تاریخ انتشار
سه شنبه ۲۳ خرداد ۱۳۹۶ ساعت ۲۲:۰۴
کد مطلب : ۲۵۵۱۹۰
آتش به اختیارِ فرهنگی؛ راهبرد یا تاکتیک؟/ بررسی تاریخچهٔ «آتش به اختیار»های فرهنگی در تاریخ انقلاب
۰
کبنا ؛سید یوسف مرادی
۱- قبل از انقلاب اسلامی
حوزه فرهنگ:
بعد از کودتای ۲۸ مرداد جریانهای مستقلِ هنری و فرهنگی که هر کدام به نوعی اعتراض خود را نسبت به آن حادثهٔ تلخ ابراز میکردند پا گرفت؛ که به دلیل ناآگاهی نسبت به آن موجودیتی که هدفِ غاییشان بود هر کدام مسیر خود را رفتند. (بحثی مفصل است که در حوصلهٔ این مطلب نیست و قبلاً در همین کانال با جزییات شرح داده شده است).
از دوم فروردین ۱۳۴۲ و واکنش امام خمینی (آقا سید روح الله) نسبت به رژیم پهلوی (که البته آن هم ریشه در اعتراض به کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد داشت) جریان جدیدی در حوزهٔ فرهنگ پا گرفت.
از این تاریخ (که با قیامِ ۱۵ خرداد در سطح جامعهٔ مذهبی ایران شعله ور شد) روحانیت تشیع پا به مرحلهٔ جدیدی از حیات اجتماعی خود گذاشت.
آیات عظام دستغیب (شهید)، محلاتی، ملک حسینی و حائری در جنوب، آیت الله خادمی و آیت الله طاهری در اصفهان، آیت الله مدنی (شهید) در تبریز و فارس، مقام معظم رهبری (آیت الله خامنه ای) در مشهد و سیستان و بلوچستان، آیت الله سید روح الله خاتمی در یزد، آیت الله طالقانی و آیت الله مطهری در تهران و دیگر آیات عظام در دیگر نقاط ایران به طور سیستماتیک و با فرماندهی مرکزی (حضرت امام) قویترین جریان فرهنگی را در سطح تودهها ایجاد کردند.
از زاویهٔ عنوانِ این بحث (آتش به اختیار بودن) هیچ کدام از این بزرگان (در حالت کلی) به طور مستقل اقدامی انجام نمیدادند و همه تابع یک قرارگاهِ هوشمندِ مرکزی بودند. (شاید نتوان با جزییات این موضوع را اثبات کرد اما بررسی اسناد به جا مانده از ساواک و همچنین خاطرات شفاهی این بزرگان، این میزان هماهنگی را میتوان اثبات کرد).
تنها کسانی که میتوان آنها را در حوزهٔ اجتماعی و فرهنگی “آتش به اختیار” دانست کسانی اند چون جلال آل احمد و دکتر علی شریعتی است.
علی شریعتی در میان سه گانهٔ حوزه علمیه، جبهه ملی و چپ گرایان؛ توانست گفتمان جدیدی ایجاد کرده و بدون وابستگی کامل به هر کدام از این سه قرارگاه حجم وسیعی از کلمات را وارد حوزهٔ اجتماعی نماید (البته روشن است که ارتباط وی با روحانیت انقلابی بسیار بیشتر از آن دو وجه بوده اما این به معنای تابعیت از قرارگاه مرکزی نیست).
حوزه هنر:
در حوزهٔ هنر در قبل از انقلاب (اگر از اقداماتِ جریاناتِ چپ گرایی چون چریکهای فدایی خلق بگذریم) به نمونههای اندکی از این “آتش به اختیار” بودن میرسیم که از آن جمله مستندهای ساخته شده توسطِ عبدالحمید دیالمه (شهید) در سال ۱۳۵۴ است که توسط ساواک توقیف شدند (و بعد از انقلاب به نمایش درآمد) یا اقداماتی در حوزهٔ سرودهای انقلابی است.
جمع بندی:
همانگونه که آمد در حوزهٔ فرهنگ و هنر کمتر کسانی را میتوان ذکر کرد که از راهبردِ “آتش به اختیار فرهنگی”، استفاده کرده باشند و دلیلش هم مشخص است چرا که ایجادِ نهضتی در سطح انقلاب اسلامی حتماً به یک قرارگاه مرکزی (حضرت امام) نیاز داشت.
اگر چه در حوزهٔ هنر (خصوصاً شعر، سینما و موسیقی)، کارهای زیادی در مبارزه با رژیم پهلوی صورت گرفت و همه در دایرهٔ تاریخ انقلاب قرار دارند اما موضوع این بحث اقداماتی است که “آتش به اختیار فرهنگی” بودهاند و همچنین متمایل به مذهب تشیع هستند (البته با شاخص و نمادِ حضرت امام خمینی (ره)).
ضمن اینکه اینجا از زاویه فرهنگ (اقدامات نرم) به موجودیتها و اتفاقاتِ رخ داده پرداخته شده و از لحاظ نظامی (اقدامات سخت) چندین تشکیلات (از هیات های موتلفه تا سازمان منافقین (موسوم به مجاهدین)) را میتوان برشمرد.
۲-دهه شصت؛ دههٔ آتش به اختیار در عرصه فرهنگ
فرهنگ و هنر از ۵۸ تا ۶۸
انقلاب اسلامی از ۲۲ بهمن ۵۷ شروع نشد، در ۲۲ بهمن ۵۷ سلطنت پهلوی ساقط شد و در ۱۳ آبان ۵۸ انقلاب اسلامی شروع شد. (انقلاب دوم)
در پی شروع انقلاب اسلامی از ۱۳ آبان ۵۸، امام خمینی (ره) از قم به تهران آمدند و در جماران ساکن شدند.
اولین واکنش حضرت امام به رخدادهای هنری انقلابیون نیز در همین زمانها بوده است آنجا که حضرت امام پوسترهای ساخته شده توسط دانشجویانِ تسخیر را تحسین میکنند در واقع اولین اقداماتِ فرهنگی و هنری را بعد از انقلاب، دانشجویان تسخیر داشتهاند. (از جزییات آن عبور میکنم در صورت تمایل به مطالعه بیشتر میتوانید به مطالب بیان شده در همین کانال مراجعه کنید).
از آبان ۵۸ تا ۳۱ شهریور ۵۹، گروههای سرود انقلابی (موسیقی) پاگرفت و در همین زمان هم آوینی اولین مستندهای خوبش را در خصوص برخی مناطق محروم ساخت (سینما).
تحت تأثیر تسخیر لانه جاسوسی و سیطرهٔ کامل مردم بر جناحها و جریانات سیاسی، نسل جدیدی از هنرمندان انقلابی (در همه زمینهها) پا گرفت که مهمترین عامل آن، اعتماد به نفسی بود که تسخیر لانه جاسوسی و ۴۴۴ روز تحقیرِ امپریالیسم قدرتمند آمریکا در جامعه ایرانی ایجاد کرد.
در ۳۱ شهریور ۵۹ و در پی حملهٔ رژیم بعث عراق به ایران، به یکباره سیطرهٔ نسل جدیدِ هنرمندان انقلابی که هنوز به گسترهٔ ملی نرسیده بود، تا عمق دورافتادهترین روستاهای ایران رسید.
گروههای جهادی به طور مستقل در سراسر روستاهای کشور (که بسیاری از آنها برق نداشتند) اقدام به پخش فیلمهای سینمایی حوزهٔ دفاع مقدس میکرد، دیوارهای تمامی شهرها و روستاهای کشور که تا پیش از این در تسخیر جریاناتِ چپ بود به مهمترین رسانهٔ انقلابیون تبدیل گشت و موجی از نقاشیهای دیواری و دیوار نوشته توسط انقلابیون تمامی دیوارهای دهه شصت را گرفت.
موسیقی و سرودهای انقلابی تحت تأثیر جنگ تغییر ماهیت داد و با تلفیقی از مداحیهای سنتی، به سرودها و نوحههای دسته جمعی تبدیل گشت و صادق آهنگران، حسین فخری و… تمامی موسیقی دهه شصت را تسخیر کردند.
در حوزهٔ سینما نسل جدیدی از سینماگران و بازیگران پاگرفت و سینما با تغییر در تمامی جزییات خود (نسبت به قبل از انقلاب) رنگ و بوی انقلاب و جنگ گرفت و کسانی چون آوینی (و دوستانش)، م.مخلباف و … ژانرهای جدیدی از سینما و سینمای مستند را عرضه کردند.
قسمتی از خانههای مردم در دهه شصت (در هر طبقهٔ اجتماعی و اقتصادی) اختصاص یافت به کتابخانه ای کوچک که پر بود از کتابهای ایدئولوگ انقلاب (مرتضی مطهری) معلم انقلاب (علی شریعتی) و دیگران.
در جبههها اتفاقاتی در حوزهٔ فرهنگ رخ داد که علوم جامعه شناسی هنوز هم بعد از گذشته سه دهه توانِ درک آنها را ندارد. تمامی رزمندگانی که به جبههها میرفتند دوران کودکی، نوجوانی یا جوانی خود را در عصر پهلوی گذرانده بودند، اما وقتی از جبههها برمی گشتند به تمامی معنا تغییر هویت داده و به هویتی جدید دست یافته بودند تا جایی که عرفای بزرگ و مراجع تقلیدِ آن دهه بارهای بارهای به احوال آنها غبطه میخوردند.
توضیح کامل دهه شصت به ساعتها بحث نیاز دارد که در حوصله این رسانه نیست.
فرهنگ و هنر تماماً به مردم سپرده شده بود و مهمترین نکتهاش این بود که وزارت ارشاد در آن سالها در دست لیبرالها (با وزیری سید محمد خاتمی) بود و اقدامات فرهنگی و هنری جبهه انقلاب در دهه شصت فاقد هرنوع مرکزیت رهبری بود.
امام خمینی با اعتمادی که تودههای مردم داشت، با دستور نانوشته ای فرمانِ آتش به اختیار را به همه فعالان در هر گوشه ای از کشور صادر کرده بود.
این حجم بی سابقه و حیرت انگیزِ فعالیتهای فرهنگی و هنری، علاوه بر فقدانِ رهبریت مرکزی (اصطلاحاً آتش به اختیار بودن) یک خصلت دیگر هم داشت؛ و آن این که فاقدِ ستاره (سلبریتی) بود. در هیچ کدام از شاخههای هنری و فرهنگی نمیتوان شخصی را نام برد که در آن دهه در مختصات سلبریتی ایستاده باشد.
دهه شصت، ضد هر نوع ستاره سازی در هر عرصه ای از فرهنگ و هنر بود. دهه شصت دههٔ امیرحسین فردی، صادق آهنگران، ناصرپلنگی، قره باغی، مرتضی آوینی و … بود بدون اینکه کسی آنها را بشناسد و آنها قهرمان شده باشند (به جز صادق آهنگران که به دلیل ماهیت کارش شناخته شده بود)
دههٔ شصت، دههٔ آتش به اختیار فرهنگی برای جبهه انقلاب بود، برای همین هم فضای آن دهه را انقلابیونِ پابرهنه و حاشیه نشین فتح کردند.
این فتحِ فرهنگی در حالی است که ایرانِ قبل از انقلاب صدها و شاید هزاران هنرمند (در سطح سلبریتی) داشت که همهٔ آنها در پی تدبیر امام (سپردن فرهنگ و هنر به مردم و اعلامِ نانوشتهٔ دستورِ آتش به اختیار) در دههٔ شصت ناپدید شدند.
۳- دستورِ آتش به اختیار در جبههٔ شبه روشنفکری توسط خاتمی در دهه شصت
نگاهی به ریل گذاری فرهنگی جبههٔ شبه روشنفکری در دورانِ وزارت ارشادِ سید محمد خاتمی و دولتهای سازندگی و اصلاحات (۱۳۶۱ تا ۱۳۸۴)
بعد از انقلاب اسلامی، ساختارِ وزارت ارشاد با حجمی از هنرمندان روبرو بود که بازماندهٔ سیاست گذاریهای رژیم سابق بعد از کودتای ۲۸ مرداد بودند.
اسناد لانه جاسوسی نشان میدهد که این هنرمندان به دو دسته تقسیم میشدند. هنرمندانِ درباری (کاباره ای) و شبهه روشنفکران.
اسناد سفارت آمریکا در ایران همچنین نشان دهندهٔ است که این سفارت خانه در بازهٔ زمانی ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷، تمام تلاش خود را در حمایت از دستهٔ دوم به کار برده بود (شبهه روشنفکران).
تا سالِ ۱۳۶۱ و آغازِ وزارت خاتمی بر ارشاد، این جبهه (شبهه روشنفکری) به شدت پراکنده و شوک زده بود. حتی در برخی موارد تلاش میکرد خود را هماهنگ با انقلاب مردمی در ایران بنمایاند.
با روی کار آمدن سید محمد خاتمی و در یک مسیرِ ده ساله، این جریان توانست تسلط بسیار بالایی بر رسانههای مکتوب کشور به دست بیاورد.
ظاهراً به دلایلی چون ساختارهای گزینشی در دهه شصت و سابقهٔ همراهی این دسته از هنرمندان با رژیم سابق و خصلتهای ذاتی ای که داشتند، وزارت ارشاد در دوران خاتمی، توانِ جذب و استخدام آنها را نداشته است به همین دلیل (یا دلایلی دیگر) محمد خاتمی اقدام به ریل گذاری جدیدی در ارشاد نمود، وی با تغییر در سیاستهای وزارت ارشاد بدین صورت که با بودجهٔ ارشاد از فعالیتهای آنها در بیرون از ارشاد حمایت کند، جبهه جدیدی را بنیان گذاشت.
در واقع وزارت ارشادِ جمهوری اسلامی در این دوران، نقشِ یک ستاد پشتیبانی از جبهه شبه روشنفکری را در همهٔ عرصههای هنری و فرهنگی بر عهده داشت، که خروجی این اقدام، همان فرمانِ آتش به اختیار فرهنگی است که محمد خاتمی با سیاست گذاریاش در ارشاد صادر نمود.
تاریخ شفاهی هنرمندانِ انقلاب اسلامی و همچنین خاطراتِ هاشمی رفسنجانی در سالهای اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد نشان میدهد که با پایان جنگ و آغازِ دولت سازندگی، یک هولوکاستِ فرهنگی در جبهه انقلاب اسلامی (که تمامی فضای فرهنگی دهه شصت را در اختیار داشت) صورت گرفته است.
اسفندیار قره باغی (خوانندهٔ آهنگِ “آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو” و هشتصد آهنگِ دیگر در دهه شصت) به گونه ای از صدا و سیما اخراج شد که به مدت دو دهه خانه نشین گشت!
نمایش مستندهای سید مرتضی آوینی در صدا و سیما ممنوع شد تا جایی که نشریهٔ سوره (به مدیر مسوولی آوینی) به خاطر انتشار تصویری از یک رزمندهٔ بوسنیایی توبیخ شد!
دورانِ صادق آهنگران پایان یافته بود و در تمام دهه هفتاد حتی یک خبر ساده از وی انتشار نیافت.
م.مخلباف که روزگاری در دهه شصت ” توبهٔ نصوح”، “استعاذه”، “عروسی خوبان” و … را ساخته بود با این ریل گذاری فرهنگی (توسط ارشاد خاتمی و حوزهٔ هنری حجت الاسلام زم) فیلمهای نوبت عاشقی و شبهای زاینده رود را ساخت!
محمد بهمن بیگی (عاملِ اصلی سازمانِ سیا در اصل چهار ترومن که ضربهٔ اصلی را به عشایر جنوب در کودتای ۲۸ مرداد زده بود و به خاطر عطوفت اسلامی از اعدام در اول انقلاب نجات یافته بود) به یکی از مهمترین چهرههای آموزشی و فرهنگی کشور بدل گشت.
امیر حسین فردی (سردبیر کیهان بچهها در دهه شصت و مسوول راه اندازی فعالیتهای فرهنگی و هنری تأثیر گذار در مسجد جوادالائمه) فراموش و خانه نشین شد و جوایز ادبی را کسانی چون “غلامحسین ساعدی” تئوریسینِ فکری چریکهای فدایی خلق درو کردند!
داستانِ تلخِ این هولوکاست فرهنگی آنقدر مفصل است که در حوصلهٔ این مقال نیست.
در اوایل دهه هشتاد، جبهه شبهه روشنفکری آنقدر فربه گشت که اندازهاش دهها برابرِ تمامی فعالیتهای فرهنگی نظام شد!
و در اواخر دهه هفتاد، از تمامی جبهه فرهنگی انقلاب، صرفاً هفته نامه ای به نامِ شلمچه مانده بود که به دلیل فقر کلمه با تصاویر شهدا به جنگ با این هیولای عظیم رفته بود!
تنها مرجعی که در این دوران تمام تلاش خود را نمود تا در مقابلِ این جبهه (که از نظام رسمی بسیار قدرتمند تر شده بود) بیاستد مقام معظم رهبری بود که از اوایل دهه هفتاد با بیان مفاهیمی چون تهاجم فرهنگی، ناتوی فرهنگی و جنگ نرم هشدارهایی جدی در این خصوص مطرح نمودند.
سید محمد خاتمی خوب فهمیده بود که با فرمانِ آتش به اختیار در دهه شصت خواهد توانست میوههای آن را در تمامِ انتخاباتهای صورت گرفته از دوم خرداد هفتاد و شش تا ۲۹ اردیبهشت نودو شش درو کند. هنرمندانی که در تمامِ انتخاباتهای دو دهه گذشته حامی جریانی خاص در همهٔ مقاطعِ حساس سیاسی بودهاند، حاصلِ همان فرمانِ آتش به اختیار خاتمی در اواسط دهه شصتاند.
۱- قبل از انقلاب اسلامی
حوزه فرهنگ:
بعد از کودتای ۲۸ مرداد جریانهای مستقلِ هنری و فرهنگی که هر کدام به نوعی اعتراض خود را نسبت به آن حادثهٔ تلخ ابراز میکردند پا گرفت؛ که به دلیل ناآگاهی نسبت به آن موجودیتی که هدفِ غاییشان بود هر کدام مسیر خود را رفتند. (بحثی مفصل است که در حوصلهٔ این مطلب نیست و قبلاً در همین کانال با جزییات شرح داده شده است).
از دوم فروردین ۱۳۴۲ و واکنش امام خمینی (آقا سید روح الله) نسبت به رژیم پهلوی (که البته آن هم ریشه در اعتراض به کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد داشت) جریان جدیدی در حوزهٔ فرهنگ پا گرفت.
از این تاریخ (که با قیامِ ۱۵ خرداد در سطح جامعهٔ مذهبی ایران شعله ور شد) روحانیت تشیع پا به مرحلهٔ جدیدی از حیات اجتماعی خود گذاشت.
آیات عظام دستغیب (شهید)، محلاتی، ملک حسینی و حائری در جنوب، آیت الله خادمی و آیت الله طاهری در اصفهان، آیت الله مدنی (شهید) در تبریز و فارس، مقام معظم رهبری (آیت الله خامنه ای) در مشهد و سیستان و بلوچستان، آیت الله سید روح الله خاتمی در یزد، آیت الله طالقانی و آیت الله مطهری در تهران و دیگر آیات عظام در دیگر نقاط ایران به طور سیستماتیک و با فرماندهی مرکزی (حضرت امام) قویترین جریان فرهنگی را در سطح تودهها ایجاد کردند.
از زاویهٔ عنوانِ این بحث (آتش به اختیار بودن) هیچ کدام از این بزرگان (در حالت کلی) به طور مستقل اقدامی انجام نمیدادند و همه تابع یک قرارگاهِ هوشمندِ مرکزی بودند. (شاید نتوان با جزییات این موضوع را اثبات کرد اما بررسی اسناد به جا مانده از ساواک و همچنین خاطرات شفاهی این بزرگان، این میزان هماهنگی را میتوان اثبات کرد).
تنها کسانی که میتوان آنها را در حوزهٔ اجتماعی و فرهنگی “آتش به اختیار” دانست کسانی اند چون جلال آل احمد و دکتر علی شریعتی است.
علی شریعتی در میان سه گانهٔ حوزه علمیه، جبهه ملی و چپ گرایان؛ توانست گفتمان جدیدی ایجاد کرده و بدون وابستگی کامل به هر کدام از این سه قرارگاه حجم وسیعی از کلمات را وارد حوزهٔ اجتماعی نماید (البته روشن است که ارتباط وی با روحانیت انقلابی بسیار بیشتر از آن دو وجه بوده اما این به معنای تابعیت از قرارگاه مرکزی نیست).
حوزه هنر:
در حوزهٔ هنر در قبل از انقلاب (اگر از اقداماتِ جریاناتِ چپ گرایی چون چریکهای فدایی خلق بگذریم) به نمونههای اندکی از این “آتش به اختیار” بودن میرسیم که از آن جمله مستندهای ساخته شده توسطِ عبدالحمید دیالمه (شهید) در سال ۱۳۵۴ است که توسط ساواک توقیف شدند (و بعد از انقلاب به نمایش درآمد) یا اقداماتی در حوزهٔ سرودهای انقلابی است.
جمع بندی:
همانگونه که آمد در حوزهٔ فرهنگ و هنر کمتر کسانی را میتوان ذکر کرد که از راهبردِ “آتش به اختیار فرهنگی”، استفاده کرده باشند و دلیلش هم مشخص است چرا که ایجادِ نهضتی در سطح انقلاب اسلامی حتماً به یک قرارگاه مرکزی (حضرت امام) نیاز داشت.
اگر چه در حوزهٔ هنر (خصوصاً شعر، سینما و موسیقی)، کارهای زیادی در مبارزه با رژیم پهلوی صورت گرفت و همه در دایرهٔ تاریخ انقلاب قرار دارند اما موضوع این بحث اقداماتی است که “آتش به اختیار فرهنگی” بودهاند و همچنین متمایل به مذهب تشیع هستند (البته با شاخص و نمادِ حضرت امام خمینی (ره)).
ضمن اینکه اینجا از زاویه فرهنگ (اقدامات نرم) به موجودیتها و اتفاقاتِ رخ داده پرداخته شده و از لحاظ نظامی (اقدامات سخت) چندین تشکیلات (از هیات های موتلفه تا سازمان منافقین (موسوم به مجاهدین)) را میتوان برشمرد.
۲-دهه شصت؛ دههٔ آتش به اختیار در عرصه فرهنگ
فرهنگ و هنر از ۵۸ تا ۶۸
انقلاب اسلامی از ۲۲ بهمن ۵۷ شروع نشد، در ۲۲ بهمن ۵۷ سلطنت پهلوی ساقط شد و در ۱۳ آبان ۵۸ انقلاب اسلامی شروع شد. (انقلاب دوم)
در پی شروع انقلاب اسلامی از ۱۳ آبان ۵۸، امام خمینی (ره) از قم به تهران آمدند و در جماران ساکن شدند.
اولین واکنش حضرت امام به رخدادهای هنری انقلابیون نیز در همین زمانها بوده است آنجا که حضرت امام پوسترهای ساخته شده توسط دانشجویانِ تسخیر را تحسین میکنند در واقع اولین اقداماتِ فرهنگی و هنری را بعد از انقلاب، دانشجویان تسخیر داشتهاند. (از جزییات آن عبور میکنم در صورت تمایل به مطالعه بیشتر میتوانید به مطالب بیان شده در همین کانال مراجعه کنید).
از آبان ۵۸ تا ۳۱ شهریور ۵۹، گروههای سرود انقلابی (موسیقی) پاگرفت و در همین زمان هم آوینی اولین مستندهای خوبش را در خصوص برخی مناطق محروم ساخت (سینما).
تحت تأثیر تسخیر لانه جاسوسی و سیطرهٔ کامل مردم بر جناحها و جریانات سیاسی، نسل جدیدی از هنرمندان انقلابی (در همه زمینهها) پا گرفت که مهمترین عامل آن، اعتماد به نفسی بود که تسخیر لانه جاسوسی و ۴۴۴ روز تحقیرِ امپریالیسم قدرتمند آمریکا در جامعه ایرانی ایجاد کرد.
در ۳۱ شهریور ۵۹ و در پی حملهٔ رژیم بعث عراق به ایران، به یکباره سیطرهٔ نسل جدیدِ هنرمندان انقلابی که هنوز به گسترهٔ ملی نرسیده بود، تا عمق دورافتادهترین روستاهای ایران رسید.
گروههای جهادی به طور مستقل در سراسر روستاهای کشور (که بسیاری از آنها برق نداشتند) اقدام به پخش فیلمهای سینمایی حوزهٔ دفاع مقدس میکرد، دیوارهای تمامی شهرها و روستاهای کشور که تا پیش از این در تسخیر جریاناتِ چپ بود به مهمترین رسانهٔ انقلابیون تبدیل گشت و موجی از نقاشیهای دیواری و دیوار نوشته توسط انقلابیون تمامی دیوارهای دهه شصت را گرفت.
موسیقی و سرودهای انقلابی تحت تأثیر جنگ تغییر ماهیت داد و با تلفیقی از مداحیهای سنتی، به سرودها و نوحههای دسته جمعی تبدیل گشت و صادق آهنگران، حسین فخری و… تمامی موسیقی دهه شصت را تسخیر کردند.
در حوزهٔ سینما نسل جدیدی از سینماگران و بازیگران پاگرفت و سینما با تغییر در تمامی جزییات خود (نسبت به قبل از انقلاب) رنگ و بوی انقلاب و جنگ گرفت و کسانی چون آوینی (و دوستانش)، م.مخلباف و … ژانرهای جدیدی از سینما و سینمای مستند را عرضه کردند.
قسمتی از خانههای مردم در دهه شصت (در هر طبقهٔ اجتماعی و اقتصادی) اختصاص یافت به کتابخانه ای کوچک که پر بود از کتابهای ایدئولوگ انقلاب (مرتضی مطهری) معلم انقلاب (علی شریعتی) و دیگران.
در جبههها اتفاقاتی در حوزهٔ فرهنگ رخ داد که علوم جامعه شناسی هنوز هم بعد از گذشته سه دهه توانِ درک آنها را ندارد. تمامی رزمندگانی که به جبههها میرفتند دوران کودکی، نوجوانی یا جوانی خود را در عصر پهلوی گذرانده بودند، اما وقتی از جبههها برمی گشتند به تمامی معنا تغییر هویت داده و به هویتی جدید دست یافته بودند تا جایی که عرفای بزرگ و مراجع تقلیدِ آن دهه بارهای بارهای به احوال آنها غبطه میخوردند.
توضیح کامل دهه شصت به ساعتها بحث نیاز دارد که در حوصله این رسانه نیست.
فرهنگ و هنر تماماً به مردم سپرده شده بود و مهمترین نکتهاش این بود که وزارت ارشاد در آن سالها در دست لیبرالها (با وزیری سید محمد خاتمی) بود و اقدامات فرهنگی و هنری جبهه انقلاب در دهه شصت فاقد هرنوع مرکزیت رهبری بود.
امام خمینی با اعتمادی که تودههای مردم داشت، با دستور نانوشته ای فرمانِ آتش به اختیار را به همه فعالان در هر گوشه ای از کشور صادر کرده بود.
این حجم بی سابقه و حیرت انگیزِ فعالیتهای فرهنگی و هنری، علاوه بر فقدانِ رهبریت مرکزی (اصطلاحاً آتش به اختیار بودن) یک خصلت دیگر هم داشت؛ و آن این که فاقدِ ستاره (سلبریتی) بود. در هیچ کدام از شاخههای هنری و فرهنگی نمیتوان شخصی را نام برد که در آن دهه در مختصات سلبریتی ایستاده باشد.
دهه شصت، ضد هر نوع ستاره سازی در هر عرصه ای از فرهنگ و هنر بود. دهه شصت دههٔ امیرحسین فردی، صادق آهنگران، ناصرپلنگی، قره باغی، مرتضی آوینی و … بود بدون اینکه کسی آنها را بشناسد و آنها قهرمان شده باشند (به جز صادق آهنگران که به دلیل ماهیت کارش شناخته شده بود)
دههٔ شصت، دههٔ آتش به اختیار فرهنگی برای جبهه انقلاب بود، برای همین هم فضای آن دهه را انقلابیونِ پابرهنه و حاشیه نشین فتح کردند.
این فتحِ فرهنگی در حالی است که ایرانِ قبل از انقلاب صدها و شاید هزاران هنرمند (در سطح سلبریتی) داشت که همهٔ آنها در پی تدبیر امام (سپردن فرهنگ و هنر به مردم و اعلامِ نانوشتهٔ دستورِ آتش به اختیار) در دههٔ شصت ناپدید شدند.
۳- دستورِ آتش به اختیار در جبههٔ شبه روشنفکری توسط خاتمی در دهه شصت
نگاهی به ریل گذاری فرهنگی جبههٔ شبه روشنفکری در دورانِ وزارت ارشادِ سید محمد خاتمی و دولتهای سازندگی و اصلاحات (۱۳۶۱ تا ۱۳۸۴)
بعد از انقلاب اسلامی، ساختارِ وزارت ارشاد با حجمی از هنرمندان روبرو بود که بازماندهٔ سیاست گذاریهای رژیم سابق بعد از کودتای ۲۸ مرداد بودند.
اسناد لانه جاسوسی نشان میدهد که این هنرمندان به دو دسته تقسیم میشدند. هنرمندانِ درباری (کاباره ای) و شبهه روشنفکران.
اسناد سفارت آمریکا در ایران همچنین نشان دهندهٔ است که این سفارت خانه در بازهٔ زمانی ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۷، تمام تلاش خود را در حمایت از دستهٔ دوم به کار برده بود (شبهه روشنفکران).
تا سالِ ۱۳۶۱ و آغازِ وزارت خاتمی بر ارشاد، این جبهه (شبهه روشنفکری) به شدت پراکنده و شوک زده بود. حتی در برخی موارد تلاش میکرد خود را هماهنگ با انقلاب مردمی در ایران بنمایاند.
با روی کار آمدن سید محمد خاتمی و در یک مسیرِ ده ساله، این جریان توانست تسلط بسیار بالایی بر رسانههای مکتوب کشور به دست بیاورد.
ظاهراً به دلایلی چون ساختارهای گزینشی در دهه شصت و سابقهٔ همراهی این دسته از هنرمندان با رژیم سابق و خصلتهای ذاتی ای که داشتند، وزارت ارشاد در دوران خاتمی، توانِ جذب و استخدام آنها را نداشته است به همین دلیل (یا دلایلی دیگر) محمد خاتمی اقدام به ریل گذاری جدیدی در ارشاد نمود، وی با تغییر در سیاستهای وزارت ارشاد بدین صورت که با بودجهٔ ارشاد از فعالیتهای آنها در بیرون از ارشاد حمایت کند، جبهه جدیدی را بنیان گذاشت.
در واقع وزارت ارشادِ جمهوری اسلامی در این دوران، نقشِ یک ستاد پشتیبانی از جبهه شبه روشنفکری را در همهٔ عرصههای هنری و فرهنگی بر عهده داشت، که خروجی این اقدام، همان فرمانِ آتش به اختیار فرهنگی است که محمد خاتمی با سیاست گذاریاش در ارشاد صادر نمود.
تاریخ شفاهی هنرمندانِ انقلاب اسلامی و همچنین خاطراتِ هاشمی رفسنجانی در سالهای اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد نشان میدهد که با پایان جنگ و آغازِ دولت سازندگی، یک هولوکاستِ فرهنگی در جبهه انقلاب اسلامی (که تمامی فضای فرهنگی دهه شصت را در اختیار داشت) صورت گرفته است.
اسفندیار قره باغی (خوانندهٔ آهنگِ “آمریکا آمریکا ننگ به نیرنگ تو” و هشتصد آهنگِ دیگر در دهه شصت) به گونه ای از صدا و سیما اخراج شد که به مدت دو دهه خانه نشین گشت!
نمایش مستندهای سید مرتضی آوینی در صدا و سیما ممنوع شد تا جایی که نشریهٔ سوره (به مدیر مسوولی آوینی) به خاطر انتشار تصویری از یک رزمندهٔ بوسنیایی توبیخ شد!
دورانِ صادق آهنگران پایان یافته بود و در تمام دهه هفتاد حتی یک خبر ساده از وی انتشار نیافت.
م.مخلباف که روزگاری در دهه شصت ” توبهٔ نصوح”، “استعاذه”، “عروسی خوبان” و … را ساخته بود با این ریل گذاری فرهنگی (توسط ارشاد خاتمی و حوزهٔ هنری حجت الاسلام زم) فیلمهای نوبت عاشقی و شبهای زاینده رود را ساخت!
محمد بهمن بیگی (عاملِ اصلی سازمانِ سیا در اصل چهار ترومن که ضربهٔ اصلی را به عشایر جنوب در کودتای ۲۸ مرداد زده بود و به خاطر عطوفت اسلامی از اعدام در اول انقلاب نجات یافته بود) به یکی از مهمترین چهرههای آموزشی و فرهنگی کشور بدل گشت.
امیر حسین فردی (سردبیر کیهان بچهها در دهه شصت و مسوول راه اندازی فعالیتهای فرهنگی و هنری تأثیر گذار در مسجد جوادالائمه) فراموش و خانه نشین شد و جوایز ادبی را کسانی چون “غلامحسین ساعدی” تئوریسینِ فکری چریکهای فدایی خلق درو کردند!
داستانِ تلخِ این هولوکاست فرهنگی آنقدر مفصل است که در حوصلهٔ این مقال نیست.
در اوایل دهه هشتاد، جبهه شبهه روشنفکری آنقدر فربه گشت که اندازهاش دهها برابرِ تمامی فعالیتهای فرهنگی نظام شد!
و در اواخر دهه هفتاد، از تمامی جبهه فرهنگی انقلاب، صرفاً هفته نامه ای به نامِ شلمچه مانده بود که به دلیل فقر کلمه با تصاویر شهدا به جنگ با این هیولای عظیم رفته بود!
تنها مرجعی که در این دوران تمام تلاش خود را نمود تا در مقابلِ این جبهه (که از نظام رسمی بسیار قدرتمند تر شده بود) بیاستد مقام معظم رهبری بود که از اوایل دهه هفتاد با بیان مفاهیمی چون تهاجم فرهنگی، ناتوی فرهنگی و جنگ نرم هشدارهایی جدی در این خصوص مطرح نمودند.
سید محمد خاتمی خوب فهمیده بود که با فرمانِ آتش به اختیار در دهه شصت خواهد توانست میوههای آن را در تمامِ انتخاباتهای صورت گرفته از دوم خرداد هفتاد و شش تا ۲۹ اردیبهشت نودو شش درو کند. هنرمندانی که در تمامِ انتخاباتهای دو دهه گذشته حامی جریانی خاص در همهٔ مقاطعِ حساس سیاسی بودهاند، حاصلِ همان فرمانِ آتش به اختیار خاتمی در اواسط دهه شصتاند.