد جانبازان اعصاب وروان برسیدما هم یک روزی انسان بودیم والان از چشم خانواده واتساپ افتاده‌ایم ما که سربار جامعه هستیم وادمهای بی ارزشی هستیم نه برای پول جبهه رفتیم ونه برای درصد تاکنون بنیاد جانبازان هیچ کاری برای ما نکرده حتی درطول سی سال هنوز کسی احوال مارا نپرسیده ای کاش ما از دوپا دودست دوچشم نداشتن بودیم ولی روح وروان مان آسیب ندیده بود راضی بودیم سی سال خورده ای است که دارو اعصاب وروان مصرف میکنم هیچون نتیجه ای نه گرفته ام حتی دست به خودکشی زده‌ام موفق نشدم والان آرزو دارم مثل بقیه مردم یک شب راحت بخواهم وفردابمیرم من که همه زارو زندگیم فروختم ورایگان والان هیچ چیز ندارم به مردم دادم من ازرفتنم به جبهه پشیمانم با ای مسئولیتیا که بنیاد درحقیقت جانبازان روانی دارد چرا آنهایی که زمان جنگ با من بودند فرار کردند رفتند شبها در قارها تاکه جنگ تمام شد بعدا معاف شدند والان از من وزن وبچه هام میخندند خدایی این حق ماست آنهایی که حق ما بیمارانی روانی راپایمال میکنند روز حسابی است مطمئن باش ای مسعول بی لیاقتصادی مشکلات زیاد است گفتن هم برای گوش شنوا خوب استاین خلاصه بسیاری از مشکلات اینجانب میباشد درپایان --- که نه. آرزوی سلامتی متی برای تمام بیمارانی جهان به ویژه جاندازان اعصاب و روان
7 برنامه بی‌سرانجام

7 برنامه بی‌سرانجام

بیش از هفت دهه تجربه برنامه‌ریزی ایران به توسعه کشور منجر نشده است. آن هم با وجود برخورداری ...
سيماي فقر در ايران

سيماي فقر در ايران

براساس جديدترين داده‌هاي وزارت تعاون،كار و رفاه اجتماعي، سرانه خط فقر براي سال 1401 به‌طور ...
تیغ استیضاح این‌بار می‌بُرد یا امتیاز می‌گیرد؟

تیغ استیضاح این‌بار می‌بُرد یا امتیاز می‌گیرد؟

برای چندمین‌بار صحبت از برنامه مجلس برای استیضاح چند وزیر دولت مطرح شده است؛ این‌بار ...
1