تاریخ انتشار
سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۹۶ ساعت ۲۳:۵۰
کد مطلب : ۲۹۱۷۸۱
برای زلزلهزدگان کرمانشاه
۰
کبنا ؛زهرا نیک بین
امشب، شبی ک در وطنم لرزه به تنه هم وطنانم افتاد، امشب شبی ک برخی از انان امید خود را از دست داداند امشب در ساعت ۲۲: ۰۰ در حالی ک برخی از مردم درحال انجام دادن کاری بودند کارشان نیمه تمام ماند کاری که برخی با تمام امید و آرزو انجام میدادند.
و افسوس برای مردمی که امشب عزیزانشان دگر در کنارشان نیستند، امشب شبی ک برخی مادر، پدر، زن، فرزند، خود را از دست دادند و غمناک تر از آن این است که برخی خبری از خانوادههایشان ندارند.
دلم میسوزد، دلم میسوزد برای کودکی ک با هزار شوق به بادکنکهای چسبیده به سقف اتاق نگاه میکرد و ذوق زده به کادوی در دستش خیره شده بود ک ناگهان زمین در زیر پاهایش شروع به غرش کرد چنان زمین غرش میکرد ک کودک ۶ سالمان از ترس به پدر و مادر خود نگاه میکرد اما حقیقتاً بیشتر حواسش پیش کادوهایش بود.. آخر آن کودک چ میدانست که چه اتفاقی دارد میافتد او ک خبری ندارد، ان طفل معصوم چه میدانست ک زمین برای چه انقدر خشمگین شده کودکی ک با هزار آرزو در جشن تولد خود حضور پیدا کرده، اما ناگهان همه چیز برعکس شده بود حالا دگر کسی نمیداند ان کودک سالم است! زخمی است؟! یا نه اصلاً هست ک به کودکی خود برسد و کودکی کند، بازی کند، و به ارزویش برسد؟!..
هزارات کودک در سرزمینم امشب زمین در زیر پاهایشان به لرزه در آمد ک دلهایشان با ان لرزه به لرزه افتاد.
امشب در ماه هشتم هوا در آن منطقه به قدری سرد است ک ان مردم اگر خانهایشان را داشتند در چنین هوای قطعاً بیرون نمی امدند ولی حالا همهٔ انها بیرون و خانهها خالی است. خانههای که با هزار آرزو ساخته شده بود حالا خالی است اصلاً برخی از انها وجود ندارند ک خالی باشند یا نباشند.
از چ بگویم از دردی ک قابل گفتن نیست.
از چه کسانی بگویم از کسانی که دران شب عزیزان خود را از دست دادند.
این درد دردی غیر قابل وصف و چیزی بیان ناشدنی است، درد دردی نیست که بگویم مادی است مال خود را از دست داده و با تلاش و کوشش به دست می اید.. نه!.. چیزی ک دران هموطنانم از دست دادند چیز غیر قابل برگشت است-نعمتی بود ک خداوند داده بود (پدر، مادر، فرزند).
این درد دگر درد نیست.. چیزی فراتر از درد است ...حسرت، آه، افسوس، چیزهای هستند ک باقی ماندند.
کودکانی بودند ک به امید اینکه صبح به مدرسه بروند به خواب رفتند اما دریغ- دریغ که خوابی ک کودکانم رفتند خوابی نبود ک صبح به مدرسه بروند، خوابی بود که به نزد خداوند همچون فرشتههای معصوم پرواز میکنند.
آری - امشب دردی ک هموطنم تحمل میکند از صدها درد بدتر است.. و دقیقاً همین دردها را چند سال پیش مردم کشورم تحمل کرده بودند اما چ کسی فکر این را میکرد ک دوباره این حادثه رخ دهد؟!
من هر چند که از انان دورم اما این دور بودن فقط و فقط جسمانی است.. جسم من است که از انان دور است
اما روح، فکر و خیال من در نزد هموطنانم است.. روحی ک از درد انان به درد آمده - فکری ک با هر آه سوزناک انان فشرده میشود.
فقط یک جمله میگویم: (هموطنانم -مردم عزیز کرمانشاه؛ هم تسلیت میگویم و هم ابراز همدردی میکنم و امیدوارم که خداوند به شما صبری عطا کند که به حضرت عیوب عطا کرده بود چون درد دردی طاقت فرسا است.)
امشب، شبی ک در وطنم لرزه به تنه هم وطنانم افتاد، امشب شبی ک برخی از انان امید خود را از دست داداند امشب در ساعت ۲۲: ۰۰ در حالی ک برخی از مردم درحال انجام دادن کاری بودند کارشان نیمه تمام ماند کاری که برخی با تمام امید و آرزو انجام میدادند.
و افسوس برای مردمی که امشب عزیزانشان دگر در کنارشان نیستند، امشب شبی ک برخی مادر، پدر، زن، فرزند، خود را از دست دادند و غمناک تر از آن این است که برخی خبری از خانوادههایشان ندارند.
دلم میسوزد، دلم میسوزد برای کودکی ک با هزار شوق به بادکنکهای چسبیده به سقف اتاق نگاه میکرد و ذوق زده به کادوی در دستش خیره شده بود ک ناگهان زمین در زیر پاهایش شروع به غرش کرد چنان زمین غرش میکرد ک کودک ۶ سالمان از ترس به پدر و مادر خود نگاه میکرد اما حقیقتاً بیشتر حواسش پیش کادوهایش بود.. آخر آن کودک چ میدانست که چه اتفاقی دارد میافتد او ک خبری ندارد، ان طفل معصوم چه میدانست ک زمین برای چه انقدر خشمگین شده کودکی ک با هزار آرزو در جشن تولد خود حضور پیدا کرده، اما ناگهان همه چیز برعکس شده بود حالا دگر کسی نمیداند ان کودک سالم است! زخمی است؟! یا نه اصلاً هست ک به کودکی خود برسد و کودکی کند، بازی کند، و به ارزویش برسد؟!..
هزارات کودک در سرزمینم امشب زمین در زیر پاهایشان به لرزه در آمد ک دلهایشان با ان لرزه به لرزه افتاد.
امشب در ماه هشتم هوا در آن منطقه به قدری سرد است ک ان مردم اگر خانهایشان را داشتند در چنین هوای قطعاً بیرون نمی امدند ولی حالا همهٔ انها بیرون و خانهها خالی است. خانههای که با هزار آرزو ساخته شده بود حالا خالی است اصلاً برخی از انها وجود ندارند ک خالی باشند یا نباشند.
از چ بگویم از دردی ک قابل گفتن نیست.
از چه کسانی بگویم از کسانی که دران شب عزیزان خود را از دست دادند.
این درد دردی غیر قابل وصف و چیزی بیان ناشدنی است، درد دردی نیست که بگویم مادی است مال خود را از دست داده و با تلاش و کوشش به دست می اید.. نه!.. چیزی ک دران هموطنانم از دست دادند چیز غیر قابل برگشت است-نعمتی بود ک خداوند داده بود (پدر، مادر، فرزند).
این درد دگر درد نیست.. چیزی فراتر از درد است ...حسرت، آه، افسوس، چیزهای هستند ک باقی ماندند.
کودکانی بودند ک به امید اینکه صبح به مدرسه بروند به خواب رفتند اما دریغ- دریغ که خوابی ک کودکانم رفتند خوابی نبود ک صبح به مدرسه بروند، خوابی بود که به نزد خداوند همچون فرشتههای معصوم پرواز میکنند.
آری - امشب دردی ک هموطنم تحمل میکند از صدها درد بدتر است.. و دقیقاً همین دردها را چند سال پیش مردم کشورم تحمل کرده بودند اما چ کسی فکر این را میکرد ک دوباره این حادثه رخ دهد؟!
من هر چند که از انان دورم اما این دور بودن فقط و فقط جسمانی است.. جسم من است که از انان دور است
اما روح، فکر و خیال من در نزد هموطنانم است.. روحی ک از درد انان به درد آمده - فکری ک با هر آه سوزناک انان فشرده میشود.
فقط یک جمله میگویم: (هموطنانم -مردم عزیز کرمانشاه؛ هم تسلیت میگویم و هم ابراز همدردی میکنم و امیدوارم که خداوند به شما صبری عطا کند که به حضرت عیوب عطا کرده بود چون درد دردی طاقت فرسا است.)