کد QR مطلبدریافت لینک صفحه با کد QR

کبنا در گفت‌وگو با «زرین پردال» بررسی کرد

فعالیت زنان گچساران در دوران انقلاب

11 بهمن 1397 ساعت 17:39

شما اگر کتاب خاطرات مادر فرح را خوانده باشید، در قسمتی نوشته شده بود: جت شخصی دربار فقط به خاطر لنگه کفش فرح که در یکی از کشورهای اروپایی جامانده بود رفته و برگشته، یا فقط برای اینکه شاه بتواند معشوقه خود طلا راببیند جت شخصی از آمریکا به ایران می‌آید و بر می‌گردد. چنین مسائلی وجود داشت.


زرین پردال مدیر مدرسه زینبیه شهرستان گچساران، خواهر حمزه پردال یکی از مبارزان دوره شاه، در دوره‌ای که نوجوان بوده در جریان انقلاب فعالیت‌هایی داشته است، در گفت‌وگوی زیر با ایشان هم کلام شدیم و کمی از تاریخ شفاهی انقلاب را از زبانشان شنیدیم.
به عنوان هم جنس و همشهری شما برایم جالب است بدانم زنان در آن دوره و در بحبوحه انقلاب چه فعالیت‌هایی داشتند، به نظرم دخترانی هستند که اینگونه موارد برایشان جالب باشد و تاریخ شفاهی انقلاب شهرشان را ندانند چنین گفت‌وگوهایی در جهت این هست که این تاریخ کم کم نوشته و مستند شود.
خیلی از افراد به خاطر سبقه مذهبی که داشتند وارد جریانات انقلاب شدند ولی خیلی‌ها هم ناگهانی با این پدیده و جریان همذات پنداری کردند و به آن پیوستند شما چطور وارد جریانات انقلاب شدید؟
تقریباً چندسال قبل از شروع انقلاب زمزمه‌هایی را از طریق برادرم حمزه می‌شنیدیم، ایشون جزو دانشجویان فعال در زمینه مبارزه با رژیم بودند، از همان زمان با ما کار می‌کردند، آیاتی را در رابطه با ظلم، تغییر و تحول به ما آموزش می‌دادند. آیه‌ای هست تحت عنوان «خداوند هیچ قونی را درش تغییر و تحول ایجاد نمی‌کند مگر اینکه آن قوم خودش اراده بکند» این آیه جزو آیات مهم بود، همیشه آیات و احادیثی می‌آورد و ما هم می‌نوشتیم در رابطه با عدالت، ظلم ستیزی و ما را تشویق می‌کرد که اینها را حفظ کنیم.
بعد ما را بیشتر با حجاب آشنا کرد، همه جور پوششی اون موقع بود، افرادی هم بودند که حجاب داشتن، اما اکثراً متمایل به عدم رعایت حجاب بودند. ما بر اساس اینکه خانواده‌ای سنتی بودیم روسری‌های کوچکی سر می‌کردیم که حجاب کاملی نداشت. من یادمه برادرم از تهران روسری‌های زیبایی آورده بود، روسری‌های زیبا و با رنگ‌های قشنگی، حلقه‌های روسری هم برایمان آورده بود، حتی نوع بستن حجاب رو هم به ما یاد داد.
آنچه که از تاریخ می دانم این است که در زمان رضاخان که قانون کشف حجاب اعلان شد زنان را مجبور می‌کردند که حجابشان را بردارند ولی در زمان محمدرضاشاه اینطور نبوده و از زنان دیگر هم شنیده‌ام که خیلی از این نظر خطری تهدیدشان نمی‌کرد. برای حجاب و پوششتان خیلی مسئله‌ای برایتان پیش نمی‌آمد؟
من و خواهرهامون که روسری می‌پوشیدیدم می‌گفتن دخترهای آقای پردال کچل شدن، به خاطر کچلی مجبورن که روسری  به پوشن، مسخره می‌کردن، داخل مدرسه مرتب تاکید می‌کردند که باید حجابتان را بردارید، چند بار هم روسری‌هایمان را از سرمان درآوردند، همان موقع برادرم تا چند هفته اجازه نداد که به مدرسه برویم. معلم و مدیر مدرسه به من می‌گفتن کسی که روسری میپوشه شپش داره، شما باید تمیز و مرتب باشید. اما من چون با علاقه و اعتقاد حجاب را به دست آوردم بهش عشق می‌ورزیدم، روسری‌هایمان رنگ‌های خیلی جذاب و قشنگی بود، متفاوت از بقیه بودیم، و اینکه به قرآن عمل می‌کردیم برایمان جذبه داشت. ما خانواده‌مان خانواده‌ای سنتی بود و برادرم روی این مسائل حساس بود.
از چه زمانی حجاب داشتید؟
سوم و چهارم دبستان که بودیم حجاب کامل را به ما آموزش داد.
در حادثه 19 آبان حضور داشتید؟ چیزی خاطرتان هست؟
برادرم کم کم ما رو آماده کرد و به همراه خواهرهایم شعله تمایل به مبارزات را در ما روشن کردند. روز 19 آبان که در مسجد شهیدان درگیری صورت گرفت من آنجا بودم، بیرون مسجد بودیم، یادم هست دقیقاً زمانی که ارتش آمد و رد شد من با صدای بلند شعار دادم «برادر ارتشی چرا برادر کشی»، یک لحظه تفنگش را برای ترساندن به سمتم گرفت، به قصد شلیک نبود و رد شدند. این خاطره یادم مانده است. آن زمان 13 ساله بودم، برادرم گاهی به ما اعلامیه‌هایی می‌دادند، ما هم اعلامیه‌ها را زیر لباسمان قایم می‌کردیم و میان خانه‌ها پخش می‌کردیم. تلاشمان برای فراخوان‌ها بود که بیشتر مربوط می‌شود به چند ماه آخر متنهی به انقلاب اسلامی، کارمان این بود که اعلامیه‌ها رو جابجا کنیم، ولی سالهای پیش از آن ما بیشتر جلسات خانگی داشتیم، الان فضای مجازی هست و ارتباطات راحتتر صورت می‌گیرد، ولی آن موقع اعلامیه‌ها را تکثیر می‌کردند، و ما می‌گذاشتیم زیر لباسهامون و می‌بردیم خانه‌ها پخش می‌کردیم. همه خانه‌ها را نمی‌بردیم، ازشان مطمئن نبودیم. این جور کارها را به ما می‌سپردند چون بچه بودیم و کسی به ما شک نمی‌کرد.
به خاطر فعالیتهایتان ماموران ساواک برخوردی با شما داشتند؟
نه، ما بچه بودیم.. ولی همان ماه‌های آخری برادرم مدتی متواری شد و از گچساران رفت و پدرم را هم یک بار بازداشت کردند و به خاطر برادرم بازجویی‌اش کردند، از او سوالهایی درباره برادرم پرسیدند و بعد هم چیزی دستگیرشان نشد و آزادش کردند.
در مدرسه و با دانش آموزان و دوستانتان هم فعالیت داشتید؟
بچه‌ها این آمادگی را نداشتند سنشان کم بود، جلسات بیشتر با خانواده‌ها برگزار می‌شد، افراد حول و حوش 20 ساله. ولی خودم روحیه پسرانه‌ای داشتم، خیلی هم جثه ظریفی داشتم و سبک بودم
مثلاً چه کارهایی می‌کردید؟
مثلاً خانه‌ای که باید اعلامیه می‌دادم را در می‌زدم، اگر خانه نبودند اعلامیه را پرت نمی‌کردم توی حیات، چون محیط  امن نبود یا به هر دلیلی ممکن بود به دستشان نرسد، از دیوار بالا می‌رفتم و می‌رفتم داخل، اعلامیه را داخل پنجره‌ای جایی می‌گذاشتم و می‌رفتم بیرون. 
پس فرآیند انتقال اعلامیه‌ها هم به همین راحتی نبوده و باید مسائلی را رعایت می‌کردید، جالب است!
بله، همینطور است، نوار کاست هم زیاد می‌آورد، سخنرانی‌های حضرت امام، شریعتی، کافی و ... را می‌آوردند و گوش می‌دادیم. اما ما بچه‌ها بیشتر نقش انتقال محموله‌ها را بر عهده داشتیم چون خیلی مورد ظن قرار نمی‌گرفتیم. با خانواده‌هایی که باهاشون در ارتباط بودیم توجیه و فرهنگ سازی می‌کردیم، می‌گفتیم اگر صدای تیراندازی و سروصدا و شلوغی آمد در خانه‌ها را باز بگذارید تا اگر کسی متواری شد به خانه‌ها پناه بیاورید.
از کارهای دیگری که در خاطرم مانده و این کار برای خودم جالب است، یادم است در همان زمان‌های درگیری و شلوغی، یک آقایی فرماندار نظامی شهر بود با دوستانم تصیم گرفتیم چند نفری از پله‌های مدرسه بندازیمش پایین و بعد بهانه بیاوریم که سر خوردیم و حواسمان نبوده، خیلی هم پیر بود، آمده بود مدرسه و می‌خواست از پله‌ها بالا بیاید، البته چند تا پله بود، زیاد نبود. از پله‌ها انداختیمش پایین. الان که یادش میفتم ناراحتم که آن کار را کردیم، ولی اون زمان تنفری که نسبت به این افراد داشتیم حتی خونشون رو مباح می دونستیم. خیلی از خاطرات دیگر را فراموش کرده‌ام
اگر سخنی مانده که من نپرسیدم و بخواهید به آن اشاره کنید بفرمایید
چیز جالبی که اوایل انقلاب وجود داشت و الان منو زجر میده، این انشقاقی است که بین افراد به وجود آمده، اگر بین افراد وحدت وجود داشته باشد دشمن نمی‌تواند کاری کند. قبل از انقلاب از خیلی چیزها محروم بودیم، آن زمان ثروت در دست عده‌ای خاص بود، الان هم شاید همینطور باشد ولی نه به آن شدت. امکاناتی که در روستاها ایجاد شده و پیشرفت‌هایی که داشته‌ایم قابل توجه است. حق طبیعی ایران هست که از بسیاری از مزایای جهانی استفاده کند.
الان ضمن اینکه مسائل و مشکلاتی وجود دارد که در راس آن مشکلات معیشتی و اقتصادی است و مردم نسبت به آن گلایه مند هستند، دیده‌ام که یک سری مسائل سطحی مطرح می‌شود و مردم در زندگی روزمره‌شان به عنوان شوخی و بذله گویی خاطراتی از آن دوران را یادآوری می‌کنند و معتقدند آن زمان وضع مردم بهتر بود، مثلاً اخیراً کلیپی دیدم که در آن گفته می‌شد در دوره شاه به مدارس پسته و شیرموز می‌دادند.
آن موقع در مدارس شاید پسته و شیرموز پخش می‌کردند ولی از آنطرف نفت ما را هم می‌دزدیدند و می‌بردند و یه مقدار کمی‌اش هم برای اینجور چیزها صرف می‌شد. من یادم است شاید پنجم دبستان بودم، دندانم درد گرفت، مراجعه کردیم به درمانگاه، دکتر گفت کدوم درد میکنه، منم سه تا دندونم رو نشون دادم، اون دکتر پاکستانی هم هر سه تا دندانم کشید، الان وقتی رفتم دکتر ایمپلنت کند به من گفت انگار خیلی وقت پیش کشیده شده و لثه تون کامل صاف شده. یا مشکلی که برای برادرم یکبار ایجاد شد و با چه مکافاتی بردیمش برای بیمارستان نمازی عمل کند. مشکلات فرای اینگونه مسائل بود و نمی‌توان از آن چشم پوشی کرد.
شما اگر کتاب خاطرات مادر فرح را خوانده باشید، در قسمتی نوشته شده بود: جت شخصی دربار فقط به خاطر لنگه کفش فرح که در یکی از کشورهای اروپایی جامانده بود رفته  و برگشته، یا فقط برای اینکه شاه بتواند معشوقه خود طلا راببیند جت شخصی از آمریکا به ایران می‌آید و برمی گردد. چنین مسائلی وجود داشت.


کد مطلب: 406840

آدرس مطلب :
https://www.kebnanews.ir/interview/406840/فعالیت-زنان-گچساران-دوران-انقلاب

کبنانیوز
  https://www.kebnanews.ir

1