کبنا ؛خدیجه مظاهرپور
متأسفانه بعضی وقتها انتخابات در استان کهگیلویه و بویراحمد با حاشیههای روبرو است، همانطور که چند وقت پیش موضوع تیراندازی تا مدتها محفل روز بود.
امسال هفت نفر را برای عضویت شورا میخواستند و نزدیک به صد نفر کاندیداتوری خود را اعلام کرده بود. حال از بین این صد نفر چه کسی قبول میشود؟! عدهای از افراد هر کدام به دلیلی در نیمه راه انصراف خود را اعلام کردند.
حال باید چه کرد تا از میان نزدیک به صد نفر بتوان مهر و امضای قبولی گرفت. قضیه به اینحا که میرسد هر کسی خود را به آب و آتش میزند تا بتوان سرانجام یکی از صندلیهای شورا را به دست بیاورد. در این میان عدهای از تاکتیکهای برای رسیدن به این امر استفاده میکنند. عدهای از روزهای نزدیک به انتخابات شروع به پهن کردن سفره ناهار و شام میکنند تا با یک وعده غذا، چهار سال خود را تضمین کنند. آیا همین افراد در این لحظه به فکر غذای محرومان هستند، آنقدر که زمان انتخابات خود را حامی قشر محروم نشان میدادند. جالب اینجاست که یکی از این افراد از روز قبولی تاکنون به تلفن و پیامک مردم و همینطور بنده پاسخ نداده و ظاهراً در این ساعات و لحظات خود را در عرش الهی میبیند. رفتاری که دقیقاً یکی از نمایندگان فعلی از خود بروز داد و آن زمان برایم این رفتار بسیار عجیب بود. با خود میگفتم اینکه خودش هم میداند بافتوشاپ عکسهایش و رأی دادن جوانان به همین عکسها رأی آورده، اینکه دیگر در آسمان سیر کردن و به عرش رفتن ندارد؟!. عدهای دیگر به فضای مجازی روی آورده و باز با استفاده از افراد خام و خریدن فالوور، سعی در بزرگ جلوه دادن خود دارن تا از نظر روانی دیگر کاندیداها را تخریب کنند. و عدهای دیگر که اصولاً از خانمها میباشند با فتوشاپ عکسهایشان برای صدمین بار سعی میکنند تا عکس صدم زیباتر از عکس ۹۹ باشند تا شاید تعداد رأیهای بیشتری را بتوانند جمع کنند که متاسفانه این روش امسال در میان بعضی از خانمها جواب نداد و یک خانم برازنده موجه قبول انتخابات شد تا البته عبرتی برای سایر کاندیداهای آینده باشد تا بدانند تا چهره و عکس ملاک نیست. مهم حرف زدن و عمل کردن به آن حرفهاست.
نه اینکه از صبح تا شب در فلان دانشگاه که نخواندن آن به تلف کردن وقت عزیزمان شرف دارد، باشند و بعد ادعای ساخت پارک بانوان و اماکن دیگر را کرد؟ به راستی هدف از ساخت پارک بانوان چیست؟ آیا ساخت چنین مرکز باعث افتخار است؟! یکی از دیگر از کاندیداها که در زمان انتخابات به ناگهان غوغا بر پا کرد، او دغدغه گل و گیاههای وسط خیابان را داشت که چرا به جای رنگ آبی، رنگشان سبز است. مهمترین دغدغه ایشان این مساله بسیار مهم بود!! چرا که ما پزشک و جراح و مسوولین بامسوولیتمان همه تکمیلاند، فقط مشکل گل و گیاه باقی مانده بود که قرار بود ایشان نیز این مشکل را حل کنند، افسوس که به دلیل آرای معنادار نتوانستند صندلی شورا را بدست بیاورند.
خلاصه ماجراهای مضحک در این بین با بعضی کاندیداها داشتیم ولی کاندیداهای با شخصیت هم بودند که هیچ رفتار غیر اخلاقی از خود بروز ندادند. که هر چه پیشنهادهایی به آنها میشد که تو نیز مثل کاندیداها روشهای میانبر را بزن، ولی آنان به هیچ وجه حاضر به اینکار نشدند و در نهایت با دیدن وضعیت انتخابات شهر انصراف خود را اعلام کردند.
حال از شورای شهر به مجلس شورای میرویم تا ببینیم راه ورود به مجلس چگونه است؟ با کمی تحقیق متوجه شدم که راه ورود به مجلس نیز تفاوتهای با راه شوراها دارد و متأسفانه گاهی از طریق پول و نفوذ میگذرد. با خود میاندیشیدم که هر چند رتبه یک کشور شوی و در بهترین دانشگاهها که فقط مخصوص افراد آی کیو بالاست درس بخوانیم باز آنقدر پولدار نخواهیم شد که میلیارد شویم و قبول در انتخابات. هکتارها زمین هم که نداریم که از طریق فروش آنها پولدار شویم. نمیدانم بعضیها هکتارها زمین را چگونه به دست آوردهاند؟! هر چه هم درس خواندیم و از بهترین دانشگاهها مدرک گرفتیم، هیچ یک از اساتیدمان نه به من نه به هیچ کدام از همکلاسیهایم پیشنهاد همکاری نداد! و پیشرفت به این سرعت! نفوذ هم که حتی در خانه خودمان هم نداریم، چه رسد به شهر و مردم! عوامل و وابستگان، و آشنایان همگی در ایران هستند و پشت پرده نفوذ خود را بروز میدهند و میتوان صاحب نفوذ بود، البته به شرطها و شروطها. که البته این مورد نیز باز شامل من و امثال من نمیشود. بنابراین هیچکدام از عوامل را نداریم. پس مجلس را میسپاریم به افرادی که خانوادگی وارد مجلس میشوند، اگر قصد خیر دارند!! که فبها و اگر قصد قدرت طلبی دارند، به نزدیکترین افراد خود نگاه کنند. آیا الان سردشان است یا گرمشان؟ نکند سردشان باشد و پتو بخواهند!!
من قصد داشتم که بعضی از صحبتهایم به صورت خصوصی با بعضی اشخاص باشد چرا که علنی شدن برخی سخنان شایسته نیست، ولی از آنجایی که به هر دری زدم تا خصوصی با آنها صحبت کتم، نشدند، بالاجبار بعضی صحبتهایم را در لابلای این مطلب به میان آوردم.
حرف را باید زد
درد را باید گفت
تو مپندار که خاموشی من
هست برهان فراموشی من
کوه آتش به جگر دارد اگر خاموش است
متأسفانه بعضی وقتها انتخابات در استان کهگیلویه و بویراحمد با حاشیههای روبرو است، همانطور که چند وقت پیش موضوع تیراندازی تا مدتها محفل روز بود.
امسال هفت نفر را برای عضویت شورا میخواستند و نزدیک به صد نفر کاندیداتوری خود را اعلام کرده بود. حال از بین این صد نفر چه کسی قبول میشود؟! عدهای از افراد هر کدام به دلیلی در نیمه راه انصراف خود را اعلام کردند.
حال باید چه کرد تا از میان نزدیک به صد نفر بتوان مهر و امضای قبولی گرفت. قضیه به اینحا که میرسد هر کسی خود را به آب و آتش میزند تا بتوان سرانجام یکی از صندلیهای شورا را به دست بیاورد. در این میان عدهای از تاکتیکهای برای رسیدن به این امر استفاده میکنند. عدهای از روزهای نزدیک به انتخابات شروع به پهن کردن سفره ناهار و شام میکنند تا با یک وعده غذا، چهار سال خود را تضمین کنند. آیا همین افراد در این لحظه به فکر غذای محرومان هستند، آنقدر که زمان انتخابات خود را حامی قشر محروم نشان میدادند. جالب اینجاست که یکی از این افراد از روز قبولی تاکنون به تلفن و پیامک مردم و همینطور بنده پاسخ نداده و ظاهراً در این ساعات و لحظات خود را در عرش الهی میبیند. رفتاری که دقیقاً یکی از نمایندگان فعلی از خود بروز داد و آن زمان برایم این رفتار بسیار عجیب بود. با خود میگفتم اینکه خودش هم میداند بافتوشاپ عکسهایش و رأی دادن جوانان به همین عکسها رأی آورده، اینکه دیگر در آسمان سیر کردن و به عرش رفتن ندارد؟!. عدهای دیگر به فضای مجازی روی آورده و باز با استفاده از افراد خام و خریدن فالوور، سعی در بزرگ جلوه دادن خود دارن تا از نظر روانی دیگر کاندیداها را تخریب کنند. و عدهای دیگر که اصولاً از خانمها میباشند با فتوشاپ عکسهایشان برای صدمین بار سعی میکنند تا عکس صدم زیباتر از عکس ۹۹ باشند تا شاید تعداد رأیهای بیشتری را بتوانند جمع کنند که متاسفانه این روش امسال در میان بعضی از خانمها جواب نداد و یک خانم برازنده موجه قبول انتخابات شد تا البته عبرتی برای سایر کاندیداهای آینده باشد تا بدانند تا چهره و عکس ملاک نیست. مهم حرف زدن و عمل کردن به آن حرفهاست.
نه اینکه از صبح تا شب در فلان دانشگاه که نخواندن آن به تلف کردن وقت عزیزمان شرف دارد، باشند و بعد ادعای ساخت پارک بانوان و اماکن دیگر را کرد؟ به راستی هدف از ساخت پارک بانوان چیست؟ آیا ساخت چنین مرکز باعث افتخار است؟! یکی از دیگر از کاندیداها که در زمان انتخابات به ناگهان غوغا بر پا کرد، او دغدغه گل و گیاههای وسط خیابان را داشت که چرا به جای رنگ آبی، رنگشان سبز است. مهمترین دغدغه ایشان این مساله بسیار مهم بود!! چرا که ما پزشک و جراح و مسوولین بامسوولیتمان همه تکمیلاند، فقط مشکل گل و گیاه باقی مانده بود که قرار بود ایشان نیز این مشکل را حل کنند، افسوس که به دلیل آرای معنادار نتوانستند صندلی شورا را بدست بیاورند.
خلاصه ماجراهای مضحک در این بین با بعضی کاندیداها داشتیم ولی کاندیداهای با شخصیت هم بودند که هیچ رفتار غیر اخلاقی از خود بروز ندادند. که هر چه پیشنهادهایی به آنها میشد که تو نیز مثل کاندیداها روشهای میانبر را بزن، ولی آنان به هیچ وجه حاضر به اینکار نشدند و در نهایت با دیدن وضعیت انتخابات شهر انصراف خود را اعلام کردند.
حال از شورای شهر به مجلس شورای میرویم تا ببینیم راه ورود به مجلس چگونه است؟ با کمی تحقیق متوجه شدم که راه ورود به مجلس نیز تفاوتهای با راه شوراها دارد و متأسفانه گاهی از طریق پول و نفوذ میگذرد. با خود میاندیشیدم که هر چند رتبه یک کشور شوی و در بهترین دانشگاهها که فقط مخصوص افراد آی کیو بالاست درس بخوانیم باز آنقدر پولدار نخواهیم شد که میلیارد شویم و قبول در انتخابات. هکتارها زمین هم که نداریم که از طریق فروش آنها پولدار شویم. نمیدانم بعضیها هکتارها زمین را چگونه به دست آوردهاند؟! هر چه هم درس خواندیم و از بهترین دانشگاهها مدرک گرفتیم، هیچ یک از اساتیدمان نه به من نه به هیچ کدام از همکلاسیهایم پیشنهاد همکاری نداد! و پیشرفت به این سرعت! نفوذ هم که حتی در خانه خودمان هم نداریم، چه رسد به شهر و مردم! عوامل و وابستگان، و آشنایان همگی در ایران هستند و پشت پرده نفوذ خود را بروز میدهند و میتوان صاحب نفوذ بود، البته به شرطها و شروطها. که البته این مورد نیز باز شامل من و امثال من نمیشود. بنابراین هیچکدام از عوامل را نداریم. پس مجلس را میسپاریم به افرادی که خانوادگی وارد مجلس میشوند، اگر قصد خیر دارند!! که فبها و اگر قصد قدرت طلبی دارند، به نزدیکترین افراد خود نگاه کنند. آیا الان سردشان است یا گرمشان؟ نکند سردشان باشد و پتو بخواهند!!
من قصد داشتم که بعضی از صحبتهایم به صورت خصوصی با بعضی اشخاص باشد چرا که علنی شدن برخی سخنان شایسته نیست، ولی از آنجایی که به هر دری زدم تا خصوصی با آنها صحبت کتم، نشدند، بالاجبار بعضی صحبتهایم را در لابلای این مطلب به میان آوردم.
حرف را باید زد
درد را باید گفت
تو مپندار که خاموشی من
هست برهان فراموشی من
کوه آتش به جگر دارد اگر خاموش است